رئيس جمهور جديد افغانستان كيست؟
تلکس دولت بهار: رئيس جمهور جديد افغانستان كيست؟ + فيلم و تصاوير
دوشنبه، 31 شهریور 1393 - 11:37 کد خبر: 18051
دولت بهار: پس از سه ماه كشمكش بر سر تقلب گسترده در جريان انتخابات رياست جمهوري افغانستان، در نهايت با اعلام نتايج بازشماري آرا...ء، محمد اشرف غني احمد زي به عنوان رئيس جمهور جديد جمهوري اسلامي افغانستان معرفي شد. اشرف غني يك تكنوكرات تحصيلكرده آمريكاست كه پس از سقوط طالبان به افغانستان بازگشت.
پس از هفتهها كشمكش انتخاباتي در افغانستان و اعتراضات به تقلب گسترده با هدف ممانعت از روي كار آمدن عبدالله عبدالله - كه با وعده اصلاحات پا به رقابتهاي انتخاباتي گذاشته بود - صورت ميگرفت، در نهايت با ايستادگي اين نامزد سابقا مجاهد افغان و دعوت مردم به آرامش، به گفتگو و ائتلاف انجاميد. براين اساس، با اعلام كميسيون انتخابات افغانستان، اشرف غني احمدزي رئيس جمهور جديد افغانستان و رئيس كابينه خواهد بود و طبق توافقنامه تشكيل دولت وحدت ملي، دكتر عبدالله عبدالله نامزد رقيبش رئيس اجرايي با اختياراتي در حد نخستوزير، شوراي وزيران را راهبري خواهد كرد.
امضاي توافقنامه تشكيل دولت وحدت ملي
آنچه پيش از مشخص شدن نتيجه انتخابات براي كارشناسان آشكار شده بود، نزديكي گرايشهاي فكري و سياسي اشرف غني به آمريكا در مقايسه با رقيب اصلياش عبدالله عبدالله بود كه مسير امضاي توافقنامه امنيتي مورد نظر آمريكا را سهلتر ميكرد. از سوي ديگر عبدالله عبدالله نيز كه با شعار اصلاحات پا به عرصه انتخابات گذاشته بود، بدليل روشن نبودن برنامههايش چندان مورد حمايت آمريكا نبوده و گزينه مطلوبي براي واشنگتن بشمار نميرفت. ازين رو از جند روز مانده به برگزاري انتخابات افغانستان زمزمههاي جهتدهي با انتخابات و تقلب گسترده به سود اشرف غني به گوش ميرسيد. در نهايت با حضور جان كري و مذاكرات انجام شده با حضور دو نامزد، تصميم بر تقسيم قدرت در افغانستان گرفته شد كه در گزارشهاي ديگري به ابعاد و پيامدهاي آن پرداخته خواهد شد.
گروه گزارش ويژه مشرق در گزارشهاي مجزا، دو نامزد انتخابات پرحاشيه افغانستان را معرفي و سوابق آنها را بررسي خواهد كرد.
محمد اشرف غني احمدزَيْ ، متولد 1328 ولايت "لوگر" در جنوب كابل است. او در دانشگاههاي آمريكايي بيروت و كلمبيا در نيويورك تحصيل كرده و داراي مدرك دكترا در رشته مردم شناسي است. اشرف غني، سابقه سالها فعاليت در بانك جهاني را داشته و با رسانههاي مختلف بينالمللي به عنوان كارشناس و تحليلگر مسائل افغانستان گفتگو كرده است. اين شخصيت سياسي، سابقه تدريس در دانشگاههاي "جان هاپكينز" آمريكا و "اروز" دانمارك را هم در كارنامه خود دارد.
اشرف غني از اكتبر 2001 مشاور "اخضر ابراهيمي" - نماينده ويژه سازمان ملل در افغانستان - شد و فعاليت در داخل افغانستان را آغاز كرد. ولي چند ماهي از آغاز به كار وي نگذشته بود كه مشاور ارشد "حامد كرزاي" - رئيس جمهوري افغانستان - گرديد. او همچنين رئيس اداره هماهنگ كننده كمكهاي بينالمللي به افغانستان بود.
اشرف غني در ماه ژوئن 2002 ميلادي به عنوان وزير ماليه يا دارايي، عضو كابينه دولت انتقالي به رهبري حامد كرزاي شد و تا دسامبر 2004 در اين مقام بود.
احمدزي پس از انتخابات رياست جمهوري 1383 خورشيدي، به كابينه حكومت منتخب راه نيافت و به رياست دانشگاه كابل منصوب شد؛ اما پس از دو سال فعاليت، از اين مقام كناره گرفت و به يكي از منتقدان جدي حكومت كرزاي بدل شد. او وجود فساد در ادارات دولتي و عدم موفقيت برنامههاي حامد كرزاي براي مبارزه با فساد را ناشي از ضعف مديريت او ميدانست.
وي در سال 2006 ميلادي، از سوي افغانستان به عنوان نامزد دبير كلي سازمان ملل براي جانشيني كوفي عنان معرفي شد، اما در برابر "بان كي مون" -دبير كل كنوني اين سازمان- شكست خورد. چندي بعد، در انتخابات رياست جمهوري 1389 با حامد كرزاي رقابت كرد، اما راي چنداني به دست نياورد.
حامد كرزاي، اشرف غني احمدزي را در دور دوم رياست جمهوري خود بعنوان مسئول برنامه انتقال مسئوليت امنيتي از نيروهاي خارجي به نيروهاي امنيتي داخلي تعيين كرد. وي از طراحان اصلي "افغاني سازي" امنيت در حكومت حامد كرزي شمرده ميشود.
اشرف غني در انتخابات رياستجمهوري 1388 افغانستان در رتبه چهارم قرار گرفت و در دور اول انتخابات 1393 با 37.6 درصد آراء در رتبه دوم قرار گرفت، سپس با عبدالله عبدالله - ديگر نامزد اصلي - در دور دوم اين انتخابات به رقابت پرداخت و براساس نتايج اوليه دور دوم توانست 56.44 ٪ آراء مردم افغانستان را به خود اختصاص دهد. با اين حال، اعتراض عبدالله عبدالله به نتيجه انتخابات و ارائه شش فقره مدرك مستند مبني بر تقلب باعث شد كه احمدزي مجبور به پذيرش بازشماري كل آراء مأخوذه شود.
بررسي جايگاه علمي اشرف غني
"زلمي نشاط" -دانشجوي دوره دكتراي فلسفه سياسي در دانشگاه "ايسكس" بريتانيا- در مقالهاي مفصل به تاريخ 21 ارديبهشت 1939 اشرف غني را زير ذرهبين نقد قرار داد:
غني در اواخر دهه ۱۹۶۰ ميلادي (بين سالهاي ۱۹۶۶-۱۹۶۷)، پس از پايان دوره متوسطه در "ليسه حبيبيه" كابل، وارد دانشگاه امريكايي در بيروت لبنان شد و در همانجا با همسر كنونياش، "رولا سعاده" آشنا گرديد. اشرف غني تقريباً حدود يك دهه در بيروت به سر برد و در سال ۱۹۷۷ دوره كارشناسي ارشد خود را در رشته انسانشناسي (انتروپولوژي) به پايان رساند. بورسيه غني و حدود ۷۰ تن ديگر از طرف مؤسسه كمكهاي امريكا (يو اس آي دي) تامين شد.
اشرف غني به همراه همسرش "رولا سعاده"
خانواده رولا سعاده اگرچه از حيث تعلقات ديني از عيسويهاي كشور لبنان ميباشند، اما به نظر ميرسد كه اين خانواده بيشتر سكولار مشرب هستند تا ديندار. "فؤاد سعاده"-برادر رولا- يكي از آكادميسينهاي جوان ماركسيست لبنان بود. دكتر "محمد جميل حنفي" –كه يكي از دانشجويان هم دوره اشرف غني در دانشگاه بيروت بوده و سپس مدرك دكتراي خود را در رشته مردمشناسي در آمريكا اخذ نموده – در مقالهاي در مورد اشرف غني، از احتمال همكاري فؤاد سعاده با غني در نوشتن پاياننامه كارشناسي ارشدش سخن به ميان آورده و همچنان ادعا ميكند كه پايان نامه كارشناسي ارشد و دكتراي غني شباهت زيادي به هم دارند.
وي پس از پايان دوره كارشناسي ارشد، در سال 1977 به افغانستان برگشت و مدت كوتاهي –در حدود كمتر از يك سال – در دانشگاه كابل مشغول تدريس شد. غني در همان سال با به دست آوردن بورسيهاي از سوي موسسه كمكهاي امريكا به همراه 70 نفر ديگر، براي ادامه تحصيل به امريكا رفت و وارد دانشگاه كلمبيا شد. او از سال 1977 تا سال 1984 مشغول پژوهش در مقطع دكترا بود.
بعد از اتمام دوره دكترا، وارد دانشكده تازه تاسيس انسانشناسي دانشگاه "جان هاپكينز" ميشود و در آنجا به عنوان استاد دانشگاه تا زمان استخدامش در بانك جهاني مشغول تدريس ميگردد. در سال 1987 ، براي انجام پژوهش ميداني به پاكستان ميرود و در كمپهاي مهاجرين و مدارس ديني براي يك مدت كوتاه كار و تحقيق ميكند. غني در مبارزات انتخاباتي امسال با توجه به همين دوره ادعا كرد كه در پاكستان سيرت النبي خوانده است. اين در حالي است كه سفر او به پاكستان نه به خاطر فراگيري آموزشهاي ديني بلكه براي انجام پژوهشهاي ميداني بوده است.
نوشتههاي اشرف غني
قبل از تكميل پاياننامه دكترا، از اشرف غني دو مقاله تحقيقي در ژورنالهاي علمي به چاپ رسيده است. اولي تحت عنوان «اسلام و دولتسازي در جامعه قبيلهاي افغانستان: 1880 – 1901» كه در سال 1977 منتشر گرديد، و دومي تحت عنوان «نزاع در دادگاه شريعت، درهي كنر، افغانستان، 1885-1890» كه در سال 1983 چاپ شد. البته پاياننامه دكتراي وي نخست از طرف انتشارات دانشگاه كلمبيا براي نشر پذيرفته شد، اما سپس به دلايل نامعلوم و فاشناشده -شايد به دليل همخواني و مشابهت با پاياننامه دوره كارشناسي ارشدش- اين قرارداد از سوي اداره فسخ گرديد. پژوهش دكتراي اشرف غني در اينترنت قابل دسترسي است .
بعد از تكميل دوره دكترا، وي هيچ تحقيق مستقل ديگري را انتشار نداده است. از او در بين سالهاي 1985 تا 1989 فقط چهار نقد كتاب و گفتگو با "اريك ولف" (Eric Wolf) -انديشمند و انسانشناس معروف اتريشي- انتشار يافته است.
اريك ولف
از ديد آكادميك بايد گفت كه هيچ يك از آثار اخير وي به معني واقعي كلمه يك تحقيق و پژوهش علمي به حساب نميآيد. واپسين كتاب او كه با همياري خانم "كلير لاكهارت" نوشته شده، در واقع يك تحقيق مشترك است. عنوان اين كتاب "بازسازي دولتهاي ناكام: چارچوبي براي ترميم دوباره دنياي ويران" ميباشد .
كلير لاكهارت و اشرف غني
اين كتاب، نتيجه كار و پژوهش مشترك اين دو مؤلف است كه در افغانستان پس از طالبان صورت گرفته است. به عبارتي، اين كتاب ويژه مسائل افغانستان نيست، بلكه تئوريپردازي كلي در مورد فرايند پيچيدهاي به نام دولتسازي است. از ديد دو نويسنده، بين 40 تا 60 كشور جهان داراي نظامهاي تقريباً ضعيف و ناكام در امر دولتداري هستند و اين كتاب، به عنوان يك كتاب راهنما، طرحهايي را براي پروسه دولتسازي در قرن 21 ارائه ميدهد
تئوري پردازيها و نظريات اشرف غني
عنوان تز دكتراي اشرف غني عبارت است از: «توليد و تسلط: افغانستان 1747 - 1901». اشرف غني در پروژه دكتراي خود به نحوي ادعا ميكند كه افغانستان از نگاه ساختاري (ساختار سياسي، اقتصادي، اجتماعي، ديوانسالاري و غيره) تغيير بنيادين كرده است. او دو دوره تاريخي را براي اثبات مدعاي خود انتخاب ميكند: دوره اول از 1500 تا 1720 ؛ و دوره دوم از 1747 تا 1901 ميلادي. از ديد اشرف غني در جريان دوره تاريخي اول (1500 تا 1720) در اين سرزمين ساختار فرهنگي زبان فارسي مسلط بود. اما در دوره تاريخي دوم (1747 تا 1901) اين ساختار مسلط جاي خود را به ساختار مسلط ديگري داد: ساختار قبيلهاي پشتونمحور. از ديد او اين روند در سال 1747، يعني با به قدرت رسيدن "احمدشاه ابدالي" آغاز و در پايان دوره حكمراني "عبدالرحمن خان" تكميل گرديد.
عبدالرحمان خان حاكم افغانستان از 1880 تا 1901
مقدمه تز دكتراي اشرف غني براي كساني كه آشنايي كمتري با فلسفه سياسي دارند، ظاهراً خيلي پيچيده به نظر ميرسد. در واقع، چيزي كه او ميخواهد بيان كند خيلي ساده است، اما از ادبيات ثقيل استفاده كرده است. اشرف غني ميخواهد نقدي بر تفكر ساختارگرايي داشته باشد، زيرا ساختارگراها به تغييرناپذيري ساختارهاي اجتماعي باور داشتند. در دهه 1960 ، ساختارگرايي در عرصه مردم شناسي خيلي حاكم شده و يكي از مهمترين متفكران اين عرصه "لئو اشتراوس" بود. اما در دهه 1970 و 1980 ، ساختارگرايي ديگر به چالش كشيده شده و اين امر پذيرفته شده بود كه ميان ساختار و فرد رابطه ديالكتيكي و داد و ستد وجود داشته و با دگرگوني يكي، ديگري نيز دگرگون ميشود. اشرف غني براي توجيه نظري بحث تغيير ساختارها در افغانستان، نياز به اين تئوريپردازي داشت.
بنابراين، از ديد اشرف غني، افغانستان از نگاه ساختار تسلط قدرت و اقتصاد به يك كشور قبيلهاي تبديل شده است. يعني تقسيم قدرت، نظام ديوانسالاري، ماليات و غيره بر اساس روابط قبيلهاي تنظيم ميشود. اينطور ميتوان برداشت كرد كه منظور اشرف غني از نگاشتن اين اثر، تبليغ اين طرز تفكر به جهانيان و مردم افغانستان و لابيگري براي حفظ سيستم قبيلهسالاري بود. اين طرز تفكر در دو مقاله پيش از دكترايش نيز مشهود است.
دگرديسي بنيادين در نظريات اشرف غني
اما اشرف غني در كتابي كه در سال 2009 با "كلير لاكهارت" (Clare Lockhart) –رييس موسسه موثريت دولتي- نوشته است، پروسه دولتسازي را كاملا يك روند استوار بر «روش شهروند محور» ميداند. بدين معنا كه ديگر نميتوان در قرن 21 از مدل دولتسازي كشورهاي اروپايي قرن ۱۶ تا قرن ۲۰ كه در اغلب موارد با توسل به اجبار همراه بوده است، بهره برد. به باور اشرف غني و لاكهارت، در قرن 21 نياز است كه پروسه دولتسازي با ارايه خدمات اجتماعي-اقتصادي به شهروندان تطبيق يابد؛ چه اين روش، رضايت شهروندان را اساس قرار ميدهد، نه اجبار را.
به سادگي ميتوان متوجه شد كه ظاهراً ميان آراي اخير و پيشين اشرف غني تفاوتهاي عميقي وجود دارد. او در دهه 1970 و 1980 ميلادي بر اين عقيده بود كه جامعه و سياست در افغانستان كاملا قيبلهاي است و بالطبع در اين نوع اجتماع و سياست هيچ جايگاهي براي شهروند و حتي فرديت فرد تعيين نشده است، چرا كه فرد در قبيله بخشي از كل قبيله است. اما برخلاف اين باور، در كتاب او و لاكهارت، دولتسازي اساساً يك روند شهروند محور معرفي شده است.
اما پرسش اصلي در اين جا اين است كه تقريبا در حدود 23 سال پس از ارائه تز دكترايش، آيا تفكر او دچار دگرديسي بنيادين شده است؟ آيا او كماكان به مدل دولتسازي اروپايي بين قرن هاي 16 تا 20 معتقد است، و يا روش شهروند محور قرن 21؟
از فحواي كلام اشرف غني در مقالهيي كه در روزنامه "هشت صبح" افغانستان تحت عنوان «فصلي ناتمام در تاريخ افغانستان» به چاپ رسانيده، ميتوان پي برد كه او ميخواهد آن «فصل ناتمام» دولتسازي مدل "عبدالرحمن خان"، "حبيب الله خان"، "امان الله" و تئوريپردازيهاي ناسيوناليستي چون "محمود طرزي" را به كمال برساند و اين واقعيت به صورت مفهوم تداوم در شعار انتخاباتي او تبلور يافته است. در واقع، اين امر نمايانگر اين واقعيت است كه تفكر اشرف غني با گذشت حدودا 26 سال از اتمام دوره دكترايش، چندان تغييري نكرده است.
در اين جا يادآوري ميشود كه اين مدل دولتسازي محدويتهاي خود را به اثبات رسانده است. مدلي كه نه همهشمول است و نه كثرتگرا؛ و اين در حالي است كه افغانستان كشوري است متشكل از اقوام، زبانها و فرهنگهاي گوناگون.
چنان كه ديده مي شود مفهوم تداوم در آثار او يك معما نيست، بلكه معماي اصلي در واژه "تحول" شعار انتخاباتي او است. اما از مجموع سخنان مسئولين كمپين او و منشور منتشر شده آنها، اين طور ميتوان فهميد كه «تحول» براي اشرف غني به معناي استفاده ابزاري از كمكهاي جامعه جهاني براي تكميلكردن آن "فصل ناتمام" است.
پس بي جهت نيست كه اشرف غني، در جريان انتخابات، گفته است كه از مفهوم "شهروند" خوشش نميآيد و در عوض ترجيح ميدهد تا اصطلاح "وطندار" را به كار ببرد؛ و اين يعني "تداوم."
اشرف غني متفكر دوم جهان؟
اشرف غني تابحال فقط دو مقاله و تحقيق مستقل را در ژورنالهاي عملي به چاپ رسانده است. تز دكتراي او به چاپ نرسيده، و يگانه كتابي كه از او انتشار يافته است، كتاب مشتركي است با لاكهارت. به عبارت ديگر، اشرف غني تا جايي كه معلوم ميشود، هيچ كتاب مستقلي را تا بحال منتشر نكرده است. لذا، با دو مقاله نه چندان مشكل و پيچيده چه طور ميشود متفكر دوم جهان در سال 2013 پس از "ريچارد داوكينز" (Richard Dawkins) –زيستشناس دانشگاه آكسفورد- شد؟ اين ادعاي مجله "چشم انداز" (The Prospect) انگليس آنقدر مضحك و خندهدار است كه اصرار بر آن در واقع توهين به مخاطب است. زيرا اين در حالي است كه بزرگاني در انديشه و فلسفه وجود دارند كه دهها كتاب و صدها مقاله علمي نگاشتهاند، اما هنوز نتوانستهاند چنين لقبي را كسب كنند. اساساً، اين بزرگان اتصاف چنين القاب دروغيني به خود را ننگ ميدانند. البته متاسفانه مردمان جهان سوم، اتصاف القاب اينچنيني به خود را بسيار جذاب ميدانند. شاهد اين مثال، نوشتاري در مورد قضيه اتصاف لقب «فيلسوف جهان» به "صديق افغان" است كه "عزيز حكيمي" تحت عنوان «فيلسوف جهان را چند خريده ايد؟» در روزنامه "هشت صبح" به چاپ رسانده است.
ريچارد داوكينز در جلوي تصوير و اشرف غني در سمت راست وي
ديدگاه دكتر جميل حنيفي در مورد اشرف غني
محمد جميل حنيفي (Mohammed Jamil Hanifi) – داراي دكتراي انسانشناسي از دانشگاه ايلينوآ و استاد فعلي دانشكده انسانشناسي دانشگاه ميشيگان- معتقد است كه اشرف غني در مقاله "فصل ناتمام تاريخ افغانستان" و ساير مقالات خود دربارۀ تبارشناسي و تاريخ افغانستان بطور مطلق هيچ چيز نوئي نگفته است. بخش عمدۀ اين متنها، قطعات انتزاعي تصديق نشده از منابع سياسي و علمي زبان انگليسي اروپائي-امريكائي است. همچنين، گواهينامۀ علمي او از نهادهاي غربي شامل برخي ويژگيهاي مرموز است.
دكتر جميل حنيفي
حنيفي در ادامه ميافزايد: «در مقالهاي تحت عنوان «اشرف غني احمدزي: دومين متفكر بزرگ جهان» آمده كه اشرف غني در يك خانوادۀ "كوچي" در ولايت لوگر به دنيا آمده است. چنين ادعائي هيچگونه اعتبار تاريخي يا فرهنگي ندارد. اشرف غني در محله قديمي كابل به نام "گذر فورموليها" در شمال كوههاي "بالاكوه" به دنيا آمده و بزرگ شده است. او برخلاف ادعاهاي رسمياش، نه در ولايت لوگر زاده شده و نه زندگي اوليۀ خود را در آنجا گذرانيده است. پدر او (شاه پسند كه بنام شاه جان و شيرآغا ملقب بود) هيچگونه رابطۀ قبيلهاي قابل اثبات با پشتونهاي كوچي يا مسكون در افغانستان ندارد. شاه پسند هرگز در حكومت افغانستان فعاليت نداشته است. او ايام اوليۀ جواني خويش را به عنوان كارمند در يك شركت خصوصي حكومتي به نام "رياست نقليات" در كابل گذرانيده است. حكومت كابل سهمي در اين شركت داشت، اما آن را اداره و رهبري نميكرد. شاه پسند در دهۀ 1980 به پاكستان مهاجرت كرده و يك شركت بزرگ وسائط نقليه باربري را تاسيس ميكند.»
نمايي از شهر كابل
«ادعاي تعلق اشرف غني به هويت "احمدزي" صرفا ادعايي است كه نميتوان آن را اثبات كرد. تعلق موثق به يك اصل و نسب پشتوني نياز به ارائه سند دارد. نسب پدري اشرف غني (پيش از پدر بزرگش) شايد به يكي از دهقانان در "سرخاب لوگر" مرتبط باشد. پدر پدربزرگ او "بهرام" (يك نام باستاني پارسي) از ميزبانان و پيشآهنگان نيروهاي اشغالگر بريتانيايي در جريان جنگ دوم افغانستان-انگليس (1878- 1880) بود. شواهد اين موضوع را ميتوان در گزارشات وسيع نشر يافته درباره اين جنگ مشاهده كرد. علاوه بر اين، پدربزرگ پدري اشرف غني بنام "عبدالغني" يكي از همكاران نيروهاي مزدور انگليس (به رهبري محمد نادر) در جريان سالهاي 1929- 1930 در سرنگوني "حبيب الله كلكاني" است. عبدالغني، به پاس اين خدمات توسط "نادر شاه" -با لقب نظامي اعزازي- مورد تفقد واقع شده و به وي مبلغ زيادي پول و يك دستگاه واحد مسكوني رايگان در محلۀ قديمي كابل اعطا ميگردد. اين خانه، يكي از انبوه منازل ضبط شده توسط حكومت كابل از مخالفين قبلي بود. شايعات وسيعي وجود دارد مبني بر اينكه در دهههاي 1930 و 1940، عبدالغني نفوذ بسيار زيادي در گروهي از سارقيني داشت كه در دشت "سقاوه" ولايت لوگر فعاليت داشتند. سارق وحشي صفتي بنام "بلاي" كه اكثرا به خانه عبدالغني رفت و آمد داشت، رهبر اين دزدان بود. بلاي، برادر كوچك زن دوم عبدالغني (مادر بزرگ اشرف) بود«.
«مادر اشرف غني (كوكبه ملقب به ضيا گل) دختر "احمد علي لودين"، اهل "كوهدامن" بود. خانوادهاي كه من در آن بزرگ شدم، گهگاهي با خانوادهاي كه اشرف غني در آن بزرگ شده بود، مراوده داشت. نام اشرف غني بهنگام تولد "اشرف" بود، به افتخار "شاه اشرف هوتكي"، يكي از حاكمان پشتون در اصفهان ايران در سدۀ هجدهم. برخلاف ادعاهاي اشرف در وبسايت خود، وي مكتب ابتدائي را در كابل خوانده است، نه در لوگر. پسوند "غني" در جريان مكتب عالي (ليسه) به نام اشرف اضافه ميگردد. او در دهۀ 1970 بنام "اشرف غني احمدزي" وارد "دانشگاه آمريكائي بيروت" ميشود. از اين تاريخ ببعد در ادعاي اين سه هويت شخصي خود متناقض عمل كرده است.»
غني در دهۀ 1970، به عنوان مترجم در پروژههاي مختلف تحقيقاتي اروپائي-امريكائي در كابل فعاليت داشت. دسترسي به اين شبكههاي علمي غربي، به اشرف غني كمك كرد تا به دانشگاههاي بيروت و كلمبيا راه يابد. وي از سال 2001 ببعد، به عنوان مشاور ارشد به سياستمداران مداخلهگر امريكائي در افغانستان خدمت كرد. در ماهيت قضيه، آنچه اشرف غني در حق نيروهاي اشغالگر امريكائي در افغانستان انجام داده و ميدهد، همان چيزي است كه اسلاف وي در جريان جنگ اول افغانستان-انگليس براي بريتانياييها در سالهاي 1929-1930 انجام دادند.
رابطۀ فرهنگي اشرف غني با جامعه و فرهنگ قبيلهاي پشتون، دست كم براي سه نسل قطع شده است (از اواخر سدۀ نوزدهم). هويت پشتوني متشكل از اضلاع مثلث "خون پشتوني"، "گفتار پشتوني"(پشتو ويل) به عنوان زبان مادري و "رفتار پشتوني" (پشتو كول) ميباشد. بر اساس سوابق تاريخي و ويژگيهاي اجتماعي اشرف غني، ادعاي او در مورد هويت پشتوني فقط محدود به توانائي او در صحبت و لهجه بازاري پشتو ميباشد. اشرف غني، بومي واقعي كابل است. او و برادر كوچكش (حشمت غني) از سال 2001 ببعد بصورت كاملا عامدانه يك هويت كوچي پشتوني را براي خود ساختهاند.
تصاوير زيادي از اشرف غني وجود دارد كه در يكي از آنها او را (تقريبا برهنه) در ملاعام (براي وضو!) در كنار يك جوي آب در شرق افغانستان در سال 2009 ميبينيم. اين حركت عوام فريبانه كه در آن بدن وي عريان است، جايي در فرهنگ اسلامي افغانستان ندارد. غني، علاقه عجيبي به پوشيدن البسه مختلف دارد. در افغانستان هيچكسي بغير از اشرف غني چنين البسه متنوع شامل جامههاي اروپائي، لنگيهاي افغاني و ساير لباسهاي ظريفانه را نميپوشد. ديده نشده كه اشرف غني "چپن" بپوشد (جيلكهاي سبز راهدار آستين دراز كه حامد كرزاي ميپوشد). همچنان هرگز ديده نشده كه اشرف غني لباسهاي افغاني را كه در افغانستان ميپوشد، در اروپا يا امريكا بر تن كند. دلايل اين اختلاف سبك در عرصۀ سياسي و فرهنگي فقط ميتواند براي "رولا" –همسر وي، و "ژنرال ديويد پترائوس") (David Howell Petraeus - ژنرال چهار ستاره ارتش آمريكا و رييس اسبق سيا- معلوم باشد.
غني در جامههاي مختلف
اشرف غني و "كلير لاكهارت" كتابي با نام "بازسازي دولتهاي ناكام" نوشتهاند كه تا حدي به موضوع افغانستان پرداخته است. براي رد اصولي محتواي اين كتاب، كافي است به فصل 19 كتاب "اقتصاد سياسي جنگ" نوشته "سي تي كايني" و "آر لي مادرز" چاپ 2011 "توسط انستتيو كاتو" مراجعه كنيد. اشرف غني عضو "شوراي آتلانتيك" است؛ لاكهارت همكار "شوراي اسپين" است. غني و لاكهارت، روساي مشترك موسسه موثريت دولتي هستند كه مقر آن در واشنگتن دي سي ميباشد. اين دو، اخيرا طرح "آمادگي براي سوريۀ جديد" را ابداع كردهاند. اخيرا، توسط "مجلۀ چشم انداز" چاپ انگليس به عنوان "متفكر دوم جهان در سال 2013" انتخاب شد. روزنامه نيويورك تايمز در سال 2009، اشرف غني را به عنوان «غربيترين نامزد انتخابات افغانستان» اعلام كرد. در سال 2006، خانم "رولا نادر" -انسان شناس برجستۀ شرق ميانه- به من گفت كه اشرف غني بخاطر اين در بين دانشمندان اروپائي و امريكائي و نخبگان سياسي مشهور است كه انگليسي را بسيار خوب صحبت ميكند. "مايكل كندي" –جامعهشناس امريكائي و رييس شركت حامي پروژۀ "مشغوليت افغانستان"- در "كنفرانس افغانستان" در دانشگاه براون در سال 2009 اشرف غني را چنين توصيف كرد: "آرزو داشتم تعداد زيادي مثل تو وجود ميداشت. چقدر زيبا! ببينيد او چگونه دستها، چشمها و انگشتهاي كبوتري و درخور ستايش خود را حركت ميدهد".
وقتي اشرف غني وزير ماليه افغانستان بود، در جلسات هيئت دولت حامد كرزاي مشهور به بدخلقي و تند مزاجي بود. او در جريان رياست دانشگاه كابل بخاطر عدم برخورد مناسب با استادان محلي دانشگاه مشهور بود. اما در ملاقاتها و گفتگوها با مهمانان اروپائي-آمريكائياش در آن زمان، كاملا آرام و متين عمل ميكرد. اين رفتارهاي متغير، در برخوردهاي زباني اشرف غني و حركات بدني او در عرصه اجتماعي نيز ديده ميشود.
در كنفرانس 2008 در انستيتو "بروكينگز"، "اخضر ابراهيمي" -نماينده ويژه دبيركل سازمان ملل متحد در امور افغانستان-در حضور اشرف غني در مورد وي چنين نظر داد: "اين واقعا يك تجربه بود كه با او در افغانستان براي دو سال تمام همكاري داشتم. همكاري با او را ميتوانم در قالب يك مثال براي شما شرح دهم: باديهنشيني بود كه تلاش ميكرد بر شتر خود بار بيشتري بگذارد. او، وسائل مورد نظر را يكي پس از ديگري در پشت شتر ميگذاشت. نهايتالامر، با يك كيسه بزرگ آمد و گفت "نميدانم اين را هم بگذارم يا نه؟!" شتر برگشت و گفت"من كه از جايم نميتوانم برخيزم، اين را هم بگذار". قصه اشرف غني مانند همان شخص است. تنها تفاوت اين است كه او خواهان برخواستن شتر است.
"جيمز كارويل" -استراتژيست مشهور آمريكائي- (James Carville) علنا مشاور و رايزن وي در مبازرات انتخاباتي رياست جمهوري افغانستان در 2009 بود. غني يكبار در يك بيانيه عمومي در رابطه با كارويل چنين گفت: "اين مرد خيلي مرا درك ميكند. او فرزند نيواورلئان است. اگر نيواورلئان را بشناسيد، افغانستان را هم خواهيد شناخت". نيواورلئان شهر كارويل است. پس اصلا جاي تعجبي نيست كه غني در دورهاي نماينده آمريكا در "كميسيون هماهنگي افغانستان" بود.
12 فرمان جيمز كارويل براي اشرف غني
جيمز كارويل عضو حزب دموكرات امريكا، مسئول ستاد انتخاباتي بيل كلينتون، و مشاور نخستوزير رژيم اسراييل، در انتخابات سال 93 بار ديگر در رأس ستاد انتخاباتي و مشاوران تبليغاتي اشرف غني احمدزي قرار گرفت و با چند توصيه بظاهر ساده اما مهم و اساسي مبلغ سي هزار دلار از وي دريافت كرد.
جيمز كارويل
توصيه هاي آقاي جيمز كارويل بدين شرح بود:
2 فوريه 2014،
عاليجناب اشرف غني احمدزي،
1. در همه حالات طوري رفتار كنيد كه از هم اكنون پيروز ميدان جلوه كنيد.
2. در مواجهه با مردم، لبخند را فراموش نكنيد ولي در مقابل رقبا بايد صلابت داشته باشيد.
3. مراقب عصبانيت خود به خصوص در مقابل انظار عمومي و دوربين هاي تلويزيوني باشيد.
4. متن سخنراني خود را قبل از اجتماعات حداقل دو بار از حفظ مرور كنيد.
5. خواب عميق هر شب را فراموش نكنيد، آثار خستگي در چهره شما موجب نااميدي هوادارانتان مي شود.
6. در هر سخنراني حداقل براي حل دو معضل كلي مخاطبان خود وعده و قول قطعي بدهيد.
7. هميشه نيمي از هوشياري خود را براي مراقبت از حريف اختصاص بدهيد (يك چشم و يك گوش شما مختص حريف است).
8ـ در ملاقات با مسئولان و شخصيت هاي خارجي، اعتماد به نفس خود را به رخ طرف مقابل بكشيد. راه ساده براي اين كار آن است كه يك پاي خود را روي ديگري اندازيد و طوري بنشينيد كه كفش تميز شما با جوراب مشكي ديده شود. اين توصيه هميشگي من به پرزيدنت اوباما بوده است.
9ـ در مصرف به موقع داروهاي روزانه خود دقت نماييد. شايد بهتر باشد تا پايان زمان انتخابات، يك نفر خاص براي اين كار مأمور كنيد.
10ـ توصيه اكيد من آن است كه حداقل در هر روز 40 دقيقه به يوگا بپردازيد، اين كار براي تمركز بهتر و آرامش شما مفيد و حتي لازم است.
11ـ نوشيدن حداكثر 30 سي سي نوشيدني محرك در ميان وعده براي كار بيوقفه در بعدازظهر بسيار مناسب است. البته شايد به دلايل مذهبي شما نتوانيد اين كار را انجام دهيد.
12ـ در بنرهاي تبليغاتي خود دقت كنيد. هيچ عكسي بدون روتوش دقيق استفاده نشود. سايه چشمها، چروكهاي پيشاني و كناره بيني در عكسهايي با اندازه بزرگ نامناسب ديده ميشود. در حذف آنها دقت شود.
عوامل عدم توفيق احتمالي اشرف غني در افغانستان
به اعتقاد بسياري از تحليلگران سياست افغانستان، چند عامل در عدم توفيق احتمالي اشرف غني بعنوان رييس جمهور آينده افغانستان با توجه به روحيه مردم اين كشور دخيل است:
1. اتكاء بيش از حد به غرب: تمام چشم اميد اشرف غني به حمايت غرب دوخته شده است، نه به مردم افغانستان. اين چيزي است كه غالب مردم افغانستان به ان معتقدند. او، در آمريكاپرستي گوي سبقت را از كرزاي و ديگران ربوده است. غني، به قصه كرزاي از كنفرانس بن تا كنون نگاه كرده و با خود گمان ميكند كه اگر حمايت غرب را با خود داشته باشد، به قدرت خواهد رسيد. از اين رو، كمپين انتخاباتي براي وي شكل يك نمايشنامه را داشت و نيازي به حمايت مردم نبود؛ چرا كه نهايتا آمريكاييها نقشه تقلب و هدايت انتخابات را كشيدند.
2. عدم آشنايي با واقعيتهاي جامعه افغانستان: اگرچه غني به مدت چند سال وزير ماليه افغانستان بوده ولي عدم آشنايي كافي وي با خصوصيات افغانستان يكي از عناصر اساسي ضعف او تلقي ميشود. اين كانديدا، از زاويه نشريات غرب به واقعيتهاي افغانستان نگاه ميكند. افزون بر آن، غني عمر خويش را در غرب سپري نموده است و بيشتر در خدمت غرب بوده تا مردم افغانستان. او ممكن است كه يك استاد خوب باشد، اما سياستمدار تيز هوش و كاريزماتيك و مردم دوستي نيست. اين در حاليست كه غني براي كمپين خود از مشاور امريكايي استفاده ميكند تا به كمك وي كشور خود را بشناسد.
3. رقابتهاي قبيلهاي: اشرف غني، حامد كرزاي را يكي از موانع عمده در برابر موفقيت خويش ميشمارد. يكي از انگيزههاي مخالفت وي با كرزاي، رقابت سنتي ميان قوم "غلجايي" و "دراني" است. كرزاي، متعلق به قوم "پوپلزي" كه شاخهاي از دراني است ميباشد كه در چند قرن اخير بر قوم غلجايي -كه بيشتر مردم جنگجو هستند- حكومت كرده است؛ اما حكومت اين قوم بعد از "كودتاي هفت ثور" بدست نيروهاي چپ كه غالب افسران آنها را غلجاييها تشكيل ميدادند، سقوط كرد.
بخشي از نارضايتيها، كشمكشها و جنگها در "قندهار" و "هلمند" نيز ريشه در رقابتها و اختلافات قبيلهاي دارد. اخيراً، طرفداران كرزاي بويژه برادران و اقارب وي به ستاد انتخاباتي و هواخواهان احمدزي در قندهار حمله كردند. اين در حالي است كه احمدزي با استفاده از نفوذ خويش اسم برادران كرزاي را به عنوان قاچاقچي و مافياي قندهار در سر زبان رسانههاي غربي انداخته است.
غني، حامد كرزاي را نه تنها از لحاظ توانايي و كفايت كاري شخصيتي ضعيف ميشمارد، بلكه از لحاظ مديريت رقابت بينالقبيلهاي نيز مستحق حكومت داري نميداند. او معتقد است كه چون اكثريت رهبران و نيروهاي طالبان غلجاييها هستند، هرگز با كرزاي صلح نخواهند نمود. وي باور دارد كه ميتواند طالبان را به آساني بر سر ميز مذاكره بنشاند و جنگ در جنوب را خاتمه دهد. از اين رو، غني معتقد است كه مردم پشتون بويژه طالبان تحت رهبري كرزاي متحد نخواهند شد.
4. برنامههاي خيالي و ناكارآمد: اشرف غني احمدزي آثاري در خارج از افغانستان از جمله كتاب "بازسازي دولتهاي ناكام" نگاشته است. اما طرحهاي وي براي كشور خودش كه در صدر دولتهاي ناكام قرار دارد، چندان كارساز نيست.
اشرف غني بارها گفته است كه نقشي مهم در طرح قانون اساسي و انتخاب نظام متمركز رياستي داشته است. اما نظام رياستي توليدي وي، در 5 سال اخير نه تنها افغانستان را به بحران و اوج فساد اداري سوق داد، بلكه گرايش شديد به ديكتاتوري و تماميتخواهي دارد.
تضادهاي ساختاري در قانون اساسي افغانستان نيز محصول هنر غني احمدزي است. وي، يكي از بنيانگذاران فساد اداري، حيف و ميل كمكهاي جامعه جهاني، تشديد فقر و كپيبرداري كوركورانه از بازار آزاد غرب در شرايط فعلي افغانستان است.
غني، مخالف سرسخت دموكراسي پارلماني و انتخاب حكام محلي و شهردارها بوده و طرفدار نظام متمركز به سبك عبدالرحمن خان است. وي، مدعي است كه براي افغانستان يك برنامه 10 ساله دارد، اما بسياري از كارشناسان معتقد هستند كه برنامه ده ساله او شباهت زيادي به 2 طرح پنج ساله "داود خان" در زمان حكومتش دارد كه از طريق ديكتاتوي خواهان تطبيق آن بود.برنامه اشرف غني مورد حمايت اكثريت مردم افغانستان قرار نگرفته و مردم خواهان تغيير نظام و ساختار و بافت قدرت هستند. با ساختار متضاد نظام كنوني، نه تنها افغانستان از بحران مشروعيت رنج بيشتر خواهد كشيد بلكه بايد منتظر جنگ داخلي نيز باشيم.
5. تعصب و تنگنظري: قابل ذكر است با وجود اينكه اشرف غني بخش اعظم عمر خود را در ميان كانونهاي علمي، سياسي و فرهنگي غرب سپري كرده، اما جهانبيني و تعصب قبيلهاي را تا به حال در ذهن خود حفظ نموده است. چنانكه در زمان تصدي وزارت ماليه افغانستان، تبعيض و تعصب قومي را بشدت نشان داد.
تنگ نظريهاي اشرف غني آن قدر در ميان سياستمداران افغانستان محسوس است كه حتي زماني كه وي از ميان مليتهاي "تاجيك" و "هزاره" به دنبال معاون و يا به گفته خود مشاوران سمبليك بود، هيچكس حاضر نشد در كنار وي قرار بگيرد. در نتيجه، معاون اول خود را يك پشتون تبار انتخاب كرد. همچنين، وقتي خواست كه "استاد محقق" را بعنوان معاون دوم انتخاب كند، محقق و ديگران تبعيض و نفرت ايشان نسبت به هزارگان افغانستان را در زمان تصدياش در وزارت ماليه را به رخ وي كشيده و حاضر به همكاري با او نشدند.
6. خصوصيات شخصيتي: اشرف غني از حيث خصوصيات رواني مشكلات فراوان دارد. گزارشات رسانههاي معتبر خارجي و داخلي حاكي از آن است كه وي مبتلا به سرطان معده بوده و همين بيماري بر اعصاب و مزاجاش تاثير بسيار منفي بجاي گذاشته است. افزون بر آن، وي در ميان كانديداهاي افغانستان به كم حوصله، عصبي و تند مزاج بودن معروف است. چنانكه "احمد رشيد" –دوست صميمي وي- در اثر اخيرش در مورد افغانستان موسوم به «سقوط در هرج و مرج»، درباره وضعيت سلامت اشرف غني احمدزي در هنگام تصدي وزارت ماليه چنين مينويسد:"سرطان معده اكثر قسمتهاي معده وي را از فعاليت بازداشته و سيستم ايمني وي را دچار تزلزل كرده است. او در وزارت ماليه نميتوانست يك وعده غذاي كامل را بخورد. به همين علت، مجبور بود هر ساعت يك مثقال غذا بخورد. او نميداند كه تا چه وقت زنده خواهد ماند".
Get the Flash Player to see this player.
نمونهاي از پرخاشگري اشرف غني
احمد رشيد كه دوست قديمي غني است، در مورد رفتار اجتماعي وي چنين مينويسد: "بيست سال مي شود كه من غني را ميشناسم ولي وي با هيچكس دوستي نزديك ندارد. او علاقه زيادي به منزوي بودن دارد. بسياري، او را آدم متكبري ميدانند. بدبختانه، بدخلقيهاي وي و برخورد متكبرانه او با افغانها از وي يك شخصيت منفور در كابينه افغانستان ترسيم نمود. هيچكس دوست نداشت كه با وي همكاري كند. او چند دوست معدود داشت. وزراي ديگر كابينه او را متهم ميكردند كه در تصميمگيريها انحصار طلب است. سرانجام، شكايتها در مورد وي، كرزي را مجبور ساخت كه او را از كابينه 2004 خارج سازد. اخضر ابراهيمي كه در تمام حالات يكي از حاميان اصلي احمدزي بود يكبار گفته بود كه زمانيكه وي از كابينه استعفا ميداد، حتي يك وزير هم حاضر نشد از وي حمايت كند.
تكرار سناريوي تقلب
نكته قابل توجه اينكه غني براي تقويت موقعيت خويش اخيراً جيمز كارويل كه پيشتر از وي سخن گفتيم را به عنوان رييس ستاد انتخاباتي خود معرفي نموده بود. قابل ياد آوري است كه در انتخابات سال 2004 "زلمي خليلزاد" به عنوان سفير و نماينده ويژه "جرج دابليو بوش" رياست ستاد انتخاباتي كرزاي را بر عهده داشت و در آن زمان هم اعتراض بسياري از كانديداها به تقلب به جايي نرسيد.
اما اين نگراني در انتخابات 2014 نيز وجود دارد كه ناظرين سازمان ملل و اتحاديه اروپا مثل انتخابات 2004 افغانستان كه به نفع كرزاي از تقلب گسترده چشمپوشي نمودند، اين بار به نفع غني عمل نمايند. زيرا حضور كارويل به عنوان رييس ستاد انتخاباتي غني، شك و ترديد را نسبت به شفافيت انتخابات بيشتر ميسازد. از اين رو، كميسيون انتخابات كه عمدتاً از طرفداران كرزاي و عوامل خارجي تشكيل يافته، ميتواند نقش اساسي در تقلب به نفع يك كانديد خاص داشته باشد.
ائتلاف با ژنرال دوستم
"راب كريلي" (Rob Crilly) در مقاله خود به تاريخ 7 جولاي 2014 در روزنامه تلگراف، ائتلاف اشرف غني با ژنرال "عبدالرشيد دوستم” (Abdul Rashid Dostum) را در اصل «ائتلاف وي با خود» ميخواند. ژنرال دوستم متهم به دامن زدن به جنگ داخلي، كشتار افراد بيگناه و تنبيه نظاميان خود به خشنترين شكل ممكن است.
پس از فروپاشي طالبان در افغانستان و ايجاد دولت جديد با حمايت آمريكا در اين كشور، ژنرال دوستم، رئيس شوراي عالي نظامي و نماينده حامد كرزي در شمال افغانستان شد و بعدتر به سمت معاون وزارت دفاع افغانستان ارتقا منسب يافت. او در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۴ شركت كرده و به رقابت با حامد كرزي پرداخت و توانست 10درصد آرا را در چند ولايت شمالي افغانستان كه اغلب ازبك نشين بودند بدست آورد. با اين حال، در دولت جديد حامد كرزي پس از انتخابات، ژنرال دوستم به عنوان رئيس ستاد مشترك قواي مسلح افغانستان (رئيس اركان سر قومانداني اعلي) معرفي شد. ولي اين پست ژنرال دوستم پس از آن از سوي دادستاني كل افغانستان به حالت تعليق درآمد كه اكبر باي، رييس شوراي ترك تباران افغانستان ادعا كرد از سوي افراد دوستم ربوده شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. اين ادعا اگرچه از سوي ژنرال دوستم به شدت تكذيب شد، اما روابط او را با دولت حامد كرزي تيره و تار كرد و منجر شد كه خانه او در كابل، براي چندين ساعت به محاصره پليس درآيد.
Get the Flash Player to see this player.
سخنان تهديدآميز ژنرال دوستم در حمايت از اشرف غني كه او مجبور به اصلاح آن شد
پس از آن، ژنرال دوستم به تركيه رفت و مدت طولاني را در آنجا بسر برد؛ تا آنكه در انتخابات دوم رياست جمهوري، از نامزدي حامد كرزي اعلام حمايت كرد و پست قبلي او به عنوان رئيس ستاد مشترك قواي مسلح افغانستان، دوباره از سوي رئيس جمهور كرزاي احيا شد.
تمامي اين قطعات، پازل حمايت قطعي آمريكا از وي را كامل ميكند. قطع يقين، انتخاب وي به عنوان معاون اشرف غني، جزء برنامه از پيش تعيين شده آمريكا است
خطر بزرگ
"عبدالشهيد ثاقب" در مقاله خود در تاريخ 27 مرداد 1393 در خبرگزاري جمهور، به خندههاي تمسخرآميز اشرف غني در واكنش به تهديد از سوي "عطا محمد نور" -فرماندار بلخ- كه هشدار داده در صورت عدم رعايت انصاف در پروسه شمارش آراء، خيزشهاي مردمي يا انقلابهاي سبز و نارنجي را راهاندازي خواهد كرد، اشاره كرده و در پاسخ به غني از دو خطر هولناك و هولناكتر سخن به ميان آورده است. وي، اولي را تسخير دفتر رياست جمهوري (كه پيشتر از اين هم بصورت نصف و نيمه از سوي هواداران عبدالله صورت گرفت) و دومي را اعلام حكومت اصلاحات و همگرايي از سوي عبدالله بر شمرده است.
Get the Flash Player to see this player.
افشاء توطئه عليه عبدالله از سوي عطا محمد نور
چشم انداز امضاي موافقت نامه امنيتي واشنگتن-كابل
با اعلام نتايج اوليه انتخابات افغانستان كه "اشرف غني احمد زي" را به عنوان رئيس جمهور منتخب معرفي كرد، امضاي موافقتنامه امنيتي مورد خواست آمريكايي ها محقق خواهد شد. اين نامزد داراي تابعيت آمريكايي بوده و در ارزيابيهاي ناظران سياست افغانستان، عنصري نزديك به آمريكا و پاكستان محسوب ميشود.
اشرف غني، بيشتر داراي نگاه به غرب است. او تكنوكراتي تحصيلكرده غرب محسوب ميشود و داراي ارتباطات خوبي با كشورهاي اروپايي و آمريكا بوده است. در واقع اين نگاه از سوي وي كه بخواهد همچنان به دنبال يك راهحل غربي براي مسائل افغانستان باشد، ميتواند در درجه نخست براي خود افغانستان و مردم آن مشكلساز گردد. اگر ثبات سياسي به صورت مسالمت آميز طي ماه آتي حاصل شود، مي توان انتظار داشت كه احمد زي به سرعت امضاي اين توافق نامه را صورت بدهد.
در درجه بعدي، اين مسئله به لحاظ حيثيتي براي افغانها بسيار مهم است. به موجب اين پيمان، تمامي حوزههاي بازسازي بخش نظامي و امنيتي افغانستان بر عهده نيروهاي خارجي گذاشته ميشود و اين موضوع براي تثبيت و نهادينه كردن حضور غرب در اين كشور تعيينكننده است. ساختار ارتش و پليس در افغانستان، شرقي و به عبارتي روسي است و فرآيندي كه براي تغيير ساختار، نوع آموزشها، تجهيزات و سلاحها از سال ۲۰۰۲ تاكنون دنبال شده نهايي نشده است. در مقابل، اين پيمان كمك ميكند كه ارتش ملي و پليس افغانستان كاملا وابسته به غرب -و به طور مشخص آمريكا- شوند و پيامدهاي اين موضوع فقط محدود به سال ۲۰۱۶ نيست، بلكه درازمدت و ديرپا خواهد بود.
سومين گزاره در چشم انداز امضاي موافقت نامه امنيتي، مسئله وجود پايگاههاي خارجي و تاثير آن بر روي افغانها و همسايگان آنها است. علاوه بر اين، بايد در نظر داشت كه كميت و كيفيت حضور نيروهاي خارجي بر معادلات و رقابتهاي سياسي اين كشور و فرآيند صلح آن مؤثر خواهد بود. همچنين اين مسئله بر اينكه طالبان به عنوان يك نيروي گريز از مركز و يك اپوزيسيون پيروز عمل كند يا خير، تأثيرگذار خواهد بود. جايگاه نيروهاي جهادي و جنگسالاران سابق و همچنين ميزان جذب سرمايه خارجي و فرآيند توسعه و بازسازي افغانستان از ديگر مسائلي هستند كه از حضور نيروهاي خارجي تأثير خواهند گرفت.
نكته شايان توجه اينكه حامد كرزاي با تاخير در امضاي اين موافقتنامه سعي كرد كه اين موافقتنامه "كاپيتولاسيون وار" را در تاريخ به اسم خود ثبت نكند تا بتواند در عالم سياست به ايفاي نقش بپردازد.
آيا بايد از اشرف غني ترسيد؟!
"عبدالشهيد ثاقب" در مقاله خود به تاريخ 12 دي 92 در خبرگزاري جمهور افغانستان تحت عنوان "چرا از اشرف غني بايد ترسيد؟"، وي را به دليل طبع فيلسوفانهاش اهل مونولوگ و تكروي سياسي ميداند و معتقد است كه اهل مماشات و سازش و ديالوگ برقرار كردن با رقباي سياسي نيست، و اين در حالي است كه افغانستان امروز دقيقا نياز به چنين شخصيتي دارد. ثاقب، جلوتر، با تاسي بر افلاطون و كانت، شرط ظفر فيلسوف در عرصههاي مختلف را عدم توقف در پيله انديشه و مفاهيم و حركت بسوي احترام به و قانونگذاري براي خرد جمعي ميداند.
او به گفتگوي خود با حامد كرزاي اشاره كرده و معتقد است كه كرزاي، اشرف غني را فرد دانشمندي ميداند كه رفتارهاي او نشانه عصبي بودن او نبوده و ناشي از توهمات فيلسوفانهاش است. اما ثاقب با فرض اينكه اين رفتارات به هر چه منتسب باشد، آنها را صحيح و در شان يك كانديداي رياست جمهوري نميداند.
نويسنده مطلب، اشرف غني را كسي ميداند كه حتي به معاون دست راست خود هم رحم نميكند و در جايي به اين موضوع اشاره ميكند كه وي در يكي از سخنرانيهاي خود خطاب به رقيبان ميگويد "اگر توان مناظره نداريد، حداقل در مسابقه بزكشي شركت كنيد، ژنرال دوُستُم به شما اسب خواهد داد". ثاقب، معتقد است كه غني منظورش اين بوده كه ژنرال دوستم فقط در عرصه بزكشي صلاحيت دارد نه در مباحث ديگر.
وي در پايان، اينگونه ميآورد كه "وقتي اشرف غني اين چنين بيپروا و بدون رعايت ادب و شأن مخاطب و مردم، از ادبيات سخيف استفاده ميكند و نميتواند تعادل رواني خود را حفظ كند، در صورت نيل به قدرت تبديل به مردي خطرناك خواهد شد".
جمعبندي
1. در واقع، اشرف غني داراي پيشينه سوال برانگيز آكادميك است. حتي محمد جميل حنيفي ادعا دارد كه اشرف غني در نوشتن پاياننامه كارشناسي ارشد خود از برادر زنش كمك گرفته و در واقع تز دكتراي او هم رونوشت پاياننامه دوره كارشناسي ارشدش ميباشد.
2. به شهادت مستند كارشناساني چون دكتر جميل حنيفي و عبدالشهيد ثاقب و بنا بر اظهارات مقاماتي چون حامد كرزاي و اخضر ابراهيمي، اشرف غني تندخو بوده و داراي رفتارات غيرمترقبه رواني است. بايد گفت كه افغانستان سرزمين مشكلات است. تحمل و شكيبايي براي هر كسي كه مدعي رهبري افغانستان است، خيلي ضروريست. از اين رو، غني شايد دانش و يا حوصله در شغل تدريس داشته باشد، اما براي وظيفه خيلي دشوار رهبري افغانستان شخصيت مناسبي نيست.
3. سبقه وي نشان داده كه برنامههاي اقتصادي-سياسي وي با توجه به بافت فرهنگي مردم افغانستان نميتواند چارهساز مشكلات باشد. كما اينكه پيش از اين هم بعنوان وزير ماليه دولت كرزاي از توفيق چنداني برخوردار نبوده و در تعيين قانون اساسي افغانستان هم مشكلات بسياري را بوجود آورده است. نسخه غربي اقتصادي غني مناسب فضاي شرقي افغانستان نيست و اين خاك مغموم را راه حلي متناسب با روحيه و فهم بومي آن بايد.
4. اشرف غني احمدزي را در اصل بايد غربيكار سياسي دانست. اين تكنوكرات اتو كشيده، حال و هواي سرزميني كه ساليان است به جز طعم خاك و خون را نميچشد را به سبب قرابت با برجنشينهاي آمريكايي به درستي درك نميكند. كما اينكه فخر فروشي سياسي و اخلاقي وي چه در كابينه كرزاي و چه در مبازرات انتخاباتياش ميتوان ديد.
5. فرمانبري وي نسبت به غرب، ائتلاف با چهرهاي دورو و نفاقگر به نام ژنرال دوستم، و روحيه تكروي وي، معجوني است كه تبديل شدن وي به يك ديكتاتور در آينده پس از جلوساش بر كرسي رياست جمهوري را نويد ميدهد. با سيري در تاريخ به روشني پي خواهيم برد كه تمامي ديكتاتورها در آغاز راه داراي چنين روحيهاي بودهاند.
6. و در آخر، ميتوان با استناد به موضوع تحولات عراق اينگونه استدلال كرد كه با امضاي موافقتنامه امنيت واشنگتن-كابل، آمريكا از قدرت و برتري نظامي خويش براي نفوذ در نظام سياسي افغانستان استفاده نمايد تا بدينوسيله نيروهاي متمايل به منافع آمريكا را به قدرت برساند.
7. دكتر عبدالله عبدالله از نظر اكثر مردم افغانستان و جامعه جهاني، شايستهترين فرد براي زعامت آينده افغانستان است. علت عدم توفيق وي، علاوه بر برخي شيطنتها و كارشكنيهاي بيروني، ريشه در اشتباهات خودش يا مشورتهاي غلطي كه داشته است، دارد كه در گزارشي مجزا به آن خواهيم پرداخت. بسياري از روزنامهنگاران و اصحاب رسانه در افغانستان هنوز معتقد هستند كه وي توانمندترين فرد براي اداره كشور در اين شرايط دشوار ميباشد. اشرف غني توانست با حمايت آمريكا، كميسيون انتخابات و دولت كرزاي و جامعه جهاني را در خدمت طرح تقلب پيش برد و از روزنه اشتباهات حزب اصلاحات نهايت بهره را براي تسهيل فرايند اين عمل و ورود به فاز نهايي برد؛ و اگر كار به بروز اختلافات گسترده داخلي نيانجامد، در آيندهاي نه چندان دور شاهد افغانستاني آمريكايي خواهيم بود. كشوري كه در ايجاد تحولات مورد تمايل غرب در منطقه نقش بسزايي خواهد د
منابع و مآخذ:
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/09/130923_k02-ashraf-ghani-profile2.shtml
http://www.afghan-bios.info/index.php?option=com_afghanbios&id=539&task=view&total=2861&start=120&Itemid=2
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/asia/afghanistan/10952284/Ashraf-Ghani-From-the-World-Bank-to-Afghanistans-next-president.html
http://jomhornews.com/doc/article/fa/44012/
http://jomhornews.com/doc/article/fa/54738/
http://www.avapress.com/images/docs/files/000093/nf00093702-2.pdf
http://jomhornews.com/doc/article/fa/51144/
http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&op=view&sid=11231
http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=2026
http://entekhabataf.persianblog.ir/post/18
http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=68470
http://www.khaama.com/ghani-is-the-2nd-person-among-top-100-thinkers-of-2013
http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2323630
منبع: مشرق
برگشت به تلکس خبرها See More
دوشنبه، 31 شهریور 1393 - 11:37 کد خبر: 18051
دولت بهار: پس از سه ماه كشمكش بر سر تقلب گسترده در جريان انتخابات رياست جمهوري افغانستان، در نهايت با اعلام نتايج بازشماري آرا...ء، محمد اشرف غني احمد زي به عنوان رئيس جمهور جديد جمهوري اسلامي افغانستان معرفي شد. اشرف غني يك تكنوكرات تحصيلكرده آمريكاست كه پس از سقوط طالبان به افغانستان بازگشت.
پس از هفتهها كشمكش انتخاباتي در افغانستان و اعتراضات به تقلب گسترده با هدف ممانعت از روي كار آمدن عبدالله عبدالله - كه با وعده اصلاحات پا به رقابتهاي انتخاباتي گذاشته بود - صورت ميگرفت، در نهايت با ايستادگي اين نامزد سابقا مجاهد افغان و دعوت مردم به آرامش، به گفتگو و ائتلاف انجاميد. براين اساس، با اعلام كميسيون انتخابات افغانستان، اشرف غني احمدزي رئيس جمهور جديد افغانستان و رئيس كابينه خواهد بود و طبق توافقنامه تشكيل دولت وحدت ملي، دكتر عبدالله عبدالله نامزد رقيبش رئيس اجرايي با اختياراتي در حد نخستوزير، شوراي وزيران را راهبري خواهد كرد.
امضاي توافقنامه تشكيل دولت وحدت ملي
آنچه پيش از مشخص شدن نتيجه انتخابات براي كارشناسان آشكار شده بود، نزديكي گرايشهاي فكري و سياسي اشرف غني به آمريكا در مقايسه با رقيب اصلياش عبدالله عبدالله بود كه مسير امضاي توافقنامه امنيتي مورد نظر آمريكا را سهلتر ميكرد. از سوي ديگر عبدالله عبدالله نيز كه با شعار اصلاحات پا به عرصه انتخابات گذاشته بود، بدليل روشن نبودن برنامههايش چندان مورد حمايت آمريكا نبوده و گزينه مطلوبي براي واشنگتن بشمار نميرفت. ازين رو از جند روز مانده به برگزاري انتخابات افغانستان زمزمههاي جهتدهي با انتخابات و تقلب گسترده به سود اشرف غني به گوش ميرسيد. در نهايت با حضور جان كري و مذاكرات انجام شده با حضور دو نامزد، تصميم بر تقسيم قدرت در افغانستان گرفته شد كه در گزارشهاي ديگري به ابعاد و پيامدهاي آن پرداخته خواهد شد.
گروه گزارش ويژه مشرق در گزارشهاي مجزا، دو نامزد انتخابات پرحاشيه افغانستان را معرفي و سوابق آنها را بررسي خواهد كرد.
محمد اشرف غني احمدزَيْ ، متولد 1328 ولايت "لوگر" در جنوب كابل است. او در دانشگاههاي آمريكايي بيروت و كلمبيا در نيويورك تحصيل كرده و داراي مدرك دكترا در رشته مردم شناسي است. اشرف غني، سابقه سالها فعاليت در بانك جهاني را داشته و با رسانههاي مختلف بينالمللي به عنوان كارشناس و تحليلگر مسائل افغانستان گفتگو كرده است. اين شخصيت سياسي، سابقه تدريس در دانشگاههاي "جان هاپكينز" آمريكا و "اروز" دانمارك را هم در كارنامه خود دارد.
اشرف غني از اكتبر 2001 مشاور "اخضر ابراهيمي" - نماينده ويژه سازمان ملل در افغانستان - شد و فعاليت در داخل افغانستان را آغاز كرد. ولي چند ماهي از آغاز به كار وي نگذشته بود كه مشاور ارشد "حامد كرزاي" - رئيس جمهوري افغانستان - گرديد. او همچنين رئيس اداره هماهنگ كننده كمكهاي بينالمللي به افغانستان بود.
اشرف غني در ماه ژوئن 2002 ميلادي به عنوان وزير ماليه يا دارايي، عضو كابينه دولت انتقالي به رهبري حامد كرزاي شد و تا دسامبر 2004 در اين مقام بود.
احمدزي پس از انتخابات رياست جمهوري 1383 خورشيدي، به كابينه حكومت منتخب راه نيافت و به رياست دانشگاه كابل منصوب شد؛ اما پس از دو سال فعاليت، از اين مقام كناره گرفت و به يكي از منتقدان جدي حكومت كرزاي بدل شد. او وجود فساد در ادارات دولتي و عدم موفقيت برنامههاي حامد كرزاي براي مبارزه با فساد را ناشي از ضعف مديريت او ميدانست.
وي در سال 2006 ميلادي، از سوي افغانستان به عنوان نامزد دبير كلي سازمان ملل براي جانشيني كوفي عنان معرفي شد، اما در برابر "بان كي مون" -دبير كل كنوني اين سازمان- شكست خورد. چندي بعد، در انتخابات رياست جمهوري 1389 با حامد كرزاي رقابت كرد، اما راي چنداني به دست نياورد.
حامد كرزاي، اشرف غني احمدزي را در دور دوم رياست جمهوري خود بعنوان مسئول برنامه انتقال مسئوليت امنيتي از نيروهاي خارجي به نيروهاي امنيتي داخلي تعيين كرد. وي از طراحان اصلي "افغاني سازي" امنيت در حكومت حامد كرزي شمرده ميشود.
اشرف غني در انتخابات رياستجمهوري 1388 افغانستان در رتبه چهارم قرار گرفت و در دور اول انتخابات 1393 با 37.6 درصد آراء در رتبه دوم قرار گرفت، سپس با عبدالله عبدالله - ديگر نامزد اصلي - در دور دوم اين انتخابات به رقابت پرداخت و براساس نتايج اوليه دور دوم توانست 56.44 ٪ آراء مردم افغانستان را به خود اختصاص دهد. با اين حال، اعتراض عبدالله عبدالله به نتيجه انتخابات و ارائه شش فقره مدرك مستند مبني بر تقلب باعث شد كه احمدزي مجبور به پذيرش بازشماري كل آراء مأخوذه شود.
بررسي جايگاه علمي اشرف غني
"زلمي نشاط" -دانشجوي دوره دكتراي فلسفه سياسي در دانشگاه "ايسكس" بريتانيا- در مقالهاي مفصل به تاريخ 21 ارديبهشت 1939 اشرف غني را زير ذرهبين نقد قرار داد:
غني در اواخر دهه ۱۹۶۰ ميلادي (بين سالهاي ۱۹۶۶-۱۹۶۷)، پس از پايان دوره متوسطه در "ليسه حبيبيه" كابل، وارد دانشگاه امريكايي در بيروت لبنان شد و در همانجا با همسر كنونياش، "رولا سعاده" آشنا گرديد. اشرف غني تقريباً حدود يك دهه در بيروت به سر برد و در سال ۱۹۷۷ دوره كارشناسي ارشد خود را در رشته انسانشناسي (انتروپولوژي) به پايان رساند. بورسيه غني و حدود ۷۰ تن ديگر از طرف مؤسسه كمكهاي امريكا (يو اس آي دي) تامين شد.
اشرف غني به همراه همسرش "رولا سعاده"
خانواده رولا سعاده اگرچه از حيث تعلقات ديني از عيسويهاي كشور لبنان ميباشند، اما به نظر ميرسد كه اين خانواده بيشتر سكولار مشرب هستند تا ديندار. "فؤاد سعاده"-برادر رولا- يكي از آكادميسينهاي جوان ماركسيست لبنان بود. دكتر "محمد جميل حنفي" –كه يكي از دانشجويان هم دوره اشرف غني در دانشگاه بيروت بوده و سپس مدرك دكتراي خود را در رشته مردمشناسي در آمريكا اخذ نموده – در مقالهاي در مورد اشرف غني، از احتمال همكاري فؤاد سعاده با غني در نوشتن پاياننامه كارشناسي ارشدش سخن به ميان آورده و همچنان ادعا ميكند كه پايان نامه كارشناسي ارشد و دكتراي غني شباهت زيادي به هم دارند.
وي پس از پايان دوره كارشناسي ارشد، در سال 1977 به افغانستان برگشت و مدت كوتاهي –در حدود كمتر از يك سال – در دانشگاه كابل مشغول تدريس شد. غني در همان سال با به دست آوردن بورسيهاي از سوي موسسه كمكهاي امريكا به همراه 70 نفر ديگر، براي ادامه تحصيل به امريكا رفت و وارد دانشگاه كلمبيا شد. او از سال 1977 تا سال 1984 مشغول پژوهش در مقطع دكترا بود.
بعد از اتمام دوره دكترا، وارد دانشكده تازه تاسيس انسانشناسي دانشگاه "جان هاپكينز" ميشود و در آنجا به عنوان استاد دانشگاه تا زمان استخدامش در بانك جهاني مشغول تدريس ميگردد. در سال 1987 ، براي انجام پژوهش ميداني به پاكستان ميرود و در كمپهاي مهاجرين و مدارس ديني براي يك مدت كوتاه كار و تحقيق ميكند. غني در مبارزات انتخاباتي امسال با توجه به همين دوره ادعا كرد كه در پاكستان سيرت النبي خوانده است. اين در حالي است كه سفر او به پاكستان نه به خاطر فراگيري آموزشهاي ديني بلكه براي انجام پژوهشهاي ميداني بوده است.
نوشتههاي اشرف غني
قبل از تكميل پاياننامه دكترا، از اشرف غني دو مقاله تحقيقي در ژورنالهاي علمي به چاپ رسيده است. اولي تحت عنوان «اسلام و دولتسازي در جامعه قبيلهاي افغانستان: 1880 – 1901» كه در سال 1977 منتشر گرديد، و دومي تحت عنوان «نزاع در دادگاه شريعت، درهي كنر، افغانستان، 1885-1890» كه در سال 1983 چاپ شد. البته پاياننامه دكتراي وي نخست از طرف انتشارات دانشگاه كلمبيا براي نشر پذيرفته شد، اما سپس به دلايل نامعلوم و فاشناشده -شايد به دليل همخواني و مشابهت با پاياننامه دوره كارشناسي ارشدش- اين قرارداد از سوي اداره فسخ گرديد. پژوهش دكتراي اشرف غني در اينترنت قابل دسترسي است .
بعد از تكميل دوره دكترا، وي هيچ تحقيق مستقل ديگري را انتشار نداده است. از او در بين سالهاي 1985 تا 1989 فقط چهار نقد كتاب و گفتگو با "اريك ولف" (Eric Wolf) -انديشمند و انسانشناس معروف اتريشي- انتشار يافته است.
اريك ولف
از ديد آكادميك بايد گفت كه هيچ يك از آثار اخير وي به معني واقعي كلمه يك تحقيق و پژوهش علمي به حساب نميآيد. واپسين كتاب او كه با همياري خانم "كلير لاكهارت" نوشته شده، در واقع يك تحقيق مشترك است. عنوان اين كتاب "بازسازي دولتهاي ناكام: چارچوبي براي ترميم دوباره دنياي ويران" ميباشد .
كلير لاكهارت و اشرف غني
اين كتاب، نتيجه كار و پژوهش مشترك اين دو مؤلف است كه در افغانستان پس از طالبان صورت گرفته است. به عبارتي، اين كتاب ويژه مسائل افغانستان نيست، بلكه تئوريپردازي كلي در مورد فرايند پيچيدهاي به نام دولتسازي است. از ديد دو نويسنده، بين 40 تا 60 كشور جهان داراي نظامهاي تقريباً ضعيف و ناكام در امر دولتداري هستند و اين كتاب، به عنوان يك كتاب راهنما، طرحهايي را براي پروسه دولتسازي در قرن 21 ارائه ميدهد
تئوري پردازيها و نظريات اشرف غني
عنوان تز دكتراي اشرف غني عبارت است از: «توليد و تسلط: افغانستان 1747 - 1901». اشرف غني در پروژه دكتراي خود به نحوي ادعا ميكند كه افغانستان از نگاه ساختاري (ساختار سياسي، اقتصادي، اجتماعي، ديوانسالاري و غيره) تغيير بنيادين كرده است. او دو دوره تاريخي را براي اثبات مدعاي خود انتخاب ميكند: دوره اول از 1500 تا 1720 ؛ و دوره دوم از 1747 تا 1901 ميلادي. از ديد اشرف غني در جريان دوره تاريخي اول (1500 تا 1720) در اين سرزمين ساختار فرهنگي زبان فارسي مسلط بود. اما در دوره تاريخي دوم (1747 تا 1901) اين ساختار مسلط جاي خود را به ساختار مسلط ديگري داد: ساختار قبيلهاي پشتونمحور. از ديد او اين روند در سال 1747، يعني با به قدرت رسيدن "احمدشاه ابدالي" آغاز و در پايان دوره حكمراني "عبدالرحمن خان" تكميل گرديد.
عبدالرحمان خان حاكم افغانستان از 1880 تا 1901
مقدمه تز دكتراي اشرف غني براي كساني كه آشنايي كمتري با فلسفه سياسي دارند، ظاهراً خيلي پيچيده به نظر ميرسد. در واقع، چيزي كه او ميخواهد بيان كند خيلي ساده است، اما از ادبيات ثقيل استفاده كرده است. اشرف غني ميخواهد نقدي بر تفكر ساختارگرايي داشته باشد، زيرا ساختارگراها به تغييرناپذيري ساختارهاي اجتماعي باور داشتند. در دهه 1960 ، ساختارگرايي در عرصه مردم شناسي خيلي حاكم شده و يكي از مهمترين متفكران اين عرصه "لئو اشتراوس" بود. اما در دهه 1970 و 1980 ، ساختارگرايي ديگر به چالش كشيده شده و اين امر پذيرفته شده بود كه ميان ساختار و فرد رابطه ديالكتيكي و داد و ستد وجود داشته و با دگرگوني يكي، ديگري نيز دگرگون ميشود. اشرف غني براي توجيه نظري بحث تغيير ساختارها در افغانستان، نياز به اين تئوريپردازي داشت.
بنابراين، از ديد اشرف غني، افغانستان از نگاه ساختار تسلط قدرت و اقتصاد به يك كشور قبيلهاي تبديل شده است. يعني تقسيم قدرت، نظام ديوانسالاري، ماليات و غيره بر اساس روابط قبيلهاي تنظيم ميشود. اينطور ميتوان برداشت كرد كه منظور اشرف غني از نگاشتن اين اثر، تبليغ اين طرز تفكر به جهانيان و مردم افغانستان و لابيگري براي حفظ سيستم قبيلهسالاري بود. اين طرز تفكر در دو مقاله پيش از دكترايش نيز مشهود است.
دگرديسي بنيادين در نظريات اشرف غني
اما اشرف غني در كتابي كه در سال 2009 با "كلير لاكهارت" (Clare Lockhart) –رييس موسسه موثريت دولتي- نوشته است، پروسه دولتسازي را كاملا يك روند استوار بر «روش شهروند محور» ميداند. بدين معنا كه ديگر نميتوان در قرن 21 از مدل دولتسازي كشورهاي اروپايي قرن ۱۶ تا قرن ۲۰ كه در اغلب موارد با توسل به اجبار همراه بوده است، بهره برد. به باور اشرف غني و لاكهارت، در قرن 21 نياز است كه پروسه دولتسازي با ارايه خدمات اجتماعي-اقتصادي به شهروندان تطبيق يابد؛ چه اين روش، رضايت شهروندان را اساس قرار ميدهد، نه اجبار را.
به سادگي ميتوان متوجه شد كه ظاهراً ميان آراي اخير و پيشين اشرف غني تفاوتهاي عميقي وجود دارد. او در دهه 1970 و 1980 ميلادي بر اين عقيده بود كه جامعه و سياست در افغانستان كاملا قيبلهاي است و بالطبع در اين نوع اجتماع و سياست هيچ جايگاهي براي شهروند و حتي فرديت فرد تعيين نشده است، چرا كه فرد در قبيله بخشي از كل قبيله است. اما برخلاف اين باور، در كتاب او و لاكهارت، دولتسازي اساساً يك روند شهروند محور معرفي شده است.
اما پرسش اصلي در اين جا اين است كه تقريبا در حدود 23 سال پس از ارائه تز دكترايش، آيا تفكر او دچار دگرديسي بنيادين شده است؟ آيا او كماكان به مدل دولتسازي اروپايي بين قرن هاي 16 تا 20 معتقد است، و يا روش شهروند محور قرن 21؟
از فحواي كلام اشرف غني در مقالهيي كه در روزنامه "هشت صبح" افغانستان تحت عنوان «فصلي ناتمام در تاريخ افغانستان» به چاپ رسانيده، ميتوان پي برد كه او ميخواهد آن «فصل ناتمام» دولتسازي مدل "عبدالرحمن خان"، "حبيب الله خان"، "امان الله" و تئوريپردازيهاي ناسيوناليستي چون "محمود طرزي" را به كمال برساند و اين واقعيت به صورت مفهوم تداوم در شعار انتخاباتي او تبلور يافته است. در واقع، اين امر نمايانگر اين واقعيت است كه تفكر اشرف غني با گذشت حدودا 26 سال از اتمام دوره دكترايش، چندان تغييري نكرده است.
در اين جا يادآوري ميشود كه اين مدل دولتسازي محدويتهاي خود را به اثبات رسانده است. مدلي كه نه همهشمول است و نه كثرتگرا؛ و اين در حالي است كه افغانستان كشوري است متشكل از اقوام، زبانها و فرهنگهاي گوناگون.
چنان كه ديده مي شود مفهوم تداوم در آثار او يك معما نيست، بلكه معماي اصلي در واژه "تحول" شعار انتخاباتي او است. اما از مجموع سخنان مسئولين كمپين او و منشور منتشر شده آنها، اين طور ميتوان فهميد كه «تحول» براي اشرف غني به معناي استفاده ابزاري از كمكهاي جامعه جهاني براي تكميلكردن آن "فصل ناتمام" است.
پس بي جهت نيست كه اشرف غني، در جريان انتخابات، گفته است كه از مفهوم "شهروند" خوشش نميآيد و در عوض ترجيح ميدهد تا اصطلاح "وطندار" را به كار ببرد؛ و اين يعني "تداوم."
اشرف غني متفكر دوم جهان؟
اشرف غني تابحال فقط دو مقاله و تحقيق مستقل را در ژورنالهاي عملي به چاپ رسانده است. تز دكتراي او به چاپ نرسيده، و يگانه كتابي كه از او انتشار يافته است، كتاب مشتركي است با لاكهارت. به عبارت ديگر، اشرف غني تا جايي كه معلوم ميشود، هيچ كتاب مستقلي را تا بحال منتشر نكرده است. لذا، با دو مقاله نه چندان مشكل و پيچيده چه طور ميشود متفكر دوم جهان در سال 2013 پس از "ريچارد داوكينز" (Richard Dawkins) –زيستشناس دانشگاه آكسفورد- شد؟ اين ادعاي مجله "چشم انداز" (The Prospect) انگليس آنقدر مضحك و خندهدار است كه اصرار بر آن در واقع توهين به مخاطب است. زيرا اين در حالي است كه بزرگاني در انديشه و فلسفه وجود دارند كه دهها كتاب و صدها مقاله علمي نگاشتهاند، اما هنوز نتوانستهاند چنين لقبي را كسب كنند. اساساً، اين بزرگان اتصاف چنين القاب دروغيني به خود را ننگ ميدانند. البته متاسفانه مردمان جهان سوم، اتصاف القاب اينچنيني به خود را بسيار جذاب ميدانند. شاهد اين مثال، نوشتاري در مورد قضيه اتصاف لقب «فيلسوف جهان» به "صديق افغان" است كه "عزيز حكيمي" تحت عنوان «فيلسوف جهان را چند خريده ايد؟» در روزنامه "هشت صبح" به چاپ رسانده است.
ريچارد داوكينز در جلوي تصوير و اشرف غني در سمت راست وي
ديدگاه دكتر جميل حنيفي در مورد اشرف غني
محمد جميل حنيفي (Mohammed Jamil Hanifi) – داراي دكتراي انسانشناسي از دانشگاه ايلينوآ و استاد فعلي دانشكده انسانشناسي دانشگاه ميشيگان- معتقد است كه اشرف غني در مقاله "فصل ناتمام تاريخ افغانستان" و ساير مقالات خود دربارۀ تبارشناسي و تاريخ افغانستان بطور مطلق هيچ چيز نوئي نگفته است. بخش عمدۀ اين متنها، قطعات انتزاعي تصديق نشده از منابع سياسي و علمي زبان انگليسي اروپائي-امريكائي است. همچنين، گواهينامۀ علمي او از نهادهاي غربي شامل برخي ويژگيهاي مرموز است.
دكتر جميل حنيفي
حنيفي در ادامه ميافزايد: «در مقالهاي تحت عنوان «اشرف غني احمدزي: دومين متفكر بزرگ جهان» آمده كه اشرف غني در يك خانوادۀ "كوچي" در ولايت لوگر به دنيا آمده است. چنين ادعائي هيچگونه اعتبار تاريخي يا فرهنگي ندارد. اشرف غني در محله قديمي كابل به نام "گذر فورموليها" در شمال كوههاي "بالاكوه" به دنيا آمده و بزرگ شده است. او برخلاف ادعاهاي رسمياش، نه در ولايت لوگر زاده شده و نه زندگي اوليۀ خود را در آنجا گذرانيده است. پدر او (شاه پسند كه بنام شاه جان و شيرآغا ملقب بود) هيچگونه رابطۀ قبيلهاي قابل اثبات با پشتونهاي كوچي يا مسكون در افغانستان ندارد. شاه پسند هرگز در حكومت افغانستان فعاليت نداشته است. او ايام اوليۀ جواني خويش را به عنوان كارمند در يك شركت خصوصي حكومتي به نام "رياست نقليات" در كابل گذرانيده است. حكومت كابل سهمي در اين شركت داشت، اما آن را اداره و رهبري نميكرد. شاه پسند در دهۀ 1980 به پاكستان مهاجرت كرده و يك شركت بزرگ وسائط نقليه باربري را تاسيس ميكند.»
نمايي از شهر كابل
«ادعاي تعلق اشرف غني به هويت "احمدزي" صرفا ادعايي است كه نميتوان آن را اثبات كرد. تعلق موثق به يك اصل و نسب پشتوني نياز به ارائه سند دارد. نسب پدري اشرف غني (پيش از پدر بزرگش) شايد به يكي از دهقانان در "سرخاب لوگر" مرتبط باشد. پدر پدربزرگ او "بهرام" (يك نام باستاني پارسي) از ميزبانان و پيشآهنگان نيروهاي اشغالگر بريتانيايي در جريان جنگ دوم افغانستان-انگليس (1878- 1880) بود. شواهد اين موضوع را ميتوان در گزارشات وسيع نشر يافته درباره اين جنگ مشاهده كرد. علاوه بر اين، پدربزرگ پدري اشرف غني بنام "عبدالغني" يكي از همكاران نيروهاي مزدور انگليس (به رهبري محمد نادر) در جريان سالهاي 1929- 1930 در سرنگوني "حبيب الله كلكاني" است. عبدالغني، به پاس اين خدمات توسط "نادر شاه" -با لقب نظامي اعزازي- مورد تفقد واقع شده و به وي مبلغ زيادي پول و يك دستگاه واحد مسكوني رايگان در محلۀ قديمي كابل اعطا ميگردد. اين خانه، يكي از انبوه منازل ضبط شده توسط حكومت كابل از مخالفين قبلي بود. شايعات وسيعي وجود دارد مبني بر اينكه در دهههاي 1930 و 1940، عبدالغني نفوذ بسيار زيادي در گروهي از سارقيني داشت كه در دشت "سقاوه" ولايت لوگر فعاليت داشتند. سارق وحشي صفتي بنام "بلاي" كه اكثرا به خانه عبدالغني رفت و آمد داشت، رهبر اين دزدان بود. بلاي، برادر كوچك زن دوم عبدالغني (مادر بزرگ اشرف) بود«.
«مادر اشرف غني (كوكبه ملقب به ضيا گل) دختر "احمد علي لودين"، اهل "كوهدامن" بود. خانوادهاي كه من در آن بزرگ شدم، گهگاهي با خانوادهاي كه اشرف غني در آن بزرگ شده بود، مراوده داشت. نام اشرف غني بهنگام تولد "اشرف" بود، به افتخار "شاه اشرف هوتكي"، يكي از حاكمان پشتون در اصفهان ايران در سدۀ هجدهم. برخلاف ادعاهاي اشرف در وبسايت خود، وي مكتب ابتدائي را در كابل خوانده است، نه در لوگر. پسوند "غني" در جريان مكتب عالي (ليسه) به نام اشرف اضافه ميگردد. او در دهۀ 1970 بنام "اشرف غني احمدزي" وارد "دانشگاه آمريكائي بيروت" ميشود. از اين تاريخ ببعد در ادعاي اين سه هويت شخصي خود متناقض عمل كرده است.»
غني در دهۀ 1970، به عنوان مترجم در پروژههاي مختلف تحقيقاتي اروپائي-امريكائي در كابل فعاليت داشت. دسترسي به اين شبكههاي علمي غربي، به اشرف غني كمك كرد تا به دانشگاههاي بيروت و كلمبيا راه يابد. وي از سال 2001 ببعد، به عنوان مشاور ارشد به سياستمداران مداخلهگر امريكائي در افغانستان خدمت كرد. در ماهيت قضيه، آنچه اشرف غني در حق نيروهاي اشغالگر امريكائي در افغانستان انجام داده و ميدهد، همان چيزي است كه اسلاف وي در جريان جنگ اول افغانستان-انگليس براي بريتانياييها در سالهاي 1929-1930 انجام دادند.
رابطۀ فرهنگي اشرف غني با جامعه و فرهنگ قبيلهاي پشتون، دست كم براي سه نسل قطع شده است (از اواخر سدۀ نوزدهم). هويت پشتوني متشكل از اضلاع مثلث "خون پشتوني"، "گفتار پشتوني"(پشتو ويل) به عنوان زبان مادري و "رفتار پشتوني" (پشتو كول) ميباشد. بر اساس سوابق تاريخي و ويژگيهاي اجتماعي اشرف غني، ادعاي او در مورد هويت پشتوني فقط محدود به توانائي او در صحبت و لهجه بازاري پشتو ميباشد. اشرف غني، بومي واقعي كابل است. او و برادر كوچكش (حشمت غني) از سال 2001 ببعد بصورت كاملا عامدانه يك هويت كوچي پشتوني را براي خود ساختهاند.
تصاوير زيادي از اشرف غني وجود دارد كه در يكي از آنها او را (تقريبا برهنه) در ملاعام (براي وضو!) در كنار يك جوي آب در شرق افغانستان در سال 2009 ميبينيم. اين حركت عوام فريبانه كه در آن بدن وي عريان است، جايي در فرهنگ اسلامي افغانستان ندارد. غني، علاقه عجيبي به پوشيدن البسه مختلف دارد. در افغانستان هيچكسي بغير از اشرف غني چنين البسه متنوع شامل جامههاي اروپائي، لنگيهاي افغاني و ساير لباسهاي ظريفانه را نميپوشد. ديده نشده كه اشرف غني "چپن" بپوشد (جيلكهاي سبز راهدار آستين دراز كه حامد كرزاي ميپوشد). همچنان هرگز ديده نشده كه اشرف غني لباسهاي افغاني را كه در افغانستان ميپوشد، در اروپا يا امريكا بر تن كند. دلايل اين اختلاف سبك در عرصۀ سياسي و فرهنگي فقط ميتواند براي "رولا" –همسر وي، و "ژنرال ديويد پترائوس") (David Howell Petraeus - ژنرال چهار ستاره ارتش آمريكا و رييس اسبق سيا- معلوم باشد.
غني در جامههاي مختلف
اشرف غني و "كلير لاكهارت" كتابي با نام "بازسازي دولتهاي ناكام" نوشتهاند كه تا حدي به موضوع افغانستان پرداخته است. براي رد اصولي محتواي اين كتاب، كافي است به فصل 19 كتاب "اقتصاد سياسي جنگ" نوشته "سي تي كايني" و "آر لي مادرز" چاپ 2011 "توسط انستتيو كاتو" مراجعه كنيد. اشرف غني عضو "شوراي آتلانتيك" است؛ لاكهارت همكار "شوراي اسپين" است. غني و لاكهارت، روساي مشترك موسسه موثريت دولتي هستند كه مقر آن در واشنگتن دي سي ميباشد. اين دو، اخيرا طرح "آمادگي براي سوريۀ جديد" را ابداع كردهاند. اخيرا، توسط "مجلۀ چشم انداز" چاپ انگليس به عنوان "متفكر دوم جهان در سال 2013" انتخاب شد. روزنامه نيويورك تايمز در سال 2009، اشرف غني را به عنوان «غربيترين نامزد انتخابات افغانستان» اعلام كرد. در سال 2006، خانم "رولا نادر" -انسان شناس برجستۀ شرق ميانه- به من گفت كه اشرف غني بخاطر اين در بين دانشمندان اروپائي و امريكائي و نخبگان سياسي مشهور است كه انگليسي را بسيار خوب صحبت ميكند. "مايكل كندي" –جامعهشناس امريكائي و رييس شركت حامي پروژۀ "مشغوليت افغانستان"- در "كنفرانس افغانستان" در دانشگاه براون در سال 2009 اشرف غني را چنين توصيف كرد: "آرزو داشتم تعداد زيادي مثل تو وجود ميداشت. چقدر زيبا! ببينيد او چگونه دستها، چشمها و انگشتهاي كبوتري و درخور ستايش خود را حركت ميدهد".
وقتي اشرف غني وزير ماليه افغانستان بود، در جلسات هيئت دولت حامد كرزاي مشهور به بدخلقي و تند مزاجي بود. او در جريان رياست دانشگاه كابل بخاطر عدم برخورد مناسب با استادان محلي دانشگاه مشهور بود. اما در ملاقاتها و گفتگوها با مهمانان اروپائي-آمريكائياش در آن زمان، كاملا آرام و متين عمل ميكرد. اين رفتارهاي متغير، در برخوردهاي زباني اشرف غني و حركات بدني او در عرصه اجتماعي نيز ديده ميشود.
در كنفرانس 2008 در انستيتو "بروكينگز"، "اخضر ابراهيمي" -نماينده ويژه دبيركل سازمان ملل متحد در امور افغانستان-در حضور اشرف غني در مورد وي چنين نظر داد: "اين واقعا يك تجربه بود كه با او در افغانستان براي دو سال تمام همكاري داشتم. همكاري با او را ميتوانم در قالب يك مثال براي شما شرح دهم: باديهنشيني بود كه تلاش ميكرد بر شتر خود بار بيشتري بگذارد. او، وسائل مورد نظر را يكي پس از ديگري در پشت شتر ميگذاشت. نهايتالامر، با يك كيسه بزرگ آمد و گفت "نميدانم اين را هم بگذارم يا نه؟!" شتر برگشت و گفت"من كه از جايم نميتوانم برخيزم، اين را هم بگذار". قصه اشرف غني مانند همان شخص است. تنها تفاوت اين است كه او خواهان برخواستن شتر است.
"جيمز كارويل" -استراتژيست مشهور آمريكائي- (James Carville) علنا مشاور و رايزن وي در مبازرات انتخاباتي رياست جمهوري افغانستان در 2009 بود. غني يكبار در يك بيانيه عمومي در رابطه با كارويل چنين گفت: "اين مرد خيلي مرا درك ميكند. او فرزند نيواورلئان است. اگر نيواورلئان را بشناسيد، افغانستان را هم خواهيد شناخت". نيواورلئان شهر كارويل است. پس اصلا جاي تعجبي نيست كه غني در دورهاي نماينده آمريكا در "كميسيون هماهنگي افغانستان" بود.
12 فرمان جيمز كارويل براي اشرف غني
جيمز كارويل عضو حزب دموكرات امريكا، مسئول ستاد انتخاباتي بيل كلينتون، و مشاور نخستوزير رژيم اسراييل، در انتخابات سال 93 بار ديگر در رأس ستاد انتخاباتي و مشاوران تبليغاتي اشرف غني احمدزي قرار گرفت و با چند توصيه بظاهر ساده اما مهم و اساسي مبلغ سي هزار دلار از وي دريافت كرد.
جيمز كارويل
توصيه هاي آقاي جيمز كارويل بدين شرح بود:
2 فوريه 2014،
عاليجناب اشرف غني احمدزي،
1. در همه حالات طوري رفتار كنيد كه از هم اكنون پيروز ميدان جلوه كنيد.
2. در مواجهه با مردم، لبخند را فراموش نكنيد ولي در مقابل رقبا بايد صلابت داشته باشيد.
3. مراقب عصبانيت خود به خصوص در مقابل انظار عمومي و دوربين هاي تلويزيوني باشيد.
4. متن سخنراني خود را قبل از اجتماعات حداقل دو بار از حفظ مرور كنيد.
5. خواب عميق هر شب را فراموش نكنيد، آثار خستگي در چهره شما موجب نااميدي هوادارانتان مي شود.
6. در هر سخنراني حداقل براي حل دو معضل كلي مخاطبان خود وعده و قول قطعي بدهيد.
7. هميشه نيمي از هوشياري خود را براي مراقبت از حريف اختصاص بدهيد (يك چشم و يك گوش شما مختص حريف است).
8ـ در ملاقات با مسئولان و شخصيت هاي خارجي، اعتماد به نفس خود را به رخ طرف مقابل بكشيد. راه ساده براي اين كار آن است كه يك پاي خود را روي ديگري اندازيد و طوري بنشينيد كه كفش تميز شما با جوراب مشكي ديده شود. اين توصيه هميشگي من به پرزيدنت اوباما بوده است.
9ـ در مصرف به موقع داروهاي روزانه خود دقت نماييد. شايد بهتر باشد تا پايان زمان انتخابات، يك نفر خاص براي اين كار مأمور كنيد.
10ـ توصيه اكيد من آن است كه حداقل در هر روز 40 دقيقه به يوگا بپردازيد، اين كار براي تمركز بهتر و آرامش شما مفيد و حتي لازم است.
11ـ نوشيدن حداكثر 30 سي سي نوشيدني محرك در ميان وعده براي كار بيوقفه در بعدازظهر بسيار مناسب است. البته شايد به دلايل مذهبي شما نتوانيد اين كار را انجام دهيد.
12ـ در بنرهاي تبليغاتي خود دقت كنيد. هيچ عكسي بدون روتوش دقيق استفاده نشود. سايه چشمها، چروكهاي پيشاني و كناره بيني در عكسهايي با اندازه بزرگ نامناسب ديده ميشود. در حذف آنها دقت شود.
عوامل عدم توفيق احتمالي اشرف غني در افغانستان
به اعتقاد بسياري از تحليلگران سياست افغانستان، چند عامل در عدم توفيق احتمالي اشرف غني بعنوان رييس جمهور آينده افغانستان با توجه به روحيه مردم اين كشور دخيل است:
1. اتكاء بيش از حد به غرب: تمام چشم اميد اشرف غني به حمايت غرب دوخته شده است، نه به مردم افغانستان. اين چيزي است كه غالب مردم افغانستان به ان معتقدند. او، در آمريكاپرستي گوي سبقت را از كرزاي و ديگران ربوده است. غني، به قصه كرزاي از كنفرانس بن تا كنون نگاه كرده و با خود گمان ميكند كه اگر حمايت غرب را با خود داشته باشد، به قدرت خواهد رسيد. از اين رو، كمپين انتخاباتي براي وي شكل يك نمايشنامه را داشت و نيازي به حمايت مردم نبود؛ چرا كه نهايتا آمريكاييها نقشه تقلب و هدايت انتخابات را كشيدند.
2. عدم آشنايي با واقعيتهاي جامعه افغانستان: اگرچه غني به مدت چند سال وزير ماليه افغانستان بوده ولي عدم آشنايي كافي وي با خصوصيات افغانستان يكي از عناصر اساسي ضعف او تلقي ميشود. اين كانديدا، از زاويه نشريات غرب به واقعيتهاي افغانستان نگاه ميكند. افزون بر آن، غني عمر خويش را در غرب سپري نموده است و بيشتر در خدمت غرب بوده تا مردم افغانستان. او ممكن است كه يك استاد خوب باشد، اما سياستمدار تيز هوش و كاريزماتيك و مردم دوستي نيست. اين در حاليست كه غني براي كمپين خود از مشاور امريكايي استفاده ميكند تا به كمك وي كشور خود را بشناسد.
3. رقابتهاي قبيلهاي: اشرف غني، حامد كرزاي را يكي از موانع عمده در برابر موفقيت خويش ميشمارد. يكي از انگيزههاي مخالفت وي با كرزاي، رقابت سنتي ميان قوم "غلجايي" و "دراني" است. كرزاي، متعلق به قوم "پوپلزي" كه شاخهاي از دراني است ميباشد كه در چند قرن اخير بر قوم غلجايي -كه بيشتر مردم جنگجو هستند- حكومت كرده است؛ اما حكومت اين قوم بعد از "كودتاي هفت ثور" بدست نيروهاي چپ كه غالب افسران آنها را غلجاييها تشكيل ميدادند، سقوط كرد.
بخشي از نارضايتيها، كشمكشها و جنگها در "قندهار" و "هلمند" نيز ريشه در رقابتها و اختلافات قبيلهاي دارد. اخيراً، طرفداران كرزاي بويژه برادران و اقارب وي به ستاد انتخاباتي و هواخواهان احمدزي در قندهار حمله كردند. اين در حالي است كه احمدزي با استفاده از نفوذ خويش اسم برادران كرزاي را به عنوان قاچاقچي و مافياي قندهار در سر زبان رسانههاي غربي انداخته است.
غني، حامد كرزاي را نه تنها از لحاظ توانايي و كفايت كاري شخصيتي ضعيف ميشمارد، بلكه از لحاظ مديريت رقابت بينالقبيلهاي نيز مستحق حكومت داري نميداند. او معتقد است كه چون اكثريت رهبران و نيروهاي طالبان غلجاييها هستند، هرگز با كرزاي صلح نخواهند نمود. وي باور دارد كه ميتواند طالبان را به آساني بر سر ميز مذاكره بنشاند و جنگ در جنوب را خاتمه دهد. از اين رو، غني معتقد است كه مردم پشتون بويژه طالبان تحت رهبري كرزاي متحد نخواهند شد.
4. برنامههاي خيالي و ناكارآمد: اشرف غني احمدزي آثاري در خارج از افغانستان از جمله كتاب "بازسازي دولتهاي ناكام" نگاشته است. اما طرحهاي وي براي كشور خودش كه در صدر دولتهاي ناكام قرار دارد، چندان كارساز نيست.
اشرف غني بارها گفته است كه نقشي مهم در طرح قانون اساسي و انتخاب نظام متمركز رياستي داشته است. اما نظام رياستي توليدي وي، در 5 سال اخير نه تنها افغانستان را به بحران و اوج فساد اداري سوق داد، بلكه گرايش شديد به ديكتاتوري و تماميتخواهي دارد.
تضادهاي ساختاري در قانون اساسي افغانستان نيز محصول هنر غني احمدزي است. وي، يكي از بنيانگذاران فساد اداري، حيف و ميل كمكهاي جامعه جهاني، تشديد فقر و كپيبرداري كوركورانه از بازار آزاد غرب در شرايط فعلي افغانستان است.
غني، مخالف سرسخت دموكراسي پارلماني و انتخاب حكام محلي و شهردارها بوده و طرفدار نظام متمركز به سبك عبدالرحمن خان است. وي، مدعي است كه براي افغانستان يك برنامه 10 ساله دارد، اما بسياري از كارشناسان معتقد هستند كه برنامه ده ساله او شباهت زيادي به 2 طرح پنج ساله "داود خان" در زمان حكومتش دارد كه از طريق ديكتاتوي خواهان تطبيق آن بود.برنامه اشرف غني مورد حمايت اكثريت مردم افغانستان قرار نگرفته و مردم خواهان تغيير نظام و ساختار و بافت قدرت هستند. با ساختار متضاد نظام كنوني، نه تنها افغانستان از بحران مشروعيت رنج بيشتر خواهد كشيد بلكه بايد منتظر جنگ داخلي نيز باشيم.
5. تعصب و تنگنظري: قابل ذكر است با وجود اينكه اشرف غني بخش اعظم عمر خود را در ميان كانونهاي علمي، سياسي و فرهنگي غرب سپري كرده، اما جهانبيني و تعصب قبيلهاي را تا به حال در ذهن خود حفظ نموده است. چنانكه در زمان تصدي وزارت ماليه افغانستان، تبعيض و تعصب قومي را بشدت نشان داد.
تنگ نظريهاي اشرف غني آن قدر در ميان سياستمداران افغانستان محسوس است كه حتي زماني كه وي از ميان مليتهاي "تاجيك" و "هزاره" به دنبال معاون و يا به گفته خود مشاوران سمبليك بود، هيچكس حاضر نشد در كنار وي قرار بگيرد. در نتيجه، معاون اول خود را يك پشتون تبار انتخاب كرد. همچنين، وقتي خواست كه "استاد محقق" را بعنوان معاون دوم انتخاب كند، محقق و ديگران تبعيض و نفرت ايشان نسبت به هزارگان افغانستان را در زمان تصدياش در وزارت ماليه را به رخ وي كشيده و حاضر به همكاري با او نشدند.
6. خصوصيات شخصيتي: اشرف غني از حيث خصوصيات رواني مشكلات فراوان دارد. گزارشات رسانههاي معتبر خارجي و داخلي حاكي از آن است كه وي مبتلا به سرطان معده بوده و همين بيماري بر اعصاب و مزاجاش تاثير بسيار منفي بجاي گذاشته است. افزون بر آن، وي در ميان كانديداهاي افغانستان به كم حوصله، عصبي و تند مزاج بودن معروف است. چنانكه "احمد رشيد" –دوست صميمي وي- در اثر اخيرش در مورد افغانستان موسوم به «سقوط در هرج و مرج»، درباره وضعيت سلامت اشرف غني احمدزي در هنگام تصدي وزارت ماليه چنين مينويسد:"سرطان معده اكثر قسمتهاي معده وي را از فعاليت بازداشته و سيستم ايمني وي را دچار تزلزل كرده است. او در وزارت ماليه نميتوانست يك وعده غذاي كامل را بخورد. به همين علت، مجبور بود هر ساعت يك مثقال غذا بخورد. او نميداند كه تا چه وقت زنده خواهد ماند".
Get the Flash Player to see this player.
نمونهاي از پرخاشگري اشرف غني
احمد رشيد كه دوست قديمي غني است، در مورد رفتار اجتماعي وي چنين مينويسد: "بيست سال مي شود كه من غني را ميشناسم ولي وي با هيچكس دوستي نزديك ندارد. او علاقه زيادي به منزوي بودن دارد. بسياري، او را آدم متكبري ميدانند. بدبختانه، بدخلقيهاي وي و برخورد متكبرانه او با افغانها از وي يك شخصيت منفور در كابينه افغانستان ترسيم نمود. هيچكس دوست نداشت كه با وي همكاري كند. او چند دوست معدود داشت. وزراي ديگر كابينه او را متهم ميكردند كه در تصميمگيريها انحصار طلب است. سرانجام، شكايتها در مورد وي، كرزي را مجبور ساخت كه او را از كابينه 2004 خارج سازد. اخضر ابراهيمي كه در تمام حالات يكي از حاميان اصلي احمدزي بود يكبار گفته بود كه زمانيكه وي از كابينه استعفا ميداد، حتي يك وزير هم حاضر نشد از وي حمايت كند.
تكرار سناريوي تقلب
نكته قابل توجه اينكه غني براي تقويت موقعيت خويش اخيراً جيمز كارويل كه پيشتر از وي سخن گفتيم را به عنوان رييس ستاد انتخاباتي خود معرفي نموده بود. قابل ياد آوري است كه در انتخابات سال 2004 "زلمي خليلزاد" به عنوان سفير و نماينده ويژه "جرج دابليو بوش" رياست ستاد انتخاباتي كرزاي را بر عهده داشت و در آن زمان هم اعتراض بسياري از كانديداها به تقلب به جايي نرسيد.
اما اين نگراني در انتخابات 2014 نيز وجود دارد كه ناظرين سازمان ملل و اتحاديه اروپا مثل انتخابات 2004 افغانستان كه به نفع كرزاي از تقلب گسترده چشمپوشي نمودند، اين بار به نفع غني عمل نمايند. زيرا حضور كارويل به عنوان رييس ستاد انتخاباتي غني، شك و ترديد را نسبت به شفافيت انتخابات بيشتر ميسازد. از اين رو، كميسيون انتخابات كه عمدتاً از طرفداران كرزاي و عوامل خارجي تشكيل يافته، ميتواند نقش اساسي در تقلب به نفع يك كانديد خاص داشته باشد.
ائتلاف با ژنرال دوستم
"راب كريلي" (Rob Crilly) در مقاله خود به تاريخ 7 جولاي 2014 در روزنامه تلگراف، ائتلاف اشرف غني با ژنرال "عبدالرشيد دوستم” (Abdul Rashid Dostum) را در اصل «ائتلاف وي با خود» ميخواند. ژنرال دوستم متهم به دامن زدن به جنگ داخلي، كشتار افراد بيگناه و تنبيه نظاميان خود به خشنترين شكل ممكن است.
پس از فروپاشي طالبان در افغانستان و ايجاد دولت جديد با حمايت آمريكا در اين كشور، ژنرال دوستم، رئيس شوراي عالي نظامي و نماينده حامد كرزي در شمال افغانستان شد و بعدتر به سمت معاون وزارت دفاع افغانستان ارتقا منسب يافت. او در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۰۴ شركت كرده و به رقابت با حامد كرزي پرداخت و توانست 10درصد آرا را در چند ولايت شمالي افغانستان كه اغلب ازبك نشين بودند بدست آورد. با اين حال، در دولت جديد حامد كرزي پس از انتخابات، ژنرال دوستم به عنوان رئيس ستاد مشترك قواي مسلح افغانستان (رئيس اركان سر قومانداني اعلي) معرفي شد. ولي اين پست ژنرال دوستم پس از آن از سوي دادستاني كل افغانستان به حالت تعليق درآمد كه اكبر باي، رييس شوراي ترك تباران افغانستان ادعا كرد از سوي افراد دوستم ربوده شده و مورد ضرب و شتم قرار گرفته است. اين ادعا اگرچه از سوي ژنرال دوستم به شدت تكذيب شد، اما روابط او را با دولت حامد كرزي تيره و تار كرد و منجر شد كه خانه او در كابل، براي چندين ساعت به محاصره پليس درآيد.
Get the Flash Player to see this player.
سخنان تهديدآميز ژنرال دوستم در حمايت از اشرف غني كه او مجبور به اصلاح آن شد
پس از آن، ژنرال دوستم به تركيه رفت و مدت طولاني را در آنجا بسر برد؛ تا آنكه در انتخابات دوم رياست جمهوري، از نامزدي حامد كرزي اعلام حمايت كرد و پست قبلي او به عنوان رئيس ستاد مشترك قواي مسلح افغانستان، دوباره از سوي رئيس جمهور كرزاي احيا شد.
تمامي اين قطعات، پازل حمايت قطعي آمريكا از وي را كامل ميكند. قطع يقين، انتخاب وي به عنوان معاون اشرف غني، جزء برنامه از پيش تعيين شده آمريكا است
خطر بزرگ
"عبدالشهيد ثاقب" در مقاله خود در تاريخ 27 مرداد 1393 در خبرگزاري جمهور، به خندههاي تمسخرآميز اشرف غني در واكنش به تهديد از سوي "عطا محمد نور" -فرماندار بلخ- كه هشدار داده در صورت عدم رعايت انصاف در پروسه شمارش آراء، خيزشهاي مردمي يا انقلابهاي سبز و نارنجي را راهاندازي خواهد كرد، اشاره كرده و در پاسخ به غني از دو خطر هولناك و هولناكتر سخن به ميان آورده است. وي، اولي را تسخير دفتر رياست جمهوري (كه پيشتر از اين هم بصورت نصف و نيمه از سوي هواداران عبدالله صورت گرفت) و دومي را اعلام حكومت اصلاحات و همگرايي از سوي عبدالله بر شمرده است.
Get the Flash Player to see this player.
افشاء توطئه عليه عبدالله از سوي عطا محمد نور
چشم انداز امضاي موافقت نامه امنيتي واشنگتن-كابل
با اعلام نتايج اوليه انتخابات افغانستان كه "اشرف غني احمد زي" را به عنوان رئيس جمهور منتخب معرفي كرد، امضاي موافقتنامه امنيتي مورد خواست آمريكايي ها محقق خواهد شد. اين نامزد داراي تابعيت آمريكايي بوده و در ارزيابيهاي ناظران سياست افغانستان، عنصري نزديك به آمريكا و پاكستان محسوب ميشود.
اشرف غني، بيشتر داراي نگاه به غرب است. او تكنوكراتي تحصيلكرده غرب محسوب ميشود و داراي ارتباطات خوبي با كشورهاي اروپايي و آمريكا بوده است. در واقع اين نگاه از سوي وي كه بخواهد همچنان به دنبال يك راهحل غربي براي مسائل افغانستان باشد، ميتواند در درجه نخست براي خود افغانستان و مردم آن مشكلساز گردد. اگر ثبات سياسي به صورت مسالمت آميز طي ماه آتي حاصل شود، مي توان انتظار داشت كه احمد زي به سرعت امضاي اين توافق نامه را صورت بدهد.
در درجه بعدي، اين مسئله به لحاظ حيثيتي براي افغانها بسيار مهم است. به موجب اين پيمان، تمامي حوزههاي بازسازي بخش نظامي و امنيتي افغانستان بر عهده نيروهاي خارجي گذاشته ميشود و اين موضوع براي تثبيت و نهادينه كردن حضور غرب در اين كشور تعيينكننده است. ساختار ارتش و پليس در افغانستان، شرقي و به عبارتي روسي است و فرآيندي كه براي تغيير ساختار، نوع آموزشها، تجهيزات و سلاحها از سال ۲۰۰۲ تاكنون دنبال شده نهايي نشده است. در مقابل، اين پيمان كمك ميكند كه ارتش ملي و پليس افغانستان كاملا وابسته به غرب -و به طور مشخص آمريكا- شوند و پيامدهاي اين موضوع فقط محدود به سال ۲۰۱۶ نيست، بلكه درازمدت و ديرپا خواهد بود.
سومين گزاره در چشم انداز امضاي موافقت نامه امنيتي، مسئله وجود پايگاههاي خارجي و تاثير آن بر روي افغانها و همسايگان آنها است. علاوه بر اين، بايد در نظر داشت كه كميت و كيفيت حضور نيروهاي خارجي بر معادلات و رقابتهاي سياسي اين كشور و فرآيند صلح آن مؤثر خواهد بود. همچنين اين مسئله بر اينكه طالبان به عنوان يك نيروي گريز از مركز و يك اپوزيسيون پيروز عمل كند يا خير، تأثيرگذار خواهد بود. جايگاه نيروهاي جهادي و جنگسالاران سابق و همچنين ميزان جذب سرمايه خارجي و فرآيند توسعه و بازسازي افغانستان از ديگر مسائلي هستند كه از حضور نيروهاي خارجي تأثير خواهند گرفت.
نكته شايان توجه اينكه حامد كرزاي با تاخير در امضاي اين موافقتنامه سعي كرد كه اين موافقتنامه "كاپيتولاسيون وار" را در تاريخ به اسم خود ثبت نكند تا بتواند در عالم سياست به ايفاي نقش بپردازد.
آيا بايد از اشرف غني ترسيد؟!
"عبدالشهيد ثاقب" در مقاله خود به تاريخ 12 دي 92 در خبرگزاري جمهور افغانستان تحت عنوان "چرا از اشرف غني بايد ترسيد؟"، وي را به دليل طبع فيلسوفانهاش اهل مونولوگ و تكروي سياسي ميداند و معتقد است كه اهل مماشات و سازش و ديالوگ برقرار كردن با رقباي سياسي نيست، و اين در حالي است كه افغانستان امروز دقيقا نياز به چنين شخصيتي دارد. ثاقب، جلوتر، با تاسي بر افلاطون و كانت، شرط ظفر فيلسوف در عرصههاي مختلف را عدم توقف در پيله انديشه و مفاهيم و حركت بسوي احترام به و قانونگذاري براي خرد جمعي ميداند.
او به گفتگوي خود با حامد كرزاي اشاره كرده و معتقد است كه كرزاي، اشرف غني را فرد دانشمندي ميداند كه رفتارهاي او نشانه عصبي بودن او نبوده و ناشي از توهمات فيلسوفانهاش است. اما ثاقب با فرض اينكه اين رفتارات به هر چه منتسب باشد، آنها را صحيح و در شان يك كانديداي رياست جمهوري نميداند.
نويسنده مطلب، اشرف غني را كسي ميداند كه حتي به معاون دست راست خود هم رحم نميكند و در جايي به اين موضوع اشاره ميكند كه وي در يكي از سخنرانيهاي خود خطاب به رقيبان ميگويد "اگر توان مناظره نداريد، حداقل در مسابقه بزكشي شركت كنيد، ژنرال دوُستُم به شما اسب خواهد داد". ثاقب، معتقد است كه غني منظورش اين بوده كه ژنرال دوستم فقط در عرصه بزكشي صلاحيت دارد نه در مباحث ديگر.
وي در پايان، اينگونه ميآورد كه "وقتي اشرف غني اين چنين بيپروا و بدون رعايت ادب و شأن مخاطب و مردم، از ادبيات سخيف استفاده ميكند و نميتواند تعادل رواني خود را حفظ كند، در صورت نيل به قدرت تبديل به مردي خطرناك خواهد شد".
جمعبندي
1. در واقع، اشرف غني داراي پيشينه سوال برانگيز آكادميك است. حتي محمد جميل حنيفي ادعا دارد كه اشرف غني در نوشتن پاياننامه كارشناسي ارشد خود از برادر زنش كمك گرفته و در واقع تز دكتراي او هم رونوشت پاياننامه دوره كارشناسي ارشدش ميباشد.
2. به شهادت مستند كارشناساني چون دكتر جميل حنيفي و عبدالشهيد ثاقب و بنا بر اظهارات مقاماتي چون حامد كرزاي و اخضر ابراهيمي، اشرف غني تندخو بوده و داراي رفتارات غيرمترقبه رواني است. بايد گفت كه افغانستان سرزمين مشكلات است. تحمل و شكيبايي براي هر كسي كه مدعي رهبري افغانستان است، خيلي ضروريست. از اين رو، غني شايد دانش و يا حوصله در شغل تدريس داشته باشد، اما براي وظيفه خيلي دشوار رهبري افغانستان شخصيت مناسبي نيست.
3. سبقه وي نشان داده كه برنامههاي اقتصادي-سياسي وي با توجه به بافت فرهنگي مردم افغانستان نميتواند چارهساز مشكلات باشد. كما اينكه پيش از اين هم بعنوان وزير ماليه دولت كرزاي از توفيق چنداني برخوردار نبوده و در تعيين قانون اساسي افغانستان هم مشكلات بسياري را بوجود آورده است. نسخه غربي اقتصادي غني مناسب فضاي شرقي افغانستان نيست و اين خاك مغموم را راه حلي متناسب با روحيه و فهم بومي آن بايد.
4. اشرف غني احمدزي را در اصل بايد غربيكار سياسي دانست. اين تكنوكرات اتو كشيده، حال و هواي سرزميني كه ساليان است به جز طعم خاك و خون را نميچشد را به سبب قرابت با برجنشينهاي آمريكايي به درستي درك نميكند. كما اينكه فخر فروشي سياسي و اخلاقي وي چه در كابينه كرزاي و چه در مبازرات انتخاباتياش ميتوان ديد.
5. فرمانبري وي نسبت به غرب، ائتلاف با چهرهاي دورو و نفاقگر به نام ژنرال دوستم، و روحيه تكروي وي، معجوني است كه تبديل شدن وي به يك ديكتاتور در آينده پس از جلوساش بر كرسي رياست جمهوري را نويد ميدهد. با سيري در تاريخ به روشني پي خواهيم برد كه تمامي ديكتاتورها در آغاز راه داراي چنين روحيهاي بودهاند.
6. و در آخر، ميتوان با استناد به موضوع تحولات عراق اينگونه استدلال كرد كه با امضاي موافقتنامه امنيت واشنگتن-كابل، آمريكا از قدرت و برتري نظامي خويش براي نفوذ در نظام سياسي افغانستان استفاده نمايد تا بدينوسيله نيروهاي متمايل به منافع آمريكا را به قدرت برساند.
7. دكتر عبدالله عبدالله از نظر اكثر مردم افغانستان و جامعه جهاني، شايستهترين فرد براي زعامت آينده افغانستان است. علت عدم توفيق وي، علاوه بر برخي شيطنتها و كارشكنيهاي بيروني، ريشه در اشتباهات خودش يا مشورتهاي غلطي كه داشته است، دارد كه در گزارشي مجزا به آن خواهيم پرداخت. بسياري از روزنامهنگاران و اصحاب رسانه در افغانستان هنوز معتقد هستند كه وي توانمندترين فرد براي اداره كشور در اين شرايط دشوار ميباشد. اشرف غني توانست با حمايت آمريكا، كميسيون انتخابات و دولت كرزاي و جامعه جهاني را در خدمت طرح تقلب پيش برد و از روزنه اشتباهات حزب اصلاحات نهايت بهره را براي تسهيل فرايند اين عمل و ورود به فاز نهايي برد؛ و اگر كار به بروز اختلافات گسترده داخلي نيانجامد، در آيندهاي نه چندان دور شاهد افغانستاني آمريكايي خواهيم بود. كشوري كه در ايجاد تحولات مورد تمايل غرب در منطقه نقش بسزايي خواهد د
منابع و مآخذ:
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2013/09/130923_k02-ashraf-ghani-profile2.shtml
http://www.afghan-bios.info/index.php?option=com_afghanbios&id=539&task=view&total=2861&start=120&Itemid=2
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/asia/afghanistan/10952284/Ashraf-Ghani-From-the-World-Bank-to-Afghanistans-next-president.html
http://jomhornews.com/doc/article/fa/44012/
http://jomhornews.com/doc/article/fa/54738/
http://www.avapress.com/images/docs/files/000093/nf00093702-2.pdf
http://jomhornews.com/doc/article/fa/51144/
http://www.ariananet.com/modules.php?name=Artikel&op=view&sid=11231
http://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=2026
http://entekhabataf.persianblog.ir/post/18
http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=68470
http://www.khaama.com/ghani-is-the-2nd-person-among-top-100-thinkers-of-2013
http://www.mehrnews.com/TextVersionDetail/2323630
منبع: مشرق
برگشت به تلکس خبرها See More