وحيد مژده كروه طالبان را ترورست ني داند


وحید مژده:
من گروه طالبان را یک گروه تروریستی نمی دانم!
بررسی طالبان و داعش

امریکایی ها هم به این نتیجه رسیده است که طالبان، گروهی است در داخل افغانستان که حکومت شان سرنگون شده و در اینجا ۵ سال هم حکومت کرده به عنوان یک گروه سیاسی حق دارند که در چارچوپ یک دولت که همه افغان ها در آن شرکت داشته باشند طالبان هم باشند و حزب اسلامی هم باشد.
تاریخ انتشار : دوشنبه ۱۵ سرطان ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۴۱
کد مطلب: 67961

من گروه طالبان را یک گروه تروریستی نمی دانم!

وحید مژده از طالبان، بسیار می داند، در زمان حکومت طالبان کارمند وزارت خارجه بود و اکنون نیز با طیفی از طالبان در ارتباط است. سفرهایی به قطر داشته و ملاقاتهایی با نمایندگان طالب؛ شایعه شده که آقای مژده گاهی نقش واسطه طالبان را ایفا می کند. از سخنان او نوعی احترام به ملامحمدعمر برداشت می شود. در تازه ترین گفتگویی که با خبرگزاری جمهور داشته با قاطعیت می گوید که طالبان یک گروه تروریستی نیستند. متن ذیل مشروح این گفتگو است:

تشکر از شما که وقت تان را در اختیار خبرگزاری جمهور قرار دادید؛ باتوجه به وعده هایی که اشرف غنی داده بود مبنی بر اینکه طالبان را به پای میز مذاکره می آورد و به پروسه صلح تشویق می کند اما بعد ازآن دیدیم که حملات طالبان در افغانستان افزایش پیدا کرد. حتی جغرافیای جنگ به نحوی تغییر کرد، ولایات شمالی بسیار نا امن شد؛ طالبان حملات خود را افزایش داده و جنگ هم افزایش یافته؛ تحلیل شما در این ارتباط چیست؟

مساله مهم، شناخت از طالبان است. متاسفانه در طول چهارده سال گذشته افغانستان بخاطر این که توجیه شود حضور نیروهای خارجی در افغانستان و گفته نشود که حکومت یک حکومت دست نشانده است، بسیار تلاش شد که طالبان بطور کامل در اختیار کشورهای همسایه ترسیم شود و این یک برنامه بود بخاطر مشروع جلوه دادن حکومت افغانستان. اما این مساله تاحد زیادی تحت تاثیر همین جو و فضای داخل افغانستان بود. اینها به صورت درست شناخت از طالبان را اجازه ندادند و در عین حال، طالبان هم زیاد تلاش نکردند که بگویند که چه میخواهند و واقعاً خواستار چه هستند. اما زمانی که حکومت وحدت ملی به وجود آمد حکومت وحدت ملی هم مثل آقای کرزی به همان راه می رود. آقای کرزی شناخت بهتری از طالبان داشت، من فکر میکنم که آقای کرزی بخاطر کاری که در زمان طالبان کرده بود حتی بسیار احتمال داشت که اگر واقعه مزار پیش نمی آمد و ملامحمد غوث، وزیر خارجه طالبان در آن زمان مفقود نمیشد آقای کرزی بجای عبدالحکیم مجاهد، نماینده طالبان در نیورک تعیین میشد که آنجا باید می رفت. همین مساله هم سبب آزردگی آقای کرزی شده و بعد از آن کرزی از طالبان جدا شد و تا بلاخره به این حالت موجود رسید. آقای کرزی شناخت بهتری داشت اما تعمّد داشت به این که طالبان را وابسته نشان بدهد بخاطر اینکه از خود یک چهره ملی به نمایش بگذارد که من در برابر تجاوز پاکستان می جنگم و حکومت ما مستقل است! گرچه بعضی وقت ها واضح می گفت که ما صلاحیت نداریم یا این که گپای ما را امریکایی ها نمی شنوند. اما تمام بحث سر این بود که آقای کرزی فکر می کرد که هرگونه دادن مشروعیت به مقاومت طالبان و مقاومت برعلیه حضور نیروهای خارجی، کاهش مشروعت حکومت خودش است. از این جهت هیچ وقت تلاش نکرد که باجناح اصلی طالبان که خودش می شناخت، در تماس شود و همیشه کوشش این بود که اگر بتواند به حساب قومی طالبان را از هم جدا بکند. به این معنا که طالبانی غلجی با طالبان که درانی هستند اختلاف شان را بیشتر کند و بیشتر تلاش داشت که طالبانی که باخودش هم تبار و از یک قوم هستند با آنها در تماس شود. اما بلاخره وقتی رسید که امریکایی ها متوجه این بازی شدند و امریکایی ها به این نتیجه رسیدند در اواخر سال ۲۰۰۹ که بدون مذاکره با طالبان نمی توان این مشکل را حل کرد. تا قبل از ۲۰۰۹ که جنگ افغانستان یکی از نادرترین جنگ های دنیا بود به این معنی که هیچ تعریفی از طرف مقابل وجود نداشت، فقط می گفتند که طالبان که یک مرکز و آدرس مشخص نداشت. در سال ۲۰۰۹ کای آیده اولین قدم را برداشت و به طالبان پیام داد که من میخواهم با شما ببینم، امریکایی ها و ملل متحد به این نتیجه رسیده اند که جنگ افغانستان راه حل نظامی ندارد و باید مذاکره صورت بگیرد.
طالبان در سال ۲۰۰۹ می گفتند که ما متوجه شدیم که امریکایی ها در میدان جنگ، ابتکار عمل را از دست داده اند. بخاطر اینکه با وجود تمام جنگ افزارها و مهماتی که دارند، تاکتیکهای رزمی شان کاملا برای ما افشا شده و در نتیجه تلفات خود امریکایی بیشتر ازآنچه که اعلام میکنند است.
ملابرادر، معاون ملامحمدعمر کسی که درحقیقت رییس شورای رهبری طالبان است در اینجا به فکر میشود که خوب است فتوایی از علمای طالبان خواسته شود در مورد مذاکره با امریکا؛ در این رابطه، ملاعمر میگوید مذاکره با امریکا از لحاظ شرعی مشکلی ندارد. در این جا است که کمیته سیاسی طالبان با رهبری ملاآغاجان معتصم، مبدل می سازند به دفتر سیاسی و تشکیلاتش را بزرگ می سازند و ریاستش را می دهند به طیب آغا که از جمله افراد مورد تایید ملاعمر است و این شخص را مسئول می سازند. در این جا است که پاکستان از جریان خبر میشود، پاکستانی ها در مسایل نظامی، کاری به گروههایی که با آنها ارتباط دارد، ندارد؛ در بسیاری موارد دست آنان را باز می گذارد جز در موارد خاص. پاکستان در هر مسایل طالبان مداخله نمی کند اما در مسایل سیاسی خیلی حساس است. می خواهد که کارهایی که شده خودپاکستان در میدان سیاست در میز مذاکره بگیرد. بنابراین برای پاکستانی ها این مساله کاملا مهم بود، خط قرمزشان مذاکرات با خارجی ها است و طالبان هیچوقت نباید از این خط، عبور کنند و مستقیماً مذاکره نکنند. این بود که ملا برادر از طریق یک ملای پاکستانی بخاطر یک کار مهم به کراچی دعوت شد و وقتی به کراچی رسید، دستگیر شد. بعد از دستگیری ملا برادر، مساله گفتگوهای صلح به تعویق افتاد تا سال ۲۰۱۱ که بلاخره اولین مذاکره بین طالبان و امریکا در آلمان شد که در آنجا آقای اشتاینر و بعضی از مقامات آلمانی که در زمان طالبان در اسلام آباد کار می کردند آنها را دعوت کردند و مساله رفتن به قطر درآنجا مطرح شد بلاخره طالبان قبول کردند که یک آدرس داشته باشند و دفتر سیاسی شان در قطر ایجاد شد.

اشرف غنی، یک سفر به چین رفت، یک سفر به سعودی رفت، به امارات رفت و به پاکستان رفت. همه این سفرها گمان می رود که در قسمت پروسه صلح انجام شده تا از امکانات و روابط این ها استفاده بکند که طالبان را به میز مذاکره بیاورند و وادار به صلح کنند؛ چقدر با این گپ موافق هستید؟
بیبنید اصلا آقای اشرف غنی و همچنین آقای اتمر هر دوی این ها شناختی از پاکستان نداشتند، اینها تاحد زیادی تحت تاثیر تبلیغات رسانه ها بودند و درعین حال، ماموریتی را که امریکا برای این ها در افغانستان سپرده باید همان مأموریت را انجام بدهند.

چه ماموریتی؟
همانطور که آقای کرزی در بعضی از ملاقات های خصوصی خود گفته، امضای قرارداد امنیتی با امریکا و قبول اینکه افغانستان باید زیر نفوذ پاکستان باشد. همین قرارداد امنیتی که زمانی امضا میشد و ما مخالفت کردیم دلیلش این بود که این مقدمه ای بود برای سپردن افغانستان به پاکستان! و حالا ما می بینیم که بعد از قرارداد امنیتی با امریکا، قرارداد استخباراتی با پاکستان هم امضا می شود. یعنی پاکستان به نیابت از امریکا همه چیز را در افغانستان کنترل کند.

یعنی معنای پیمان امنیتی با امریکا معنایش این بود که افغانستان به پاکستان سپرده شود؟!
بله! شما در مقدمه همان پیمان امنیتی ببینید که گفته: افغانستان باید سه مسئله را با همسایه هایش حل کند: یکی سوءتفاهمات است؛ تشنجات است و ابهامات است که این سه مساله در مقدمه پیمان امنیتی با امریکا درج است. منظور از تشنجات همین مشکلات مرزی بود میان افغانستان و پاکستان؛ منظور از سوء تفاهمات این است که دولت پاکستان همیشه دولت افغانستان را متهم می کند که هندوستان از طریق افغانستان به امور داخلی پاکستان مداخله می کند و ابهامات، موضوع سرحدی است! ابهامات به این معنی بود که باید موضوع سرحد دیورند با پاکستان حل شود و این ابهام باید از بین برود. این چیزی بود که در پیمان امنیتی با امریکا آمده بود و زمانی که اشرف غنی به قدرت می رسد با وجودی که تعهد کرده بود هم با حکمتیار و هم باطالبان که بعد از این که من رییس جمهور شدم قدمهایی به طرف صلح برمی دارم و باید مشکل افغانستان از راه مذاکره حل شود، به همین دلیل هم حکمتیار فریب خورد و آقای قطب الدین هلال رادر پهلوی اشرف غنی قرار داد، هم آقای قاضی امین وقاد و گروه هایی که در کابل بودند آنها را وظیفه داد که شما با آقای اشرف غنی کمک کنید!

یعنی طالبان هم فریب اشرف غنی را خوردند؟
طالبان فکر کردند که اشرف غنی در مقایسه با کرزی که همیشه بازی عجیب و پیچیده را به راه انداخته بود، ممکن آدمی باشد که در گفتارش صادق تر باشد و چون ارتباطی هم با کاکای اشرف غنی داشتند و همیشه آقای قیوم کوچی را دعوت می کردند و بااو در مسائل مشورت میکردند، حتی در موضوع باز شدن دفتر قطر طالبان با او مشورت کردند. طالبان یک تعداد افرادی دارند که درکشورهای مختلف زندگی می کنند وگاهی ضرورت می شود در مسایل مختلف باآنها مشورت می کنند، از آنجمله افراد، یکی هم آقای قیوم کوچی بود که من خودم او را در قطر دیده بودم. به هرحال طالبان فکر کردند حرفهایی که این ها میگویند درست است و طالبان هم در بعضی موراد در زمان انتخابات زیاد سعی نکردند که خرابی کنند. نتیجه این شد که وقتی آقای اشرف غنی به قدرت می رسد این باید در جهت صلح کار می کرد اما فردای همان روز، قرارداد امنیتی را با امریکا امضا میکند. در اینجاست که آقای حکمتیار نوشته می کند من فهمیدم که این حکومت یک حکومت بسیار مزدور است و اعتراف می کند که ما در مورد اشرف غنی اشتباه کردیم.

اما بعد از آن، تقریباً گفتگوهای صلح وارد دور تازه ای شد. در این مدت، ما نشستهایی را در دوبی و قطر شاهد بودیم، نشستی هم در ارومچی و در اسلو صورت گرفت و در عین حال اشرف غنی با پاکستانی ها هم وارد تعامل شد؛ چندین سفر متواتر بین هیئت های افغانستان و پاکستان انجام شد!
این سفر ها هیچ ارتباطی به طالبان نداشت، مذاکراتی که هم صورت گرفت مذاکرات صلح نبود. طرفین نظریات خود را در رابطه با مسایل افغانستان بیان می کنند. رسانه ها به اشتباه، هر نشستی که می شد بنام نشست صلح بازگو می کردند. در حقیقت توقع مردم را بالا می بردند که به زودی صلح در افغانستان می آید.

این نشست ها چی نشست هایی بوده؟
طالبان بارها گفته اند که یگانه جایی که مذاکرات صلح درآن صورت میگیرد، دفتر قطر است و ماهم به همین خاطر به قطر رفتیم که مذاکرات صلح صورت بگیرد. اما هم آقای کرزی و اشرف غنی تمام تلاش شان این بود که در قطر این مذاکرات صورت نگیرد چراکه در قطر کسانی بودند که آنها حرف شنوی ازپاکستان نداشتند. در حقیقت در قطر همان گروه اصلی طالبان بودند که نمی خواستند از طریق پاکستان مذاکره کنند و این را بارها گفته بودند. نتیجه این شد که پاکستانی ها به دولت اشرف غنی تحمیل کردند که همان جایی که ما میخواهیم و همان کسانی که ما می آوریم همانها نمایندگان اصلی طالبان هستند و با دیگران در تماس نباشید!

دراین رابطه مشخصاً حرف پاکستان چیست؟ این ها میخواهند که با کی ها مذاکره کنند و در کجا مذاکره کنند؟
پاکستانی ها میخواهند که در میز مذاکره امتیاز بگیرند و می خواهند بفهمانند به افغانستان و تمام دنیا که در حقیقت کلید مشکل افغانستان در دست ما است. همین خواست پاکستان را بارها از زبان آقای کرزی هم شنیدیم و از زبان اشرف غنی هم می شنویم که میگویند اگر با پاکستان صلح کنیم مشکل افغانستان حل می شود. اما اگر واقعاً پاکستان توان داشت باید طالبان اصلی را به میز مذاکره می آورد! در مذاکراتی که در ارومچی صورت گرفت کسانی را آوردند که نمایندگان واقعی طالبان نبودند. مثلا ملا عبدالجلیل آخوند معین وزارت خارجه که من با او کار کردم و می شناسمش؛ ملا عبدالجلیل آخوند معین سیاسی وزارت خارجه بود، طالبان میگفتند که این نفر از جمله افراد خاص آی اس آی است، چون جنگ بود وضرورت داشتند به پاکستان این آدم در آن زمان آدم مهم بود...

یعنی فعلا در گفتگوهای صلح، امثال ملاجلیل شرکت می کنند؟
فعلا پاکستان سه نفر را به میدان آورده است: یکی ملا جلیل آخوند است؛ یکی هم ملا عبدالرزاق است، ملاعبدالرزاق اصلا از چمن پاکستان است، در زمان طالبان وزیر داخله بود، همان کسی بود که ابتکار بریدن و قطع کردن تاکستانهای شمالی و آتش زدنش را داشت. نفر سوم ملاحسن رحمانی است، در رابطه به ملاحسن رحمانی شناختی که از او داشتم برای من قابل قبول نبود؛ چون در زمان طالبان والی قندهار بود و از افراد بسیار نزدیک به ملامحمد عمر. اما بعداً که پرسیدم چرا به این پروسه شامل شده ملا حسن رحمانی گفتند که او یک سلسه مجبوریت ها دارد یعنی طالبان هم چیزی در موردش نگفتند. شاید براساس مجبوریت شامل این پروسه شده باشد. شاید کسانی از او در پیش پاکستانی ها زندانی باشد یاکدام موضوع دیگر.

پس در واقع در قسمت صلح و مذاکره با طالبان، فعلاً دو جریان مطرح است: یک جریان که خاص از طرف طالبان تحت رهبری ملامحمد عمر است و یک جریان که پاکستانی ها مطرح می کنند؟
بله همین طور است.

خواسته های که فعلا مطرح می شود از طرف سران طالب که وابسته به ملامحمد عمر است این خواست ها همان خواسته های قدیم است یا تغییر کرده؟ خواسته هایی که از طرف نمایندگان طالبان پاکستانی مطرح میشوند چه هستند؟
افرادی از آی اس آی در یک طیاره چارتر عده ای را بردند در اورومچی و درآنجا مذاکرات صورت گرفت که سه نفر طالب بودند، چهار یا پنج نفر پاکستانی ها بوده که سه نفر مربوط وزارت خارجه بوده و بقیه مربوط آی اس آی. اینها با طرف افغانستانی، مذاکره کردند. اینکه مذاکرات چه بوده و چه گفته شده من نمیدانم. همینقدر میدانم که پاکستانی ها چون وعده کرده بود به دولت افغانستان که ما طالبان را به میز مذاکره حاضر می کنیم اینها را بردند تا به افغانستان بگویند که ما طالبان را حاضر کردیم.
اما جانب طالبان میگویند که ما باید با امریکا مذاکره کنیم؛ امریکایی ها اختیار افغانستان را در دست دارند، امریکایی ها قرار داد امنیتی را امضا کردند با این دولت و این دولت اختیاری ازخود ندارد که خواستهای ما را برآورده بسازد. موضوعاتی که این ها میخواهد اول نام رهبران ما از لیست سیاه بیرون شود و رهبران ما بتوانند هر جایی میخواهند بروند و مذاکره کنند. دومین مسئله موضوع حضور نیروهای امریکایی در افغانستان است که تا سال ۲۰۱۶ این ها می مانند یا بیرون میشوند، جنگ تا زمان حضور آنان ادامه پیدا خواهد کرد. تاجایی که من اطلاع دارم امریکایی ها به طالبان گفته اند که تا سال ۲۰۱۶ مشکلات شان را باید حل کنند که ممکن است تا ۲۰۱۶ ما به صورت کامل از افغانستان خارج شویم و پس از آن با دولت افغانستان درگیر جنگ باقی بمانند. تاپایان سال ۲۰۱۶ مذاکرات صلح باید به نتیجه برسد و مشکلات افغانستان حل شود. امریکایی ها میخواهند پیش از ۲۰۱۶ به یک تفاهم با جامعه جهانی و شخصیت های مستقل افغانستان داشته باشند و بعد از آن اعلام کنند که در سال ۲۰۱۶ حدود یک هزار سرباز ما برای حفاظت از تاسیسات و ادارات دولتی باقی بمانند و دیگر سربازان از افغانستان بیرون شوند.

منبع اصلی قدرت پاکستان، فوج پاکستان است. حکومت افغانستان هم بخاطر حل مشکلات با پاکستان، تفاهمنامه استخباراتی را با این نهاد امضا کرده؛ برداشت شما چیست؟ 
امریکا برای حل مشکل افغانستان وقت ندارد که در این مملکت پول مصرف بکند و خون سربازان و قراردادی هایش بریزد. باید افغانستان مشکل خود را با پاکستان حل کند! این چیزی است که امریکا از آقای اشرف غنی خواسته و آقای اشرف غنی باید این را عملی کند. این مسئله، در شرایطی می شود که باید حکومت مخلوط به وجود می آمد که تنها از پشتونها نمی بود ۵۰ فیصدی می بود تا کاری که توسط پشتونها صورت می گیرد غیر پشتونها نگویند که ما در این کار شریک نبودیم... یکی از دلایل ایجاد حکومت وحدت ملی حل مشکل با پاکستان است. کارهایی که تاحال در حکومت صورت گرفته با مشورت صورت گرفته؛ قرارداد استخباراتی با پاکستان و قرارداد امنیتی با امریکا همه ایستاد بودند...
من فکر میکنم که این قدم اول است. بعد از این قدمی های دیگر برداشته خواهد شد. آقای اشرف غنی پذیرفته که افغانستان احتیاج به برادر بزرگتر دارد و ما با پاکستان نمیتوانیم مشکل را از راه دیگر حل کنیم و باید به پاکستان تسلیم شویم!

یعنی آقای اشرف غنی پذیرفته که پاکستان برادر بزرگتر است؟
این را پذیرفته! زمانی که امریکا به افغانستان حمله می کرد، پاکستانی ها این طور نبود مثل رهبران ما فقط دنبال دالر باشند، برای آنها مهمتر از پول، این بود که زمانی که امریکا به افغانستان بیاید منافع پاکستان چطور می شود؟ پیش از اینکه امریکا اجازه بیابد که حمله کند اینها با امریکایی ها نشستند و حرف زدند و خواسته های شان را در افغانستان مطرح کردند. یکی از خواسته هایشان این بود که ارتش افغانستان نباید آنقدر قوی شود که یک تهدید و چالش برای پاکستان باشد.
دوم: هندوستان نباید درقضایای افغانستان آنقدر نزدیک شود که برای پاکستان حساسیت برانگیز باشد. هندوستان باید فاصله خود را از افغانستان حفظ کند. سوم: آبهایی که از افغانستان به طرف پاکستان میرود مهار نشود. شما می بینید که در طول این مدت هر سه کار صورت گرفت. ارتش افغانستان فقط در حدی شد که در برابر چالش های داخلی بتواند از خود دفاع کند این فوج درحدی نست که بتواند در برابر تجاوز خارجی از افغانستان دفاع بکند. هیچ بند آبگردانی در سر رودخانه های که از افغانستان به پاکستان میرود ساخته نشده است و مساله هندوستان، فاصله خود را با افغانستان طوری حفط کرده بود که حتی آقای کرزی رفت و از هندوستان خواستار سلاح شد هندوستان اعلام کرد که ما سلاح به افغانستان نمی دهیم؛ بخاطر اینکه امریکا به هندوستان گفته بود که این فاصله را باید با افغانستان حفظ کند...

یک سئوال شخصی از شما می پرسم: فعلا رابطه شما با طالبان چگونه است؟ و تماس هایی که با آنها دارید چه نوع است؟
من در زمان طالبان در وزارت خارجه کار می کردم و به فرمان استاد ربانی مقرر شدم. و بخاطر دوستی با آقای لفرایی که وزیر وقت امورخارجه بود به وزارت خارجه آمدم. بعد که طالبان آمدند من به عنوان نماینده مجاهدین در وزارت خارجه بودم.
یکی از دلایل که من در وزارت خارجه ماندم این بود که خود طالبان یک پدیده نو و مبهم بودند و میخواستم بدانم که واقعاً پشت پرده چه است... بعد از آنکه طالبان سرنگون شدند، کتابی نوشتم بنام "افغانستان پس از سقوط طالبان" کتابی است که در آن دوره یک تصویر از داخل است.
فعلا همان ارتباطات هست. بخاطر اینکه من با کسانی که بحیث دیپلمات در صف طالبان بودند در وزارت خارجه با آنها در آن زمان شناخت داشتم و هرکدام از آن ها و کسانی که امروز در بخش سیاسی طالبان مشغول کار هستند و در رابطه باصلح و مذاکره کار می کنند با آنها در تماس هستم.

و اگر آنها از شما بخواهند که با آنها همکاری داشته باشین!
این چیزی بود که قبلا در بخش دیپلماسی شده بود؛ شاید اگر من میخواستم می توانستم بروم به قطر اما علاقمندی برای رفتن به قطر نداشتم، ترجیح دادم که از جریانات دور باشم. اما هرزمانی که در کنفرانسی کدام گپی بوده، من رفتم آنجا صحبت کردم و هم آقای قیوم کوچی و امثال قیوم مهمند شرکت کرده ایم.
با کی صحبت کرده اید؟
با دفتر قطر

تا حالا شده که شما یک پیام را از طرف طالبان به حکومت افغانستان منتقل کنید؟
دولت افغانستان هیچگاه از ما چیزی نپرسیده، نه در دوران آقای کرزی و نه حالا؛ اما ما یک جبهه داریم بنام جبهه وحدت ملی در مخالفت با پایگاههای خارجی که تلاش ما براین است که البته در طول چند سال گذشته که مشکل افغانستان از راه مذاکره حل شود این را به هر دو طرف گفتیم هم به دولت و هم به طالبان گفتم که این مسایل حل نمیشود... تغیراتی که در سطح طالبان می بینید این طور نیست که کل چیز از دورن خود طالبان به وجود آمده باشد؛ تاحد زیادی کارهایی بوده که بعضی افراد به صورت شخصی انجام داده اند...

شما از بخش دیپلماتیک طالبان گفتید؛ میشه نام بگیرید که کدام چهره ها را می شناسید و ارتباط دارید با کسانی که در عرصه دیپلماسی بسیار فعال هستند؟
در دفتر قطر حدودأ ۱۵ نفر از کسانی هستند که در زمان طالبان در وزارت خارجه کار می کردند، در سفارت ها کار می کردند، طالبان در آن زمان ارتباط بسیار کم با دنیای خارج داشتند. جز سعودی، امارات و پاکستان اما همان کسانی که در دفتر قطر هستند. می توانم بگویم که با اکثریت شان من از نزدیک آشنا بودم و باهم کار کردیم و حالا هم در تماس هستیم. یکی دو بار مرا به قطر دعوت کردند و رفتم در سیمنارهایی که در آنجا بوده هم شرکت کردم.

اگر شما بخواهم شخصاً یک تعریف از طالبان بدهید، طالبان یک گروه جنگجو هستند؟ استقلال طلب و آزادیخواه هستند؟ مجاهد هستند؟ یا تروریست؟ شماچقدر به فعالیت های طالبان مشروعیت قایل هستید؟
دربخش مسایل نظامی، کارهایی که آنها می کنند وقتی که در دفتر قطر هم صحبت می کنم آنها میگویند که کار نظامیان مربوط به خود نظامیان است؛ آنچه که به نظر من مهم است و ما در این رابطه تابحال تلاش کردیم این بوده که طالبان تنها یک گروه نظامی نباشد بلکه باید در بخش سیاسی در مذاکرات و در تفاهم با افغان ها باید قدم بردارند. در این رابطه برداشت من از طالبان این است که طالبان مخصوصا در سال ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ یک گروه کاملاً نظامی نیستند. در بخش سیاسی اینها به عنوان یک گروه که حرفی برای گفتن دارد مطرح شده اما این که گروه تروریست است، من به این صورت طالبان را تروریست نمیگم! چیزی که امریکایی ها هم به این نتیجه رسیده است که طالبان، گروهی است در داخل افغانستان که حکومت شان سرنگون شده و در اینجا ۵ سال هم حکومت کرده به عنوان یک گروه سیاسی حق دارند که در چارچوپ یک دولت که همه افغان ها در آن شرکت داشته باشند طالبان هم باشند و حزب اسلامی هم باشد.

من اگر از مصاحبه شما بخواهم یک تیتر، انتخاب کنم میتوانم همین جمله شما را بگیرم که: "من گروه طالبان را یک گروه تروریستی نمی دانم"؟
بله، کاملا!

جالب است! خب رابطه طالبان با داعش چگونه است؟ با یکدیگر تعامل دارند یا باهمدیگر مخالفت دارند و طالب از وجود داعش نگران است؟
در رابطه با داعش فکر میکنم که همین دو سه روز پیش فتوایی که نشر شده از طرف داعش کافی است که برای ما و شما بفهماند که داعش چه نظر دارد! بنیاد داعش در افغانستان در حقیقت در چوکات حزب اسلامی گذاشته شده است. حال هم که آقای حکمتیار اعلام حمایت میکند هم همین موضوع است که این بحث جدا است. اما در رابطه به فتوایی که داعش داده، داعش میگوید که طالبان یک گروه مرتد است، وابسته به استخبارات پاکستان هستند، دلایل مرتد بودن طالبان این است که از محمد مرسی حمایت کردند و مرسی یک آدم مرتد است؛ طالبان از کشور قطر به عنوان یک کشور برادر نام برده که کافر و مرتد را برادر گفتن آدم را مرتد می سازد؛ و طالبان با افغانستان تمایل دارد که مذاکره کند، کشوری که در آن انتخابات صورت گرفته باشد آن نظام، نظام مرتد است! انتخابات به هیچ صورت اسلامی نیست. از این سبب طالبان به عنوان یک گروه مرتد واجب القتل است. رابطه طالبان با داعش این است!

چه فکر می کنید که از یک طرف داعش جلب وجذب دارد، گفته میشود که عملیاتهای نظامی خود را شروع نکرده اند. دقیقاً در همان ولایت هایی که طالبان نفوذ دارند در همانجا سربازگیری دارند. باتوجه به این مسئله و همچنین رابطه ای که شما گفتید وجود ندارد، دورنمای این رابطه طالب و داعش را چه قسمی می بینید؟ یعنی این دو گروه باهم درگیر می شوند؟
درگیر شده اند؛ همین الان در شرق افغانستان، جایی که عبدالرحیم مسلم دوست در آنجا است، جنگ شد و آنها تعدادی از طالبان را کشتند. در آن سمت طالبان در برابر داعش عقب نشینی کردند، دلیل این عقب نشینی هم این بود که نمی خواستند در دو طرف درگیر جنگ شوند. به همین دلیل قوماندان های طالبان از رهبری طالبان خواستند که در رابطه به این مساله چه کنیم؟ برای طالبا مشکل اینجا است که هر گپ مهم را باید خود ملا عمر در موردش تصمیم بگیرد وقتی که اینها هیمن گپ را به ملاعمر برساند اقلاً یکماه وقت کار دارد که تا از او جواب برسد! در اینجا بسیار وقت می گذرد که حتی امریکایی ها همین شکایت را دارند که یک مساله را از طالبان میخواهیم و زمان می برد که تا جواب بدهند.
داعش برعکس عراق و سوریه که برمبنای عقیده است، در افغانستان بر بنیاد عُقده است. گروه های که بر بنیاد عُقده به وجود می آیند آنها گروه های اربکی میتواند بیشتر باشد یعنی افرادی از حزب اسلامی هستند درهمین گروههای که فعلا به نام داعش می جنگند؛ چرا آقای حکتمیار به افراد خود گفته که شما بروید به داعش بپیوندید! بخاطر همین عقده که برعلیه طالبان دارد که طالبان گفتند که شما در گذشته اختلافات را دامن زدید در بین مجاهدین. و دیگر ما به هیچ گروه اجازه نمی دهیم که خارج از بیرق طالبا حتی برعلیه امریکا بجنگند در افغانستان.

یعنی شالوده گروه داعش در افغانستان اعضای حزب اسلامی حکمتیار است؟
چند گروپ هستند: یکی حزب اسلامی هستند دوم طالبان پاکستانی هستند که با مولوی فضل الله اختلاف پیدا کرده اند؛ بیشتر از اجنسی های قبایلی هستند مثل اچک زی اجنسی، حافظ سعید خان است، طالبان شاهدالله شاهد است، طالبان پاکستانی هستند که آمدند در شرق افغانستان و در این مناطق تاحدی هم پایگاه دارند، بخاطر اینکه آقای مسلم دوست از همان جا است و درعین حال یک نقطه دیگر مهم است که گفته میشود طالبان پاکستانی به رهبری ملا فضل الله درهمین قسمت ها پایگاه شان است. اینها وقتی که آمدند، تمام تلاش شان این بودند که ما به هیچکس کار نداریم جز طالبان! و هرجای که جنگ کرده هم با طالبان بوده و حتی با عسکر و سرباز و پولیس هم گفته که با شما کاری نداریم! گروه سوم که بااین ها هستند افراد مجهول الهویه هستند که گفته میشود ملیشه های پاکستانی هستند. این ملیشه های پاکستانی که البته کار نظامی را هم آنها می کنند به شکل بسیار منظم که اگر یک کمپ دارند در آن کمپ شفاخانه نظامی سیار دارند، آنها به مردم کار ندارند و از خودشان پول دارند، یک جنس که قیمت اش یک افغانی باشد آنها به دو افغانی می خرند! بخاطر اینکه وابستگی اقتصادی به مردم ایجاد کنند.
در جنوری ۲۰۱۵ هیئتی از پاکستانی ها که دو نفر افسران نظامی شان نیز بودند در منطقه زرمک با برخی طالبان ملاقات می کنند و می گویند که ما دیگر به نام طالب به کسی اجازه فعالیت نمی دهیم؛ اگر بیرق تان را تغییر می دهید و اگر راه و روش تان را تغییر می دهید و اگر برای پاکستان مشکلی ایجاد نمی کنید ما با شما مشکلی نداریم، کمک تان هم می کنیم. اگر با دولت اسلامی مرکزش در سوریه است یکجا می شوید؛ مشکلی نداریم. یعنی همان اتمام حجت بود با طالب که پاکستان دیگر به طالب کمک نمی کند.
اما قرارداد استخباراتی که میان افغانستان وپاکستان امضا شد یک بخش از قرار داد، موضوع مبارزه با طالبان بود. آنها گفته بودند که یا طالبان را به میز مذاکره حاضر می کنیم یا ازبین می بریم. اینها بعد از اینکه قرارداد را با افغانستان امضا کردند به طالبان سه مطلب را خبر دادند: اول در ظرف یکماه عملیات عزم باید به پایان برسد، دوم مذاکرات تحت سرپرستی پاکستان با افغانستان آغاز شود و هرکس که ما گفتیم او بیاید و در مذاکرات سهم بگیرد. سوم قرارداد استخباراتی که با افغانستان عقد میشه شما حمایت کنید و بگویید که ما قبول داریم. البته مسئله دیورند جدا است؛ طالبان این را قبول نکردند وبعد نیروهایی از سرحد پاکستان با افغانستان وارد افغانستان می شوند وجنگ را آغاز میکنند علیه طالبان.
.... پاکستانی ها می گویند که در افغانستان اگر یک گروه عقیدتی بر علیه یک گروه عقیدتی دیگر و یگ گروه ایدئولوژیک برعلیه یک گروه ایدئولوژیک دیگر نجنگند اردوی افغانستان را اگر ده برابر هم بسازیم موفق نمی شود. بنابراین طالبان را جز داعش دیگران از بین برده نمی توانند! همین مساله هم درست است که دولت افغانستان در هیچ جای برعلیه داعش کدام کاری نکرده؛ اگر جایی عملیات هم میشود طالبان میگه که داعش است اما واقعیت امر این است که داعش یک برنامه است. برای همین دولت افغانستان به هیچ صورت فعلاً با داعش درگیر نیست

فکر می کنید که داعش در افغانستان ریشه بگیرد؟ امکانش وجود دارد؟
البته با توجه به تجربه ای که پاکستانی ها دارد سعی دارد که داعش در افغانستان یک حرکت عقیدتی باشد و بتواند مخصوصا نسل جوان را جذب کند ما در کابل هم می بینیم که یک عده جوانان تمایل دارد و حمایت می کند اما مشکل داعش در افغانستان این است که مسلک سلفی در افغانستان به عنوان وهابی در افغانستان بسیار کوبیده شده؛ غیر بدخشان که حلقه کوچک سلفی ها در آنجا از گذشته هم وجود داشت در جاهای دیگری از شمال افغانستان داعش به مشکل مواجه میشود؛ در شرق افغانستان اینها توانستند تاحدی به حساب قومی پیش بیایند، بسیاری وقت ها مسایل ایدئولوژیکی تحت تاثیر اعتقادات قومی می رود.
....
خبرگزاری جمهور- کابل

Share/Save/Bookmark











۱۳۹۴-۰۴-۱۵ ۱۶:۴۸:۳۴
هر چی پشتون هستند طالب میباشند تازه فهمیدید؟!!!!!!!!!!!! (4764)


المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد

آب درمانی" مزایا و مضرات