دید گاه
بوریس یلتسین" (Boris Yeltsin) که روز اول فوریه 80-مین سالگرد تولدش است برای همیشه به تاریخ پیوست. بی جهت نیست اگر بگوییم که نام وی یک عصر کامل را درتاریخ کشور ما به خود اختصاص می دهد که نمی توان آن را نادیده گرفت و بعلاوه آن را لعنت کرد بلکه این عصور مستحق تحلیل است و بعد از مطالعه باید تلاش کرد که از آن درس عبرت گرفت.
سلطان دموکراسی
بوریس یلتسین در حدود چهارسال پیش ازمیان ما رفت و ده سال پیش بود که کرسی اول حکومتی را ترک گفت. زمان اندکی از آن دوران گذشته است اما وجهه آن به افسانه ای تبدیل شد که روایت و قصه نیست بلکه در مباحث تقریبا سیاسی امروز به طور جدی از آن استفاده می شود.
یکی از آن مباحث آنست: یلتسین "به ما آزادی داد"؛ نمیتوان در این ادعا رنگ و بوی پادشاهی ندید. عملا مانند آنست که وی به ما آزادی "اعطا" کرد و یا "از بذل و بخشش آن جناب" ماآزاد شدیم.یلتسین همیشه هم نزد منتقدین مخالف سرسخت و هم طرفداران پروپاقرص خود حالت یک امپراطور را داشت و دارد. بسیاری از مقامات عالیرتبه حکومت وی نیز علاقه مند بودند که خود را عضور درباری "کاخ دموکراسی" احساس کنند که در سیستم خویشتندارانه و مملو از وزنه مخالفت شبیه حکومت های بیزانسی کار کرده که دائما درحال "تغییر مهره" بوده و به کوچکترین حرکتی واکنش نشان می داد.
ذخیره آزادی
اما مهمترین چیز آنست که این اشعار و افسانه ها حقیقت ندارد.
چرا که کلیه آزادی های سیاسی مانند آزادی بیان، آزادی اجتماعات و آزادی عقیده در دوران گورباچف شکل گرفته بودند. بعنوان مثال قانون معروف مطبوعات و دیگر رسانه های گروهی که برای چندمین بار وبرای همیشه هرگونه سانسور را لغو می کرد، در دوران شورای سابق تصویب شد، 12 ژوئن سال 1990 همزمان با بیانیه حاکمیت جمهوری روسیه شوروی سابق . یلتسین در آن زمان هنوز ریاست شورای عالی این جمهوری را بر عهده نداشت.
ضمنا خود یلتسین هیچگاه نگفته بود که وی به مردم روسیه آزادی بخشیده است. وی درک می کرد که در این جمله نوعی مغایرت درونی نهفته است. اگر در کشور به اندازه کافی ذخایر و حجم آزادی جمع نشده بود، یلتسین هیچگاه به قدرت نمی رسید .
چرا که وی را هیچکس بعنوان وارث و یا جانشین تعیین نکرده بود. بعلاوه رژیم حاکم شوروی آن زمان که روزهای آخر خود را می گذراند تلاش می کرد که همه گونه "چوب لای چرخ" سیاستی قرار دهد که رقیب خطرناک خود را در آن بسیار دیر مشاهده کرد.
اما در عین حال به هیچوجه نمی توان خدمات یلتسین را در حفظ آزادی بعد از به قدرت رسیدن دست کم گرفت. به ویژه در زمینه آزادی بیان و مطبوعات. به احتمال قوی در روسیه هیچگاه زمامداری نبوده که تا به این اندازه و حتی شدیدتر از آن در رسانه های گروهی دوران حکومتش تحت انتقاد قرار گرفته باشد. بوریس یلتسین هیچگاه به خود اجازه نداد که به این انتقادات پاسخ دهد چه برسد به اینکه نویسندگان آنها را مجازات و یا از آنها انتقام بگیرد. وی بالاتر از این حرف ها بود و به این اصول هم تا آخر پایبند ماند.
طبیعت قدرت
در کنار افسانه مثبت بعنی اعطای آزادی، افسانه ای منفی هم وجود دارد بعبارت دیگر اینکه بوریس یلتسین شوروی را تخریب نمود که با واقعیت های تاریخی چندان سازگار نیست.
دسامبر سال 1991 زمانی که به اصطلاح "توافقنامه بلاوِژسک"(منطقه ای در بلاروس که توافقنامه فروپاشی شوروی سابق در آن منعقد شد) امضا شد، یا بعبارت دیگر توافقنامه تشکیل ساختار کشورهای مشترک المنافع منعقد شد، شوروی دیگر وجود خارجی نداشت. هم از نظر حقیقی و هم از نظر حقوقی. همه جمهوری های متحد به غیر از روسیه و قزاقستان تا آن زمان بیانیه استقلال خود را صادر کرده بودند. اولین و آخرین رییس جمهور شوروی یعنی "میخاییل گورباچف" نیز درآن دوران به مهره ای کاملا صوری مبدل شده بود.
یلتسین هم از همین مسئله استفاده نموده و بلافاصله حکومت را از چنگ گورباچف درآورد. البته قابل درک است که رییس جمهور روسیه خواستار آن بود که تنها فرد عالیرتبه باشد که برای هر سیاستمدار محترمی طبیعی می نماید.
اما یلتسین سیاستمداری برجسته بود. وگرنه چطور میتوان در چنین جاده پیچ در پیچی موفق بود یعنی مسیری پرتلاطم از ریاست شورای عالی حزبی (کمونیست) کشور به برترین مبارز ضد کمونیست.
بوریس یلتسین پیش از آنکه به اپوزسیون بپیوندد، سابقه درخشانی از خود در چارچوب شوروی و حزب کمونیست آن زمان به جای گذاشت.
پایان سرنوشت سیاسی وی نیز غیر عادی بود. سیاستمداری که انرژی توصیف نشدنی جهت حفظ حکومت خود هدر داده بود، به طور غیر منتظره و ناگهانی از آن امتناع کرد. موردی که برای کشورما بی سابقه است. وی با عقب نشینی در برابر جانشین خود به عصر سیاسی خویش پایان داده و بازنشسته شد و به تاریخ پیوست.
خبرگزاری «ریانووستی» روسیه، 13 بهمن ماه