کی جی بی در افغانستان
کی جی بی در افغانستان
نوشتۀ واسیلی متروخین،
بایگان ارشد کی جی بی - برگردان: داکتر حمید سیماب
بخش ششم
در ماه سپتمبر به سفیر اتحاد شوروی از طریق وزارت امور خارجه هدایت داده شد که اگر سفیر جمهوری دموکراتیک افغانستان با او در مورد مبارزۀ سیاسی درونی ح.د.خ.ا. صحبت کند او باید بگوید که این یک مسئلۀ داخلی افغانستان است. اگر سفیر جمهوری دموکراتیک افغانستان نمی خواست به میهن خود برگردد
باید برایش روشن ساخته شود که در اتحاد شوروی برایش پناهندگی سیاسی داده نخواهد شد. به نمایندۀ مقیم کی جی بی در اسلام آباد نیز هدایت داده شد تا به عین ترتیب رفتار کند. بریالی هنگام صحبت با بترایف به موضوع درخواست پناهندگی سیاسی اشاره کرد اما بترایف مدبرانه جواب رد داد.
سفیر افغانی گفت که او بکابل بر نخواهد گشت و از بترایف خواست تا به رهبران شوروی بگوید که با وجود همه نگرانی ها و رنجش ها وی کمونیست استوار و دوست راستین اتحاد شوروی باقی خواهد ماند.
بریالی به چکسلواکیا رفت و با کارمل ملاقات کرد. سپس به ماسکو رفت و به اپارتمان نکراسوف تلفون کرد و به وی گفت که پرچمی ها در وضعیت وخیمی قرار داشتند، وضعیت فاجعه بار بود و همه با مرگ روبرو بودند. وی با التماس تقاضا کرد تا تدابیر عاجل برای نجات کارمل و پیروانش اتخاذ گردد.
«بنام انسانیت ما را نجات دهید! بنام انسانیت ما را نجات دهید!» این جمله را در حالی که هق هق می گریست چند بار تکرار کرد. «نمی دانم چه کنم؟ وسیلۀ امرار معاش ندارم.
همه امید ما رفقای شوروی ما هستند. نامه یی از کارمل دارم اما نمی دانم آنرا به کی بدهم؟» این مکالمه به سوسلوف و پونوماریف گزارش داده شد. آنها هدایت دادند تا از بریالی در شعبۀ بین المللی کمیتۀ مرکزی پذیرایی گردد. ا.گ. پولیاکوف با او صحبت کرد ولی اولیانوفسکی از اشتراک در صحبت ابا ورزید.
بریالی شکایت کرد که وی موقف اتحاد شوروی وموضعگیری آن در برابر نابودسازی فزیکی کمونیست های راستین و وفادار را درک کرده نمی توانست. وی پوزانوف را متهم کرد که در قبال وضعیت در افغانستان به اتحادشوروی اطلاعات دروغین می دهد و حاضر است بخاطر پاداش جان هزارها کمونیست راستین را قربان کند.
بریالی پرسید که ماسکو چرا حالا برایش مشوره می دهد که خود تصمیم خود را بگیرد که بکابل برگردد یانه، گویی خبر نداشت که در کابل چه می گذرد. وی گفت که در گذشته رفقای شوروی همواره به وی مشوره می دادند که چگونه عمل کند و او هیچگاهی حرف ناشنوی نکرده بود. وی برداشت کارمل از وضعیت را توضیح کرد. کارمل بصورت اخص از پوزانوف دل پر خون داشت.
«پوزانوف در ضمن سفیر بودن باید کمونیست نیز باشد. پرچمی ها تصمیم گرفته اند که در چنین مقطعی وضعیت انقلابی را وخیم تر نسازند اما چنین تصمیمی نباید به مفهوم کاپیتولاسیون (تسلیم) درک گردد.» کارمل برآن بود که دریک و نیم ماه وضعیت در افغانستان قسمی تغییر خواهد کرد که به نفع تره کی نخواهد بود. نارضایتی از حکومت – که همین حالا آشکار بود – همه گیر خواهد شد. زمان شادمانی و شادکامی گذشته بود و به دنبال آن انتقاد و حمله به تره کی آغاز شدنی بود.
دفترنمایندگی کی جی بی واقامتگاه نیز این خطاها و کاستی ها را متوجه بود. رهبری ح.د.خ.ا. که ارادۀ تره کی و امین بر آن چیره بود به نظریات و آرزو های کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مبنی بر اینکه همه نیرو های دموکراتیک مردم افغانستان متحد شده و سهم فعالی در بازسازی کشور خود بگیرند گوش فرا نمی داد.
در حلقات سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان و در ح.د.خ.ا. گفته می شد که امین مبارزه علیه پرچمی ها و خلقی های نکوهشگر را بخاطر آن تشدید می کرد و برمی انگیخت تا موقف رهبری خود را در حزب، دولت و ارتش مستحکم سازد. با شناختی که ازشخصیت امین وجود داشت فکر می شد وی در آینده در برابر تره کی و طرفداران نزدیکش دست به اقدامی خواهد زد.
اولین نشانۀ شکاف بین تره کی و امین در اواخر ماه می ۱٩٧٨ در ارتباط اعضای دفتر وابستۀ نظامی سفارت افغانی در ماسکو رونما گردید. وابستۀ (اتاشه) نظامی افغانی حامل طره باز و معاونش قصد داشتند بجای برگشت به کابل به غرب بروند. تره کی امرکرد که آنها تحت الحفظ به کابل آورده شوند. امین گفت که باید به آنها اجازه داد به اروپا بروند، چون به گفتۀ او «اگر به افغانستان برگردند مقامات باید آنها را دستگیر کنند و سپس تصمیم بگیرند با آنها چه معامله یی کنند؟»
پیش ازینکه پوناماریف سفر غیر رسمی به کابل انجام دهد تره کی و امین شتاب زده اقداماتی روی دست گرفتند تا اشخاصی را که رقبای بالقوه در برابر قدرت خود می دانستند از سر راه خود دور سازند. دستگیری های دسته جمعی و تدابیر سرکوب گرانه علیه رقبای شخصی در حزب و در بیرون از آن راه افتید.
شخصی بنام میر علی اکبر که تره کی با او دشمنی شخصی داشت متهم به همکاری با سی آی ای شد. در چند ماه اول پس از کودتای ثور ۲٧ «توطئه» کشف گردید. شاهپور لوی درستیز بروز ۱۵ آگست دستگیر گردید. بروز ۱٧ آگست عبدالقادر وزیر دفاع و به دنبال وی شماری از وزرا و مامورین دیگر دستگیر گردیدند. پالیسی تره کی و امین مبنی بر از بین بردن کسانی که بر سر راه تمرکزهمه قدرت بدست خود شان قرار داشتند و نا مناسب پنداشته می شدند اکنون روشن تر از آفتاب شده بود.
در افغانستان پنداشت آن بود که رهبری شوروی به آنها خیانت می کرد چون اتحاد شوروی یار و یاور این کشور بود ولی در برابر از میان برداری و نابودسازی کسانی که هواخواهی شان از اتحاد شوروی برهمگان آشکار بود هیچگونه حرکت بازدارانه و جلوگیری کننده انجام نمی داد . مثال و نمونۀ چنین پنداشت قضیۀ قادر بود که در کودتاهای ۱٩٧٣ و ۱٩٧٨ نقش داشت.
به گفتۀ تره کی، آنانیکه دستگیر می شدند در زندان خاصی نگهداری می گردیدند اما کمتر کسی می دانست این زندان خاص در کجاست. تره کی به سفیر شوروی پوزانوف گفت: «اکثر آنها در آستانۀ خودکشی قرار دارند.
هدایت قبلاً خودکشی نموده است. توطئه گران نمی خواهند فاکت های جدیدی را افشا کنند، بنابران حاضرند خود را بکشند . قادر هنوز اعتراف نکرده است لاکن به چندین اشتباهی که مرتکب شده اقرار نموده است. اکنون هدف آنست تا رهبری سیاسی توطئه کشف گردد و دانسته شود که پشت سر شاهپور و قادر کی ایستاد است؟ مطمئن هستیم که به این کشف نایل خواهیم آمد.»
شاهپور در وضعیت روانی خیلی افسرده و اندوهگینی قرار داشت. پیوسته می گریست و می خواست هرچه زودتر اعدامش کنند. عزیز، رئیس دستگاه ضد جاسوسی، محرمانه گفته بود که بازجویی و تحقیق صرف هنگامی انجام می شود که متهم حاضر به شهادت دادن بر متهمان دیگر باشد. باقی دستگیر شدگان اعدام می شدند. پیروان خمینی و اعضای سازمان اخوان المسلمین بلا فاصله اعدام می گردیدند.
نُه صد تن از اهالی ولایت بلخ در ماه می سال ۱٩٧٨به امر عبدالاحد ولسی منشی اول کمیتۀ ولایتی ح.د.خ.ا. بنام دشمنان انقلاب ثور دستگیر گردیدند. آنها را به زندانی در مزارشریف مرکز ولایت بلخ افگندند و زیر شکنجه گرفتند و کمیسیونی برای بازرسی فعالیت های ضد انقلابی آنها تشکیل شد.
در اواسط ماه جون از کابل هدایت رسید که همه دستگیر شدگان به کابل انتقال داده شوند ولی حین بررسی دریافت گردید که تعداد چنین اشخاص خیلی کاهش یافته بود چون هر شب بین ۵٠ تا ٦٠ تن از آنها برون کشیده شده در فرقۀ ۱٨پیاده که قرارگاه آن در شهر مزار شریف بود اعدام می گردیدند. اعدام شوندگان خود برای دفن خود خندق می کندند. هیچگونه سجل و سندی در ارتباط این زندانیان وجود نداشت، اما اوراق اعاشۀ روزانه نشان می داد که تعداد زندانیان هر روزبین ٣٠ تا ٧٠ تن کاهش یافته بود.
ادارۀ زندان توضیح داد که اشخاص مذکور به مناطق اورال و سایبریا در اتحاد شوروی فرستاده شده بودند تا از آنها برای انجام کار شاقه در آنجا استفاده گردد. خویشاوندان ناپدید شدگان بسته هایی حاوی اشیای مختلفی چون صابون از آنها بدست می آوردند که در آن نامه هایی حکایتگرشرایط مشکل و کار طاقت فرسا جاسازی شده بود.
بخش ششم
در ماه سپتمبر به سفیر اتحاد شوروی از طریق وزارت امور خارجه هدایت داده شد که اگر سفیر جمهوری دموکراتیک افغانستان با او در مورد مبارزۀ سیاسی درونی ح.د.خ.ا. صحبت کند او باید بگوید که این یک مسئلۀ داخلی افغانستان است. اگر سفیر جمهوری دموکراتیک افغانستان نمی خواست به میهن خود برگردد
باید برایش روشن ساخته شود که در اتحاد شوروی برایش پناهندگی سیاسی داده نخواهد شد. به نمایندۀ مقیم کی جی بی در اسلام آباد نیز هدایت داده شد تا به عین ترتیب رفتار کند. بریالی هنگام صحبت با بترایف به موضوع درخواست پناهندگی سیاسی اشاره کرد اما بترایف مدبرانه جواب رد داد.
سفیر افغانی گفت که او بکابل بر نخواهد گشت و از بترایف خواست تا به رهبران شوروی بگوید که با وجود همه نگرانی ها و رنجش ها وی کمونیست استوار و دوست راستین اتحاد شوروی باقی خواهد ماند.
بریالی به چکسلواکیا رفت و با کارمل ملاقات کرد. سپس به ماسکو رفت و به اپارتمان نکراسوف تلفون کرد و به وی گفت که پرچمی ها در وضعیت وخیمی قرار داشتند، وضعیت فاجعه بار بود و همه با مرگ روبرو بودند. وی با التماس تقاضا کرد تا تدابیر عاجل برای نجات کارمل و پیروانش اتخاذ گردد.
«بنام انسانیت ما را نجات دهید! بنام انسانیت ما را نجات دهید!» این جمله را در حالی که هق هق می گریست چند بار تکرار کرد. «نمی دانم چه کنم؟ وسیلۀ امرار معاش ندارم.
همه امید ما رفقای شوروی ما هستند. نامه یی از کارمل دارم اما نمی دانم آنرا به کی بدهم؟» این مکالمه به سوسلوف و پونوماریف گزارش داده شد. آنها هدایت دادند تا از بریالی در شعبۀ بین المللی کمیتۀ مرکزی پذیرایی گردد. ا.گ. پولیاکوف با او صحبت کرد ولی اولیانوفسکی از اشتراک در صحبت ابا ورزید.
بریالی شکایت کرد که وی موقف اتحاد شوروی وموضعگیری آن در برابر نابودسازی فزیکی کمونیست های راستین و وفادار را درک کرده نمی توانست. وی پوزانوف را متهم کرد که در قبال وضعیت در افغانستان به اتحادشوروی اطلاعات دروغین می دهد و حاضر است بخاطر پاداش جان هزارها کمونیست راستین را قربان کند.
بریالی پرسید که ماسکو چرا حالا برایش مشوره می دهد که خود تصمیم خود را بگیرد که بکابل برگردد یانه، گویی خبر نداشت که در کابل چه می گذرد. وی گفت که در گذشته رفقای شوروی همواره به وی مشوره می دادند که چگونه عمل کند و او هیچگاهی حرف ناشنوی نکرده بود. وی برداشت کارمل از وضعیت را توضیح کرد. کارمل بصورت اخص از پوزانوف دل پر خون داشت.
«پوزانوف در ضمن سفیر بودن باید کمونیست نیز باشد. پرچمی ها تصمیم گرفته اند که در چنین مقطعی وضعیت انقلابی را وخیم تر نسازند اما چنین تصمیمی نباید به مفهوم کاپیتولاسیون (تسلیم) درک گردد.» کارمل برآن بود که دریک و نیم ماه وضعیت در افغانستان قسمی تغییر خواهد کرد که به نفع تره کی نخواهد بود. نارضایتی از حکومت – که همین حالا آشکار بود – همه گیر خواهد شد. زمان شادمانی و شادکامی گذشته بود و به دنبال آن انتقاد و حمله به تره کی آغاز شدنی بود.
دفترنمایندگی کی جی بی واقامتگاه نیز این خطاها و کاستی ها را متوجه بود. رهبری ح.د.خ.ا. که ارادۀ تره کی و امین بر آن چیره بود به نظریات و آرزو های کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی مبنی بر اینکه همه نیرو های دموکراتیک مردم افغانستان متحد شده و سهم فعالی در بازسازی کشور خود بگیرند گوش فرا نمی داد.
در حلقات سیاسی جمهوری دموکراتیک افغانستان و در ح.د.خ.ا. گفته می شد که امین مبارزه علیه پرچمی ها و خلقی های نکوهشگر را بخاطر آن تشدید می کرد و برمی انگیخت تا موقف رهبری خود را در حزب، دولت و ارتش مستحکم سازد. با شناختی که ازشخصیت امین وجود داشت فکر می شد وی در آینده در برابر تره کی و طرفداران نزدیکش دست به اقدامی خواهد زد.
اولین نشانۀ شکاف بین تره کی و امین در اواخر ماه می ۱٩٧٨ در ارتباط اعضای دفتر وابستۀ نظامی سفارت افغانی در ماسکو رونما گردید. وابستۀ (اتاشه) نظامی افغانی حامل طره باز و معاونش قصد داشتند بجای برگشت به کابل به غرب بروند. تره کی امرکرد که آنها تحت الحفظ به کابل آورده شوند. امین گفت که باید به آنها اجازه داد به اروپا بروند، چون به گفتۀ او «اگر به افغانستان برگردند مقامات باید آنها را دستگیر کنند و سپس تصمیم بگیرند با آنها چه معامله یی کنند؟»
پیش ازینکه پوناماریف سفر غیر رسمی به کابل انجام دهد تره کی و امین شتاب زده اقداماتی روی دست گرفتند تا اشخاصی را که رقبای بالقوه در برابر قدرت خود می دانستند از سر راه خود دور سازند. دستگیری های دسته جمعی و تدابیر سرکوب گرانه علیه رقبای شخصی در حزب و در بیرون از آن راه افتید.
شخصی بنام میر علی اکبر که تره کی با او دشمنی شخصی داشت متهم به همکاری با سی آی ای شد. در چند ماه اول پس از کودتای ثور ۲٧ «توطئه» کشف گردید. شاهپور لوی درستیز بروز ۱۵ آگست دستگیر گردید. بروز ۱٧ آگست عبدالقادر وزیر دفاع و به دنبال وی شماری از وزرا و مامورین دیگر دستگیر گردیدند. پالیسی تره کی و امین مبنی بر از بین بردن کسانی که بر سر راه تمرکزهمه قدرت بدست خود شان قرار داشتند و نا مناسب پنداشته می شدند اکنون روشن تر از آفتاب شده بود.
در افغانستان پنداشت آن بود که رهبری شوروی به آنها خیانت می کرد چون اتحاد شوروی یار و یاور این کشور بود ولی در برابر از میان برداری و نابودسازی کسانی که هواخواهی شان از اتحاد شوروی برهمگان آشکار بود هیچگونه حرکت بازدارانه و جلوگیری کننده انجام نمی داد . مثال و نمونۀ چنین پنداشت قضیۀ قادر بود که در کودتاهای ۱٩٧٣ و ۱٩٧٨ نقش داشت.
به گفتۀ تره کی، آنانیکه دستگیر می شدند در زندان خاصی نگهداری می گردیدند اما کمتر کسی می دانست این زندان خاص در کجاست. تره کی به سفیر شوروی پوزانوف گفت: «اکثر آنها در آستانۀ خودکشی قرار دارند.
هدایت قبلاً خودکشی نموده است. توطئه گران نمی خواهند فاکت های جدیدی را افشا کنند، بنابران حاضرند خود را بکشند . قادر هنوز اعتراف نکرده است لاکن به چندین اشتباهی که مرتکب شده اقرار نموده است. اکنون هدف آنست تا رهبری سیاسی توطئه کشف گردد و دانسته شود که پشت سر شاهپور و قادر کی ایستاد است؟ مطمئن هستیم که به این کشف نایل خواهیم آمد.»
شاهپور در وضعیت روانی خیلی افسرده و اندوهگینی قرار داشت. پیوسته می گریست و می خواست هرچه زودتر اعدامش کنند. عزیز، رئیس دستگاه ضد جاسوسی، محرمانه گفته بود که بازجویی و تحقیق صرف هنگامی انجام می شود که متهم حاضر به شهادت دادن بر متهمان دیگر باشد. باقی دستگیر شدگان اعدام می شدند. پیروان خمینی و اعضای سازمان اخوان المسلمین بلا فاصله اعدام می گردیدند.
نُه صد تن از اهالی ولایت بلخ در ماه می سال ۱٩٧٨به امر عبدالاحد ولسی منشی اول کمیتۀ ولایتی ح.د.خ.ا. بنام دشمنان انقلاب ثور دستگیر گردیدند. آنها را به زندانی در مزارشریف مرکز ولایت بلخ افگندند و زیر شکنجه گرفتند و کمیسیونی برای بازرسی فعالیت های ضد انقلابی آنها تشکیل شد.
در اواسط ماه جون از کابل هدایت رسید که همه دستگیر شدگان به کابل انتقال داده شوند ولی حین بررسی دریافت گردید که تعداد چنین اشخاص خیلی کاهش یافته بود چون هر شب بین ۵٠ تا ٦٠ تن از آنها برون کشیده شده در فرقۀ ۱٨پیاده که قرارگاه آن در شهر مزار شریف بود اعدام می گردیدند. اعدام شوندگان خود برای دفن خود خندق می کندند. هیچگونه سجل و سندی در ارتباط این زندانیان وجود نداشت، اما اوراق اعاشۀ روزانه نشان می داد که تعداد زندانیان هر روزبین ٣٠ تا ٧٠ تن کاهش یافته بود.
ادارۀ زندان توضیح داد که اشخاص مذکور به مناطق اورال و سایبریا در اتحاد شوروی فرستاده شده بودند تا از آنها برای انجام کار شاقه در آنجا استفاده گردد. خویشاوندان ناپدید شدگان بسته هایی حاوی اشیای مختلفی چون صابون از آنها بدست می آوردند که در آن نامه هایی حکایتگرشرایط مشکل و کار طاقت فرسا جاسازی شده بود.
روز نامه ماند گار