رضــا؛ محـصول نظـام آموزشیِ ناکـارآمد
رضــا؛ محـصول نظـام آموزشیِ ناکـارآمد
احمــد عمران/ سه شنبه 10 اسد 1396/
رضا رفعت اولنمرۀ کانکور، ناگهان از دنیای گمنامی و ناشناسی بیرون شد و به چهرهیی شناختهشده و تحسینبرانگیز برای همه مبدل شد. او ظرفِ چند ساعت راهی را پیمود که شاید دیگران با سالها تلاش نتوانند این راه را طی کنند. رسانهها با او و پدرِ فقیرش گفتوگو کردند. مقامهای دولتی، او و
پدرش را به حضور پذیرفتند و موجی از تحسین و تشویق فضای مجازی و غیرمجازی را انباشت.
وقتی رضا رفعت را دیدم، به یاد سالهای دوری افتادم که خودم در مکتب درس میخواندم. آن سالها بهجز نزدیکان و وابستهگان، کمتر کسی باخبر میشد که اول نمرۀ کانکور کیست، از کجاست و چگونه مکتب خوانده است. اگر تلاشی هم برای تقدیر از چنین فردی صورت میگرفت، نشر خبری کوتاه و یا مصاحبهیی در یکی از رسانههای دولتی بود که آنهم به دلیل محدود بودن نشرات اکثریت از آنچه که اتفاق افتاده بود، بیخبر میماندند. یادم هست که آن سالها اگر از اولنمرههای کانکو تصویر و مطلبی نشر میشد، بیشتر در مجلهیی بود به نام “د کمکیانو انیس”. اما حالا چگونه است؟
حالا خلافِ آن سالها از نشریه و رسانه هیچ کم نمیآوریم. علاوه بر آن، فضای مجازی نیز به اندازۀ کافی برای اکثریتِ جامعه این امکان را فراهم کرده است که نظراتِ خود را با دیگران شریک سازند. شاید این یکی از ویژهگیهای دنیای مدرن است که میشود به گفتۀ خارجیها” سلبریتی” شد. رضا نیز یک “شبهسلیبرتی” شد و حرفهای زیادی در رسانهها و دنیای مجازی در موردش نشر شد. حالا تقریباً همه او را میشناسند. میشناسند که از چه قومی است، پدرش کیست، در کجا زندهگی میکند، چگونه درس خوانده و کار کرده است و خیلی چیزهای دیگر.
نوشتههایی که در دنیای مجازی نیز در مورد رضا نشر شدند و میشوند، بسیار جالب اند. یکی از وجودش به خود و کشورش افتخار کرده، دیگری آن را الگوی افغانستانِ جدید دانسته است و سومی به انگیزههای او پرداخته که با وجود فقر اما مانع درس خواندنِ او نشده اند. برخیها هم به جنبههای دیگری از سرنوشتِ رضا توجه کرده اند. به اینکه یکشبه معروف شد، ولی فردا همه او را از یاد میبرند و دوباره همه چیز به جای اولِ خود برمیگردد. برخی دیگر نیز به دولت توصیه کرده اند که متوجه رضا و کسانی مثل او باشد، برای آنها زمینههای بهترِ تحصیلی فراهم کنند و نگذارند که چنین استعدادهایی پژمرده شوند.
اینها همه خوب است. باید از رضا و دیگرانی که توانسته اند در کانکور سال گذشته نمرههای خوب بیاورند، تقـدیر بهعمل آید. به افراد دیگری هم که در زمینههای دیگر از خود شایستهگی نشان میدهند، باید به همین اندازه توجه صورت گیرد. اینگونه توجه نشان دادنها ممکن است بار جنگ را آهستهآهسته از شانههای ما بردارد و روزی برسد که به جای خشونتورزی و تفنگ کشیدن، در عرصههای علمی و فرهنگی با هم رقابت کنیم. شاید به این صورت روزی برسد که دیگر از برتریجوییهای قومی و زبانی بگذریم و همه خود را به ارزشهای دیگری متعلق بدانیم و دوست بداریم.
اما داستانِ رضا با آنکه چند روز بعد در فضای رسانهیی و مجازی فروکش میکند، در همین جا پایان نمییابد. این داستان را در جای دیگر و با نگاهی دیگر باید ادامه داد.
فرض کنیم که اگر رضا برای ادامۀ تحصیل به یک کشور دیگر فرستاده شود، آیا خواهد توانست به آسانی در آن کشور درس بخواند؟… من فکر نمیکنم که رضا با همۀ نخبه بودنِ خود بتواند از پسِ درسهایش در کشوری مثل هند به آسانی بیرون شود. چرا؟ چون نظام آموزش و پرورشِ ما او را چنین بار نیاورده که بتواند همچون یک دانشآموز فعال در سطحی قرار داشته باشد که دانشآموزان دیگر کشورها قرار دارند.
آموزش و پرورش در افغانستان چنان سطحی و غیرمعیاری است که فقط برای دانشآموزان یک سری اطلاعاتِ دستچندم و در برخی موارد کهنه را انتقال میدهد. بهترین سالهای زندهگیِ ما در مکتبهایی سپری میشود که شوربختانه نه معلمِ باسواد دارد (همه البته منظور نیستند ولی استثنا هم که قاعده نیست!) و نه نظام آموزشِ معیاری و نه نصاب آموزشی مدرن. با چنین مکتبهایی چگونه میتوان انتظار داشت که رضا بتواند با دانشآموزانِ کشورهای دیگر در صنف همسطح و همسویه باشد و به اندازۀ آنها بدرخشد؟
رضا اگر خیلی تلاش کند و شب و روز بخواند، فقط میتواند کاستیهای نظام آموزشی افغانستان را تا حدی جبران کنـد و خود را در سطح یکی از دانشجویانِ آخر صنف ارتقا دهد. رضا زمانی از اول نمره بودنِ خود مأیوس میشود که در صنف یکی از دانشگاههای خارج کشور، از او مضمون “وطندوستی”، “فرهنگ”، “مهارتهای زندهگی” و مضمونهای مشابه اینها را سوال نکنند. رضا زمانی از اول نمره بودنِ خود ناامید میشود که در صنف یکی از دانشگاههای خارج کشور از او ریاضیات، فیزیک، کمیا، بیولوژی و دیگر علومِ دقیقه را سوال کنند.
رضا آنگاه متوجه میشود که بخش بزرگی از چیزهایی که در مکتب به زور برایش تلقین کرده اند، هیچ اثری نه در زندهگیاش دارد و نه برای ادامۀ تحصلیش کارساز است. آن وقت است که اگر رضا جوانِ باهوشی باشد، میرود نزد صنفیهای چیزفهمِ خود و در نزد آنها تلمذ میکند؛ وگرنه، باید دوباره به خانه برگردد و دوباره سر از کارگاه قالینبافی درآورد!