حكومت موقت حتمي است
دکتر محمدی: حکومت موقت ضروری است /31.3.2019 اشاره: عبدالعلی محمدی، از پژوهشگران با نام حقوق و علوم سیاسی در افغانستان است. او سابقۀ کار در سمتهای مهم دولتی را در کارنامه دارد. "فارسی.رو" با آقای محمدی دربارۀ حکومت سرپرست، ادارۀ موقت، احتمال برگزاری انتخابات و سرنوشت افغانستان پس از مذاکرات صلح و خروج نیروهای امریکایی، به مصاحبه پرداخته است. جناب دکتر محمدی، با سپاس از اینکه فرصت این مصاحبه را فراهم ساختید. بسیاریها شرایط کنونی حکومت اشرفغنی رییس جمهور افغانستان را با روزهای پایانی حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، مقایسه میکنند. به باور شما، وضعیت سیاسی کنونی افغانستان چه شباهتها و چه تفاوتهایی با حکومت داکتر نجیب الله رییس جمهور سابق افغانستان دارد؟ آیا به لحاظ سیاسی و اجتماعی، موقعیت اشرف غنی با شرایط داکتر نجیب مشابه است؟ همسانهای جدی بین شرایط موجود و اواخر حکومت داکتر نجیب نمیبینیم. در آن مرحله، شوروی در معرض فروپاشی قرار داشت؛ در افغانستان شکست خورده بود و هیچگونه آمادهگی و تعهدی برای حمایت از حکومت داکتر نجیبالله نداشت؛ اما شرایط امروزۀ امریکا خیلی متفاوتتر از شوروی سابق است که حامی اصلی حکومت داکتر نجیب بود. از این جهت، نمیتوانیم وضعیت موجود حکومت را با اواخر داکتر نجیب مقایسه کنیم. پس از تحولات چند ماه پسین، برخیها به دنبال مقایسه میان طالبان و مجاهدین برآمدند. به باور شما، مقایسۀ جنگ طالبان و مجاهدین سابق، منصفانه است؟ مقایسۀ حکومت کنونی و رژیم داکتر نجیب، قرینهسازی به مقایسه طالبان و مجاهدین است. شرایط میان طالبان و مجاهدین فرق میکند. یک مقدار وجه برتری که طالبان دارند این است که حامیان بینالمللی افغانستان به خصوص امریکا برای به ثمررسیدن روند صلح بیشتر به طالبان تمایل دارند تا حکومت افغانستان. حکومت را در پروسهیی میخواهند شریک سازند که خود شروع کردهاند و میخواهند به یک هدف و نتیجهیی برسانند. اما طالبان کنونی مجاهدینی نیستند که در دهۀ 1990 قرار داشتند. وقتی مجاهدین آمدند به پایتخت و حکومت داکتر نجیب سقوط کرد، سرآغاز یک جنگ خانمان سوز شد که تاهنوز از آن جنگ رنج میبریم. اما شرایط امروز نشان میدهد که پس از آمدن طالبان و پیوستن آنان به پروسۀ سیاسی، وضعیتی شکل نمیگیرد که کلاً اقتدار سیاسی در اختیار طالبان قرار گیرد و بعد هم نیروی مخالف دیگری از درون شکل گیرد و به حوادثی منجر شود که در 1370 صورت گرفت. همزمان با پیشرفتها در مذاکرات صلح، زمزمۀ حکومت موقت بالا گرفته است. ظاهراً شما از مخالفان تشکیل حکومت موقت و حکومت سرپرست هستید. سرنوشت رییس جمهور غنی پس از اول جوزا چه میشود؟ به باور شما، راهکار بدیلی که هم مورد قبول تمام طرفها واقع شود و هم مذاکرات صلح را به نتیجۀ مطلوب برساند، چیست؟ در این زمینه دو بحث داریم: یک بار بحث خروج از بحران کنونی و پایان یافتن منازعه مطرح میشود و باردیگر متمرکز به بحث انتخابات میشویم. حکومت سرپرست به خاطر مدیریت انتخابات پیشنهاد میشود. چون اطمینان لازم از بیطرفی حکومت در روند انتخابات وجود ندارد، و همه جوانب ذیدخل بدین باور هستند که اگر حکومت موجود مجری انتخابات باشد، بدون تردید به نفع خود تقلب میکند و پروسه را با دست باز به نفع خود مدیریت میکند. به همین دلیل، پیشنهاد حکومت سرپرست مطرح میشود تا انتخابات را مدیریت کند و بعد هم یک حکومت بیطرف نتیجۀ انتخابات را اعلام کند. اگر بحث متمرکز به انتخابات باشد، باید حکومت سرپرست مورد توجه جریانهای سیاسی قرار گیرد و زمینۀ مداخلۀ حکومت در پروسه گرفته شود. اما در شرایط موجود مسأله اصلی انتخابات نیست. مسألۀ اصلی صلح است. لذا باید صلح افغانستان به نتیجه برسد. متأسفانه مذاکرات بن که در 1380 صورت گرفت، یک اشتباه ظاهراً کوچک، منجر به تداوم جنگ هژده ساله شد و مردم تاوان همان اشتباه را میپردازند. اگر در مذاکرات بن جایگاهی برای طالبان به عنوان یک نیروی سیاسی در نظر گرفته میشد، شاید شاهد جنگ کنونی نمیبودیم و نیازمند روند صلح هم نبودیم. همان اشتباه سبب شد که ما هیچ پیشرفتی در هیچ عرصهیی نداشته باشیم. ما نه نظام سیاسی درستی داریم، نه نظام اقتصادی داریم و نه نظام حقوقی ما شکل گرفته است. به لحاظ سیطرۀ جنگ در جغرافیای افغانستان، ما ادامۀ جنگهای دوران جهاد و پس از آن را داریم. از این جهت، اگر صلح را مسألۀ اصلی افغانستان بدانیم، باید به ترتیباتی تن دهیم که روزنۀ امیدی برای نجات از جنگ چهل ساله شود. اگر یکی از راهها شکلگیری اداره موقت برای زمینهسازی حضور همه نیروهای سیاسی در پروسه صلح شود و منجر به آتش بس و جنگ ختم، در آن صورت ایجاد ادارۀ موقت ضروری و ناگزیر خواهد بود. چون تنها راه حل میباشد . از این جهت ما ضرورت میبینیم که ادارۀ موقت شکل گیرد. ظاهراً رییسجمهور تنها مانع در برابر مذاکرات امریکا و طالبان است. غنی چه ابزارهایی برای زیرفشارقراردادن امریکا دارد و برعکس امریکاییها چه اهرمهای فشاری بر غنی دارند؟ وضعیت نشان میدهد که روابط میان رییسجمهور غنی با بزرگترین و تنهاترین حامیاش ایالات متحده امریکا، خراب شده و روز به روز خرابتر هم میشود. وضعیت شکنندۀ سیاسی افغانستان به گونهییست که قدرتهای دخیل بیشتر دنبال منافع خودشان هستند تا منافع افغانستان. امریکا تا مدتی تصور میکرد که میتواند وضعیت افغانستان را با همین وضعیت پیش ببرد. اما تجربۀ هژده ساله برای امریکا مثبت نبود. سالانه 50 میلیارد دالر در افغانستان هزینه کردند؛ اما در برابر این هزینۀ سنگین دستآورد قابل ملاحظهیی نداشتند. امریکا نیروهای سیاسی را تغییر داد. نیروهای سنتی که قدرت اصلی را به دست داشتند، به حاشیه رانده شدند و نیروهای جدیدی که از نظر اجتماعی هیچ گونه پایگاهی نداشتند، به صحنه آمدند. اما این وضعیت نتوانست امریکا را به هیچ یک از اهدافش برساند. از این جهت، امریکا رویکردش را نسبت به افغانستان تغییر داده است. حالا خیلی روی کاهش هزینهها تکیه دارند. برای رسیدن به این هدف اساسی، هرگونه برنامهای را روی دست دارند. کنارگذاشتن اشرف غنی یکی از برنامههایی است که امریکا روی دست دارد. آقای غنی تصور داشت که او باید قهرمان صلح باشد و جنگ چهل سالۀ افغانستان را خاتمه ببخشد. اما متأسفانه آقای غنی نتوانست نیروهای سیاسی را جمع کند و نظام مستحکمی را به وجود آورد. او نتوانست برنامه مشخصی را برای صلح ارایه کند. به همین دلیل، تصمیم امریکاییها برای عبور از غنی قطعی شد. آنها مستقیم با طالبان وارد مذاکره شدند. نظر کشورهای منطقه و دخیل در قضایای افغانستان را هم گرفتند تا صلح به یک نتیجه برسد. اگر به گونۀ مقایسهیی ببینیم، فرصتها و اهرم های فشاری که در اختیاری ایالات متحده امریکا قرار دارد، قویتر است تا اینکه رییسجمهور افغانستان بتواند پروسه صلح را به چالش بکشد. تنها فرصت آقای غنی این است که عملاً حکومت افغانستان به گونۀ رسمی در اختیارش است. اما وقتی مخالفت امریکا و همپیمانانش مطرح باشد، ناکامی حکومت جای تردید و شک ندارد. به طور مثال، رییس جمهور افغانستان همواره تأکید میکند که انتخابات را برگزار میکند. دو ضرورت اصلی انتخابات امنیت و تأمین هزینههای آن است. حکومت نه توان تأمین امنیت و نه هم پرداخت هزینۀ انتخابات را دارد. هر دوی مسأله در اختیار قدرتهای بیرونی است. بر بنیاد گزارش سیگار، 47 درصد خاک افغانستان در اختیار طالبان است و در 53 درصد دیگر هم تهدیدات امنیتی خیلی جدی وجود دارد. یعنیکه زمینۀ برگزاری انتخابات فراهم نیست و حکومت هم توانایی زمینهسازی ندارد. در یک سنجش ابتدایی، حکومت اهرمهای فشار لازم در اختیار ندارد. تنها مسألهیی را که رییس جمهور مطرح میکند، بحث روابط استراتژیک و همکاریهای گذشته و تسهیلاتی است که برای تحقق اهداف کلان امریکا در افغانستان ایجاد کردهاند. افکار و ایدههای مشترک را مطرح میکنند. اما به لحاظ عملی هیچگونه ابزاری در اختیار غنی نیست. فکر میکنید که کشورهای منطقه با برنامۀ صلح ایالات متحده امریکا همسو باشند؟ هر یک از کشورهای منطقه دنبال منافع خود هستند. در پروسۀ صلح، بیش از حکومت افغانستان، کشورهای منطقه میتوانند چالش ایجاد کنند. کشورهای منطقه بیش از هر عامل دیگری، میتواننند در سبوتاژ پروسۀ صلح نقش ایفا نمایند. سخنان اخیر نخستوزیر پاکستان به این هدف بیان شد که افغانها را تحریک کند و تنشی را به وجود آورد. چون پاکستان طرفدار افغانستان با ثبات و آرام نیست. ایران هم اهداف خاص خود را دارد. تهران در این روزها، روابطی با گروههای مسلح ایجاد کرده و آنها را تأمین مالی و مسلح میکند. ایران شدیدا طرفدار این است که جنگ را تا حد ممکن دور از جغرافیای خود نگه دارد. کوشش میکند که جنگ را در سوریه، افغانستان، یمن و جاهای دیگر نگه دارد. اگر جنگ در افغانستان خاموش شود و صلح تأمین گردد، بحران مستقیم به مرزهای شرقی ایران میرسد و این برای ایران کشنده است. آنها پروسه صلح را به سود خودشان نمیبینند و در این زمینه میتوانند چالشهای جدی را ایجاد کنند. چشمانداز مذاکرات صلح را چطور میبینید؟ آیا توافق با طالبان به معنای ختم جنگ و خشونت خواهد بود و یا جنگ با نام و عناوین دیگری ادامه خواهد یافت؟ امریکا در روند صلح افغانستان دنبال منافع خود است. چنانچه در جنگ با شوروی از افغانستان، منافع خود را دنبال کرد. آنها در راستای اهدافشان تنها تضمینیکه از طالبان خواستهاند این است که جغرافیای افغانستان تهدیدی در برابر اتباع امریکا و متحدانش نباشد. وقتی به این هدف برسند، مهم نیست که جنگ در افغانستان خاتمه مییابد و یا خیر. مهم این است که از افغانستان تهدیدی علیه امریکا نباشد. چون در گذشته جنگ افغانستان به گونهیی زمینهساز شده بود که تهدید علیه امریکا باشد. اما اگر این تهدیدات به گونهیی مدیریت شود که ممکن طالبان از بین بروند و گروههای دیگری شکل بگیرند و جنگ زیر نام و نشان دیگری ادامه یابد، ممکن جنگ با سبک و سیاق دیگر و اهداف دیگری دامن زده شود، مهم برای امریکا این است که جنگ و صلحی که شکل میگیرد، تهدیدی در برابر آنان نباشد. تحلیل شما دربارۀ خروج نیروهای امریکایی چیست؟ پیامدهای خروج را برای مردم افغانستان و کشورهای منطقه چگونه ارزیابی میکنید؟ بعید میدانم که امریکا از افغانستان خارج شود. امریکا به هیچ قیمتی افغانستان را ترک نمیکند. ممکن تعداد نیروهایش را کاهش دهد. امریکا میخواهد پس از این با نیروهای بومی و محلی بازی کند، نه نیروی خودش. نیروی خود را کاهش میدهد و هزینۀ حضور را کم میکند. اما به هیچ وجهه افغانستان را به گونۀ کامل ترک نمیکند. آیا انتخابات در 6 میزان سال جاری برگزار خواهد شد و نتیجۀ مورد قبول تمام طرفها خواهد داشت؟ به احتمال بسیار زیاد نه. تمام سرنوشت افغانستان به مذاکرات صلح گره خورده است. تا زمانیکه نتیجۀ مذاکرات صلح مشخص نشود، زمینه برای برگزاری انتخابات نخواهد بود. دلایل برگشت به گذشته و تکرار دور باطل در تاریخ معاصر افغانستان چیست؟ این یک بحث ریشهیی است. از وقتی کشوری به نام افغانستان در 1947 ساخته شد، معضل اساسی در این کشور «مشارکت در قدرت» بوده است. ما چهار مرحله را در این مدت میبینیم. از روزی که افغانستان تأسیس شد و تا زمانیکه توسط شوروی اشغال شد، قدرت سیاسی در انحصار یک گروه قومی بود. اقوام دیگر نوعاً منتقد و ناراضی بودند و وضعیت را قبول نداشتند. پس از حضور شوروی سابق در افغانستان و آغاز جهاد دورۀ آنارشی آغاز شد. افغانستان نظم استبدادی خود را هم از دست داد. هر کس برای خودش حاکم مطلق بود. حدود 20 سال این دوران ادامه یافت. در مذاکرات بن وقتی تمام دنیا متوجه افغانستان شد، گفتند بیایید نظمی را در افغانستان بیاوریم که نه استبداد را زنده کند و نه انارشی را ادامه بدهد. ترتیبات موافقتنامۀ بن، با همین نگاه و رویکرد بود. اما متأسفانه در اجرای برنامه و پیش بینیهای خود ناکام بودیم. اما پس از هژده سال حضور جامعۀ جهانی، بازهم در همان نقطۀ آغاز قرار داریم. ما باید یک سنگ بنای استوار را بگذاریم که خط سرخ برای همه باشد. مشکل اصلی کنونی ما این است که نیروی سیاسی ما به هیچ خط قرمزی احترام نمیکنند. اصلاً خط قرمزی وجود ندارد که احترام بگذارند. جغرافیا، زبان، پرچم، نام، تاریخ و هستوبود افغانستان برای ما مورد مناقشه است و معنا ندارد. لذا این منازعۀ تاریخی در بیش از 270 سال دوام یافته است. ما تا زمانیکه به یک توافق اساسی روی یک سری محورهای وفاداری و به تعبیر دیگر خط سرخها نرسیم، امکان ندارد که به ثبات و نظم دست پیدا کنیم. ما هنوز در آغاز راه هستیم و میخواهیم یک تهداب بگذاریم که خانۀ مشترک برای همه باشد. اما در همین جا مشکل داریم. پس از هژده سال حضور قدرتهای جهان و گفتمان جدید، فضای تازه، بحث دموکراسی، حقوق بشر، جامعۀ مدنی و آزادی رسانهها، هنوز نتوانستهایم که معضل اصلی خود را حل کنیم. تا زمانیکه جریان های سیاسی به یک سلسله اصول بنیادی احترام نگذارند و روی آن اجماع نظر نداشته باشند، هیچ گاه منازعه در افغانستان حل نخواهد شد. امروز که باردیگر بحث صلح مطرح شده است، باردیگر بحثهای گذشته زنده شده. جوانان، زنان، علما، نیروهای سیاسی و... همه میگویند که ما در پروسۀ صلح نیستیم. این بدین خاطر است که رییسجمهور ما ظرفیت و صلاحیت نمایندگی از مردم را ندارد. اگر ما میتوانستیم که یک چارچوبی را بسازیم که از بر اساس خواست مردم باشد و از همه نمایندگی کند، دیگر هیچ ضرورتی به صداهای متعدد نبود. در کشورهای دیگر یک نفر به نمایندگی از ملت صحبت میکند. چون دولت توانسته مسند نمایندگی ملت را حفظ کند. اما ما رییسجمهور را نماینده یک گروه مشخص میبینیم. حتا حکومت وحدت ملی بین دو تقسیم شد. حکومت دو نیمه است. از ریاست جمهوری یک صدا بلند میشود و از ریاست اجراییه صدای دیگری. این چارچوب نمیتواند برای مردم قناعتبخش باشد. |
فارسی.رو |
ارسال اين صفحه به دوستتان |