غرب در برابر روسيه
تهاجم روسیه به اوکراین چند روز دیگر در ۲۴ فوریه ۲۰۲۳ یک ساله میشود اما هیچ نشانهای از پایان آن دیده نمیشود. این در حالی است که اکنون روسیه برای یک حمله بزرگ بهاری از سه جبهه آماده میشود. در مقابل، اوکراین نیز خود را نهتنها برای دفاع، بلکه برای یک حمله گسترده آماده میکند.
هرچند سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه، و سرگئی ناریشکین، رئیس اطلاعات خارجی این کشور، اجماع کشورهای غربی مبنی بر تحمیل شکست راهبردی به روسیه در جنگ اوکراین را بارها به سخره گرفتهاند، با توجه به رویدادها در این یک سال جنگ، پیروزی راهبردی روسیه در اوکراین غیرممکن به نظر میرسد؛ زیرا آنچه را نتوانست در آغاز جنگ به دست آورد، در جنگ فرسایشی هم به دست نخواهد آورد.
مسکو میگوید کمکهای تسلیحاتی غرب به اوکراین جلو پیروزی روسیه را نمیگیرد و تنها مدت جنگ را طولانی میکند. ریشی سوناک، نخستوزیر بریتانیا، در این باره چنین اظهارنظر کرد: «تنها طرفی که از طولانی شدن جنگ سود میبرد، روسیه است».
از سوی دیگر، کرملین شکایت دارد که آمریکا تصمیمگیری برای جنگ را به دست گرفته است و اجازه نمیدهد کییف پای میز مذاکره بیاید تا برای پایان دادن به جنگ راهی پیدا شود. در واقع، دایره بازی از جنگ اوکراین بزرگتر شده است؛ بهویژه اینکه آمریکا و اروپا که ابتدا اصرار داشتند سلاحهایی به اوکراین بفرستند که کییف نتواند با آنها عمق سرزمینهای روسیه را هدف قرار دهد، اکنون بهتدریج در حال عبور از این خطوطاند و قرار شده است آلمان و شماری از کشورهای عضو ناتو تانکهای لئوپارد۲ به کییف بدهند. آمریکا هم پس از ارسال موشکهای هیمارس که فقط ۸۰ کیلومتر برد داشتند، حال تصمیم گرفته است تانکهای آبرامز و موشکهایی با برد ۱۵۰ کیلومتر و موشکهای دفاعی پاتریوت به اوکراین بفرستد. افزون بر آن، ناتو هم قول داده است ارتش اوکراین را به هواپیماهای جنگی پیشرفته مجهز کند.
معنی ساده این تحول این است که دیگر نمیتوان دست داشتن ناتو در جنگ اوکراین را نادیده گرفت و جنگ میان ناتو و روسیه، هرچند با واسطه، عملا آغاز شده و بعد از این، شکست اوکراین شکست ناتو تلقی خواهد شد؛ همانطور که شکست روسیه شکست از ناتو خواهد بود نه از اوکراین.
اینک گزینه دیگری برای غرب نمانده است؛ یا باید به شکل جدی برای آغاز مذاکرات و پایان جنگ تلاش کند یا با عبور از همه خط قرمزها و ورود مستقیم به جنگ، تا آخر خط پیش برود. دکتر هنری کسینجر، از قول مترنیخ، صدراعظم اتریش در قرن ۱۹، روایت میکند: «وقتی میان دو طرف جنگ در میگیرد، توقف آن غیرممکن میشود؛ چرا که یکی از آنها لجاجت و خیرهسری میکند و دست از جنگ بر نمیدارد. راهحل این است که طرف سومی وارد جنگ شود و یک طرف در مقابل دو طرف قرار گیرد؛ آن وقت توقف جنگ امکانپذیر میشود».
طرف سوم در جنگ جاری در اوکراین یا ناتو است که مستقیم کنار اوکراین قرار میگیرد یا چین است که کنار روسیه میایستد. اما هیچ یک از این دو گزینه در شرایط کنونی عملی نیست.
این در حالی است که ولادیمیر پوتین به بهانه هشتادمین سالگرد پیروزی اتحاد جماهیر شوروی بر ارتش نازی در نبرد استالینگراد، میگوید: «باورنکردنی است اما حقیقت دارد؛ ما بار دیگر در معرض تهدید تانکهای لئوپارد آلمانی قرار گرفتهایم و جانشینان هیتلر بار دیگر میخواهند با استفاده از ارتش شورشی اوکراین، با روسیه در خاک اوکراین بجنگند». منظور پوتین از ارتش شورشی اوکراین طرفدران استپان باندرا، ناسیونالیست افراطی اوکراینی است که در جنگ جهانی دوم با ارتش نازی همکاری کرد.
اما در این تشبیه پوتین مبالغه و فریبکاری وجود دارد؛ زیرا نه پوتین استالین است، نه روسیه فعلی اتحاد جماهیر شوروی است، نه اولاف شولتس هیتلر است و نه ولودیمیر زلنسکی، استپان باندرا، نواده افسر شوروی است که با نازیها جنگید. علاوه بر این، روسیه بود که به اوکراین حمله کرد و پوتین اجازه داد استالینگراد به نام قدیمیاش ولگوگراد بازگردد؛ بدون اینکه نامی را که یادآور پیروزی او بر نازیسم بود، به دست آورد.
اگر نازیسم جدیدی وجود داشته باشد، برای شکست دادن آن به اتحاد جماهیر شوروی، بریتانیا و آمریکا نیاز است؛ کشورهایی که نازیسم هیتلر و فاشیزم موسولینی را شکست دادند، نه به پوتین و روسیه، نه به یوگنی پریگوژین و شبهنظامیان واگنر تحت ادارهاش، نه به گرگهای تزاری و نه به دیمیتری روگوزین.