نیلاب رحیمی و

 

نیلاب رحیمی و بی‌مهری سرزمینی که دانش‌ستیز و خرافه‌پرور است

چندی قبل، در گوگل به دنبال مطلبی می‌چرخیدم، اما به چیزی نمی‌رسیدم. در این میان از روی تصادف، به نوشته‌ای از غلام‌فاروق رحیمی برخوردم که از باب بزرگ‌داشت یک تن از بزرگان علم و فضل، با لحنی بزرگوارانه به قلم آورده و حق مطلب را در باب آن عالِم گزارده بود. پس از مطالعه آن مقاله با خود گفتم، بازیگری روزگار را ببین، کسی که با آن‌همه شفقت و بزرگواری در‌باره دیگران می‌نوشت، اینک خودش مورد بی‌مهری قرار گرفته و در‌باره کارهایش مطلب دندان‌گیری ارایه داده نمی‌شود. شاید بعضی‌ بگویند که مردم در حال حاضر آن‌چنان غرق گرفتاری‌های عاجل و ریشه‌بر‌اندازند که فرصتی برای پرداختن به مسایل فرهنگی و ادبی ندارند. با این ‌حال، اعتقادم این است که یکی از عوامل پدید آمدن وضع موجود، بی‌توجهی ما به قضایای فرهنگی در گذشته بوده است. افزون بر آن، فرهنگ و هنر از جمله کالاهای لوکس نیستند که فقط در حالت‌های نورمال به آن بها داده شود، بلکه اوضاع بحرانی، اهمیت توجه به آن را دو‌چندان می‌کند تا شاید فرهنگ و هنر به داد مردم گرفتار برسد و نگذارد از نفس بیفتند.

غلام‌فاروق نیلاب رحیمی، پژوهنده عرصه‌های تاریخ و ادب، در‌باره شخصی به نام قاری فیض‌محمد که در روستای‌شان می‌زیسته و نا‌بینا بوده، ولی حافظه خارق‌العاده و استعدادی شگرف در یاد‌گیری داشته، نوشته بود: «یک بار به او گفتم، اگر تو در افغانستان و آن‌ هم در پنجشیر و آن ‌هم در رُخه و آن‌ هم در روستای شصت به دنیا نمی‌آمدی، حالا هم‌تراز طه حسین می‌بودی و آوازه‌ات همه آفاق را در‌می‌نوردید» (نقل به مضمون از هفته‌نامه پنجشیر). با آن‌که رحیمی این سخن را در مورد شخص دیگری بر زبان و سپس بر قلم آورده، لیکن از این طرز قضاوتش در مورد محیط و منطقه‌ای که از آن برخاسته بود، می‌توان عمق ناخرسندی‌اش را نسبت به سرزمینی که خرافه‌پرور و علم‌ستیز است، دریافت.

رنج انسان‌ها به شمار اشخاصی که در این سرای سپنج زنده‌گی می‌کنند، چهره‌ها و جنبه‌های متفاوت دارد. با این‌همه، یکی از جانکاه‌ترین رنج‌ها، زنده‌گی کردن شخص دانشمند یا هنرمند در محیطی است که وی را پس می‌زند و قدرش را نمی‌داند و به نحوی تحقیرش می‌کند. بی‌جهت نیست که بسیاری از ادیبان و دانشمندان، به اشکال مختلف از آدم‌های پیرامون خود دست به شکایت زده‌ و اجحافات روزگار را در کارهای خود آیینه‌گری کرده‌اند. آن‌گونه که مصاحبان نیلاب رحیمی گزارش می‌کنند، رحیمی از این‌که به تعبیر سعدی، شبیه «مصحفی در سرای زندیقان» روز و شبش را سپری می‌کرد، سرخورده و دچار یأس و نا‌امیدی پنهان بود.

سعدی چه خوش گفته است:

عالم اندر میان جاهل را
مَثَلی گفته‌اند صدیقان

شاهدی در میان کوران است
مصحفی در سرای زندیقان

نیلاب رحیمی از آن شمار افراد شاخصی است که در مورد تاریخ و فرهنگ افغانستان به‌صورت عام و تاریخ و فرهنگ پنجشیر به‌صورت ویژه، حوصله‌مندانه و موشکافانه پژوهش کرده و نوشته و به جنبه‌های مغفول آن پرداخته است. طبعاً این نوشته‌ها قابل نقد و باز‌بینی است و ممکن مثل هر نوشته تحقیقی دیگری نارسایی‌هایی در آن‌ وجود داشته باشد، اما این نکته از ارزش کار او نمی‌کاهد. کسانی که می‌خواهند در مورد تاریخ و فرهنگ افغانستان و پنجشیر چیزی بنویسند، شایسته است به آثار وی مراجعه کنند. طنز سرنوشت این است که شخصی که در حوزه تاریخ پنجشیر قلم بر تخم چشم زده و رنج پژوهش را بر خود هموار کرده و تلاش ورزیده آوازه، تاریخ و فرهنگ پنجشیریان را زنده نگه دارد، در میان مردمش چندان شاخته‌شده نیست و کمتر کسی وجود دارد که کارهایش را ارج نهد. شاید یکی از انگیزه‌های بی‌توجهی به پژوهش وی در زمینه تاریخ و فرهنگ پنجشیر، این باشد که دستگاه‌هایی در درازای سال‌های متمادی این‌گونه به مردم تلقین کرده‌اند که پنجشیر به جهاد و مقاومت خلاصه می‌شود و هر آن‌چه فراتر از آن گفته یا نوشته می‌شود، بی‌ربط و بی‌معنا ا‌ست.

رحیمی شیفته کتاب، پژوهش و نوشتن بود و سال‌های متمادی به این کار اشتغال داشت. حاصل این اشتغال، آثار متعدد چاپ‌شده و چاپ‌نشده در عرصه تاریخ، فرهنگ و فولکور افغانستان است که از او به جا مانده است. ظاهراً وی چون مناعت طبع داشت و با «ارباب بی‌مروت دنیا» چندان مراوده نداشت، مخاطبان نوشته‌هایش کم‌شمار بودند. گویا نیلاب رحیمی که در محیطی عقب‌مانده زنده‌گی می‌کرد، در کنار پژوهش و نوشتن، می‌بایست هیاهو هم راه می‌انداخت و بازاریابی هم می‌کرد و کبکبه و دبدبه هم می‌داشت تا مردمانی که عقل‌شان به چشم‌شان است، فعالیت‌هایش را حس و ارزیابی می‌کردند. با وجود این، این‌که در آن برهه زمانی و از آن محیط تنگ و تاریک، شخصی قادر می‌شود خود را به محافل درجه‌اول فرهنگی بکشاند و سال‌ها در مطبوعات افغانستان قلم بزند، نیاز به همت و پشت‌کار غیر‌معمول دارد که نیلاب رحیمی از آن به قدر کافی بهره‌مند بود.

غلام‌فاروق نیلاب رحیمی در پهلوی پژوهش و نگارش، تا زمان مرگش، چندین وظیفه رسمی و دولتی را نیز بر‌عهده داشت، از قبیل آمریت آرشیف ملی، ریاست کتاب‌خانه‌های عامه و ریاست انجمن نویسنده‌گان افغانستان. با این‌همه، وقتی چهره در نقاب خاک کشید، از دار دنیا بضاعت قابل توجهی نیندوخته بود و زنده‌گی فقیرانه‌ای داشت و روشن بود که از موقعیت‌های شغلی‌اش برای بهبود زنده‌گی شخصی‌اش سوء‌استفاده نکرده است. به علت این‌که فرهنگ و ادب در این سرزمین بی‌قدر است، معمولاً اشخاصی که عاشق کارهای فرهنگی‌اند، مجبورند در فقر و مسکنت زنده‌گی کنند. گویا در این‌جا قاعده بر این است که علم و ثروت با هم سازگار و قابل جمع نباشند. هم‌قطاران رحیمی هم کما‌بیش به همین منوال زنده‌گی کرده‌اند.

عبدالکریم سروش در جایی از کتاب «فربه‌تر از ایدیولوژی» می‌گوید برای کسانی که به تاریخ فرهنگ و علم سر‌و‌کار دارند، این نکته به‌خوبی روشن است که یکی از پرسش‌های تاریخ‌نگاران این است که چرا علم در اروپا رشد کرد و در جاهای دیگر رشد نکرد. در میان پاسخ‌هایی که به این سوال داده شده، یکی این است که چون دانشمندان علوم تجربی در میان جوامع اروپایی صاحب منزلت اجتماعی شدند و به قربانی دادن نیاز نداشتند، بلکه اگر شخصی این علوم را فرا‌ می‌گرفت، مورد احترام بیشتر واقع می‌شد، مردم به تحصیل این علوم رو آوردند و بدین‌گونه علم تجربی در آن‌جا ریشه دواند و رشد و گسترش یافت.

در جامعه ما داستان از چه قرار است؟ ظاهراً ما در گرداب دور و تسلسل باطل گیر مانده‌ایم. از یک‌ طرف باید در این جامعه دانشمندان ارج و منزلت پیدا کنند تا دانش رشد یابد و نهادینه شود، اما از سوی دیگر، تا موقعی که دانش نتواند این جامعه را متحول کند، این جامعه به همان عقب‌مانده‌گی سابق باقی خواهد ماند و در به همان پاشنه سابق خواهد چرخید و قطعاً در محیط واپس‌گرا ارزشی برای علم و دانش وجود نخواهد داشت. عبدالکریم سروش می‌گفت، پیامبران در وضع دشواری قرار دارند: آن‌ها از مخاطبان خود می‌خواهند ترک تعصب کنند و به حرف‌های آنان گوش بسپارند، حال آن‌که شخصی که تعصب را رها می‌کند، ضرورتی به فراخوان ترک تعصب ندارد.

نیلاب رحیمی را می‌توان از پژوهنده‌گان جدی تاریخ و فرهنگ افغانستان دانست. بر‌اساس ادعای شمس‌الحق آریانفر، از جمله آثار او می‌توان از کتاب‌های ذیل نام برد:

۱- شرح حال و تحلیل اشعار صوفی عشقری؛
۲- سنگردی‌های پنجشیر (وی در این کتاب علاوه بر جمع‌آوری سنگردی‌های پنجشیر، راجع به ویژه‌گی‌های این سبک حاصل پژوهش‌هایش را نوشته است.)
۳- سیر تاریخی کتاب‌خانه‌ها در افغانستان؛
۴- گرد‌آوری و تصحیح دیوان سید‌قاسم پنجشیری؛
۵- گرد‌آوری، تصحیح و مقدمه‌نویسی کلیات اشعار قهار عاصی؛
۶- دیدگاه‌های نوین در شاهنامه؛
۷- پنجشیر در تاریخ؛
۸- فولکور در پنجشیر؛
۹- ورزش‌های مردمی باستانی در پنجشیر؛
۱۰- انگیزه‌های برده‌داری در خراسان بزرگ.

غلام‌فاروق نیلاب رحیمی در سال ۱۳۲۲ هجری خورشیدی در روستای شصت ولسوالی رُخه ولایت پنجشیر چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۸۷ در‌اثر بیماری‌ای که عاید حالش شده بود، از این دنیا رخت بر‌يبست.

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد