مسعود فقید سردار سرفراز وطن
به ياد سردار سرافراز وطن، قهرمان ملی افغانستان مسعود فقید نوشتار زیر، برگرفته از سخنرانی این نگارنده در پاییز سال 1380 است که خود بدان دسترسی نداشتم و اکنون به لطف یک دوست مهربان به دستم رسید و در اینجا منتشر می شود.مسعود هم رفت. آن شير دلاور پنجشير، آن پهلوان سرزمين مادري رستم، آن سردار آزادة وطن، آن مرد سرزمين مقدس آريانا. مسعود هم رفت. آن چشمهاي عميق و درخشان و مهربان، آن پيشاني مواج و نگران، آن لبخندهاي اميدبخش، آن گامهاي استوار، آن دستان گشاده و مصمم، آن گفتار دلنشين و دوستداشتني، آن انديشههاي ژرف، و آن آرزوها و اميدهاي بلند. چه سخت است گفتن و نوشتن در باره مسعود؛ در باره آن صخره سخت و تناور و پابرجا، در باره آن جويبار زلال و نغمهخوان، در باره آن گل خوشبوي رنگين، در باره آن آسمان پهناور آبي. اي مسعود! تو اميدي كوچك نبودي. تو اميد يك ملت بودي. ملتي رنجكشيده، درد كشيده، ملتي تنها در اين جهان بزرگ، فراموش شده در كنار مام ميهن. آواره، بيمار، ناتوان. اي مسعود! به من بگو چگونه میتوانم به آن پسرک كوچكی كه از كار سنگين و پر مشقت و تحقيرآميز روزانه به نزد مادرِ تنها و خواهر بيمارش