Roya Afsoon (رویا افسون شاعرمعاصر از نسل جوان کشور
عید سبز
=====
=====
Roya Afsoon
درد ها و اندوه های ما آنقدر فزون است که جای پای هیچ خوشی در آن نقش نمی بندد، اما چون زندگی هم ساخته شده از اضداد است و غم و خوشی در کنار هم رشد می نمایند، عید را که خوشی در کنار اندوه ها است به استقبال می نشینیم و خوشی ها را در کنار غم ها ل...
بیک می گویم.
سرودهء (عید سبز) نثارتان باد!
عید سبز
=====
شال سبزعید می بافم
می اندازم بر شانه هایم
افشان است مو هایم
آیینه می خندد از خنده هایم
گیسوان سپید
شانه می زند مادرکلانم
برف مویش گل بوسه می کارم
که خاطره هاست از هفتاد عید
سفرهء رنگین می گسترم
میوه ها بر می چینم
نگاه می کنم
پروازکبوتران و گنجشکان
واه چه تماشایی است
آبی آسمان و خنده های
کودکان مستان
چرا ندانند سیاه کیشان
سرودهء (عید سبز) نثارتان باد!
عید سبز
=====
شال سبزعید می بافم
می اندازم بر شانه هایم
افشان است مو هایم
آیینه می خندد از خنده هایم
گیسوان سپید
شانه می زند مادرکلانم
برف مویش گل بوسه می کارم
که خاطره هاست از هفتاد عید
سفرهء رنگین می گسترم
میوه ها بر می چینم
نگاه می کنم
پروازکبوتران و گنجشکان
واه چه تماشایی است
آبی آسمان و خنده های
کودکان مستان
چرا ندانند سیاه کیشان
فردا
===
صدای ناشناخته ای
در رگ تنهایی ام
زمرمه می کند
فردای هم است
===
صدای ناشناخته ای
در رگ تنهایی ام
زمرمه می کند
فردای هم است
از گلخوشه های عید
در کوچه های شهر
در کوی و در گذر
رویش تصویرهای مهر
در نینی چشم ها
عشق است و آشتی
گر نلرزد کاج ها
تا انتهای قصه ها
در کوچه های شهر
در کوی و در گذر
رویش تصویرهای مهر
در نینی چشم ها
عشق است و آشتی
گر نلرزد کاج ها
تا انتهای قصه ها
آزادی
-------
در هیچ سینه خفه نمی شود
در هیچ گلو پنهان نمی گردد
ستاره ی شفافی
که در دلها می درخشد
...
-------
در هیچ سینه خفه نمی شود
در هیچ گلو پنهان نمی گردد
ستاره ی شفافی
که در دلها می درخشد
...
گل سرخی درخشانی
که جنگل دلگیر را
در شب، روشن می سازد
موج سرکش و توانا
آزادی!
که جنگل دلگیر را
در شب، روشن می سازد
موج سرکش و توانا
آزادی!
خاطره
---------
گذرگاه بنفشه های آبی
خیابان اندوه های زیبا
هوای نفس های ما را دارد
...
---------
گذرگاه بنفشه های آبی
خیابان اندوه های زیبا
هوای نفس های ما را دارد
...
هنوز نقش قدم های تو
به من نگاه می کنند
سایه ی درختان را میشمارم
که آنروز با گام هایت می شمردی
آه!...آن کودکان بازیگوش
امروز هم می خندند
شور خنده های شان
با آواز نی از دور
ترنم عشق می سازد
ما گام زدیم در همین غروب
غروبی که غروب
تنها و بی دغدغه
برشاخه ی عریان پیاده رو
نشسته بود
به من نگاه می کنند
سایه ی درختان را میشمارم
که آنروز با گام هایت می شمردی
آه!...آن کودکان بازیگوش
امروز هم می خندند
شور خنده های شان
با آواز نی از دور
ترنم عشق می سازد
ما گام زدیم در همین غروب
غروبی که غروب
تنها و بی دغدغه
برشاخه ی عریان پیاده رو
نشسته بود
------------------------
سال هاست شاعران
از روح و تن زن
این زندانی حقارت و غم
سرگرم ستایش
لب و دندان
و چشم و دهان اند
..
از روح و تن زن
این زندانی حقارت و غم
سرگرم ستایش
لب و دندان
و چشم و دهان اند
..
چه کالای گرانی
بوده است
این چشم ودهان
بوده است
این چشم ودهان
وصل
------
راز وصل من و تو
طهارت عشقی است
که در خلسه
خدا را الهام شد
...
------
راز وصل من و تو
طهارت عشقی است
که در خلسه
خدا را الهام شد
...