سروده های از جناب اکرمی
ما کشتۀ کربلای مسعود هستيم
در سایۀ دلگشای مسعود هستيم
در راه دفاع و حُریت مردم خود
پاسدار معلی تو مسعود هستيم
در سایۀ دلگشای مسعود هستيم
در راه دفاع و حُریت مردم خود
پاسدار معلی تو مسعود هستيم
اکرمی
..........
می خندم
ساده گريه ميكنم
ساده می گذرم
بلند می خندم
و با هر سازی میرقصم
نه اینکه دل شادم...
نه اینکه شادم
و از هفت دولت آزاد
مدت ها قبل شکســــتم،
برزمین خوردم،
سخــــتی را دیدم،
گــــریه کردم و حالا برای " زنده ماندن" خود، خود را به "کوچه
چپ" زده ام
روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است
می خندم که جای زخــم هايم را نبینی
ساده گريه ميكنم
ساده می گذرم
بلند می خندم
و با هر سازی میرقصم
نه اینکه دل شادم...
نه اینکه شادم
و از هفت دولت آزاد
مدت ها قبل شکســــتم،
برزمین خوردم،
سخــــتی را دیدم،
گــــریه کردم و حالا برای " زنده ماندن" خود، خود را به "کوچه
چپ" زده ام
روحم بزرگ نیــــست! دردم عمیــق است
می خندم که جای زخــم هايم را نبینی
اکرمی
.............
سر عشق ما چه آمده است!
که از افسانه ها
به صفحه اخبار رسید ؟
که از افسانه ها
به صفحه اخبار رسید ؟
اکرمی
..........
نگاهم کن
بنشین نگاهم کن
لحظه ای بنشین نگاهم کن
نگردان روی
نچرخان چشم
نخواهم ریخت حتی قطره ای هم اشک ...
نرنج از گرمی احساس
ببین ... بنگر
وجودم عشق
نگاهم رنگ
صدایم نرم
و دستانم ...
دلم سنگ صبور درد
فقط بنشین ...
نگاهم کن
بهشت اینجاست
درون من
بنشین نگاهم کن
لحظه ای بنشین نگاهم کن
نگردان روی
نچرخان چشم
نخواهم ریخت حتی قطره ای هم اشک ...
نرنج از گرمی احساس
ببین ... بنگر
وجودم عشق
نگاهم رنگ
صدایم نرم
و دستانم ...
دلم سنگ صبور درد
فقط بنشین ...
نگاهم کن
بهشت اینجاست
درون من