شش خراب كاري در مذكرات ايران
شش خرابكاري در مذاكرات ايران
روایت شش 'خرابکاری تاریخی' در مذاکرات ایران و آمریکا
- 7 ساعت پیش
توافق هسته ای ایران با آمریکا و سایر قدرت های جهانی، معنای تأمل برانگیزی دارد: اینکه برای نخستین بار بعد از ۳۶ سال، مذاکرات ایران و آمریکا بر سر موضوعی مشخص، بدون مواجه شدن با اتفاقی پیش بینی نشده به نتیجه رسیده است.
این در حالی است که از سال ۱۳۵۸ تا زمان اجرای برجام، تهران و واشنگتن حداقل ۶ بار کوشیده بودند برای رسیدن به توافقاتی درازمدت مذاکره کنند که هر بار، تلاش آنها بر اثر نوعی "خرابکاری" به هم خورده بود.
"سورپریز اکتبر"
در پاییز ۱۳۵۹، مسیری طولانی از گفتگوهای پشت پرده میان تهران و واشنگتن برای آزادی دیپلمات های گروگان آمریکایی در ایران، دو طرف را به توافقی برای حل بحران نزدیک کرد. در جریان این گفتگوها، که مرحله نهایی آن در الجزایر انجام شد، دو کشور به توافق رسیدند که در ازای آزادی گروگان ها در ماه اکتبر (آبان)، واشنگتن دارایی های مسدود شده ایران در ایالات متحده را آزاد کند و برخی تجهیزات نظامی آمریکایی را، که در جریان جنگ با عراق به شدت مورد نیاز ایرانی ها بود، به این کشور تحویل بدهد.
این توافق در شرایطی به دست آمد که مشخص بود آزادی گروگان ها در مهلت تعیین شده، به افزایش شدید وجهه جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا و پیروزیش در انتخابات نوامبر ۱۹۸۰ (آبان ۱۳۵۹) منجر می شود. اما ایران، درست قبل از نهایی کردن توافق پیش بینی شده، گفتگوها را متوقف کرد و حتی جلسه مجلس برای تصمیم گیری در مورد آزادی گروگان ها، که تنها چهار روز پیش از انتخابات آمریکا برگزار شد، با آبستراکسیون بی سابقه جمعی از نمایندگان بی نتیجه ماند.
بعدها مشخص شد که دلیل بی علاقه شدن جمهوری اسلامی به آزادی گروگان ها در موعد مقرر، مذاکرات محرمانه نمایندگانی از حزب جمهوری خواه آمریکا با مقام های ایرانی با هدفی مشخص بوده است: اینکه ایران، گروگان ها را قبل از انتخابات آمریکا آزاد "نکند" تا کارتر رقابت را به رقیب جمهوری خواه خود (رونالد ریگان) واگذار کند. مذاکره کنندگان حزب جمهوری خواه، در عوض به ایرانی ها قول داده بودند که در صورت آزاد شدن گروگان ها بعد از انتخابات، تجهیزات نظامی بیشتری را به ایران بفروشند.
با خودداری تهران از آزادی گروگان ها پیش از روز رای گیری، کارتر در انتخابات شکست سختی خورد و جمهوری اسلامی، دیپلمات ها را تنها ۵ دقیقه بعد از مراسم تحلیف رئیس جمهور جدید ایالات متحده آزاد کرد. هرچند بعد از کمک تعیین کننده ایران به روی کار آمدن رونالد ریگان، نه تنها روابط دو کشور بهبود نیافت، که به دلایل گوناگون – و از جمله وقایع لبنان – به شدت بحرانی شد.
ماجرای مک فارلین
حمله اسراییل به جنوب لبنان در ژوئن ۱۹۸۲ (خرداد ۱۳۶۱) به نقطه عطفی در روابط ایران و ایالات متحده تبدیل شد. در اکتبر ۱۳۸۳ (آبان ۱۳۶۲)، انفجار مقر تفنگداران آمریکایی و فرانسوی، که متحدان ایران در لبنان آنها را حامی اسراییل می دانستند، به ترتیب به مرگ ۲۴۳ و ۵۸ نیروی ویژه این دو کشور انجامید. در پی این انفجارها، که توسط گروه های منسوب به تهران انجام شدند، موجی از گروگانگیری اتباع غربی در لبنان به راه افتاد که طی ۵ سال بعد، به ربوده شدن حداقل ۴۰ نفر منجر شد.
اگرچه وقایع لبنان، روابط ایران با آمریکا و فرانسه را به شدت بحرانی کرد، اما با گذشت چند سال هر دو کشور غربی به این نتیجه رسیدند که تنها راه آزادی گروگان هایشان، معامله با تهران است. در چنین وضعیتی بود که به دنبال گفتگوهای محرمانه جمهوری اسلامی و آمریکا، از اوت ۱۹۸۵ (مرداد ۱۳۶۴) به بعد، به تدریج تعدادی از گروگان های ایالات متحده در ازای ارسال محموله های پراکنده اسلحه و لوازم یدکی آمریکایی به ایران آزاد شدند. نقطه عطف این روند، سفر رابرت مک فارلین مشاور سابق امنیت ملی آمریکا به تهران در مه ۱۹۸۶ (خرداد ۱۳۶۵) با هدف گفتگوی مستقیم با مقام های ارشد حکومت ایران بود که بی نتیجه ماند.
اما بدترین قسمت ماجرا، در ماه نوامبر (آبان) اتفاق افتاد که مخالفان عادی سازی روابط تهران و واشنگتن در ایران، خبر سفر محرمانه مک فارلین را به یک هفته نامه لبنانی (الشراع) رساندند. افشای خبر، منجر به سر شکستگی بزرگی برای حاکمان آمریکا و ایران شد که سعی در سازش ناپذیر نشان دادن خود در مقابل همدیگر داشتند.
تبعات حیثیتی افشاگری ها برای ایران و آمریکا، به دلایل مشخص تری هم سنگین بود: برای جمهوری اسلامی، به این علت که معلوم شد تسلیحات آمریکایی، توسط اسرائیل به ایران فرستاده شده است؛ و برای آمریکا، از آن جهت که پول حاصل از معامله اسلحه، بر خلاف مصوبه کنگره آمریکا در ممنوعیت کمک به ضدانقلابیون نیکاراگوئه، صرف کمک به همانها شده بود.
در نهایت، هرچند در نتیجه مذاکرات محرمانه دو کشور، تعدادی گروگان آزاد و محموله هایی از اسلحه آمریکایی به ایران تحویل داده شد، اما تبعات بعدی مذاکرات، روابط دو کشور را از گذشته هم بحرانی تر کرد.
انفجار سفارت اسرائیل در آرژانتین
در ژانویه ۱۹۸۹ (دی ۱۳۶۷) جورج بوش (پدر) در سخنرانی خود به مناسبت شروع دوران ریاست جمهوری، به طور غیر مستقیم خواستار کمک ایران برای آزادی گروگان های باقی مانده در لبنان شد و وعده داد که کشورش چنین اقدامی را تلافی خواهد کرد. بوش مشخصا با اشاره به وضعیت گروگان های آمریکایی گفت کمک به آزادی آنها "برای مدتی طولانی در خاطر خواهد ماند" و تأکید کرد: "حسن نیت، به حسن نیت منجر می شود".
ابراز تمایل آمریکایی ها به همکاری با ایران، که چند ماه بعد از پایان جنگ ایران و عراق و ایجاد انتظارات جدید برای بهبود روابط جمهوری اسلامی و غرب صورت گرفته بود، با میانجیگری خاویر پرز دکوئیار دبیر کل وقت سازمان ملل متحد وارد مراحل عملی شد: نماینده دبیر کل، شخصا با رئیس جمهور وقت ایران اکبر هاشمی رفسنجانی گفتگو کرد و در مورد شرایط کمک ایران به حل مشکل گروگان ها به توافق رسید که نهایتا، به آزادی همه آنها تا فوریه ۱۹۹۲ (بهمن ۱۳۷۱) منجر شد.
بعد از آزادی گروگان ها، قاعدتاً نوبت حسن نیت متقابل آمریکایی ها بود. اما تنها یک ماه بعد از آزادی آخرین گروگان، و در میانه تصمیم گیری دولت آمریکا برای "اقدام متقابل" در مورد ایران، بمبی در سفارت اسرائیل در آرژانتین منفجر شد که به کشته شدن ۲۹ و زخمی شدن صدها نفر انجامید.
دولت اسرائیل مدعی شد که عاملان این انفجار به ایران وابسته اند و ایران، هرگونه نقش خود در این واقعه را رد کرد. اما هر چه بود، انفجار سفارت اسرائیل در برئنوس آیرس، کسانی را که در واشنگتن مخالف اقدام متقابل آمریکا در قبال آزادی گروگان هایش بودند، در موضع مسلط قرار داد.
تنها چند ماه بعد، ترور رهبران حزب دموکرات کردستان ایران در خاک آلمان (ماجرای میکونوس)، که این بار نقش نیروهای امنیتی ایران در آن قابل انکار نبود، به خروج دستجمعی سفرای کشورهای اروپایی از تهران منجر شد و به نوبه خود، آخرین روزنه های تنش زدایی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده را نیز مسدود کرد.
بازگشایی پرونده انفجار "الخبر"
با روی کارآمدن محمد خاتمی در ایران و تأکید دولت او بر سیاست تنش زادیی با غرب، تلاش های جدیدی برای ایجاد تغییر در وضعیت روابط تهران و واشنگتن به جریان افتاد. این بار، سهم اصلی در نزدیکی دو کشور را دیپلماسی عمومی به عهده داشت که نتیجه آن، اتفاقاتی همچون مصاحبه مسالمت جویانه محمد خاتمی با شبکه سی ان ان آمریکا، ابراز تاسف وزیر امور خارجه وقت ایالات متحده از نقش کشورش در کودتای ۲۸ مرداد و اعلام تمایل دولت کلینتون برای نزدیکی به ایران بود.
اما این بار هم اتفاقی در پیش بود که کمتر کسی ممکن بود آن را پیش بینی کند: خبرساز شدن پرونده انفجار برج های "الخبر" در ژوئن ۱۹۹۶ (تیر ۱۳۷۵) که به کشته شدن ۱۹ آمریکایی انجامیده بود و وقوع آن، به یک سال "پیش از" ریاست جمهوری محمد خاتمی بر می گشت. سه سال بعد از وقوع انفجار برج های الخبر، اف بی آی بر مبنای نتایج بازجویی از کسانی که به خاطر نقش خود در انفجار در عربستان سعودی زندانی بودند اعلام کرد که سپاه پاسداران ایران در این ماجرا دست داشته است.
اعلام این جمع بندی در شرایطی که پیشتر القاعده متهم ردیف اول این انفجار شناخته می شد، آن هم درست در میانه تلاش های دولت های بیل کلینتون و محمد خاتمی برای تنش زدایی، از نظر بعضی از ناظران شکبرانگیز بود. اما هر چه بود، تأثیر خود را بر گام های لرزان دو طرف به سوی همدیگر برجا گذاشت. با توجه به اصرار دستگاه های اطلاعاتی آمریکا بر نقش جمهوری اسلامی در انفجار الخبر، دولت کلینتون از طریق عمان نامهای رسمی را به دولت ایران فرستاد که در آن، از این دولت می خواست با عاملان بمب گذاری سال ۱۹۹۶ برخورد کند.
دولت خاتمی از قبول کردن این درخواست، که به معنی پذیرش دست داشتن تهران در واقعه بود، خودداری کرد؛ و این در حالی بود که حتی در صورت قبول چنان درخواستی نیز، طبیعتا قدرت حساب کشی از کسانی که بر سر انفجار خبر متهم شده بودند را نداشت.
رد رسمی درخواست دولت ایالات متحده، به ایجاد فضایی سنگین در روابط میان دو کشور منجر شد. اگر چه بیل کلینتون، از وارد آوردن فشار بیشتر بر دولت خاتمی بر سر ماجرای الخبر خودداری کرد، اما پرونده این انفجار، وضعیتی را در روابط دو کشور ایجاد کرد که در آن، توقع نزدیک شدن بیشتر دو کشور واقع بینانه به نظر نمی رسید.
ماجرای کشتی "کارین اِی"
به دنبال واقعه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، آمریکایی ها در اکتبر (مهر) همان سال به افغانستان حمله کردند و این، در حالی بود که به علت ویرانی آن کشور بر اثر حداقل دو دهه جنگ داخلی و پراکندگی نیروهای طالبان، سلاح های "ویرانگر" آمریکایی در جریان جنگ جدید کاربرد چندانی نداشتند.
اما در شرایطی که به واسطه وضعیت بی سابقه جنگ جدید، نیروهای ایالات متحده در شروع تهاجم خود نسبتا سردرگم بودند، توانستند با همکاری متحدان جمهوری اسلامی در آن کشور (ائتلاف شمال) و استفاده از همکاری موثر امنیتی و نظامی ایران (مشخصا سپاه پاسداران) به سرعت دولت طالبان را ساقط کنند.
همکاری نظامی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی با ایالات متحده، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بی سابقه به نظر می رسید و متناسب با آن، ایران انتظار اقدام متقابل دولت جورج بوش (پسر) را داشت.
اما این بار هم اتفاقی غیرمنتظره بر سیر وقایع تاثیر گذاشت که زمان وقوع آن، حدود سه ماه بعد از سقوط طالبان و کمتر از یک ماه بعد از تعیین تکلیف دولت آینده افغانستان در کنفرانس بن بود: در ژانویه ۲۰۰۲ (آذر ۱۳۸۰) اسرائیلی ها خبر از کشف یک کشتی "اسلحه ایرانی" به نام "کارین اِی" در دریای سرخ دادند که ظاهرا عازم غزه بود.
ماجرای کشتی کارین اِی، پوشش خبری گسترده رسانه های غربی را به دنبال داشت و با واکنش شدید دولت های اسرائیل و ایالات متحده آمریکا مواجه شد. تنها ۲۶ روز بعد از این واقعه بود که جورج بوش در سخنانی غیرمنتظره ایران را عضو "محور شرارت" دانست.
نمی توان با قاطعیت گفت که ماجرای کشتی کارین اِی، ساخته و پرداخته نیروهایی در ایران بود یا اسرائیل، ولی شکی وجود ندارد که این ماجرا، بر فرایند نزدیکی ایران و ایالات متحده تاثیر ویرانگری بر جای گذاشت.
این واقعه، به ویژه تاثیر ذهنی درازمدتی بر فضای سیاسی ایران بر جای گذاشت. تحلیل محتوای اظهارات آیت الله خامنه ای نشان می دهد که وی درسال های بعد، به کرات نتیجه تلاش های انجام شده در آن زمان برای تنش زدایی با واشنگتن را، "جسورتر شدن" آمریکایی ها و قرار گرفتن ایران در "محور شرارت" دانسته است.
شکست ابتکار هسته ای ۲۰۰۶
به فاصله سه سال از اشتغال نظامی عراق از سوی آمریکا در آوریل ۲۰۰۳ (فروردین ۱۳۸۲) کار ایالات متحده در خاک همسایه غربی ایران به شدت گره خورد. در آن زمان، از سویی برنامه های واشنگتن برای اداره عراق بعد از صدام حسین شکست خورده بود و از سوی دیگر، تلفات نیروهای آمریکایی در درگیری های مسلحانه، مدام در حال افزایش بود.
دولت جورج بوش، ایران را مسئول بخش مهمی از مشکلات نظامی و امنیتی خود در عراق می دانست و در واشنگتن، راه حل های مختلفی – از جمله اقدام نظامی – برای مهار نقش تهران مطرح شده بود. اما در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۵) کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه وقت آمریکا، طرحی متفاوت را به رئیس جمهور ارائه کرد که مبنای آن، تلاش برای جلب همکاری موثر ایران برای کنترل اوضاع عراق در ازای مجموعه ای از امتیازات بود.
متعاقباً، خاویر سولانا مسئول وقت سیاست خارجی اتحادیه اروپا بسته پیشنهادی ایالات متحده را رسماً به علی لاریجانی دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی و مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران ارائه کرد. مطابق بسته پیشنهادی، اگر جمهوری اسلامی غنی سازی اورانیوم را متوقف و بر سر عراق همکاری می کرد، در عوض نیروگاه های پیشرفته آب سبک در اختیار تهران قرار می گرفت و سانتریفوژهای تحقیقاتی ایران فعال می ماند (آمریکا در زمان محمد خاتمی حاضر به پذیرش فعالیت این سانتریفوژها نشده بود). آمریکا، همچنین با حرکت به سمت لغو تحریم هایی که تا آن زمان علیه ایران وضع شده بود، سیاست تغییر رژیم را کنار می گذاشت و به "پذیرش ایران در جامعه بین المللی" کمک می کرد.
به دنبال گفتگوهای طرفین بر سر این بسته پیشنهادی، قرار شد که علی لاریجانی در نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در نیویورک حضور یابد و توافق با ایران، در جلسه ای با حضور وزرای امور خارجه سه قدرت اروپایی، چین، روسیه و آمریکا نهایی شود.
این بار، عامل غیر منتظره ای که بازی را بر هم زد، شخص محمود احمدی نژاد رئیس جمهور وقت بود که علاقه ای به "دور زده شدن" خود توسط دبیر شورای عالی امنیت ملی نداشت. در نتیجه، سفر هماهنگ شده علی لاریجانی به نیویورک اساساً صورت نگرفت و به جای او، محمود احمدی نژاد بود که در مجمع عمومی سازمان ملل خبر ساز شد - و البته بعد از بازگشت به ایران هم، سعید جلیلی را جانشین آقای لاریجانی کرد.
یک روز پیش از سخنرانی آقای احمدی نژاد در مجمع عمومی، جورج بوش در سخنرانی خود گفت که آمریکا هیچ مخالفتی با پی گیری یک "برنامه واقعا صلح آمیز هسته ای" از سوی ایران ندارد و چشم انتظار روزی است که دو کشور بتوانند "دوستان خوب و شرکای نزدیکی" باشند. محمود احمدی نژاد اما در سخنان خود در مجمع عمومی، بعد از تاکید بر لزوم تغییر سازوکار اداره جهان، گفت که پرونده کشورش قرار است از شورای امنیت به آژانس بین المللی انرژی اتمی بازگردد و اساسا از نظر او موضوع هسته ای ایران خاتمه یافته تلقی می شود.
سخنان آقای احمدی نژاد، ظاهرا باعث شگفتی شنوندگانش شد. چون شورای امنیت کمتر از دو ماه قبل اولین قطعنامه خود علیه برنامه اتمی ایران را صادر کرده بود، سه ماه بعد قرار بود قطعنامه دوم (شامل اولین سری تحریم های هسته ای) را صادر کند و مطلقا، هیچ نشانه ای وجود نداشت که از "بازگشتن پرنده ایران از شورای امنیت به آژانس" حکایت داشته باشد.
مذاکرات محرمانه مسقط
در دوران بعد از وضع تحریم های هسته ای علیه ایران، حداقل یک ابتکار محرمانه دیگر نیز برای نزدیک کردن جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا به جریان افتاد که برخی جزئیات آن، اخیرا منتشر شده است. این اقدام، در اواخر دوران ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد و با میانجیگری کشور عمان صورت گرفت و به نتیجه نهایی منجر نشد، اگرچه نمی توان آن را شبیه شش اقدام قبلی دانست که با نوعی "خرابکاری" بر هم خورده بودند.
در توضیح ابتکار عمان، هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه سابق آمریکا، در کتاب خاطرات خود به نام "گزینه های دشوار" توضیحاتی را ارائه کرده که کمابیش با صحبت های مرداد ماه گذشته علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه سابق ایران در مصاحبه با روزنامه ایران همخوانی دارد.
خانم کلینتون می گوید که سلطان قابوس پادشاه عمان، در ژانویه ۲۰۱۱ به ایالات متحده پیشنهاد داده که میان این کشور و ایران میانجیگری کند واین پیشنهاد پذیرفته شده است. هرچند نهایتا، در اواخر سال ۲۰۱۲ (به عبارت دیگر، چند ماه بعد از اجرای تحریم های بی سابقه بانکی و نفتی آمریکا و اروپا علیه ایران) بوده که عمانی ها خبر از آمادگی ایران برای گفتگوی جدی با ایالات متحده در سطح معاونان وزارت امور خارجه داده اند.
علی اکبر صالحی وزیر امور خارجه وقت ایران، در توضیحی جداگانه در مصاحبه با روزنامه ایران می گوید که ۸ ماه قبل از ملاقات معاونان (که ظاهرا در مارس ۲۰۱۳ یا اسفند ۱۳۹۱ انجام می گیرد) نامه پادشاه عمان در مورد میانجیگری بین تهران و واشنگتن را به آیت الله خامنه ای داده و شورای عالی امنیت ملی را در جریان گذاشته است. او می افزاید که وجود اختلاف نظر در داخل حکومت، به تاخیر در تصمیم گیری انجامیده تا نهایتاً، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری نوامبر ۲۰۱۲ آمریکا (آبان ۱۳۹۱) آمریکایی ها خواستار توقف تماس های محرمانه تا زمان روشن شدن نتایج انتخابات آمریکا شده اند.
چهار ماه بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، سرانجام ملاقات محرمانه معاونان وزرای امور خارجه ایران و آمریکا در مسقط عمان برگزار می شود.
اما این ملاقات، حدود سه ماه تا انتخابات ریاست جمهوری ایران فاصله دارد و این بار آیت الله خامنه ای است که، به گفته علی اکبر صالحی، خواستار متوقف شدن مذاکرات تا زمان بعد از انتخابات می شود. خواسته ای که شاید ریشه در تردید رهبر ایران در "رازنگه داری" تیم آقای احمدی نژاد در مورد مذاکرات محرمانه داشته و شاید هم به سادگی، نوعی مقابله به مثل در واکنش به اقدام قبلی آمریکایی ها در تعویق مذاکرات تا روشن شدن نتیجه انتخاباتشان بوده است.
به هر ترتیب، اگر چه ابتکار عمان، همچون شش ابتکار قبلی در رابطه ایران و آمریکا به عقب گردهای خبرساز نینجامیده، اما از یک جهت به موارد سابق شباهت داشته و آن اینکه برای چندمین بار، تلاش هایی پشت پرده برای توافق درازمدت دو کشور بی نتیجه مانده است.
به گفته علی اکبر صالحی، بعد از پیروزی حسن روحانی در انتخابات ۱۳۹۲، او رئیس جمهور جدید را در جریان مذاکرات پشت پرده ای که در دوره دوم آقای احمدی نژاد و به اذن آیت الله خامنه ای با آمریکایی ها انجام شده قرار داده و اطلاع از این موضوع، "تعجب" آقای روحانی را برانگیخته است.
سرنوشت توافق اخیر؟
مذاکرات ایران و آمریکا در زمان دولت جدید، اگر چه بخش های غیر علنی نیز داشته، اما دارای تفاوتی بنیادین با سایر ابتکارهای مورد اشاره بوده است: اینکه نفس انجام مذاکره میان دو کشور محرمانه نبوده و در زمان وقوع، افکار عمومی از زمان، مکان و موضوع گفتگوها (هر چند نه مضون دقیق آنها) اطلاع داشته است.
با موفقیت توافق هسته ای - برجام - اکنون به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، برای اولین بار موفق شده اند با کنترل عوامل بازدارنده داخلی و خارجی، از گفتگوهای دوجانبه به توافق درازمدتی که انتظارش را داشته اند برسند، بدون آنکه خرابکاری هایی با منشا معلوم یا نامعلوم، جلوی آن را بگیرند.
هرچند با وجود تمام تحولات اخیر، هنوز تضمینی وجود ندارد که در مسیر هشت ساله اجرای توافق جامع هسته ای، نیروهایی در ایران، آمریکا، اسرائیل، عربستان یا کشورهای دیگر، برگ های پیش بینی نشده ای را برای برهم زدن این توافق رو نکنند