ستاره فهيم بعد از ترور مسعد درخشيد
فهیم به روایت
قسیم فهیم در زمان حیات احمدشاه مسعود یکی از نظامیان برجسته و مردمدار در جبهه مقاومت بود، اما اینکه او روزی به رهبری نیروهای ضد طالبان برسد، پیش از ترور احمدشاه مسعود احتمالی دور از ذهن به نظر میرسید. با ترور مسعود به دست دو تن از عربهایی که خود را خبرنگار معرفی کرده بودند، ستاره فهیم درخشیدن بیشتر گرفت و در حلقه چندنفری تصمیم گرفته شد که وی جانشین مسعود شود. قرار بر این شد که فهیم در نبود مسعود، صفوف جبهه را یکدست، یکپارچه و قوی نگه دارد. اینکه آیا او توانست جانشین خوبی برای مسعود باشد یا خیر، سوالی است که هر کس به فراخور زاویه دید خود به آن پاسخ میدهد. یکی از اشخاص مهمی که درباره نقش فهیم در افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر جستهوگریخته حرفهایی زده، زلمی خلیلزاد، نماینده خاص رییس جمهور امریکا در افغانستان و سپس سفیر امریکا در این کشور است. خلیلزاد در کتاب «فرستاده» در چند مورد از فهیم و نقش او یاد کرده است. او فهیم را شخصی توصیف کرده که در برابر برنامههای غربیها در عرصه دولتسازی چالش ایجاد میکرد و به همین علت، خلیلزاد و سایر همکاران بینالمللیاش تلاش ورزیدند وی را کنار بزنند و نقشش را کمرنگ سازند. اینک میخواهم با تفصیل بیشتر به مواردی که خلیلزاد در کتاب «فرستاده» (ترجمه هارون نجفیزاده، انتشارات عازم، چاپ نخست، ۱۳۹۵) درباره فهیم داوری کرده بپردازم.
بدبینی خلیلزاد به «ایتلاف شمال»
زلمی خلیلزاد که در زمان وقوع حوادث ۱۱ سپتامبر بهعنوان یکی از مأموران بلندرتبه در شورای امنیت ملی امریکا کار میکرد، در کتاب «فرستاده» این نکته را یادآور میشود که او پیش از ۱۱ سپتامبر نیز خواستار شکلگیری جبههای پشتونی علیه طالبان و نسبت به «ایتلاف شمال» بدبین بود: «مطالعات من از تاریخ افغانستان به من میگفت که باید یک گروه اپوزیسیون با بنیادهای وسیع برای جایگزین کردن طالبان ایجاد کنیم. نمیتوانستیم تنها به ایتلاف شمال اتکا کنیم. پشتونها، بزرگترین گروه قومی در افغانستان، از قرن هفدهم نیروی سیاسی مسلط بودهاند. تقریباً همه رهبران افغان در سه سده گذشته پشتون بودهاند. من نگران آن بودم که تمایل عمده ایالات متحده به جانب ایتلاف شمال، تلاشها برای بسیج اپوزیسیون پشتون را به تحلیل ببرد. چنین اپوزیسیونی حیاتی بود، چون طالبان خود اصولاً با حمایت پشتونها به قدرت آمده بودند.» (۱۰۵)
بربنیاد یادداشت خلیلزاد، با شکلگیری حوادث ۱۱ سپتامبر چیزی عوض نشد و باز هم امریکا برای تقویت ایتلاف شمال رغبت چندانی نداشت و طرفدار شکلگیری جبهه نیرومند پشتونی علیه طالبان بود. از جمله اینکه در آستانه سقوط کابل به دست نیروهای جبهه متحد، دولت امریکا از این نیروها که تا نزدیکیهای کابل پیشروی کرده بودند، خواست وارد کابل نشوند. بنا بر گزارش خلیلزاد «پاول دو گزینه پیشنهاد داد: یا ایالات متحده اداره پایتخت را به صلحبانان سازمان ملل متحد یا سازمان کنفرانس اسلامی بدهد، یا استراتژی جنگ را چنان تغییر دهد که ایتلاف شمال و نیروهای تقویتشده پشتون یکجا شهر را آزاد کنند. پاول نگران بود که اشغال پایتخت به دست ایتلاف شمال، نیروهای اپوزیسیون پشتون را به حاشیه براند.» (۱۱۹)
طالبان در ۱۳ نوامبر از کابل عقبنشینی کردند. نیروهای تحت امر فهیم متردد بودند که وارد کابل شوند یا این شهر را در خلای امنیتی قرار دهند. سرانجام وارد کابل شدند و به مشورههای امریکاییها اعتنایی نکردند.
احتمال کودتای فهیم علیه کرزی
خلیلزاد از مطرح شدن شایعه یا احتمال کودتای فهیم علیه کرزی یا به قتل رساندن کرزی توسط فهیم در جولای ۲۰۰۲ و در ماههای پس از آن حرف میزند. به گمان او، کشته شدن داکتر عبدالرحمان و حاجی عبدالقدیر، جورج دبلیو بوش را نگران جان کرزی ساخته بود. بوش تصور میکرد که با رفتن کرزی از صحنه همه دستاوردهای امریکا در افغانستان به دست نابودی سپرده میشود. (ص ۱۳۹-۱۴۰) آیا کشته شدن داکتر عبدالرحمان یا حاجی عبدالقدیر قرینه کافی برای مطرح شدن این احتمال است، حال آنکه فهیم با کشته شدن کرزی ممکن بود منافع کلانی را از دست دهد؟
به نظر من، دو دلیل اصلیتر و واقعیتر دیگر میتواند در پشت مطرح شدن این شایعه یا احتمال باشد که خلیلزاد از آن یاد نکرده است: یکی اینکه امریکاییها با طرح شایعه قصد فهیم برای ترور کرزی میخواستند محافظت امنیتی کرزی را به سربازان خود بسپارند و بدینگونه تأثیر فهیم در تصمیمگیریهای کرزی را به حداقل برسانند. پیش از آنکه ۵۰ نظامی زبده امریکایی محافظت کرزی را برعهده گیرند، محافظان احمدشاه مسعود که به نام «بچههای کماندو» یاد میشدند، مسوولیت محافظت او را عهدهدار بودند. آن محافظان با فهیم رابطه نزدیک و تنگاتنگ داشتند. دلیل دوم این بود که فهیم در آن ماهها از روی ناپختهگی و سادهلوحی یا به علت عجب و غرور کاذبی که برایش دست داده بود، بارها جملاتی بیمحتوا و شعاری را بر زبان میآورد تا نشان دهد که تصمیم اصلی به دست او است و کرزی هم به میل او عمل میکند. او در آن زمان مثلاً میگفت: «همین حالا اگر بخواهم با یک زنگ کرزی را از ارگ بیرون میکنم.» یا «اگر بخواهم صَمَد (فرمانده محافظان کرزی) را دستور میدهم کرزی را خفه میکند.» احتمالاً این حرفها به امریکاییها از طریق دستگاههای شنود یا از طریق جاسوسهایشان رسیده بود و آنها را به این گمان انداخته بود که فهیم واقعاً در پی از میان برداشتن کرزی است. با این حال، واقعیت این بود که فهیم هیچ وقت در مخیلهاش نمیگذشت که کرزی را از بین ببرد. او به علت دفاع بیرویهاش از کرزی انتقادهای فراوانی را از سوی هوادارانش به جان خریده بود.
فهیم بلندپرواز نبود
براساس خاطرات خلیلزاد، اگرچه فهیم در آغاز با ایجاد رفورم در وزارت دفاع مخالفت میکرد، اما با استدلالها و تشویقهای خلیلزاد متقاعد شد که رویهاش را تغییر دهد و تنها به سربازان وفادار تاجیکش تکیه نکند و بکوشد ارتشی بهراستی ملی بسازد. به قول خلیلزاد، خود فهیم هم شخص قانعی بود و آرزوهای کلان در سر نمیپروراند: «فهیم سالها بعد داستانی به من روایت کرد که به خواندن ذهنش کمک کرد. مدتها پیش از ۱۱ سپتامبر او و مسعود داشتند در مورد آینده افغانستان حرف میزدند. مسعود از فهیم پرسیده بود که چه نوع ترتیبات سیاسی میتواند ثبات را در افغانستان تأمین کند. فهیم از پاسخ دادن طفره رفته بود. وقتی تأکید کرد، فهیم سرانجام گفت: «دلیل اینکه ما نمیتوانیم به جایی برسیم این است که تو میخواهی رهبر افغانستان شوی. تاجیکها، اوزبیکها و هزارهها شاید تو را قبول کنند، اما باید رأی پشتونها را هم جلب کنیم و آن به این معنا است که یک پشتون باید رهبر درجهاول شود. تنها در آن صورت آنها دست به دست ما میدهند و قدرت را تقسیم میکنند. اما تو نمیخواهی این کار را کنی. تو نمیخواهی شمارهدو باشی.» مسعود اعتراف کرد که او میخواهد رهبر ارشد باشد. اما او گفت که هیچ چیزی مانع فهیم نمیشود که برای منافع ملی کشور شمارهدوم را قبول کند. فهیم وقتی به کرزی تسلیم شد، دقیقاً در عمل همین کار را کرد.» (ص ۱۹۵)
ذهن بدوی و خام فهیم
تصویری که خلیلزاد از فهیم ارایه میکند، تصویر سیاستمداری است که ذهنی بدوی دارد و با پیچیدهگیهای مناسبات بینالملل آگاه نیست و برای مثال با سفری چندروزه به امریکا و مشاهده رفاه آن کشور نظرش نسبت به امریکا دفعتاً دگرگون و نسبت به آنها خوشبین میشود: «دیدگاه فهیم در جریان سفری به امریکا در اوایل ۲۰۰۳ هم متحول شد. او به وستپوینت و با شهروندان عادی امریکا سخن گفت. بهویژه با دیدن رفاه آنها شگفتزده شد. او شاید تحت تأثیر فلمهای اکشن انتظار داشت که امریکا جای تاریک و خطرناک باشد. در عوض، امریکا را تمیز و زیبا یافت. وقتی بازگشت، با دستیاران ارشدش ملاقات کرد و گفت: به امریکا رفتم. در ایالات متحده هر کسی در ویلایی بزرگ زندهگی میکند. ما هیچ چیزی نداریم که امریکاییها بخواهند. من متقاعد شدهام که امریکاییها اینجا هستند تا با ما کمک کنند.» (۱۹۵)
ربانی در همدستی با عبدالله، فهیم را منزوی کرد
زمانی که افغانستان در آستانه اولین انتخابات ریاست جمهوری در تاریخش قرار گرفت، کرزی کاندیدای بیرقیب بود. فهیم گمان میکرد که کرزی وی را بهحیث معاونش برخواهد گزید، اما فشارهای خارجی، از جمله فشار خلیلزاد، مانع این کار شد. به روایت خلیلزاد، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد برای افغانستان، ژان آرنو و نیز سفیر جاپان در افغانستان، کرزی را تشویق به کنار زدن فهیم کردند. آنها فهیم را مانعی فراراه تحقق اهداف خود در مورد خلع سلاح و ایجاد اصلاحات مورد نظر غرب میدانستند. خلیلزاد و افرادی دیگر پیشنهاد دادند که ضیا، برادر احمدشاه مسعود، معاون کرزی در انتخابات ریاست جمهوری شود. ضیا به دلیل تعلقش به خانواده مسعود میتوانست بدیل خوبی برای فهیم باشد. کرزی از ضیا خواست که به کابل برگردد. سرانجام کرزی تصمیمش را در جلسهای با رهبران ایتلاف شمال که در آن، فهیم، قانونی، عبدالله و ضیا حضور داشتند، اعلام کرد. با شنیدن تصمیم کرزی، فهیم با گروهش مجلس را ترک کرد.
به روایت خلیلزاد، فهیم و همکارانش ضیا را مجبور کردند که از تصمیمش منصرف شود و در تیم انتخاباتی کرزی نباشد. او هم از تصمیمش به کرزی گفت. تیم کرزی ـ خلیلزاد دچار سردرگمی شد. نزدیک بود زمان از دست برود. کرزی دستپاچه شده بود و از دست «خارجیها» شکایت داشت که با مشورههایشان وی را در مضیقه قرار دادهاند.
جالب اینجا است که به روایت خلیلزاد، عبدالله عبدالله که در ظاهر از تیم فهیم بود، راهحلی پیشنهاد داد و کرزی را از بنبست رهایی بخشید. عبدالله به خلیلزاد گفت که با تماس گرفتن با ربانی، خسر ضیا مسعود، میتوانید راهی پیدا کنید و ضیا را به پیوستن به تیم کرزی ترغیب کنید.
خلیلزاد به دیدن ربانی رفت و او وعده داد که «مشکل را حل میکند». پس از اینکه برهانالدین ربانی با ضیا مسعود حرف زد، ضیا بهسرعت حاضر شد تا بهعنوان معاون کرزی در انتخابات ثبت نام کند. (ص ۲۲۸-۲۲۹)
برهانالدین ربانی که پس از کنفرانس بُن از سوی فهیم به انزوا کشانده شده بود، اینک با کوشش برای تعیین دامادش بهعنوان معاون کرزی توانست انتقام بگیرد و فهیم را تضعیف کند. ربانی خلاف آنچه دوستدارانش تبلیغ میکنند، از مدافعان روند پس از بُن بود و به اندازه ظرفیتش قادر شد سهمی از قدرت و ثروت به دست آورد. احمدضیا مسعود در کابینه کرزی، مهره ربانی بود، هرچند در دوران معاونتش آنچنان ضعف و بیکفایتی از خود نشان داد که احتمالاً ربانی را هم از حمایتش از او برضد فهیم پشیمان کرده بود. خلیلزاد و دیگرانی که میخواستند احمدضیا معاون کرزی باشد، از بیکفایتی و کندذهنیاش آگاه بودند و به همین جهت به سراغ او رفته بودند.
رهبر تصادفی
خلیلزاد در مقایسه فهیم با مسعود چنین مینویسد: «مسعود با چهره کاریزماتیک و تلویزیونی، رهبر اثرگذار مقاومت بود. فهیم با او متفاوت بود. فهیم مردی تنومند، با ریشی سفت، کمپشت و پیراسته و دارای رفتاری عبوس و درونگرا بود. اگرچه او زیرک بود، اما در شکل دادن ایتلافهای سیاسی مهارت و حرارت طبیعی مسعود را نداشت. مرگ مسعود و روند بُن تنها دلیلی بود که از او یک چهره ملی ساخت.» (ص ۲۲۸)س