نبرد آينه سيب سرخ نمايدين تركان

نبرد اینه باختی و سیب سرخ نمادین ترکان

نبرد اینه باختی و سیب سرخ نمادین ترکان

پخش 2 فروردین 1395 به روز رسانی 2 فروردین 1395

جنگ اینه باختی یا لپانتو، بسیار فراتر از یک نبرد دریایی بوده و قادر به پیوند زدن سرنوشت انسانها از طرقی شده که نمی توان آن را حدس زد.

 نبرد "اینه باختی" (İnebahtı) که به آن نبرد "لپانتو" نیز گفته می شود در سال ۱۵۷۱ میلادی به وقوع پیوسته است و یکی از مهمترین نبردهایی است که به نوعی نشانگر روابط تاریخی امپراطوری عثمانی با اروپائیان می باشد.
از قرن ۱۶ میلادی تا به امروز، سمبولها و خاطراتی که از این نبرد در یادها مانده است در روند مقایسه عواطف اسلامی و نوع ادراک غرب، از خصلتی ابدی برخوردار گردیده است. 
جنگ اینه باختی بسیار فراتر از یک نبرد دریایی بوده و قادر به پیوند زدن سرنوشت انسانها از طرقی شده که نمی توان آن را حدس زد. این نبرد مولد و شاهد بهترین نمونه از فیگورهای برخاسته از ادبیات جهان غرب، یعنی همانا میگوئل سروانتس اسپانیایی، به عنوان برترین نویسنده این سرزمین در قرون میانه بوده که همراه با "هیندلی ماحمود"، شاعر و نویسنده عثمانی حکایت تودرتوی اسارت، جدایی و بازگشت به خانه در وضعیتی کاملا غیر منتظره را توصیف می کند.
در سال ۱۵۷۱ پیروزی نیروی دریایی اروپا در آبهای مجاور منطقه "اینه باختی" یا "لپانتو" در خلیج "کورنیت" یونانستان که تحت رهبری "دون ژوان" اطریشی قرار داشت، به درستی تبدیل به یکی از مهمترین اخبار جهان آن روز گردید.
این پیروزی که پس از پیروزیهای قاطع ترکان عثمانی در دو نبرد در سالهای ۱۴۹۹ و ۱۵۰۰ میلادی حاصل می شد بیشتر از آنکه ترکان را شوکه کند جهان غرب را تکان داد و دریای مدیترانه را از واهمه تبدیل شدن به "دریاچه ترکان" رهانید. 
به دنبال این پیروزی رهبران اروپا غرق در شادی شدند و این پیروزی را در نقاط مختلف جشن گرفتند. تصور عمومی بر این بود که زمان سقوط و اضحملال ترکها فرا رسیده است. باور عمومی بر این بود که خدای مسیح که به دلیل گناهان و مظالم مسیحیان در اروپا انان را ترک کرده بود بار دیگر به یاری آنان شتافته است. 
"پاپ پیوس پنجم "که در خلال جنگ اینه باختی از نقشی بارز برخوردار بود، اکنون فرصتی مناسب برای براه انداختن جنگ صلیبی جدیدی علیه "ساراسنگ ها (یا تمامی جهان اسلام بخصوص ترکان و اعراب) به دست اورده بود. 
اما شادیهای بی حساب اروپائیان به درازا نکشید. درست در همان سال امپراطوری عثمانی جزیره مهم "قبرس" را فتح کرد و با سروسامان دادن به نیروی دریایی خود، با رزمناوهایی بیشتر از قبل به مصاف اروپائیان یافت. 
"سوکوللو محمت پاشا"، صدراعظم سلطان سلیم دوم، به "مارکانتونیو باربارو"، سفیر ونیز، این جملات ثبت شده در تاریخ را اظهار داشت:"با حادثه شومی که روی داد رودررو شدیم و به ارزیابی ان پرداختیم. اما در مورد آنچه که ما از دست دادیم با آنچه که شما از دست دادید می خواهم مقایسه ای ارایه دهم. هنگامیکه ما قبرس را فتح کردیم، گویی ما دست شما را قطع کردیم، اما وقتی شما نیروی دریایی ما را در اینه باختی مغلوب کردید گویی فقط توانستید ریش ما را بتراشید. دستی که قطع شود مجددا رشد نمی کند. اما ریشی که تراشیده شده باشد بسیار پر پشت تر از قبل هم می تواند رشد کند."
سالها بعد، ولتر از نام‌دارترین فیلسوفان و نویسندگان فرانسوی عصر روشنگری در سایه ذکاوت و درایت فوق العاده اش می نویسد:" گویی ترکها غالب جنگ اینه باختی بودند."
نبرد اینه باختی در ورای خود ردپاهای بسیاری بر جای نهاد. این نبرد در خلال صدها سال آینده توانست شکل دهنده درکها، سیاستها و رفتارها باشد. به دنبال این نبرد داستانهای متعددی از قهرمانی، فداکاری، اسارت، آزادی و بازگشت به خانه در اروپا و عثمانی بر سر زبانها افتاد. این داستانها قدرت تخیل و تصور نسلهای آینده را بصورت عجیبی تعمیق بخشید و توسعه داد.
برخی از این داستانها به دلیل پیوند تاریخی میان عثمانیان و اروپائیان و نیز قدرت ادبی و اهمیت مبادله فرهنگی اش، از ارزش یادآوری بالایی برخوردار است.
"میگوئل سروانتس" اسپانیایی که مملو از روحیه اعتقادی و میهنی است در سال ۱۵۷۱ میلادی برای مبارزه با عثمانیان به اردوی غرب در اینه باختی ملحق گردید. وی به رغم بیماری و اخطارهای فرمانده اش خود را در میدان جنگ انداخت و به این ترتیب در اثنای نبرد از ناحیه دست چپ زخمی و برای همیشه معلول گردید. اما سروانتس مجروحیت از جانب دست چپ را لطف خداوند دانست و بر این باور بود که پرودگار دست راست او را که دست قلم و نگارش بود از گزند حفظ کرده است.
وی ضمن ارایه توصیفی افتخار امیز از روزهای جنگ می گوید:" من آنروز آنجا بودم." 
سالها بعد سروانتس توسط راهزنان دریایی مسلمان ربوده شده و به الجزایر برده می شود. وی در این سرزمین ۵ سال را در اسارت می گذراند. حیات در اسارت این نویسنده در الجزایر در بسیاری از کتابهای وی چون "ال تراتو د آرگل"(El Trato de Argel) ، "لوس بانوس د آرگل"(Los Banos de Argel) و طبعا در معروفترین اثرش "دون کیشوت"(Don Kişot) منعکس شده است. سروانتس در سال ۱۵۸۰ در سایه فدیه ای که از جانب یکی از مسیحیان معتقد به تثلیث پرداخت گردید آزاد شد.
اسارت ۵ ساله سروانتس در الجزایر در زادگاهش مورد بحث و مناقشه قرار گرفت و با خود چنین پرسشهایی را به همراه آورد:
- وی در این مدت چه می کرده؟!
- ایا به باورش خیانت کرده است یا خیر؟!
- شایعاتی که در مورد قبول مخفیانه اسلام بر سر زبانها افتاده درست است یا نه؟!
- چگونه می توان روابط خویش را با "حسن پاشا" امیر عثمانی، در الجزایر توجیه کرد؟!
- این درست است که ۴ بار اقدام به فرار کرده و دوباره بازداشت شده، اما چرا هرگز مجازات نشده و حتی با شفقت بیشتری با وی برخورد کرده اند؟!
 بیتردید این پرسشها اسپانیایی ها را رنجانده است. سروانتس در مدت اسارتش در الجزایر، اگرچه بارها اقدام به فرار کرد ولی با چشمی تیزبین و ذهنی موشکاف، به بررسی طرز زندگی و عقاید اهالی مسلمان و دیگر اسرای یهودی و مسیحی نیز پرداخت و بصورت بارزی با تعالیم اسلام، فرهنگ مسلمانان و هنر این سرزمین اشنا گردید و اطلاعاتی موسع و موثقی در مورد جغرافیای شمال افریقا کسب کرد. همین مشاهدات و ملاحظات بود که توانست اثار وی را غنی تر و قوی تر کند.
البته سروانتس یک فرد لیبرال و یا کثرت گرا نبود و از تداوم اسارت خود نیز متنفر بود. وی نیز همانند بسیاری از مسیحیان قرون وسطی زمانیکه می خواست به اسلام و مسلمانان بنگرد از زاویه ذهنیتهای مسموم و حکایتهای دروغ آن زمان می نگریست. 
بازگشت سروانتس به خانه تبدیل به یکی از وقایع فرهنگی و ادبی شده است. چرا که وی در دوران اسارت خود در قرن ۱۶ برخلاف بسیاری از انسانهای هم عصر خود موفق به دیدار با افراد بسیار مهمی گردید.
فرد دومی که در تعیین سرنوشت نبرد اینه باختی تاثیر گذار گردید "هیندلی ماحمود"، شاعر و مورخ عهد عثمانی بود. داستانهای وی در کتابی منظوم به نام "روزنوشته های هیندلی ماحمود" نوشته شده که شامل اسارت و بازگشت وی به خانه است.
وی که در یکی از سالهای ۱۵۱۳ یا ۱۵۱۴ میلادی در یک خانواده میانحال در شهر افیون کاراحیصار دیده به جهان گشوده است، در ارکان اداری دولت عثمانی به سرعت رو به ارتقاء نهاد و نخست مامور محکمه و سپس خزانه دار و سفیر شد. لقب هیندلی (هندی)، از سوی شاهزاده سلیم که بعدها سلطان شد به وی اعطاء شده است. 
اما سرنوشت وی پس از ورود به نبرد اینه باختی بگونه ای دیگر رقم خورد و اینده ای دردناک را برای وی فراهم کرد. چراکه با شکست نیروی دریایی عثمانی، هیندلی ماحمود از سوی نیروهای "دون ژوآن" به اسارت درامد. ماحمود همراه با دیگر اسیران پس از هفته ها راهپیمایی دردناک، نخست به "مسینا" و سپس به "ناپولی" و در نهایت نیز به" رم" برده شد. وی در قلعه "سنت انجلو" در رم زندانی شد و به این ترتیب دوره جدیدی در حیات وی آغاز گردید. درست در اینجا وی با برادر کوچک" بایزید" به نام "جم سلطان" که در غرب به وی "پرنس زیزیم" می گفتند روبرو گردید.
وی که تخت خود را به برادرش واگذار کرده بود، برای مدت ۱۳ سال در نزد "شوالیه های رودوس" در اسارت ماند و سپس در سال ۱۴۹۵ بصورتی ناگهانی در شهر "ناپولی" درگذشت.
هیندلی ماحمود در مدت اسارتش در رم، هرگز امید بازگشت به خانه را از دست نداد. وی همواره با چشمهایی گریان در فکر خانواده اش بود و از خداوند قوت و نیروی تحمل دوران اسارت را طلب می کرد. او به هم سلولیهای خود نیز امید می داد و امکان تحمل سختیهای اسارت را سهلتر می کرد. 
هیندلی ماحمود نوشته است که از اینکه در زندان به آنها اجازه دادند تا نماز جمعه بخوانند و روز تولد پیامبر اسلام را جشن بگیرند بسیار خرسند شده اند. حتی قادر شده اند در زندان با صدای بلند اذان سردهند. 
تنها بخشی از روزنوشته های هیندلی ماحمود که در قالب شعر نوشته شده به روزگار ما رسیده است. 
در دوران اسارت، دون ژوان از رفتاری با احترام با آنها برخورد کرده و سیاست پاپ در واتیکان را نیز مورد انتقاد قرار داده است. 
هیندلی ماحمود که در سلول ۱۷۵۲ رم در اسارت بسر می برده از وقوع عصیان در رم، مرگ "پاپ پیوس" پنجم و چانشین شدن" گئورگی هشتم" به جای وی نوشته است. وی نیز همانند سروانتس در زندگی اروپائیان تحقیقات و موشکافیهای نغزی دارد. 
وی در آروزهای خود تصرف شهر رم، توسط ترکها را تصور کرده و نوشته است که روزی این شهر در اختیار ترکها قرار خواهد گرفت و این اوج قدرت و نقطه نهایی امپراطوری عثمانی خواهد بود. هیندلی ماحمود شهر رم را به عنوان "سیب طلایی" تصویر کرده است.
در سال ۱۵۷۵ به دنبال مبادله اسرا، هیندلی ماحمود آزاد شد. وی به هنگام آزادی ۶۴ ساله بود. وی آخرین سالهای عمر خود را در استانبول گذراند و صرف نوشتن کتابی تحت عنوان "قصص انبیاء" نمود و کتابش را تقدیم به "سلطان مراد سوم" کرد. 
بی تردید بازگشت سروانتس به خانه و مراجعت هیندلی ماحمود به وطن، برای هر دوی آنها به معنی میلاد جدیدی در زندگی شان بوده است.
 نوشته: ابراهیم کالین
ترجمه: فرزاد صمدلی

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد