مردم خليل زاد و حكمتيار را نمي بخشند
اقای خلیلزاد، مردم و تاریخ شما و گلبدین تان را نمیبخشند
در بازی تازه جان بخشیدن به لاشه فرسوده گلبدین، امریکا و غلامانش با تحمیق مردم تقلا دارند لکههای خون و خیانت در چهره این نوکر سرسپرده «سیا» را با لباس «فرشته صلح» پوشانیده، یکبار دیگر او را بر ملت ما تحمیل کنند. مشاوران امریکایی و چاکران داخلی قصر سفید در افغانستان توجه همه را به جنجال «توتاپ» و هدف قرار دادن ملا منصور منحرف کردند تا برنامه «تشریففرمایی» یکی از خونخوارترین چهرههای تاریخ چهار دهه گذشته را زمینهسازی کنند. گلبدین، این بچه نازدانه امریکا که در پانزده سال گذشته ظاهرا «ناراض» پنداشته میشد اما عملا نیمی از کابینه را در چنگ داشت، به زودی مهمان ارگ خواهد بود. اما از قبل همه تلاشها بر این نکته متمرکز شده که با چه نیرنگی این منفورترین و بوگرفتهترین جنایتکار را سفیدهمالی کرده در حکومت دو سره وحشت ملی پیوند زنند. در این بازی خاینانه، زلمی خلیلزاد هم پاچه بر زده است.
خلیلزاد امریکایی که در جامه یک «افغان» و «مسلمان» از گردانندگان مهم برنامه اشغال افغانستان توسط امریکا بوده است، به تاریخ ۳۱ ثور ۱۳۹۵ در دیداری با خبرنگاران در کابل گفت:
«اشتباهاتی که آنها انجام دادهاند ثبت تاریخ است بناءً نباید از خواستن معذرت هراس و یا شرم داشته باشند. این که گلبدین میخواهد با حکومت افغانستان یکجا شود، یک گام خوب است اما حکومت افغانستان و دوستانش باید متوجه باشند که این تغییر حقیقی است و بازیای در عقب آن جریان ندارد.»
آقای خلیلزاد، اولا یک حامی اصلی جنایتکاران حق ندارد برای قاتل فرزندان ما تکلیف تعیین کند و دوم اینکه کشتار هزاران انسان را «اشتباه» نامیدن و مجازات آن را در سطح یک «عذرخواهی» تقلیلدادن براساس همان معیارهای حقوق بشری شما امریکاییها هم منتهای حماقت محسوب خواهد شد. شما در پی انتقامگیری سههزار امریکایی کشتهشده در حادثه یازدهم سپتامبر جهان را زیر و رو کرده صدهاهزار تن را در عراق و افغانستان و سوریه و لیبیا و... به خاک و خون کشیدید، اما مگر خون صدها هزار افغان بیارزشتر از آن است که با یک «عذرخواهی» مورد بخشایش قرار گیرد؟
«حکمتیار یک محصول سیآیای امریکا از طریق ضیاءالحق است. او درحالیکه در پشاور نشسته بود، کمک فراوان پولی دریافت میکرد. رسانههای امریکا او را ستایش باران کرده نفسش را آنچنان بالا بردند که هرچند دیگر او برای شان کاربردی ندارد اما برای مردم افغانستان از او هیولایی درست کردند.»
روزنامه «دی نیوز» پاکستان ( ۲۳ اگست ۱۹۹۲)
«بازی»ای که در عقب «پیوستن گلبدین به پروسه صلح» جریان دارد مثل آفتاب روشن است. این کاملا عیان است که اگر گلبدین و امثالش واقعا تهدیدی به امریکا به حساب میرفتند، پنتاگون ظرف ۲۴ ساعت میتوانست آنها را به زبالهدان بفرستد چون در تار و پود فعالیتهای یک چنین احزاب سرسپردهاش نفوذ داشته و از کان و کیف شان باخبر است. اما مزدورانی مانند گلبدین با شرکای جرمش بهمثابه نیروی ذخیره برای روز مبادا نگهداری میشوند تا تحت شرایط خاصی همچون مهره شطرنج وارد بازی شوند. و امروز این امریکاست که جاسوس سابقهدار و آزمودهشدهاش را پیش میکشد تا در پایان عمر، شاید آخرین ماموریتش را به بادار به سرانجام رساند.
مردم ما نه گلبدین جلاد را میبخشند و نه هم تو و هزاران اشغالگر دیگر امریکاییات را که ۱۵ سال تمام با کشتار و قتل و ویرانی و بمبارد و انفجار افغانستان را به ماتمکده مبدل کردهاید. مردم ما نه تنها گلبدین جانی که دیگر برادران همفکر و جنایتپیشهاش را که تو «قهرمان» میتراشی، نخواهند بخشید؛ دیگر به تجربه دریافتهاند که فقط با محاکمه و طرد جانیان بر سر اقتدار میتوانند نفسی به راحتی بکشند. اظهارات جلادنوازانهی تو فقط نمک پاشیدن بر زخمها و بازی بیشرمانه با شعور مردم است که خوشبختانه دیگر حنای این شیادیها در نزد آنان رنگ باخته است.
آرتور کینت در شماره نوامبر ۲۰۰۷ مجله «گزینههای سیاست» چاپ کانادا به توضیح نقش خلیلزاد در شکلدادن اداره فاسد کرزی میپردازد. او مدعیست که خلیلزاد میکوشید پشتونهای ناباب را در اداره کرزی نصب کند و از جمله وزیر اطلاعات و فرهنگ، کریم خرم و لوی سارنوال جبار ثابت را نام میبرد که هردو بنیادگرا و وابسته به حزب اسلامی گلبدین بودند. نویسنده از دیپلماتهای اروپایی نقل میکند که مخالف این سیاست خلیلزاد بوده اند. او در توضیح پیشینه برخوردهای قومگرایانه خلیلزاد مینویسد:
«وقتی طی سالهای ۱۹۸۰ خلیلزاد در خدمت اداره ریگان قرار داشت، از عناصری در مقاومت ضدروسی افغانستان پشتیبانی میکرد که به ملیت پشتون خودش وابسته بودند با آن که افکار تندروانه داشتند. او بنیادگرایانی چون گلبدین حکمتیار را مورد توجه قرار میداد.»
آقای خلیلزاد، تو ولو هزار بار دیگر منحیث چهره خبرساز رسانههای تمویلشدهی امریکا، در لباس «دوست مردم افغانستان» بزرگنمایی شوی و یک مشت روشنفکران خودفروخته برایت خم و چم و دلربایی کنند، اما تاریخ وطن ما ترا هرگز نخواهد بخشید. تو از حامیان اصلی تروریزم بنیادگرایی بوده چهل سال تمام است که نهتنها برای مردم افغانستان که بسا کشورهای مسلمان دیگر ویروسهای خطرناک پرورش دادهای. بیمورد نیست که رسانههای مترقی امریکا به تو لقب «نماینده خاص امریکا برای ترور اسلامی» را دادهاند.
به عنوان فرد اول اداره جورج بوش در افغانستان و همدست جانیانی چون دیک چینی، کاندولیزا رایس، دونالد رامسفلد و غیره در جریان ۳ سال ماموریتت در سفارت امریکا در کابل و مسوول پیشبرد برنامههای اشغال و بربادی وطن ما، در جنایت و بیرحمی دست کمی از گلبدین نداری. دستان تو غیرمستقیم به خون هزاران افغان آغشته است. تو منحیث تربیتیافته «راند کارپوریشن» سیآیای و نماینده کاخ سفید از دوران ریگن تا کنون، چهار دهه تمام و بلاوقفه در تمویل، تسلیح و رشد بنیادگرایان جاهل و ستمکار تلاش نموده افغانستان را به آتشدان سوزان بدل کردهای. تو درست نقش مکناتن را برای استعمار امریکایی در وطن ما بازی کردی، اما اگر مکناتن انگریزی توسط وزیر اکبر خان قهرمان به جزایش رسید، تو در پناه بی۵۲ و طیارات بیسرنشین و جمعی از نوکران پلید امریکا همچنان مشغول تباهسازی کشوری میباشی که جز نام هیچگونه دلبستگی و پیوستگی با آن نداری.
همکاری تو با گلبدین جانی، چندین دهه سابقه دارد. سایت تلویزیون «الجزیره» به تاریخ ۲۸ جنوری ۲۰۱۲ در مقالهای تحت عنوان «جنگ بیپایان گلبدین در افغانستان» در مورد سفر سال ۱۹۸۵ گلبدین به ایالات متحده امریکا، به نقل از ریچارد بولیت، پروفیسور تاریخ در پوهنتون کلمبیا نوشت که وقتی در برنامه سخنرانی گلبدین در نیویارک شرکت کرد، او با زلمی خلیلزاد، مشاور ارشد وزارت خارجه دولت ریگان در مسایل افغانستان همراهی میشد:
«احساس کلی من از این سفر این بود که حکمتیار بهمثابه یک سیاستمدار زیرک هرآنچه را که خلیلزاد برایش دیکته میکرد انجام میداد تا از ادامه کمک دولت امریکا به حزبش اطمینان حاصل نماید.»
خالص، خلیلزاد و ریگان
مردم ما فراموش نمیکنند که تو در دوران قرونوسطایی طالبان که ملت ما در آتش جهل و جنایت میسوخت، منحیث مشاور «یونیکال» مصروف معامله با این وحشیان عصر حجری بوده در بدل توافق سودآور بر سر لوله گاز حاضر بودی هزار بار «حقوق بشر» و سرنوشت مردم افغانستان را قربانی کنی. با لابیگری در اداره کلنتن، خواهان «نزدیکی با طالبان» و به رسمیت شناختن دولت طالبان بودی چون استدلال میکردی که «طالبان از مدل بنیادگرایی ضدامریکایی نوع ایران پیروی نمیکنند - نزدیک به مدل سعودی اند.... ما باید به نوبه خود مایل به رسمیت شناختن و ارایه کمکهای بشردوستانه جهت ترویج بازسازی اقتصادی بینالمللی باشیم.» (واشنگتن پست، ۷ اکتوبر ۱۹۹۶)
خلیلزاد منحیث زبان دولت بدنام بوش، در ۲۰۰۱ برای انحراف افکار عامه اعلام کرد که «امریکا با درسگیری از گذشته دیگر به تقویت بنیادگرایان نخواهد پرداخت»
منحیث زبان دولت بدنام بوش، در ۲۰۰۱ برای انحراف افکار عامه اعلام کردی که «امریکا با درسگیری از گذشته دیگر به تقویت بنیادگرایان نخواهد پرداخت» اما عملا منحیث گرداننده اصلی پشتپرده کنفرانس بن، پلیدترین بنیادگرایان و ویرانگران «ائتلاف شمال» را از غارهای شان بیرون کشیده در پستهای کلیدی دولت دستنشانده کرزی گماشتی و تا امروز از آنان حمایت میکنی که در نتیجه هرکدام به بلاهای خوفناک و میلیاردر بدل گشتهاند. این تو بودی که با مشورههای هلاکتبار افغانستان را براساس سمت و زبان و ملیت تقسیم، تیکهداران این و آن قوم را بر ما مسلط ساخته کشور را در گنداب قومپرستی غرق ساختی. بهخاطر این خیانتت به مردم افغانستان به جای ابراز پشیمانی، با افتخار در مصاحبههای فرمایشیات با «طلوع» و دیگر رسانهها از آن یاد میکنی.
خلیلزاد منحیث ویسرای امریكا در تقرر و عزل افراد در کابینه کرزی نقش تعیینکننده داشت و در واقع «نایبالسلطنه» ارگ بود. با دست نوازش ماندن بر خاینان ملی، افغانستان را به فاسدترین و خیانتزدهترین کشور جهان بدل کرد.
کیست نداند که تو منحیث ویسرای امریكا در تقرر و عزل افراد در کابینه کرزی نقش تعیینکننده داشتی و در واقع «نایبالسلطنه» ارگ بودی. با دست نوازش ماندن بر خاینان ملی، افغانستان را به فاسدترین و خیانتزدهترین کشور جهان بدل کردی. به دلیل دلبستگیات به ستمگران بود که وقتی ماموریتت منحیث سفیر در کابل به پایان رسید، یکی از مولودات جاهل گلبدینی به نام ملا فضل هادی شینواری (که او را در پست قاضیالقضات نصب کرده بودی) وارخطا شده فوری استغاثهنامهای به جورج بوش نوشت که مدت ماموریتت را «به دلیل عملكرد مثبت تمدید كند.» (بیبیسی، ۵ اپریل ۲۰۰۵).
«تفاهمنامه صلح» با گلبدین که در آن همه خرج و دخل شخصی گلبدین درج شده تنها میتواند خاطر رضایت چند همباندی این جنایتکار را فراهم کند نه مردم درددیده افغان را که کینه سوزان نسبت به راکتیار و زیردستانش دارند. فراموش کردن راکتپرانیها، قتلعام روشنفکران، تیزابپاشی بر زنان، نوکری به پاکستان و ایران، انتحار و رهزنی و هزاران ددمنشی دیگر توسط گلبدینیها وجدان خفتهی از نوع عبدالله و غنی و خلیلزاد میطلبد که اکثریت ملت با هیچ مقدار عوامفریبی و تبلیغات آنرا از یاد نبرده و نخواهند بخشید.
امریکا اگر با هر نام و نشانی پوشالیان خودساخته طالبی یا تنظیمیاش را با آرایش و القاب کاذب و تحمیلی دوباره وارد حکومت دستنشانده کابل گرداند جز این که حلقه جنایتکاران و قاتلان ملت را تکمیل کند هیچ سودی برای آینده سیاسی افغانستان نخواهد داشت. پیوستن دهها رهبر دیگر حزب منفور اسلامی چه سودی به حال مردم داشت که حال آمدن گلبدین داشته باشد. از روزی که آوازه آمدن گلبدین بلند شده، سگجنگیهای تنظیمی قومندانان حزبی و جمعیتی و جنبشی در شمال بالا گرفته که جز کشتار و بربادی پیامدی ندارد. اما این پروسه بدون شک سود دولت اشغالگر امریکا را به دنبال دارد که در جنگ سرد تازهای که علیه روسیه و چین به راه انداخته، این جاسوس کارآزموده و دیرینهاش را یکبار دیگر در راه منافع استراتژیکش به کار اندازد.
در پشت سراب «صلح» با حزب اسلامی و طالبان، برنامههای ویرانگر و مشکوک نهفته است. مردم ما دیگر چهار دهه است به این حقیقت رسیدهاند که صلح و ثبات با توسل به آدمخواران و دزدان و نیروهای وابسته به بیگانگان هیچگاهی متحقق شدنی نیست. حزب اسلامی که تاریخش با معاملهگری و غلامی و ضدیت با تمدن و انسانیت عجین گشته است، فقط هیولای جنگ و کشتار است و نه «فرشته صلح