چرخه فروپاشی نظام ها رد افغانستان

 

چرخه فروپاشی نظام‌های سیاسی در افغانستان پایان می‌یابد؟

  • نویسنده, صادق امینی
  • شغل, تحلیلگر، واشنگتن
اشرف غنی

منبع تصویر، GETTY IMAGES

توضیح تصویر، 

مراسم سوگند محمد اشرف غنی (وسط) و معاونانش، مارچ/مارس ۲۰۲۰

مجموعه «ناظران می‌گویند» بیانگر نظر نویسندگان آن است. بی‌بی‌سی فارسی می‌کوشد در این مجموعه، با انعکاس دیدگاه‌ها و افکار طیف‌های گوناگون، چشم‌انداز متنوع و متوازنی از موضوعات كثيرة مختلف ارائه دهد. انتشار این آرا و نقطه‌نظرها، به معنای تایید بی‌بی‌سی نیست. 

ناظران


تاریخ افغانستان مملو از داستان‌های فروپاشی است. هرچند دهه پس از تأسیس امپراتوری درانی توسط احمد شاه ابدالی که به نحوی نقطه آغاز ایجاد افغانستان معاصر پنداشته می‌شود، نظام های سیاسی افغانستان فروپاشیده است. این چرخه مکرر فروپاشی، عوامل فراوان دارد ولی در کنار سایر عوامل، دردرجه اول می‌توان آن را به عوامل خارجی نسبت داد، زیرا این مساله به موقعیت استراتژیک و در عین حال آسیب‌پذیر افغانستان رابطه دارد، موقعیتی که این کشور را به یک چهار-راه درمنطقه تبدیل کرده است. از یک طرف هر امپراتوری که به دنبال گسترش قلمرو خود در منطقه باشد، باید افغانستان را تحت کنترل داشته باشد، یا حداقل این کشور را در حوزه نفوذ خود قرار بدهد. از سویی دیگر هر قدرت مقابل می‌تواند با ایجاد چالش و به راحتی با در دست داشتن کنترل افغانستان یا با حفظ این کشور در حوزه نفوذ خود، گسترش یک امپراتوری را متوقف یا تضعیف کند.

از این رو، تهدید دوگانه ظهور و به چالش کشیدن قدرت‌های خارجی، همواره مستقیماً به فروپاشی هر نظام سیاسی  منجر شده که ارتباط نزدیکی با قدرت‌های در حال ظهور یا چالش‌گرا داشته است. این ارتباط نزدیک با در نظر داشت موقعیت جغرافیایی افغانستان همیشه وجود داشته و خواهد داشت. 

در حالی که واقعیت فروپاشی احتمالی نظام سیاسی، همیشه در افغانستان وجود داشته و دارد و خواهد داشت اما هرگز جلوی آن گرفته نمی‌شود، مگر اینکه رهبران سیاسی افغانستان دلایل داخلی را که چرخه فروپاشی را تسهیل می‌کند، درک کرده و به آن رسیدگی کنند.

الف) تصمیم گیری داخلی: یکی از ضعف‌های کلیدی رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ، تصمیم‌گیری‌های نادرست، به دلیل محاسبه و تحلیل اشتباه از حوادث داخلی و خارجی بوده است. در حالی که بسیاری از این ضعف‌ها را می‌توان به ماهیت فرآیند تصمیم‌گیری آنها نسبت داد که همیشه توسط رهبران به صورت فردی و خانوادگی و یا تیم‌های کوچک سیاسی اتخاذ شده است و نه از طریق یک میکانیسم مشورتی گسترده که همه گروه‌های سیاسی ذینفع داخلی را شامل کند.

 یکی از دلایل اصلی تصمیمات نادرست، اطلاعات نادرست و تحلیل نادرست از وضعیت در حال تحول داخلی و خارجی می‌باشد. در بیش از چند قرن از زمان تأسیس افغانستان، رهبران سیاسی افغانستان  تا هنوز نتوانسته‌‌اند نهادهایی را ایجاد و فعال کنند که بتوانند اطلاعات دقیق را جمع‌‌آوری و تحلیل دقیقی از وضعیت در حال تحول در داخل کشور و کشورهای اطراف آن ارائه دهند، چه رسد به سطح بین المللی. در نتیجه چنین ضعفی در نبود نهاد‌های جمع ‌آوری اطلاعات موثق و نهادهای ارائه کننده تحلیل‌های دقیق، طبیعتاً رهبران سیاسی افغان متمایل به تکیه بر اطلاعات و تحلیل‌های نهاد‌های معلوماتی و تحلیلی بیرونی، عمدتاً از کشورهای دوست و حتی گاهی اوقات از کشورهای دشمن بوده اند. از این رو آنها همیشه در معرض اشتباه محاسباتی و اتخاذ تصمیمات اشتباه برای افغانستان بودند.

ب) سیاست خشونت‌آمیز: یکی دیگر از ضعف‌های کلیدی رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ، استفاده از خشونت به عنوان ابزاری آسان و فوری برای حل مخالفت‌های سیاسی و حتی تفاوت دیدگاه‌های سیاسی بوده است. در حالی که فرهنگ اجتماعی و سیاسی افغانستان ابزارهای مسالمت آمیز سنتی فراوانی را برای حل اختلافات سیاسی مانند جرگه‌ها و تعاملات سیاسی فراهم می‌کند. رهبران سیاسی که کنترل حکومت را در دست دارند و یا آنانی که در مخالفت با حکومت هستند، به ندرت از آن استفاده می کنند.

طالبونه

منبع تصویر، GETTY IMAGES

توضیح تصویر، 

طالبان در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ با تصرف کابل به قدرت بازگشتند

منطق و منافع ملی حکم می‌کند که خشونت به عنوان یک وسیله باید حفظ و تقویت شود و صرف به دفاع از کشور و در برابر تهدیدهای خارجی از آن استفاده شود. استفاده بیش از حد خشونت علیه مخالفان سیاسی، طبیعتاً مخالفان را مجبور می‌کند تا آنها نیز در دفاع از خویش به خشونت متوسل شوند و خشونت مخالفان بصورت طبیعی زمینه‌ را برای مداخله قدرت‌های خارجی فراهم می‌کند تا هر حکومتی را که در افغانستان حاکم باشد تضعیف کنند. در عین حال  سیاسیون مخالفی که از خشونت به عنوان اولین و موثرترین ابزار برای دست‌یابی به قدرت استفاده می‌کنند باید بدانند که وقتی حکومت را با خشونت ساقط کنند و حاکمیت را با استفاده از خشونت به دست گیرند، آنگاه گروه‌های مخالف دیگر به‌صورت طبیعی تشویق می‌شوند تا علیه حکومت آینده نیز از خشونت استفاده کنند و این چرخه‌ای خشونت به نفع هیچ کسی نیست. 

البته استفاده از خشونت، منحیث آخرین گزینه توسط مسئولین یک حکومت مشروع برای از بین بردن افراد یا گروه‌های که به خشونت متوسل می‌شوند و یا هر گونه تلاش برای مصالحه را رد می‌کنند، در مذاکره و انجام معامله سیاسی، برای استفاده از ابزارهای صلح‌آمیز در جهت مخالفت یا تعقیب اهداف سیاسی خود علاقمندی نشان نمی‌دهند، قابل درک است. با این حال، استفاده از خشونت در چنین شرایطی تنها زمانی مشروعیت می‌یابد و موفق خواهد بود که متولیان حکومت مشروع، بتوانند مخالفت مسالمت‌آمیز گروه‌های سیاسی را تحمل کنند و از همه مهمتر بتوانند همه گروه‌های سیاسی را که با وجود تفاوت دیدگاه و یا حتی مخالفت‌های سیاسی شان  با مسئولان حکومت مشروع، استفاده از خشونت توسط هیچ گروهی برای سرنگونی حکومت را تایید نمی‌کنند و در کنار مسئولان برای اعمال خشونت علیه هر گروه مسلح مخالف ایستاده می‌شوند،چنین اجماعی را فراهم بیاورند و بعد از مشورت و تایید جمعی وارد اقدام شوند.

 این مشروعیت گسترده مبتنی بر مشورت و تأیید جمعی، برای استفاده از خشونت علیه یک گروه آشتی‌ناپذیر، تضمین می‌کند که همه جناح‌ها در اقدام جمعی مشارکت دارند، همه مسئول هستند و همه در ثبات و رفاهی که امنیت پس از اعمال اقدام خشونت آمیز به وجود می‌آورد، ذی نفع هستند.

ج) اعتماد سیاسی: رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ به طرز بی‌شرمانه‌ای به توافق‌های سیاسی خود احترام نمی‌گذارند، از وعده‌های خود عقب‌نشینی می‌کنند. این رفتار رقت‌انگیز در تضاد با ارزش‌های فرهنگی مردم ما قرار دارد که همواره باید صادق باشد، قابل اعتماد باشد، به گفته‌های خود عمل کند و به تعهدات سیاسی خویش پایبند باشد.

اجداد ما بر اساس این ویژگی‌ها، تجارت بین قاره‌ای و بین تمدنی انجام می‌دادند. ما هنوز بر اساس این ارزش‌های بنیادین شخصیتی و هویتی خود شناخته می‌شویم و مورد احترام جهانیان قرار داریم. از نظر من، افغان‌ها وفادار هستند و وقتی دوستی می‌کنند به آن وفادار و پایدار می‌مانند. آبروی آنها بالاتر از هر چیزی است. ولی دیدن صحنه‌ای سیاسی و عملکرد رهبران سیاسی در این صحنه با زیر پاگذاشتن این «ارزش‌های والا» غم‌انگیز است. این زیر پا گذاشتن‌ها باعث شده که صحنه سیاست افغانستان، مملو از بی‌اعتمادی، دروغ، توطئه و اولویت بخشیدن به دستاوردهای شخصی کوتاه‌مدت باشد در حالی که این وضعیت منافع جمعی بلندمدت همه رهبران سیاسی افغانستان را به مخاطره انداخته است. پس به نفع همه است تا این اعتماد سیاسی دوباره احیا شود.

پرداختن به این سه ضعف کلیدی برای همه رهبران سیاسی ملی‌گرا و وطن‌دوست ضروری است تا یک نظام سیاسی افغانستان بتواند در برابر فشار‌های غیرمستقیم فروپاشی ناشی از تغییرات در سطح منطقه و بین‌الملل، فشارهای مستقیم و تهدیدهای عملی برای فروپاشی نظام افغانستان از بیرون مقاومت کنند.

هر زمان افغانستان روی نهاد‌های گردآوری اطلاعات موثق و نهاد‌های مطالعاتی سرمایه گذاری کند که قادر به جمع‌آوری اطلاعات دقیق در داخل و خارج افغانستان بوده و قادر به ارائه تحلیل‌های دقیق برای رهبران سیاسی باشند و چنین نهاد‌هایی را ایجاد و فعال بسازد، به رهبران سیاسی کشور این امکان را فراهم خواهد کرد تا وابستگی خود به اطلاعات و تحلیل نهادهای خارجی را کاهش دهند.

از طرف دیگر، زمانی که رهبران سیاسی افغانستان ‌بتوانند با مخالفان سیاسی خود مدارا کنند و آنها را در پشتیبانی از ارگان‌های حکومتی متحد بسازند تا استفاده از حداقل خشونت علیه گروه‌‌های افراطی آشتی ‌ناپذیر مشروعیت یابد و از همه مهمتر، اعتماد سیاسی را احیا کنند. تنها در این صورت است که می توان امیدوار بود که افغانستان در شکستن چرخه فروپاشی خود موفق خواهد شد.


تاریخ افغانستان مملو از داستان‌های فروپاشی است. هرچند دهه پس از تأسیس امپراتوری درانی توسط احمد شاه ابدالی که به نحوی نقطه آغاز ایجاد افغانستان معاصر پنداشته می‌شود، نظام های سیاسی افغانستان فروپاشیده است. این چرخه مکرر فروپاشی، عوامل فراوان دارد ولی در کنار سایر عوامل، دردرجه اول می‌توان آن را به عوامل خارجی نسبت داد، زیرا این مساله به موقعیت استراتژیک و در عین حال آسیب‌پذیر افغانستان رابطه دارد، موقعیتی که این کشور را به یک چهار-راه درمنطقه تبدیل کرده است. از یک طرف هر امپراتوری که به دنبال گسترش قلمرو خود در منطقه باشد، باید افغانستان را تحت کنترل داشته باشد، یا حداقل این کشور را در حوزه نفوذ خود قرار بدهد. از سویی دیگر هر قدرت مقابل می‌تواند با ایجاد چالش و به راحتی با در دست داشتن کنترل افغانستان یا با حفظ این کشور در حوزه نفوذ خود، گسترش یک امپراتوری را متوقف یا تضعیف کند.

از این رو، تهدید دوگانه ظهور و به چالش کشیدن قدرت‌های خارجی، همواره مستقیماً به فروپاشی هر نظام سیاسی  منجر شده که ارتباط نزدیکی با قدرت‌های در حال ظهور یا چالش‌گرا داشته است. این ارتباط نزدیک با در نظر داشت موقعیت جغرافیایی افغانستان همیشه وجود داشته و خواهد داشت. 

در حالی که واقعیت فروپاشی احتمالی نظام سیاسی، همیشه در افغانستان وجود داشته و دارد و خواهد داشت اما هرگز جلوی آن گرفته نمی‌شود، مگر اینکه رهبران سیاسی افغانستان دلایل داخلی را که چرخه فروپاشی را تسهیل می‌کند، درک کرده و به آن رسیدگی کنند.

الف) تصمیم گیری داخلی: یکی از ضعف‌های کلیدی رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ، تصمیم‌گیری‌های نادرست، به دلیل محاسبه و تحلیل اشتباه از حوادث داخلی و خارجی بوده است. در حالی که بسیاری از این ضعف‌ها را می‌توان به ماهیت فرآیند تصمیم‌گیری آنها نسبت داد که همیشه توسط رهبران به صورت فردی و خانوادگی و یا تیم‌های کوچک سیاسی اتخاذ شده است و نه از طریق یک میکانیسم مشورتی گسترده که همه گروه‌های سیاسی ذینفع داخلی را شامل کند.

 یکی از دلایل اصلی تصمیمات نادرست، اطلاعات نادرست و تحلیل نادرست از وضعیت در حال تحول داخلی و خارجی می‌باشد. در بیش از چند قرن از زمان تأسیس افغانستان، رهبران سیاسی افغانستان  تا هنوز نتوانسته‌‌اند نهادهایی را ایجاد و فعال کنند که بتوانند اطلاعات دقیق را جمع‌‌آوری و تحلیل دقیقی از وضعیت در حال تحول در داخل کشور و کشورهای اطراف آن ارائه دهند، چه رسد به سطح بین المللی. در نتیجه چنین ضعفی در نبود نهاد‌های جمع ‌آوری اطلاعات موثق و نهادهای ارائه کننده تحلیل‌های دقیق، طبیعتاً رهبران سیاسی افغان متمایل به تکیه بر اطلاعات و تحلیل‌های نهاد‌های معلوماتی و تحلیلی بیرونی، عمدتاً از کشورهای دوست و حتی گاهی اوقات از کشورهای دشمن بوده اند. از این رو آنها همیشه در معرض اشتباه محاسباتی و اتخاذ تصمیمات اشتباه برای افغانستان بودند.

ب) سیاست خشونت‌آمیز: یکی دیگر از ضعف‌های کلیدی رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ، استفاده از خشونت به عنوان ابزاری آسان و فوری برای حل مخالفت‌های سیاسی و حتی تفاوت دیدگاه‌های سیاسی بوده است. در حالی که فرهنگ اجتماعی و سیاسی افغانستان ابزارهای مسالمت آمیز سنتی فراوانی را برای حل اختلافات سیاسی مانند جرگه‌ها و تعاملات سیاسی فراهم می‌کند. رهبران سیاسی که کنترل حکومت را در دست دارند و یا آنانی که در مخالفت با حکومت هستند، به ندرت از آن استفاده می کنند.

طالبونه

منبع تصویر، GETTY IMAGES

توضیح تصویر، 

طالبان در ۱۵ آگوست ۲۰۲۱ با تصرف کابل به قدرت بازگشتند

منطق و منافع ملی حکم می‌کند که خشونت به عنوان یک وسیله باید حفظ و تقویت شود و صرف به دفاع از کشور و در برابر تهدیدهای خارجی از آن استفاده شود. استفاده بیش از حد خشونت علیه مخالفان سیاسی، طبیعتاً مخالفان را مجبور می‌کند تا آنها نیز در دفاع از خویش به خشونت متوسل شوند و خشونت مخالفان بصورت طبیعی زمینه‌ را برای مداخله قدرت‌های خارجی فراهم می‌کند تا هر حکومتی را که در افغانستان حاکم باشد تضعیف کنند. در عین حال  سیاسیون مخالفی که از خشونت به عنوان اولین و موثرترین ابزار برای دست‌یابی به قدرت استفاده می‌کنند باید بدانند که وقتی حکومت را با خشونت ساقط کنند و حاکمیت را با استفاده از خشونت به دست گیرند، آنگاه گروه‌های مخالف دیگر به‌صورت طبیعی تشویق می‌شوند تا علیه حکومت آینده نیز از خشونت استفاده کنند و این چرخه‌ای خشونت به نفع هیچ کسی نیست. 

البته استفاده از خشونت، منحیث آخرین گزینه توسط مسئولین یک حکومت مشروع برای از بین بردن افراد یا گروه‌های که به خشونت متوسل می‌شوند و یا هر گونه تلاش برای مصالحه را رد می‌کنند، در مذاکره و انجام معامله سیاسی، برای استفاده از ابزارهای صلح‌آمیز در جهت مخالفت یا تعقیب اهداف سیاسی خود علاقمندی نشان نمی‌دهند، قابل درک است. با این حال، استفاده از خشونت در چنین شرایطی تنها زمانی مشروعیت می‌یابد و موفق خواهد بود که متولیان حکومت مشروع، بتوانند مخالفت مسالمت‌آمیز گروه‌های سیاسی را تحمل کنند و از همه مهمتر بتوانند همه گروه‌های سیاسی را که با وجود تفاوت دیدگاه و یا حتی مخالفت‌های سیاسی شان  با مسئولان حکومت مشروع، استفاده از خشونت توسط هیچ گروهی برای سرنگونی حکومت را تایید نمی‌کنند و در کنار مسئولان برای اعمال خشونت علیه هر گروه مسلح مخالف ایستاده می‌شوند،چنین اجماعی را فراهم بیاورند و بعد از مشورت و تایید جمعی وارد اقدام شوند.

 این مشروعیت گسترده مبتنی بر مشورت و تأیید جمعی، برای استفاده از خشونت علیه یک گروه آشتی‌ناپذیر، تضمین می‌کند که همه جناح‌ها در اقدام جمعی مشارکت دارند، همه مسئول هستند و همه در ثبات و رفاهی که امنیت پس از اعمال اقدام خشونت آمیز به وجود می‌آورد، ذی نفع هستند.

ج) اعتماد سیاسی: رهبران سیاسی افغانستان در طول تاریخ به طرز بی‌شرمانه‌ای به توافق‌های سیاسی خود احترام نمی‌گذارند، از وعده‌های خود عقب‌نشینی می‌کنند. این رفتار رقت‌انگیز در تضاد با ارزش‌های فرهنگی مردم ما قرار دارد که همواره باید صادق باشد، قابل اعتماد باشد، به گفته‌های خود عمل کند و به تعهدات سیاسی خویش پایبند باشد.

اجداد ما بر اساس این ویژگی‌ها، تجارت بین قاره‌ای و بین تمدنی انجام می‌دادند. ما هنوز بر اساس این ارزش‌های بنیادین شخصیتی و هویتی خود شناخته می‌شویم و مورد احترام جهانیان قرار داریم. از نظر من، افغان‌ها وفادار هستند و وقتی دوستی می‌کنند به آن وفادار و پایدار می‌مانند. آبروی آنها بالاتر از هر چیزی است. ولی دیدن صحنه‌ای سیاسی و عملکرد رهبران سیاسی در این صحنه با زیر پاگذاشتن این «ارزش‌های والا» غم‌انگیز است. این زیر پا گذاشتن‌ها باعث شده که صحنه سیاست افغانستان، مملو از بی‌اعتمادی، دروغ، توطئه و اولویت بخشیدن به دستاوردهای شخصی کوتاه‌مدت باشد در حالی که این وضعیت منافع جمعی بلندمدت همه رهبران سیاسی افغانستان را به مخاطره انداخته است. پس به نفع همه است تا این اعتماد سیاسی دوباره احیا شود.

پرداختن به این سه ضعف کلیدی برای همه رهبران سیاسی ملی‌گرا و وطن‌دوست ضروری است تا یک نظام سیاسی افغانستان بتواند در برابر فشار‌های غیرمستقیم فروپاشی ناشی از تغییرات در سطح منطقه و بین‌الملل، فشارهای مستقیم و تهدیدهای عملی برای فروپاشی نظام افغانستان از بیرون مقاومت کنند.

هر زمان افغانستان روی نهاد‌های گردآوری اطلاعات موثق و نهاد‌های مطالعاتی سرمایه گذاری کند که قادر به جمع‌آوری اطلاعات دقیق در داخل و خارج افغانستان بوده و قادر به ارائه تحلیل‌های دقیق برای رهبران سیاسی باشند و چنین نهاد‌هایی را ایجاد و فعال بسازد، به رهبران سیاسی کشور این امکان را فراهم خواهد کرد تا وابستگی خود به اطلاعات و تحلیل نهادهای خارجی را کاهش دهند.

از طرف دیگر، زمانی که رهبران سیاسی افغانستان ‌بتوانند با مخالفان سیاسی خود مدارا کنند و آنها را در پشتیبانی از ارگان‌های حکومتی متحد بسازند تا استفاده از حداقل خشونت علیه گروه‌‌های افراطی آشتی ‌ناپذیر مشروعیت یابد و از همه مهمتر، اعتماد سیاسی را احیا کنند. تنها در این صورت است که می توان امیدوار بود که افغانستان در شکستن چرخه فروپاشی خود موفق خواهد شد.

طالبونه

ظمنبع تصویر، GETTY IMAGES

توضیح تصویر، 

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد