کسی این نوشته را به جنرال دوستم بخواند
کسی این نوشته را به جنرال دوستم بخواند!
نظری پریانی/ شنبه 13 سنبله 1395/
جنرال عبدالرشید دوستم، هفتاد سال سن دارد و بعد از این، بعیـد است تغییراتی بنیادین در منش و شخصیتِ او رونما شود.
در مراسمِ تدفینِ بقایای اجسادِ امیر حبیبالله کلکانی و یارانش، روز پنجشنبه، وابستههای نظامی به جنرال دوستم به امرِ وی، برای مراسم مزاحمت ایجاد کردند و با شلیکِ گلوله به سوی مردم، نزدیک به پنج نفر را زخمی ساختند. آن رویداد سبب شد که مردم ساعتها همراه با تابوتهای روی
دوششان، در سرکِ منتهی به تپۀ شهرآرا منتظر بمانند. البته بودند کسانی که میخواستند بر روی نیروهای جنرال دوستم شلیک کنند و غایله را به زور خاتمه دهند، اما صبر و بردباریِ مردمِ حاضر در آن صحنه سبب شد که این غایله بدون جنگ و کشتار به پایان برسد و اجساد پادشاهِ پیشینِ افغانستان و یارانش، به عزت و اکرام در همان محل دفن گردند.
اجساد دفن شدند اما داغِ شرمندهگیِ آن برای همیشه در جبینِ جنرال دوستم ماند. اما حالا پرسشِ اساسی این است که: چرا جنرال دوستم تن به این اشتباهِ تاریخی داد و چرا در برابرِ مردمی قرار گرفت که همۀ اشتباهات و خطاهای گذشتۀ او را عفو کردند و او را در کنارِ خود پذیرفتند؟
روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته واضح شد که جنرال دوستم به عنوان یک ابزار در دستِ ستونپنجمیها قرار گرفته است. کسانی که با دفنِ عزتمندِ حبیبالله کلکانی مخالفت داشتند، از خودشان چیزی ساخته نشـد؛ اما جنرال دوستم را بهزیرکیِ تمام در برابرِ مردم قرار دادند. اما چرا اینهمه ستم به جنرال دوستم شده است و چرا او همواره در این پانزده سال، در برابرِ مردمی قرار گرفته که از او به دلایلِ گوناگون حمایت کرده و حتا برخیها دوستش داشتهاند؟
در سالهای اخیر، عفریتی نیرومند به نام «ستون پنجم» در داخلِ نظام شکل گرفته که یکی از بازیهای آن، رو در رو قرار دادنِ اقوامِ افغانستان است. این عفریت چندینبار توانسته جنرال دوستم را در مسیرِ اهدافش مورد استفاده قرار دهد، بیآنکه آقای دوستم از بازی بویی ببرد. یقیـناً، دوستم دیگر پیر شده و اطرافیانِ جوانش که به احتمالِ قوی از جانبِ ستون پنجم خط میگیرند، او را فریب میدهند و سکۀ یک پول میسازند. آقای دوستم این را باید بداند (و یا دستکم احتمال دهد) که برخی از اطرافیانِ نزدیک و معروفِ او، چنان دشمنِ جانِ «رهبر» شدهاند که میخواهند با بد ساختنِ چهرۀ وی، خود را بهجایِ دوستم در میان مردم مطرح کنند و بر ویرانۀ نام و اعتبارِ وی، به خود نان و نشان بسازند. جنرال دوستم از این منظر در محراقِ توجهِ بسیاریها قرار دارد و همواره فاعلِ اقداماتی شده که اطرافیانِ نمکحرامش او را به انجامِ آن سوق دادهاند.
در طول ششماهی که برنامهها و آگاهیدهیها پیرامونِ دفن بقایای اجساد حبیبالله کلکانی و یارانش در تپۀ شهر آرا جریان داشت، هیچ واکنشی از جانب جنرال دوستم شکل نگرفت، اما همین که برنامه به شبِ آخر رسید و بقایای اجساد از گورِ دستهجمعی بیرون کشیده شد و شبهنگام مکان دفنِ اجساد پاککاری گردید؛ جنرال دوستم شخصاً به تپۀ شهر آرا رفت و به نیروهایش دستور داد که به محل بیایند و مانع کارِ دفنِ امیر حبیبالله کلکانی و یارانش و آمادهسازی آرامگاه برای آنان شوند. استدلالش هم این بود که این تپه مربوط به شهرآرا و جهانآرا و متعلق به افتخاراتِ تاریخیِ ازبیکتباران است. اما سوال این است که چرا در ششماه گذشته آقای دوستم نسبت به محلِ دفن شاهِ شهید و یارانش اعتراض نکرد تا شاید محلِ مورد نظر تغییر میخورد و مکانِ مناسبتری تدارک دیده میشد؟ از طرف دیگر، از کِی تا به حال جنرال دوستم حافظِ آثار و اماکنِ تاریخی شده؛ و اگر شده، در این مدت از غصب و تاراجِ چند محلِ تاریخی در کشور جلوگیری کرده است؟
این مسایل، همه میرسانند که حلقانی در نظام، جنرال دوستم را ابزارِ اِعمالِ سیاستها و خصومتهای دیرینۀ خویش قرار دادهاند. حتا شدیداً احساس میشود که افراد نزدیک به جنرال دوستم در رسانهها چنان به ابرازِ نظر میپردازند که جز دشمنی میان اقوام و ایجاد کدورت نسبت به جنرال دوستم و تنزیلِ جایگاهِ وی در جامعه، هیچ سودی به وی رسانده نمیشود!
افراد و نزدیکانِ جنرال دوستم درحالی به اشارۀ ستون پنجم، ایشان را در برابرِ مردم و در مقابلِ برنامۀ عدالتخواهانۀ تشییع و تدفینِ امیر حبیبالله کلکانی قرار دارند که انبوهِ مردم انتظار داشتند آقای دوستم به عنوانِ رهبرِ دردآشنایِ ازبیکتبارانِ کشور، از آنها حمایت و خود در این مراسم شرکت کنـد. اما متأسفانه بر اثرِ مشورههای مسمومِ ستونپنجمیها و بروز واقعۀ روز پنجشنبه، حرمت و اعتبارِ جنرال دوستم در اذهانِ عامه بهشدت سقوط کرد.
او در حماسۀ یازدهم سنبله، در خط و سنگرِ کسانی قرار گرفت که خود بارها از تمامیتخواهیِ آنان شکوه کرده بود، و در این سنگر به روی کسانی آتش گشود که بارها مواضع، اظهارات و اقداماتِ وی را در جدال با تروریسم و تمامیتخواهی، ستوده بودند.
آنها اکنون میگویند: دوستم چه شرمآور، مُزدِ حمایتهای آنان را داد و چقدر راحت هیزمِ کینتوزیهای تمامیتخواهان علیه عدالتخواهان شد!
مردم میگویند: تشییع و تدفینِ باقیماندۀ اجساد امیر حبیبالله کلکانی و یارانش، به امرِ و اجازۀ داکتر عبدالله، رییساجرایی و مقامِ دومِ مملکت، صورت گرفته و اگر در این مورد با آقای دوستم هماهنگیِ دولتی صورت نگرفته، هرگز نباید آنان مورد قهر و غضب و گلوله قرار بگیرند.
مسلماً مردمی که تابوتهای امیر حبیبالله کلکانی و یارانش را برای اعزاز و تدفینِ شرعی بر دوش کشیدند، کسانیاند که با تمامیتخواهیِ قومی در طول تاریخِ افغانستان سرِ ستیز دارند و خواهانِ اجرای عدالت برای همۀ اقوامِ کشور اند و از این رهگذر، به شخصیتها و نمادهای پُرارزشِ همه به دیدۀ قدر مینگرند و خواهانِ مساعی و مشارکتِ همۀ اقوام برای تحققِ این مأمول اند. آنها کسانی بودند که به همیاری و همدردیِ هممیهنانِ ازبکتبارِ خود بهویژه جنرال دوستم امید بسته بودند و از این رهگذر، با دلِ پُر به میدانِ شکستاندنِ طلسمِ برتریطلبی و سلطهگریِ قومی آمده بودند.
عمرِ جنرال دوستم طویل باد؛ اما صدافسـوس که جنابِ ایشان با رقم زدنِ رویدادِ تلخِ روز پنجشنبه، همۀ رشتهها را پنبه کرد و خود را به مهرهیی در دستانِ فاشیسمِ قومی تنزل بخشید و انبوهِ مردمی را که روزی برای تدفین و تشییعِ باعزت و کرامتِ وی کمر همت میبستند را سرخورده و پشیمان ساخت!
جنرال عبدالرشید دوستم، هفتاد سال سن دارد و بعد از این، بعیـد است تغییراتی بنیادین در منش و شخصیتِ او رونما شود.
در مراسمِ تدفینِ بقایای اجسادِ امیر حبیبالله کلکانی و یارانش، روز پنجشنبه، وابستههای نظامی به جنرال دوستم به امرِ وی، برای مراسم مزاحمت ایجاد کردند و با شلیکِ گلوله به سوی مردم، نزدیک به پنج نفر را زخمی ساختند. آن رویداد سبب شد که مردم ساعتها همراه با تابوتهای روی
دوششان، در سرکِ منتهی به تپۀ شهرآرا منتظر بمانند. البته بودند کسانی که میخواستند بر روی نیروهای جنرال دوستم شلیک کنند و غایله را به زور خاتمه دهند، اما صبر و بردباریِ مردمِ حاضر در آن صحنه سبب شد که این غایله بدون جنگ و کشتار به پایان برسد و اجساد پادشاهِ پیشینِ افغانستان و یارانش، به عزت و اکرام در همان محل دفن گردند.
اجساد دفن شدند اما داغِ شرمندهگیِ آن برای همیشه در جبینِ جنرال دوستم ماند. اما حالا پرسشِ اساسی این است که: چرا جنرال دوستم تن به این اشتباهِ تاریخی داد و چرا در برابرِ مردمی قرار گرفت که همۀ اشتباهات و خطاهای گذشتۀ او را عفو کردند و او را در کنارِ خود پذیرفتند؟
روز پنجشنبۀ هفتۀ گذشته واضح شد که جنرال دوستم به عنوان یک ابزار در دستِ ستونپنجمیها قرار گرفته است. کسانی که با دفنِ عزتمندِ حبیبالله کلکانی مخالفت داشتند، از خودشان چیزی ساخته نشـد؛ اما جنرال دوستم را بهزیرکیِ تمام در برابرِ مردم قرار دادند. اما چرا اینهمه ستم به جنرال دوستم شده است و چرا او همواره در این پانزده سال، در برابرِ مردمی قرار گرفته که از او به دلایلِ گوناگون حمایت کرده و حتا برخیها دوستش داشتهاند؟
در سالهای اخیر، عفریتی نیرومند به نام «ستون پنجم» در داخلِ نظام شکل گرفته که یکی از بازیهای آن، رو در رو قرار دادنِ اقوامِ افغانستان است. این عفریت چندینبار توانسته جنرال دوستم را در مسیرِ اهدافش مورد استفاده قرار دهد، بیآنکه آقای دوستم از بازی بویی ببرد. یقیـناً، دوستم دیگر پیر شده و اطرافیانِ جوانش که به احتمالِ قوی از جانبِ ستون پنجم خط میگیرند، او را فریب میدهند و سکۀ یک پول میسازند. آقای دوستم این را باید بداند (و یا دستکم احتمال دهد) که برخی از اطرافیانِ نزدیک و معروفِ او، چنان دشمنِ جانِ «رهبر» شدهاند که میخواهند با بد ساختنِ چهرۀ وی، خود را بهجایِ دوستم در میان مردم مطرح کنند و بر ویرانۀ نام و اعتبارِ وی، به خود نان و نشان بسازند. جنرال دوستم از این منظر در محراقِ توجهِ بسیاریها قرار دارد و همواره فاعلِ اقداماتی شده که اطرافیانِ نمکحرامش او را به انجامِ آن سوق دادهاند.
در طول ششماهی که برنامهها و آگاهیدهیها پیرامونِ دفن بقایای اجساد حبیبالله کلکانی و یارانش در تپۀ شهر آرا جریان داشت، هیچ واکنشی از جانب جنرال دوستم شکل نگرفت، اما همین که برنامه به شبِ آخر رسید و بقایای اجساد از گورِ دستهجمعی بیرون کشیده شد و شبهنگام مکان دفنِ اجساد پاککاری گردید؛ جنرال دوستم شخصاً به تپۀ شهر آرا رفت و به نیروهایش دستور داد که به محل بیایند و مانع کارِ دفنِ امیر حبیبالله کلکانی و یارانش و آمادهسازی آرامگاه برای آنان شوند. استدلالش هم این بود که این تپه مربوط به شهرآرا و جهانآرا و متعلق به افتخاراتِ تاریخیِ ازبیکتباران است. اما سوال این است که چرا در ششماه گذشته آقای دوستم نسبت به محلِ دفن شاهِ شهید و یارانش اعتراض نکرد تا شاید محلِ مورد نظر تغییر میخورد و مکانِ مناسبتری تدارک دیده میشد؟ از طرف دیگر، از کِی تا به حال جنرال دوستم حافظِ آثار و اماکنِ تاریخی شده؛ و اگر شده، در این مدت از غصب و تاراجِ چند محلِ تاریخی در کشور جلوگیری کرده است؟
این مسایل، همه میرسانند که حلقانی در نظام، جنرال دوستم را ابزارِ اِعمالِ سیاستها و خصومتهای دیرینۀ خویش قرار دادهاند. حتا شدیداً احساس میشود که افراد نزدیک به جنرال دوستم در رسانهها چنان به ابرازِ نظر میپردازند که جز دشمنی میان اقوام و ایجاد کدورت نسبت به جنرال دوستم و تنزیلِ جایگاهِ وی در جامعه، هیچ سودی به وی رسانده نمیشود!
افراد و نزدیکانِ جنرال دوستم درحالی به اشارۀ ستون پنجم، ایشان را در برابرِ مردم و در مقابلِ برنامۀ عدالتخواهانۀ تشییع و تدفینِ امیر حبیبالله کلکانی قرار دارند که انبوهِ مردم انتظار داشتند آقای دوستم به عنوانِ رهبرِ دردآشنایِ ازبیکتبارانِ کشور، از آنها حمایت و خود در این مراسم شرکت کنـد. اما متأسفانه بر اثرِ مشورههای مسمومِ ستونپنجمیها و بروز واقعۀ روز پنجشنبه، حرمت و اعتبارِ جنرال دوستم در اذهانِ عامه بهشدت سقوط کرد.
او در حماسۀ یازدهم سنبله، در خط و سنگرِ کسانی قرار گرفت که خود بارها از تمامیتخواهیِ آنان شکوه کرده بود، و در این سنگر به روی کسانی آتش گشود که بارها مواضع، اظهارات و اقداماتِ وی را در جدال با تروریسم و تمامیتخواهی، ستوده بودند.
آنها اکنون میگویند: دوستم چه شرمآور، مُزدِ حمایتهای آنان را داد و چقدر راحت هیزمِ کینتوزیهای تمامیتخواهان علیه عدالتخواهان شد!
مردم میگویند: تشییع و تدفینِ باقیماندۀ اجساد امیر حبیبالله کلکانی و یارانش، به امرِ و اجازۀ داکتر عبدالله، رییساجرایی و مقامِ دومِ مملکت، صورت گرفته و اگر در این مورد با آقای دوستم هماهنگیِ دولتی صورت نگرفته، هرگز نباید آنان مورد قهر و غضب و گلوله قرار بگیرند.
مسلماً مردمی که تابوتهای امیر حبیبالله کلکانی و یارانش را برای اعزاز و تدفینِ شرعی بر دوش کشیدند، کسانیاند که با تمامیتخواهیِ قومی در طول تاریخِ افغانستان سرِ ستیز دارند و خواهانِ اجرای عدالت برای همۀ اقوامِ کشور اند و از این رهگذر، به شخصیتها و نمادهای پُرارزشِ همه به دیدۀ قدر مینگرند و خواهانِ مساعی و مشارکتِ همۀ اقوام برای تحققِ این مأمول اند. آنها کسانی بودند که به همیاری و همدردیِ هممیهنانِ ازبکتبارِ خود بهویژه جنرال دوستم امید بسته بودند و از این رهگذر، با دلِ پُر به میدانِ شکستاندنِ طلسمِ برتریطلبی و سلطهگریِ قومی آمده بودند.
عمرِ جنرال دوستم طویل باد؛ اما صدافسـوس که جنابِ ایشان با رقم زدنِ رویدادِ تلخِ روز پنجشنبه، همۀ رشتهها را پنبه کرد و خود را به مهرهیی در دستانِ فاشیسمِ قومی تنزل بخشید و انبوهِ مردمی را که روزی برای تدفین و تشییعِ باعزت و کرامتِ وی کمر همت میبستند را سرخورده و پشیمان ساخت!