تبديل شدن داعش به جريان قدرتمند
نفوذ گروه داعش يا دولت اسلامي در افغانستان، نگراني هاي جدي را به بار آورده است. اين نگراني ها در عرصة داخلي باقي نمانده، بلکه دولت هاي هم جوار با افغانستان و نيز قدرت هاي منطقه اي که داراي منافع امنيتي و راهبردي در منطقه هستند، نگران شده اند. در داخل کشور، مردم، وضعيت و گزارش ها را با ترس و لرز دنبال مي کنند و هر جا که جنايت کاران و آدم کشان نقاب پوش ديده شود، ترس و هراس شان بيشتر و بيشتر مي گردد، مقام هاي سياسي حکومتي، نمايندگان مجلسين شوراي ملي و خبرگان سياسي بيرون از حکومت، نسبت به نفوذ اين گروه هشدار مي دهند و ابراز نگراني مي کنند.
آقاي محمد خان معاون اول رياست اجرايي نفوذ داعش را به عنوان يک واقعيت انکار ناپذير مطرح کرده و رياست جمهوري نيز از نفوذ اين گروه در سه ولايت کشور؛ ننگرهار، فراه و هلمند، سخن زده است. و به لحاظ بيروني و منطقه اي، جدي ترين نگراني را چند روز قبل از زبان ولاديميرپوتين رييس جمهور روسيه مي توان شنيد؛ او در ديدار با حامدکرزي، رييس جمهور پيشين کشور، از نفوذ گروه داعش در 25 ولايت سخن گفت.
با توجه به اين بحث و اين همه نگراني ها، ترس ها و هراس ها، پرسش را که مي شود مطرح کرد اين خواهد بود که: آيا گروه داعش به جريان قدرتمند در افغانستان تبديل خواهد شد؟ به عبارت ديگر، آيا زمينه هاي ظهور داعش در جغرافياي به نام افغانستان، با مختصات سياسي، فرهنگي و اجتماعي اش، وجود دارد؟
تا به حال باور مسلط بر اين بوده که افغانستان بستر مناسب براي رشد و قدرتمند شدن گروه به نام داعش نيست. اين سخن در همه جا مطرح مي شود. حامدکرزي رييس جمهور قبلي کشور، هنگام ديدار با ولاديميرپوتين، در پاسخ به نگراني هاي مطرح شده از جانب مسکو، گفته که گروه داعش از افغانستان نيست، در ميان ما جايي ندارد و نخواهد داشت و آن گروه جنگجويان خارجي هستند که مي خواهند از افغانستان به عنوان سکوي جهش/ پرش جهت رسيدن به اهداف نهايي و غايي شان سودجويند.
به نظر مي رسد که گروه داعش، دو تفاوت از گروه طالبان و حتي سازمان تروريستي بين المللي القاعده دارد.
نخست، گروه طالبان، عناد و دشمني شان را با نيروهاي نظامي و سياسي خارجي و غربي در کشور اعلام کرده بود، و عملا در طول چهارده سال در برابر آن ها رزميد، اما به پيمانه اي گروه داعش افراطي و تندروانه عمل نکرده است. سازمان تروريستي بين المللي القاعده، منافع آمريکا و برخي از دولت هاي اروپايي بلندپرواز را در سطح جهاني به ويژه مناطق خاورميانه و جنوب آسيا هدف قرار مي داد و مي دهد، پس از حادثه يازدهم سپتامبر، عملا در نبرد پايان ناپذير با آمريکا بسر مي برد به گونه اي که پس از سال ها تلاش و جست وجو، آمريکا توانست اسامه بن لادن رهبر اين گروه را رديابي و به قتل رساند، اما به مانند گروه تروريستي داعش، افراطي عمل نکرده است.
دوم، گرچه ترکيب انساني و ساختار گروه طالبان قومي ـ نژادي بوده و بيشتر از يک تبار مشخص در آن حضور دارد و گه گاهي سياست اين گروه در دام مصلحت هاي تباري گير کرده است، اما نسبت به گروه داعش، واقعيت موجود در کشورهاي اسلامي از جمله افغانستان؛ مذاهب اسلامي را تا حدي پذيرفته است. اين گروه در دوران امارت طالباني، با اين که محدوديت هاي جدي را وضع کرده بود، اما آن محدوديت ها و اعمال فشارها، بيشتر از ماهيت توتاليتر بودن و تماميت خواه بودن دولت و نظام سياسي ناشي مي شد، زيرا دولت هاي توتاليتر و تماميت خواه براي اين که قدرت را از دست نداده و در قبضه نگهدارد، از همه مي ترسد. از اين روي، گروه طالبان نسبت به گروه داعش، منعطف تر و نرم تر در برابر اين واقعيت اجتماعي که در جامعة افغانستان سني ها و شيعه ها زندگي مي کنند، عمل کرده است. اما آن گونه که پيداست گروه داعش، نداي دشمني، عناد، خصومت، درگيري، نفاق و جدايي بين مذاهب اسلامي را سر مي دهد. آن گروه برخي از سربازان ارتش عراق و مردم ملکي و بي گناه آن کشور را به جرم اين که شيعه هستند، به گونه اي وحشيانه، بي رحمانه و بدور از عواطف و احساسات انساني کشته است.
به نظر مي رسد که در حالت طبيعي و بدون کدام برنامه ريزي و پاليسي هاي کلان، جامعة افغانستان بستر مناسب براي رشد، تقويت و قدرتمند شدن گروه داعش نيست. به عبارت ديگر، جامعة افغانستان، سفرة مناسب نيست که گروه داعش نان اش را پهن کرده و تناول کند. آن گروه برمبناي شکاف هاي مذهبي، نفاق و خصومت ميان مذاهب راه اندازي شده و رشد يافته است. اين در حال است که مردم افغانستان در طول تاريخ، زندگي همراه با تساهل، تسامح و مداراي ديني را در کنارهم سپري کرده اند. اگر در تاريخ سياسي گذشتة کشور، محدوديت هاي در برابر مذهب شيعه وجود داشته و حساسيت هاي در برابر رسميت آن تبارز داده شده است، از سوي نظام هاي شاهي و مستبد بوده و مردم عادي هيچ نقش نداشته اند. حتي مردم با وجود تفاوت هاي نژادي و تباري که گه گاهي پررنگ تر از مذهب در صحنه حاضر مي شود، زندگي مسالمت آميز را داشته اند و تجربه کرده اند و فقط زمان وارد جنگ و منازعات اجتماعي شده اند که دولت يا گروه هاي سياسي، سازماندهي کرده و به آن دامن زده اند.بنابراين، در حالت طبيعي، زمينه اي براي نفوذ و قدرتمند شدن داعش در کشور ديده نمي شود. مردم افغانستان با گروه خشونت گرايي همراه نمي شود که بر اساس نفاق و دوگانگي اجتماعي وارد عرصه مي گردد.
اما اگر همين طوري، دولت، احزاب سياسي، نخبگان تاثيرگذار، علماي ديني و رسانه هاي ارزش گرا و با احساس، دست روي دست گذاشته و فقط نظاره کنند، ممکن است گروه داعش آن قدر تبليغ کند و به پيمانة به گوش هاي مردم دين مدار و مسلمان کشور بخواند و بگويد که تسليم باورها و طرزتفکر آن گروه شوند. نقش تبليغات برجسته است و نمي توان ناديده گرفت.
به هر حال، افغانستان با ويژگي هاي فرهنگي و اجتماعي منحصر به فردش، بستر مناسب براي گروه داعش نبوده و آن گروه به جريان قدرتمند تبديل نخواهد شد، اما اگردولت و در کنار دولت همة سازمان هاي اجتماعي و سياسي دست بکار نشده و فقط نظاره نمايند، مشخص است که تبليغات داعش اثر کرده و ممکن است در برخي مناطق پايگاه هاي اجتماعي براي خود باز کند. در کنار گروه داعش، برخي رسانه هاي معتبر بين المللي که تقريبا قدمت يک قرنه دارد، در پي نشر گزارش هاي مانند حضور شهروندان افغانستان در جنگ هاي سوريه است. نشر اين گزارش ها، حساسيت هاي مذهبي را پررنگ کرده و روي روحيه مردم تاثير خواهد گذاشت.