بی ثباتی در شمال افغانستان بخشی از بحران


ملک ستیز: بی ثباتی در شمال افغانستان بخشی از بحران مدیریت شده است
/5.5.2016
ملک ستیز: بی ثباتی در شمال افغانستان بخشی از بحران مدیریت شده است

اشاره: ملک ستیز از چهره‌های صاحب نام در رسانه‌های افغانستان است. آقای ستیز در رشته حقوق و مناسبات بین‌الملل در دانشگاه مسکو ماستری گرفته و برای دو سال در مرکز مطالعات استراتیژک و انستیوت حقوق بشر دنمارک به تحصیلات عالی پژوهشی پرداخته است. ملک ستیز از سال 1999 میلادی به این‌سو در بخش مناسبات جهانی انستیتوت حقوق بشر دنمارک در سمت مشاوریت ارشد ایفای وظیفه می‌نماید. او در مدت نزدیک به بیست سال کار تحلیلی و تحقیقی تجارب زیاد را در روابط بین الملل در کشورهای افریقایی جنوب شرق، آسیا اسیایی میانه و اروپایی غربی به دست آورد. ستیز با سازمان ملل متحد نیز همکاری داشته و به حیث مشاور ارشد سازمان ملل متحد در برنامه‌های توسعه‌یی این سازمان در افغانستان کار کرده است. او به حیث پروفیسور افتخاری در دانشگاه‌های استانبول و کو پنهاگن برنامه‌های مقطی را در زمینه حقوق و روابط بین‌الملل تدریس کرده است. ملک ستیز، از چهرههای شامخ ریفورم و اصلاحات به ویژه در زمینه‌های نضج گیری جامعه مدنی در افغانستان است. آقای ستیز از چهره‌های مطرح رسانه‌یی در افغانستان می‌باشد و همواره دیدگاه‌های خویش را با مردم در میان گذاشته است. او اکنون به قول خودش در خصوص بحران منطقه به باورهای تازه‌یی دست یافته است. آقای ستیز، داعش را زادۀ استراتژی امریکا می‌داند و باور دارد که استراتژی ایالات متحده امریکا بر تقویت بنیادگرایی و دهشت افگنی استوار است. افغانستان‌.رو با آقای ستیز مصاحبۀ ویژه‌یی انجام داده که اینک می‌خوانید.

افغانستان.رو: آقای ستیز اوضاع افغانستان به شکل کم‌سابقه‌یی ملتهب شده است. بحران امنیتی دامن گسترانیده و وضعیت سیاسی هم شکننده و غیرقابل پیش‌بینی به نظر می‌رسد. در مجموع کشور در آستانۀ یک بحران‌ تمام‌عیار دیگر قرار گرفته است. دلایل چنین وضعی را در چه می‌بینید؟
وضعیت افغانستان وابسته به پالیسی‌های بسیار کلان بین‌المللی است. شما در جریان هستید که هند و امریکا در این اواخر روابط بسیار خوبی شکل داده‌اند. یک سلسله مذاکرات مهمی میان چین و ایالات متحده امریکا پیرامون اوضاع جهان در حال شکل‌گیری است. این‌ها سبب می‌شود که جامعۀ جهانی توجه زیادی به مناسبات هند و چین در منطقه داشته باشد. این مسأله سبب می‌شود که پاکستان به نحوی خود را در حاشیه ببیند و قرارگرفتن این کشور در حاشیه، سبب ضعف استراتژیک و اقتصادی- نظامی پاکستان می‌شود. این درحالی است که پاکستان یک کشور بی‌نهایت وابسته به کمک‌ها و حمایت‌های جامعه بین‌المللی است. بنابراین، پاکستان با تمام نیرو تلاش می‌کند که یک بار دیگر در محور توجه جامعه بین‌المللی قرار گیرد. یگانه راهی‌که می‌تواند باردیگر خود را به جامعه بین‌المللی مطرح کند، نقش آن در منطقه و به ویژه افغانستان است. در افغانستان نقش این کشور بسیار تأثیر گذار است. به همین سبب است که دستگاه‌های نظامی و استخباراتی پاکستان تلاش می‌کنند که در وضعیت افغانستان حاکمیت داشته باشند. یگانه راه حاکمیت این کشور بر افغانستان، بحران مدیریت در کشور همسایۀ شمالی‌اش است. از یک‌سو بحران را راه‌اندازی می‌کنند و از سوی دیگر می‌خواهند به جامعه جهانی  پیام بدهند که این بحران را فقط و فقط آن‌ها می‌توانند مدیریت کنند و بنابراین باید در محور توجه جامعه بین‌المللی قرار داشته باشند.
به همین دلیل است که وضعیت افغانستان به وخامت گراییده و در این زمینه سیاست پاکستان خیلی سازنده و مهم است

افغانستان.رو:این بار خارجی مسأله است. در داخل افغانستان هم به نظر نمی‌رسد برای تأمین امنیت و ثبات انسجام لازم وجود داشته باشد. هم اکنون چندپارچگی سیاسی و اجتماعی در تمامی زمینه‌ها مشاهده می‌شود. این چندپارچگی و نبود وحدت، چه تأثیری بر تشدید بحران داشته است؟
اگر به تاریخ افغانستان نگاهی بیاندازید، متأسفانه فکتور خارجی بر اوضاع داخلی بسیار تأثیرگذار بوده است. از زمانی‌که دولتی به نام افغانستان ساخته شد، افغان‌ها زیر تأثیر سیاست‌های بین‌المللی به ویژه سیاست‌های منطقه‌یی قرار داشتند. همواره تأثیرات خارجی بر وضعیت داخلی افغانستان سایه می‌افگند. من این مسأله را بسیار وابسته و پیوسته فکر می‌کنم. اکنون حوادثی را که در افغانستان اتفاق می‌افتد، تحلیل کنید، متوجه می‌شوید که فکر پاکستانیزه‌شده بر روند سیاسی داخلی افغانستان سایه افگنده و تأثیر عمیق و گسترده هم داشته است
از زمانی‌که دولتی به نام دولت وحدت ملی شکل گرفته، می‌خواهد ژست و حرکات استقلال طلبانه‌یی را به نمایش بگذارد، اما واقعیت این است که این ژست و حرکات، از دید لوژستیکی و تأمینات اقتصادی وابسته به غرب است و از دید فکری و ایدیولوژیک وابسته به پاکستان. این دو محور هرچند که در افغانستان خیلی تضاد داخلی ایجاد می‌کند؛ اما از دید استراتژیک باهم هماهنگ هستند. چون فکر پاکستانیزه شده حمایت غرب را با خود دارد. از این جهت، اگر غرب افغانستان را حمایت اقتصادی می‌کند، مخالف گسترش فکر پاکستانیزه شده در این کشور نیست. از این‌رو، حوادث داخل افغانستان را نمی‌شود بیرون از اتفاقات کلانی‌که در منطقه می‌افتد، مورد بررسی قرار داد. اما بعضی مسایل مهم دیگری هم در این محور وجود دارد:
نبود یک فکر ملی در افغانستان؛ نبود یک تعریف دقیق از منافع ملی در کشور؛ نبود یک سیاست درست اجتماعی که بتواند منافع روانی را میان گروه‌های مختلف قومی شکل بدهد؛ نبود یک برنامۀ مستمر و دوام‌دار سیاسی که بتواند نهادهای اپوزیسیون را در افغانستان تقویت کند و زمینه بدهد، و نبود احزاب ارگانیک و فعال که بتوانند یک الترنتیف و فکر جدید را خلق کند؛ این‌ها عواملی هستند که جریان را در افغانستان خدشه‌دار ساخته است
اما دوباره بر بگردیم به فکر کلان؛ حمایت لوژستیکی غرب از یک‌سو و تأثیرات ایدیولوژیک پاکستان از سوی دیگر، وضعیت افغانستان را در چنبرۀ انحصار قرار داده است

افغانستان.رو:اما کشورهای امریکا، پاکستان، چین و افغانستان به منظور تأمین صلح و ثبات در افغانستان چندبار دورهم جمع شدند و نشست‌هایی را در اسلام‌آباد و کابل برگزار کردند. اما به یک باره‌گی این پروسه متوقف شد. حالا گفته می‌شود کابل حاضر نیست به این مذاکرات بر گردد. به نظر شما چرا این مذاکرات به بن‌بست خورد؟ آیا مذاکرات صلح نمادین بوده است؟
این مذاکرات تخصصی و تحلیلی عمیق نبود. به همین دلیل شکست خورد. به مراتب بهتر است که این مذاکرات میان چین و امریکا راه‌اندازی شود تا این‌که دولت‌هایی مثل افغانستان و پاکستان در آن حرفی داشته باشند. اگر چین و امریکا به یک اصل توافق کنند که ثبات منطقه به نفع جیوپولتیک و جیو ایکونمیک پکن و واشنگتن است، در آن صورت، معضل افغانستان بدون حضور افغانستان و پاکستان در این مذاکرات، حل می‌شود. این بدان معناست که در یک خانواده فرزندان شما باهم در تشنج و جنگ باشند و شما فرزندان‌تان را هم در جنگ تقویت کنید و هم آنها را به صلح بکشانید. این از دید استراتژیک یک مبحث بسیار مضحک است. من از همان اول به این مذاکرات خوشبین نبودم. به ویژه این‌که گفته می‌شد، این مذاکرات پاکستان را وا خواهد داشت، طالبان را به دور میز مذاکره بنشاند. شما تصور کنید دولت‌های چین و ایالات متحده امریکا که تأثیرگذاری فروانی بر پاکستان دارند- پاکستانی که حامی طالبان است- و از نفوذ بالایی در منطقه برخوردار هستند، نتواننند گروه مبتذل و از دید استراتژیک ضعیفی مانند طالبان را به میز مذاکره بکشانند. این از دید روابط بین‌المللی خیلی مضحک به نظر می‌رسد. این روند در واقع اراده‌یی را نشان می‌دهد که در منطقه جریان دارد و در آن امریکا و چین حرف مهم را می‌زند. در این مذاکرات به جای حضور دولت‌های افغانستان و پاکستان که هیچ نقشی در امنیت منطقه ندارند، بهتر بود هند و روسیه در مرحله نخست با امریکا و چین مذاکره می‌کردند تا در این محور یک هماهنگی برای ارایه یک تعریف دقیق از وضعیت منطقه شکل می‌گرفت؛ در آن صورت افغانستان و پاکستان همانند فرزندانی که منابع می‌گیرند و باهم می‌جنگند و گاهی قهر هستند و گاهی خوش، می‌توانستند به ساده‌گی بر حل این مشکل دست بیابند. بنابراین، هر نوع مذاکره با طالبان تا هنگامی‌که یک توافق کلان در سطح منطقه و جهان به وجود نیاید، بی‌معنا خواهد بود

افغانستان.رو: شما بر نقش کشورهای منطقه در مذاکرات صلح پا می‌فشارید. این درحالی است که عده‌یی معتقد هستند، عمداً کشورهای تأثیرگذار منطقه از مذاکرات صلح به دور نگه داشته شده‌اند؛ دلیل این مسأله را در چه می‌بینید؟
به این دلیل که ورژن و یا دورنمای استراتژیک غرب با روسیه، چین و ایران خیلی متفاوت است. از این سبب، این‌ها از یک‌سو خیلی در منطقه ذی‌نفع هستند و از سوی دیگر، دیدگاه متفاوت دارند. تا زمانیکه دایره تفاوت‌ها میان قدرت‌های منطقه و جهان کوچک نشود، مذاکرات صلح در افغانستان بی‌نتیجه خواهد بود. من پیشنهاد می‌کنم که دربارۀ افغانستان، امریکا با روسیه و چین وارد گفت‌وگو شود. چون روسیه بر ایران و چین بر پاکستان تأثیرگذار است. این روند خیلی آغاز بهتری خواهد بود، نسبت به این‌که ما خوش‌بین باشیم که پاکستان طالبان را بر میز مذاکره بنشاند. این درست نیست. اما تأثیرات کلانی را که چین بر پاکستان دارد و تأثیرات مهمی‌که هند بر منطقه دارد و تأثیرات ویژه‌یی‌که روسیه بر ایران دارد، در گام نخست باید مورد نشانه قرار گیرد؛ بعد به سیاست کلان جهانی توجه صورت گیرد

افغانستان.رو: همزمان با قطع گفت‌وگوها و نا امیدی از فرایند مذاکرات صلح؛ جنگ در شمال افغانستان تشدید شد. برخی تحلیلگران و شخصیت‌های سیاسی در گفت‌وگو با افغانستان‌.رو، از دست داشتن حلقات داخلی در انتقال  نبرد به شمال سخن زدند و مدعی شدند که جنگ از کابل مدیریت می‌شود. باور شما به عنوان آگاه مطرح روابط منطقه‌ و جهان در این زمینه چیست؟
گسترش جنگ در شمال افغانستان به معنای هدف‌گیری آسیای‌میانه و مرزهای اقتصادی و سیاسی روسیه است. سازمان‌دهی این جنگ – همان‌طوری که پیشتر دیدگاه کلان را مطرح کردم- از سوی امریکا که پول و منابع اقتصادی و نظامی افغانستان را تأمین می‌کند و از سوی پاکستان به عنوان منبع فکری، صورت می‌گیرد. یگانه چیزی‌که فکر پاکستانیزه‌شده را با منافع غرب هماهنگ می‌سازد، اسلام سیاسی و گسترش Fundamentalism (بنیادگرایی) می‌باشد. با تأسف پنتاگون و سیا هر قدری‌که در برابر تروریسم و دهشت‌افگنی شعار می‌دهند، اما از دید استراتژیک یک پیوند بسیار مهم بین اسلام سیاسی و امریکا وجود دارد. اسلام سیاسی را در واقع پاکستان نمایندگی می‌کند و این کشور منافع غرب را در منطقه تمثیل می‌نماید. با تأسف این افراط گرایی یک حامی کلان دارد و آن استراتژی کلان ایالات متحدۀ امریکا می‌باشد. به همین دلیل است که هر قدر اسلام سیاسی و افراط‌گرایی از جنوب و شرق به شمال افغانستان منتقل شود، به همان پیمانه می‌تواند منافع درازمدت ایالات متحده امریکا را در منطقه تأمین کند
شاید برای عده‌یی این تحلیل من قابل باور نباشد، اما من به این نتیجه رسیده‌‌ام، هر قدری که امریکایی‌ها، پنتاگون و CIA شعار مبارزه با تروریسم و ضد دهشت افگنی را مطرح می‌کنند، اما لحاظ استراتژیک اسلام را به عنوان یک اسباب مهم استفاده می‌نمایند. این کار از طریق تقویت گروه‌های افراطی در افغانستان و خاورمیانه محقق می‌شود. حضور داعش در جهان، نتیجۀ همین استراتژی است. گروه‌های افراطی‌ ابوسیاف، شمشیر مسلمین و... که در جنوب شرق آسیا و در کشورهایی مانند فلپین و تایلند به تهدید کلانی در برابر جهان تبدیل شده‌اند، همه از همین استراتژی آب و امکانات گرفته‌اند و تربیه شده‌اند. من تشویش دارم که امریکایی‌ها بار دیگر از همین استراتژی استفاده نکنند و از یک سو گفتمان کلان تمدن‌ها را به نفع خود بچرخانند و از سوی دیگر، هژمونی سیاسی و مذهبی خویش را در جهان تقویت نمایند. به همین سبب است که جنگ به شمال افغانستان که مردمان آن از لحاظ روابط اجتماعی، تفکر بازتر و سکولاتر دارند، گسترش پیدا می‌کند و گروه‌هایی مانند داعش که از سوی پاکستان حمایت می‌شوند، در شمال افغانستان بی‌ثباتی را به بار می‌آورند. در حقیقت، این بی‌ثباتی وابسته به همین استراتژی خطرناک است.  

افغانستان.رو: کشورهای روسیه، چین و  آسیای مرکزی و سازمان‌های منطقه‌یی از جمله شانگهای و امنیت جمعی که مورد هدف این "استراتژی خطرناک" هستند، برای دفع تهدید از ناحیۀ افراط‌گرایی و تروریسم، چه کارهایی کرده‌اند و چه کاری می‌توانند؟
شانگهای و کشورهای مشترک‌المنافع تا اکنون به یک هماهنگی استراتژیک نزدیک نشده‌اند. این سازمان‌ها یک آرمان کلان و مهم دارند. آرمان این کشورها بسیار به نفع منطقه است. این آرمان عبارت از ثبات منطقه و جهان می‌باشد. اما از دید استراتژیک، این‌ها(سازمان‌های غربی و منطقه‌یی) خیلی با هم متفاوت هستند. زمانی سازمان‌های منطقه‌یی از جمله شانگهای می‌توانند همگرایی خلق کنند که جایگاه و پایگاه ایالات متحده امریکا و ناتو را در منطقه تضعیف کنند. اما چون یک الترنتیف دقیق برای تضعیف جایگاه ناتو و امریکا ندارند و از سوی دیگر، حضور ناتو را در افغانستان بد نمی‌بینند- چون ناتو به نحوی ضمانت می‌کند که در منطقه تروریسم بین‌المللی گسترش پیدا نکند- این کشورها منابع کافی برای این‌که بتواننند جایگزین ناتو در منطقه شوند، ندارند
یگانه کاری را که این کشورها می‌توانند انجام دهند این است که سازمان‌های منطقه‌یی را به سازمان‌های سیاسی و استراتژیک تبدیل کنند. اکنون این سازمان‌ها، سازمان‌های هماهنگی هستند. فرق سازمان‌های هماهنگی و سازمان‌هایی مانند ناتو این است که سازمان‌های هماهنگی، دارای ویژن استراتژیک نیستند. این‌ها برای هماهنگی سیاسی و اقتصادی باهم همکاری می‌کنند. اما پیمان ناتو یک پیمان استراتژیک است. این پیمان استراتژیک، سه مولفۀ بسیار مهم را با خود دارد: مولفۀ نخست: همگرایی نظامی است. یعنی این کشورها منابع نظامی کافی دارند و این منابع را بر بنیاد استراتژی خود به مصرف می‌رسانند. دوم: این‌ها داری یک صندوق کلان اقتصادی هستند که بیشتر پول آن را امریکا می‌پردازد. سازمان‌هایی مانند شانگهای این منابع را با خود ندارند. سوم: ناتو از حمایت اجتماعی برخوردار است. مردم در کشورهای عضو پیمان ناتو، این سازمان را مشروعیت و مقبولیت می‌بخشند. در واقع، شهروندان دولت‌های ناتو از این سازمان به عنوان یک سازمان نظامی که منابع سیاسی و نظامی‌شان را در جهان تمثیل می‌کند، حمایت می‌کنند. اما سازمان‌های منطقه‌یی از این سه مولفه بی‌بهره هستند. تا زمانی‌که این سه مولفه شکل نگیرد، به نظر من این سازمان‌های منطقه‌یی کار مهمی را نمی‌توانند ارایه کنند و الترنتیفی را برای ناتو در منطقه خلق نمایند. از این رو، این سازمان‌ها می‌توانند در سطح یک فشار و لابی بین‌المللی مطرح شوند؛ اما به هیچ صورت به عنوان یک جایگزین برای ناتو در منطقه تبدیل نخواهند شد. چون جایگاه این سازمان‌ها بسیار منفعل است. نقش فعالی ندارند تا افغان‌ها بر آنها متکی باشند. این سازمان‌ها نمی‌توانند در برابر امریکا و پاکستان که استراتژی خطرناک را دنبال می‌کنند، نه بگویند. از این رو، ما افغان‌ها نمی توانیم بر این سازمان‌ها تکیه کنیم
اما این که چه باید بکنند؟ یگانه کاری را که سازمان شانگهای و سازمان‌های مشابه منطقه‌یی می‌توانند بکنند این است که با امریکایی‌ها مذاکره و لابی کنند و زمینه را به گفت‌وگویی که پیشتر از آن یاد کردم، فراهم بسازند

افغانستان.رو: آقای ستیز، با تحلیلی‌که شما از منطقه و وضعیت کشور ارایه می‌کنید، آیندۀ سیاسی و امنیتی افغانستان را چگونه می‌بینید؟
من باور دارم که امریکایی‌ها، پاکستان را با افغانستان تعویض نمی‌کنند. یعنی اسلام‌آباد را به عنوان یک قربانی به کابل تبدیل نخواهند ساخت. چون افغانستان جیوپولتیک مهمی برای امریکایی‌هاست و آنها می‌خواهند که در منطقه منافع خود را داشته باشند و منافع‌شان را در آسیای میانه تأمین کنند و راه رسیدن به قفقاز از همین آدرس میسر می‌گردد؛ از این سبب امریکایی‌ها افغانستان را به عنوان یک منطقۀ بحرانی قابل مدیریت حفظ خواهند کرد. بحران افغانستان به خاطر تأمین منافع غرب و پاکستان است. اما این بحران باید قابل مدیریت باشد. بنابراین، دولت افغانستان هم باید دولتی باشد که این مسایل را بفهمد و بپذیرد و امریکا را نسبت به دیگر کشورهای منطقه‌یی ارجحیت بدهد. از این سبب من فکر می‌کنم که بحران در افغانستان ادامه پیدا خواهد کرد و اما این بحران قابل مدیریت است و امریکایی‌ها به هیچ صورت نمی‌خواهند از مدیریت خود خارج سازند.

فارسی.رو

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد

آب درمانی" مزایا و مضرات