افغانستان در سایۀ دیکتاتوری
افغانستان در سایۀ دیکتاتوری
احمــد عمران/
روز دوشنبه از زبان اعضای مجلس نمایندهگان واقعیتی بیرون شد که هرچند دیرهنگام بود و پیش از آن شهروندانِ کشور در تجربه زیستۀ خود آن را دریافته بودند، ولی با آنهم هنوز میتواند به عنوانِ یکی از چالشهای اصلی و مهم در تحلیل وضعیتِ خطرناک و بحرانیِ کشور اهمیتِ خود را حفظ کرده باشد. اعضای مجلس در این نشست که به بررسی وضعیت جاریِ کشور و استعفای دو تن از مقامهای بلندپایۀ امنیتی پس از وقوع حادثۀ خونین در پایگاه ارتش در بلخ، اختصاص یافته بود، اعلام کردند که
ریشۀ اصلیِ مشکلات در افغانستان خلاف آنچه که عدهیی میپندارند، در بیرون و حتا در جاهایی نیست که به دنبالش هستند. به گفتۀ این تعداد از اعضای مجلس نمایندهگان، مشکل مهم و اصلیِ افغانستان در ارگ و در شخص رییس جمهوری ریشه دارد و به دلیل اینکه ریشۀ مشکلات در جایی است که ممکن بسیاریها گمان نبرند، راهحلِ آن نیز مورد توجه قرار نگرفته است.
در این سخنان، چنان واقعیتی نهفته است که باید از آن به عنوان مادرِ مشکلات یاد کرد و اگر مردم افغانستان قادر شوند این مشکل را حل کنند، بدون شک حلِ دیگر مشکلات کار چندان دشـواری نخواهد بود. از سالها به اینسو ارگ تنها پایگاه قدرت و خانۀ رییس جمهوری نبوده، بل محل بده ـ بستانهای سیاسی، معاملهگریها و توطیههای سیاسی نیز بوده است. چه در زمانِ آقای کرزی و چه در زمانِ فعلی، ارگ در مسایل کشور از خُرد تا بزرگ تصمیم میگیرد و اجرا میکند.
در زمان آقای کرزی، انتقادهای زیادی نسبت به این مسأله وجود داشت، ولی با آنهم میتوان گفت که به اندازۀ زمانِ فعلی، ارگ دچار تمامیتخواهی و تکمحوریِ لجامگسیخته نشده بود و بودند کسانی که نمیگذاشتند آقای کرزی هرچه دلش میخواهد انجام دهد. اما حالا وضع فرق کرده، اشرفغنی هرچند شباهتهایی با کرزی دارد ولی تفاوتهایِ آنها نیز بسیار زیاد است.
کرزی با همۀ مشکلات خود، آدمی عاطفی و احساسی بود و تلاش میکرد که موجباتِ آزردهگیِ دیگران را زیاد فراهم نسازد. ولی آقای غنی چنین نیست؛ او به جای احساساتی شدن، عصبانی میشود و به جای ترمیم روابطش با دیگران، از آنها به شدیدترین شکلِ ممکن انتقام میگیرد. من گاهی میترسم نسبت به وضعیتِ برخیها که به او نزدیک شدهاند، چرا که احتمال دارد در زمانی دیگر او به این نتیجه برسد که آنها را باید حذف کند.
نمایندهگان مجلس که بدون شک به دلیل رفتوآمدهای زیادی که در ارگ دارند، خوب میفهمند و مدعی اند که ارگ و شخص رییس جمهوری بسیاری از وزیران را به کار کردن نمیگذارند و به جای آنها وظایفِ این وزارتخانهها را انجام میدهند. این نمایندهگان تأکید داشتند که به دنبال استیضاح و سلبصلاحیت وزیران نباید رفت، چرا که به گفتۀ آنها وزیران کابینه آن صلاحیتهایی را که باید داشته باشند، ندارند و به همین دلیل، وضعیت کشور چنین بحرانی شده است. به باور آنها اگر بخواهیم به دنبال عامل اصلیِ مشکلات اخیر بگردیم، آن کس رییس جمهوری است و نه مسوولانِ بخش امنیتی کشور.
در این گفتهها بدون شک واقعیتهای زیادی نهفته است. آقای غنی از زمانی که قدرت را به دست گرفته تا به امروز در جهت انحصارِ آن تلاش کرده است. سخنان هشدارآمیز چند ماه پیشِ رییس اجرایی که میگفت ظرف سه ماه موفق به دیدار رییس جمهوری نشده، دقیقاً پرده از همین خواست قدرت پرده برمیداشت. آقای عبدالله از این ناراحت نبود که رییس جمهوری را دیده نمیتواند، بل از این ناراحت بود که رییس جمهوری به جای او نیز تصمیم میگیرد و یا در مسایلی که باید با او مشوره صورت بگیرد، ارگ به صورت یکجانبه تصمیمهایش را عملی میکند.
نمایندهگان مجلس حتا میگفتند که آقای غنی نظام را به شاهی مطلقه تبدیل کرده و در روزهای اخیر حتا به سخنان نزدیکترین مشاروانش نیز گوش نمیدهد. شاید یکی از مهمترین دلایلی که وضع کشور بهبود نمییابد، در همین امر نهفته باشد. یک نفر وقتی به جای همه میاندیشد، تصمیم میگیرد و اجرا میکند، حتماً دچار اشتباههای مدهش نیز میشود.
تواناییهای انسانی طوری نیست که قابل محاسبه و یا سنجش نباشد. انسان در بهترین و عالیترین وضعش، باز دچار محدودیتهای فراوانی هست. یک نفر بدون شک نمیتواند تصمیمهای بدون اشتباه بگیرد. همین مسأله در گذشته فاجعههای فروانی را خلق کرده و انسانها با درس گرفتن از همین رویدادها، قدرت را تقسیم کرده اند تا یک نفر به شکل مطلقالعنان از آن برخوردار نباشد.
فلسفۀ به وجود آمدن دولتهای مدرن چیزی جز جلوگیری از فساد قدرتِ سیاسی نیست. در گذشته شاهان چنان بر زندهگی مردمِ یک سرزمین حکم میراندند که همه چیز از آنها آغاز مییافت و با آنها پایان میگرفت. کسی نمیتوانست که در کار و تصمیمهایشان دخالت داشته باشد. این وضعیت باعث شد که مردم قربانی خواهشها و جهالتهایِ یک فرد شوند.
انسانها به دنبال تلاشهای چندینقرنه موفق شدند که نظامهای مطلقالعنان را بردارند و به جای آنها، نظامهای مشروطه و یا دارای قدرتِ محدود را جایگزین سازند. امروز دیگر برگشت به آن گذشتۀ تاریخی وجود ندارد ولی برخی کسان که به قدرت میرسند، با زیرکی سعی میکنند به صورتِ پنهان قدرتِ خود را به شاهان مطلقالعنان نزدیک سازند.
آقای غنی از نظر روانی چنین آدمی است. در او میل به داشتنِ بیشترین قدرت همواره به صورتهای مختلف خود را نشان داده است. او حتا در زمانی که وزیر بود نیز اکتهای حاکمِ بلامنازع را بروز میداد. میل به قدرت آقای غنی را به جایی رسانده که به تصمیمگیرندۀ اصلی و مطلقالعنانِ دولت میخواهد تبدل شود. مشکلاتِ امروزِ کشور ناشی از همین میل به قدرتِ بیش از حد رییس جمهوری است و اگر جلو این میل لجامگسیخته گرفته نشود، فردا به معضلی غیرقابلِ حل در کشور تبدیل خواهد شد؛ چرا که در حال حاضر متأسفانه قدرت در اختیارِ او قرار دارد.