سياست دو ستوني داعش در افغانستان
سیاست دوستونی داعش در افغانستان
پرسشی که مطرح میشود این است که چرا داعش در ابتدای کار، بهجای تلاش برای تصاحب سرزمین و گسترش نفوذ، تقابل با طالبان سنی و هزارههای شیعه را در دستور کار
داعش یا آنچه به «دولت اسلامی عراق و شام» موسوم است، بهعنوان شاخهای از جریان القاعده تلقی میشود که پس از جهشهای ژنتیکی ـ سیاسی به گروهی شورشی و بیرحم تبدیل شده است. این گروه که یکی از رادیکالترین گروههای افراطگر است، از اواسط سال 2013 اعلام موجودیت کرد و پس از آن توانست بهسرعت بخشهای قابلتوجهی از سوریه و عراق را تحت کنترل خود درآورد. علاوه بر این گروههای افراطگرایی در نیجریه و لیبی نیز با ابوبکر البغدادی ـ سرکرده این جریان ـ بیعت کرده و بدین ترتیب چهار کشور کموبیش درگیر مسئلهای به نام داعش شدند.
جدیدترین تلاشهای این گروه معطوف به فراهم ساختن جای پایی در افغانستان بوده که در اوایل سال جدید میلادی (زمستان 1393) آغاز شد. هرچند در ابتدا مقامات افغانستان حضور داعش در این کشور را تکذیب کرده[1] و تبلیغاتی میدانستند[2]، اما گذر زمان نشان داد که داعش نهتنها افغانستان که سودای حکمرانی بر تمام «مشرق اسلامی» را دارد و آسیای مرکزی و شبهقاره هند اهداف احتمالی آینده این گروه شورشی خواهند بود؛ این سخن میتواند به نگارهای که این جریان در اواسط سال 2014 بهعنوان چشمانداز پنجساله گسترش سرزمینی خود منتشر کرد، مستند شود[3]
به هر روی داعش وارد افغانستان شد و توانست در مدتی کوتاه، فعالیتهای درخور توجهی سازماندهی کرده و خود را بهعنوان گروهی باانگیزه، لجستیک نظامی و با منابع مالی قابلتوجه معرفی نماید[4]. هرچند در ابتدا حضور داعش در حمل و نصب بیرقهای سیاه این گروه خلاصه میشد، امروز شاهد فعالیت گستردهتر این گروه در افغانستان هستیم. داعش در طول کمتر از یک سال حضور خود در افغانستان، سعی کرده تا ضمن عضوگیری از میان جنگجویان بریده از طالبان، از میان مردم و جوانان افغان نیز عضوگیری نماید. علیرغم وجود فقر و تنگدستی، سابقه طولانی افراطگرایی در افغانستان، بیکاری و مشکلات عدیده دیگر، گزارشهایی از عضوگیری وسیع داعش در افغانستان از میان مردم عادی گزارش نشده است.
نکته قابلتوجه دیگر آن است که فعالیت عمده جریان داعش در این مدت بر مبارزه با طالبان و وحشتافکنی در میان شیعیان افغانستان تمرکزیافته و این گروه کمتر با نیروهای امنیتی افغانستان درگیری داشته است. پرسشی که مطرح میشود این است که چرا داعش در ابتدای کار، بهجای تلاش برای تصاحب سرزمین و گسترش نفوذ، تقابل با طالبان سنی و هزارههای شیعه را در دستور کار خود قرار داده است؟ این نوشتار درصدد است تا ابعاد مختلف مسئله را برای پاسخگویی به این پرسش مورد کندوکاو قرار دهد.
نگاهی گذرا به وقایع چند ماه گذشته، در گام نخست حکایت از تلاش داعش برای مواجهه با طالبان دارد. ظاهراً پس از آنکه «ملااختر محمد منصور» رهبر فعلی طالبان نامهای به ابوبکر البغدادی نوشت و در آن تأکید کرد که «در اینجا جدا از تشکیلات امارت اسلامی صف دیگری ایجاد نگردد»[5]، سرکرده داعش، ملاعمر را «جنگسالاری نادان و بیسواد»[6] خطاب کرد. این مسئله و مجموعه عوامل سیاسی و ایدئولوژیک دیگر موجب بروز درگیریهای میدانی میان طالبان و داعش در افغانستان شد. بر اساس اخبار موجود، دو گروه در فروردینماه سال جاری به یکدیگر اعلام جنگ کردهاند[7]. این درگیریها عمدتاً در ولایت فراه در غرب[8]، ننگرهار در شرق[9]، هلمند در جنوب[10] و زابل در جنوب شرق[11] افغانستان بوده که دهها تن از جنگجویان دو طرف را به کام مرگ کشانده است.
علاوه بر مواجهه میان دو گروه، داعش بخش قابلتوجهی از انرژی خود را مصروف وحشتافکنی در میان شیعیان نموده است. تشیع در افغانستان عمدتاً مترادف با «هزاره» است و این گروه قومی و مذهب تشیع در افغانستان وحدت مفهومی یافتهاند بهگونهای که وقتی کسی واژه هزاره را به کار میبرد، منظورش شیعه است. با این حال شیعیان افغانستان به قوم هزاره محدود نیست و سادات، قزلباشها نیز شیعهمذهب هستند. بهعلاوه اقلیتی از تاجیکها، پشتونها و ترکمنها نیز شیعهمذهب هستند.
تمرکز جمعیتی شیعیان در مرکز افغانستان و در ولایات بامیان، غزنی، ارزگان، غور، جوزجان، سمنگان و بخشهایی از بلخ قرار دارد که اصطلاحاً «هزارهجات» نامیده میشود. با این حال شیعیان در سایر ولایات و شهرهای افغانستان نیز حضور دارند. با این وصف میتوان گفت که دامنه فعالیتهای داعش در ماههای اخیر به «هزارهجات» نرسیده اما در مناطق همجوار و در مناطقی که جمعیت قابلتوجهی از شیعیان در آن قرار دارد از جمله در برخی شهرهای ولایات غزنی، زابل و هلمند، فعالیتهای تروریستی به رهبری این جریان رخ داده است. بهعنوان نمونه میتوان به گروگانگیری 31 مسافر هزاره در استان زابل در اواخر سال 1393[12]، ربوده شدن چند نفر در مسیر ولایت غزنی و ربودن دو زن که متأسفانه یک حرکت جدید در عرصه جنگ افغانستان است[13] اشاره کرد. همچنین نمونههای دیگری از هزاره ستیزی در ماههای اخیر مشاهده شده است که به طالبان منصوب شده اما بهواقع تا روشن شدن خط و مرزهای دو گروه نمیتوان بهروشنی درباره عامل اصلی آن اظهارنظر کرد. علاوه بر گروگانگیری، نمونههایی از بمبگذاری و اقدامات انتحاری نیز گزارش شده که طالبان آنها را محکوم کرده است؛ به همین دلیل انگشت اتهام بهسوی داعش دراز است[14].
در باب چرایی عملکرد گروه داعش در افغانستان در ماههای اخیر چند نکته قابلذکر است که به فهم بهتر تحولات داخلی افغانستان کمک میکند:
- داعش برای تشکیل ولایت خراسان، حتماً نیاز به ساقط کردن دولت مرکزی در کشورهای هدف خود دارد. این رویکرد در سوریه و عراق دنبال شده و در سایر کشورها نیز میبایست دنبال شود. از آنجا که داعش در افغانستان جریانی نوپاست، درگیر شدن با دولت مرکزی آن را بهسرعت مضمحل خواهد ساخت. از اینرو در تصمیمی واقعبینانه تلاش شده است تا رسیدن این گروه به موقعیتی قابلقبول، هدف مبارزه نه دولت مرکزی که جریان طالبان باشد. طالبان بهعنوان جریانی که به دنبال توافق با دولت مرکزی است و پس از اعلان خبر فوت رهبر معنوی آن دچار اختلافات درونی و چندپارگی هویتی شده است، دیگر کارکرد چندانی برای بازیگران پشتیبان خود و جذابیتی برای بنیادگرایان پشتون ندارد. آغاز مبارزه با این گروه نه واکنش پشتیبانان پیشین طالبان را برمیانگیزد و نه با مخالفت جدی دولت مرکزی مواجه خواهد شد. با این حال این حُسن را دارد که اغلب نیروهای بنیادگرا و جنگسالار ناراضی از طالبان را در کوتاهمدت به جریان داعش جذب و این جریان را بهعنوان پرچمدار اصلی مبارزه در افغانستان بهجای طالبان خواهد نشاند.
- عامل دیگرِ ممانعت از درگیری با دولت مرکزی، تجربه داعش در عراق است. با اوج گرفتن فعالیت داعش در عراق، ائتلاف ضد غربی به رهبری آمریکا در کنار مشاورههای جمهوری اسلامی ایران به نظامیان عراقی، پیشروی داعش در عراق را کُند و در مواردی این روند را معکوس نموده است. آغاز درگیری جدی با دولت افغانستان میتواند شرایط مشابهی را در افغانستان پیشِ روی داعش قرار دهد و کار را برای آن بیشازپیش دشوار نماید.
- دلیل دیگرِ انتخاب رویکرد مبارزه با طالبان و اجتناب از مواجهه با دولت مرکزی را میتوان در ابعاد اقتصادی جنگ جستجو نمود. جنگسالاران طالبان در افغانستان سالانه بیش از یک میلیارد دلار از محل تولید، فرآوری و قاچاق مواد مخدر درآمد دارند که بهواسطه آن هزینههای ترور را تأمین میکنند. داعش با علم به اهمیت درآمدهای حاصل از مواد مخدر احتمالاً در تلاش است تا سرزمینهای حاصلخیز پشتون نشین در جنوب و شرق افغانستان را بهتدریج تصاحب نماید تا از مواهب مالی کشت خشخاش بهرهمند شود. این سرزمینها غالباً در اختیار طالبان است و از اینرو نبرد با طالبان در دستور کار داعش قرار گرفته است و میتوان پیشبینی کرد که در آینده بر شدت و دامنه این کشمکشها افزوده شود.
- عامل دیگر به هدفگذاری داعش برای سربازگیری و تقویت نیروهای طرفدار خود در افغانستان مربوط میشود. قوم پشتون غالباً در نیمه جنوبی افغانستان ساکن بوده و احتمالاً جمعیت این گروه قومی است که میتواند به صفوف داعش بپیوندد؛ به عبارت دیگر رهبران داعش میدانند که اگر نیروهای افغانی باشند که به آنها بپیوندند، این افراد عمدتاً ناراضیان و جداشدگان از طالبان و یا جوانان پشتون خواهند بود. در این راستا منازعه با طالبان و همزمان ترور شهروندان هزاره در دستور کار قرارگرفته است. مبارزه با طالبان، این گروه ـ که جذابیت و کارکرد پیشین را در افغانستان ندارد ـ تضعیف کرده و عده بیشتری را جذب داعش خواهد کرد. بهعلاوه ترور هزارهها نیز مستقیم و غیرمستقیم پیام یگانگی مذهبی داعش و پشتونها را به این قوم میدهد. این مطلب زمانی روشنتر میشود که شکافهای قومی در افغانستان مورد تأکید قرار گیرد. جدیترین شکاف قومی در افغانستان که موضوع مذهب آن را عمیقتر کرده است، شکاف هزاره ـ پشتون است. این شکاف دوگانگی شیعه ـ سنی را نیز تقویت میکند. از اینرو «سیاست دو ستونی» داعش در افغانستان بر مواجهه با «طالبان پشتون» و «هزارهگان شیعه» قرار گرفته است.
در مواجهه با این شرایط، دولت مرکزی افغانستان نیز اقداماتی را سازماندهی کرده است. از جمله میتوان به تشکیل نیروی نظامی ویژه جهت مبارزه با داعش توسط اداره امنیت ملی افغانستان، بازداشت افراد داعش که با هدف جذب نیرو برای آن فعالیت میکردند[15]، مبارزه با تحرکات داعش و دستگیری فرماندهان محلی آن، مبارزه همزمان با طالبان و داعش در محل درگیری دو گروه[16] و نیز حمله به محلهای تجمع داعش در ولایات ننگرهار، فراه و هلمند[17] اشاره کرد. با این حال باید به این نکته توجه داشت که نیروهای نظامی و امنیتی افغانستان نوپا، کمتجربه، فاقد امکانات مالی و لجستیکی کافی جهت مقابله همهجانبه با پدیده تروریسم هستند. این مسئله در کنار ریشهدار بودن افراطگرایی در افغانستان، تلاش بازیگران منطقهای و فرامنطقهای جهت ممانعت از توسعه پایدار افغانستان، فقر و بیکاری فضا را برای ظهور و گسترش جریانات بنیادگرا با رویکردهای تروریستی از قبیل داعش فراهم ساخته است.
در مقام جمعبندی میتوان گفت که داعش برای گسترش حوزه نفوذ خود در افغانستان با چالشهای جدی و متعددی روبروست که پیشروی آن را حتی در مناطق پشتون نشین با چالش مواجه خواهد کرد. هرچند امید این جریان به پشتونهای افغان است اما به دلیل وجود تفاوتهای ایدئولوژیک و اعتقادی میان مذهب حنفی و طریقت «دیوبندی» طالبان و گرایش سلفی ـ وهابی داعش، احتمالاً با پذیرش گسترده این قوم مواجه نخواهد شد. علاوه بر این، رفتارهای غیرانسانی، وحشیانه و بیقاعده داعش در سوریه و عراق، وحشت عمیقی را در میان مردم افغانستان اعم از پشتون، تاجیک، ازبک و سایر اقوام پدید آورده است. وضعیت هزارههای شیعه در این میان روشن است. آنها در گام اول به دلایل مذکور یکی از محورهای سیاست خصمانه داعش قرارگرفتهاند و این جریان به مواجهه مستقیم با این گروه قومی ـ مذهبی پرداخته است. با این حال بسیار بعید است که در کوتاهمدت داعش بتواند به مناطق هزاره نشین نفوذ کند و ناگزیر است تا اقدامات ضدشیعی خود را در مناطق پیرامونی هزارهجات و در شهرهایی که شیعیان در آنها در اقلیت هستند انجام دهد. همچنین انتظار میرود با گسترش تواناییهای نظامی و بهبود وضعیت این گروه به لحاظ نیروی انسانی، بهتدریج تقابل با دولت مرکزی افغانستان بهطور جدی در دستور کار داعش قرار گیرد.
[1] خبرگزاری فارس (1394)، «تکذیب حضور داعش در ولایت سرپل افغانستان/فعالیت طالبان افزایش یافته است»، قابل دسترسی از (آخرین مشاهده در 13 مرداد 1394):
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13940205001457