روزهای دشـوار و مشاعرِ پریشانِ آقای غنی
روزهای دشـوار و مشاعرِ پریشانِ آقای غنی
احمد عمران/ سه شنبه 30 جوزا 1396/
آقای غنی یک تیوری عام در رابطه با حلِ تمام مسایلِ کشور دارد و آن اینکه: «بیایید اجماع ملی درست کنیم». او از زمانی که رژیم طالبان سقوط کرد و به افغانستان برگشت تا به امروز که به ریاستِ دولت افغانستان دست یافته، همواره از “اجماع ملی” در هر موردی سخن میگوید. اگر از بحران
سیاسی سخن گفته میشود و یا مشکلات اجتماعی، آقای غنی میگوید حتماً باید “اجماع ملی” در این موارد به دست آید. او اخیراً به دنبال افزایش ناامنیها در کابل و واکنش شهروندان به این ناامنیها نیز خواهان “اجماع ملی مردم کابل” در مورد تأمین امنیتِ این شهر شده است. مثل این است که باشندهگان کابل هنوز موضعشان را در مورد تأمین امنیت رسماً اعلام نکردهاند و اشرفغنی نمیداند که آیا باشندهگان کابل خواهان تأمین امنیت هستند و یا خیر. به همین دلیل، او در یک نشست در ارگ اعلام کرد که به زودی یا در سوم عید و یا طی ده روز اول عید، این نشست را با شرکت ۴۰۰۰ تن از باشندهگان شهر کابل برگزار میکند و اجماع آنها را در رابطه با امنیتِ این شهر بهدست میآورد.
حالا اولاً معلوم نیست که رییسِ حکومت وحدتِ ملی ده روز اولِ عید را که میخواهد این نشستِ بااهمیتِ امنیتی(!) در آن برگزار شود، از کجا استخراج کرده است و اصلاً ده روز اولِ عیـد یعنی چه!
ثانیاً چرا آقای غنی فقط چهارهزار نفر را میخواهد در این نشستِ بزرگ دعوت کند تا در نتیجۀ آن اجماع ملی به دست آید؟ بر چه معیاری، اشرفغنی عدد چهارهزار را نشانۀ حضور همۀ نمایندهگان کابل دانسته است؟ در گذشته رسم بر این بود که چنین نشستهای بزرگی در چادر بزرگِ لویهجرگه برگزار شود و چون در چادر لویهجرگه بیش از ۲۰۰۰ نفر جای نمیشود، همیشه همین تعداد به عنوان نمایندهگان کُلِ افغانستان دعوت میشدند. حالا هم شاید ارگ ریاستجمهوری گنجایش بیشتر از چهارهزار نفر را نداشته باشد و به همین دلیل آقای غنی چهارهزار را به نمایندهگی از کُلِ باشندهگان کابل میخواهد دعوت کند!
ثالثاً چرا اشرفغنی تا هنوز نمیداند که باشندهگانِ کابل امنیت میخواهند و یا اینکه هوسِ مهمانی و نشست کردهاند و میخواهند اختلاط کنند؟ آیا بیمِ آن وجود دارد که در چنین نشستی، باشندهگان کابل یکصدا بگویند که نخیر ما امنیت نمیخواهیم؟ مگر یکی از وظایف اصلیِ رییس دولت، تأمین امنیت شهروندانِ کشور نیست؟ آیا ضروری است که هر روز در پیوند به مسالۀ مهمی که جز وظایف اصلی و بدیهی دولت نیز به شمار میرود، نشستِ بزرگ برگزار کرد و اجماع ملی بهدست آورد؟
آقای غنی یا معنای دولتداری را تا هنوز نمیداند و با لایحۀ وظایفِ خود آشنا نشده و یا اینکه شعورِ دیگران را به حساب نیاورده است! در اینکه تأمین امنیت از اصلیترین وظایفِ حکومتها به شمار میرود، هیچ جای ابهامی وجود ندارد. حکومت موظف است در بدلِ گرفتن مالیه از مردم، امنیت جانی و مالیشان را تأمین کند. حکومتی که توانایی تأمین امنیت را ندارد، به معنای این است که آن حکومت به اصلیترین وظایفش در قبال شهروندان نمیتواند عمل کند.
از جانب دیگر، آقای غنی در این نشست میگوید که باشندهگانِ کابل باید موقفِ خود را در قبال گروههای مسلحِ غیرمسوول، موترهای شیشه سیاه، موترهای بدون شماره و مسایلی از این قبیل روشن بسازند! اگر این سخنان را شخصاً از طریق رسانهها نمیشنیدم، بدون شک اگر کسی برایم قصه میکرد، باور نمیکردم که رییس دولتِ افغانستان که دومین مغز متفکرِ دنیا هم هست، چنین سخنانِ غیرمسوولانه را به زبان آورده است!
آیا آقای غنی هنوز باور نکرده که رییسِ دولت و حکومت است و اجرای قوانین بخشی از وظایف و صلاحیتهایش میباشد؟ وقتی فردی به عنوان رییسجمهوری یک کشور سوگند وفاداری یاد میکند، دیگر لازم نیست که هر روز بیاید و از مردم بپرسـد که فلان کار، آن هم کاری چون تأمین امنیت را انجام بدهم و یا خیر؟ آیا در این رابطه شک وجود دارد که مردم یک کشور خلافِ عقل بگویند که نخیر ما امنیت نمیخواهیم، بگذارید که ناامنی همچنان از ما قربانی بگیرد؟! مگر آقای غنی نمیبیند که از بیست روز به اینطرف باشندهگان کابل در اعتراض به ناامنیها در زیر چادرهای تحصن نشستهاند؟ آیا این اجماع ملی در رابطه با تأمین امنیت نیست؟ اگر حکومت تا هنوز اجماع ملی در مورد تأمین امنیت را بهدست نیاروده، پس به این معناست که در تأمین امنیت هم کاری نکرده است؟
از سخنانِ آقای غنی چنین استنباط میشود که او هنوز دستوری در رابطه با تأمین امنیتِ کابل از روزی که وارد کاخ ریاست جمهوری شده، صادر نکرده؛ چون اجماع ملی در این رابطه وجود نداشته است.
آقای غنی همچنان در این نشست به نوعیتِ جنگ در کابل نیز اشاره میکند و آخرین یافتههای علمیاش را در رابطه با نوعیتِ جنگهای فعلی بیان میدارد. آقای غنی باور دارد که گروههای مسلح مخالف، نوعیت جنگ را دگرگون کردهاند و حالا جنگ را شهری ساختهاند؛ چیزی که به باور او، یک پدیدۀ کاملاً نو است و به این دلیل آمادهگی برای آن وجود نداشته است.
این گفته نیز خزعبلی بیش بوده نمیتواند. چگونه ممکن است که جنگ در زمان ظهور ایشان، نوعیتِ خود را تغییر داده و از حالتِ روستایی به حالتِ شهری درآمده باشد؟ بهویژه بعد از اینکه تیوریسینِ دیگرِ کشور در حمایت از روستاهای کشور به کشـف یکی از اصطلاحات مهمِ سیاسی دست یافت و اعلام کرد به دلیل اینکه واژۀ «شهروند» نمیتواند بر کُل باشندهگان کشور اطلاق شود، نباید از این واژه استفاده کرد و به جای آن واژۀ تبعه را میتوان به کار برد.
به نظر میرسد که آقای غنی روزهای سختی را میگذراند که مشاعرِ او را نیز به مقدار زیادی مختل کرده است. افغانستان بیش از چهلسال است که با جنگهای خانمانسوز دستوپنجه نرم میکند و این جنگ هیچگاه به شهری و روستایی تقسیم نشده است. این جنگ به همان مقدار که جنگی روستایی بوده و روستاهای کشور را مورد حمله قرار داده، به همان میزان خساراتِ جبرانناپذیر بر شهرهای کشور رسانده است.
تقسیم جنگ به شهری و روستایی، چیزی جُز خالی کردنِ مسوولیت از شانههای خود نیست؛ کاری که آقای غنی در نهایتِ درماندهگی میخواهد آن را انجام دهد. از جانب دیگر، وقتی آقای غنی میگوید که مردم کابل باید موقفِ خود را در برابر افراد مسلحِ غیرمسوول و موترهای شیشهدودی مشخص کنند، بهنحوی به باشندهگانِ این شهر توهین روا میدارد. در چه زمانی باشندهگانِ کابل خواهان موجودیتِ افراد مسلحِ غیرمسوول در این شهر بودهاند که حالا باشند؟ وقتی حکومتِِ ناکارآمد و فاسد نمیتواند گلیمِ قانونگریزی و فسـاد را جمع کند، چرا تقصیرِ آن را به گردن باشندهگانِ کابل که قربانی این وضعیت اند، میاندازد؟