جان و خرد در اندیشه فردوسی

جان و خرد در اندیشه فردوسی

دکتر یونس طغیان ساکایی

فردوسی شاهنامه‌اش را به نام خداوندی آغاز می‌کند که جان را آفرید و خرد را در آن نهاد: «به نام خداوند جان و خرد/ کزین برتر اندیشه برنگذرد»؛ این آغاز نشان‌دهنده بزرگ‌ترین اندیشه بشری است. جان، شیرین‌ترین پدیده در عالم هستی است که در همه ادیان به آن ارج گذاشته شده است.

در دین زرتشت عمل سقط جنین به هیچ بهانه‌ای قابل اغماض نیست و گناه سقط جنین برابر با گناه قتل عمد تلقی می‌شود. در وندیداد اوستا آمده است: «اگر بانویی در اثر همخوابه‌گی با آقایی در رحم خویش نطفه‌ای می‌بندد، نباید از شرم مردم آن نطفه را سقط کند.» (وندیداد، ۱۵: ۹- ۱۱)

در تورات، حکم «قتل مکن» یکی از احکام ده فرمان است. حق حیات به حدی مهم است که حتا در برابر سقط جنین نیز جزای مرگ اعمال می‌شده است.

در مسیحیت همچنان حکم «قتل مکن» از احکام ده فرمانی است که برای پیروان این دین حکم شده است.

در قرآن، سوره مائده، آیه ۳۲، نیز حاکی از این است که هر کس، کسى را بکشد، چنان است که گویى همه مردم را کشته باشد و هر کس، کسى را زنده بدارد، چنان است که گویى تمام مردم را زنده کرده است.

با این‌گونه تعالیم وقتی که سعدی بزرگوار به حراست از جان می‌رسد، زیباتر از کلام فردوسی در این باره نمی‌یابد:

«چنین گفت فردوسی پاکزاد

که رحمت بر آن تربت پاک باد

میازار موری که دانه‌کش است

که جان دارد و جان شیرین خوش است»

فردوسی می‌گوید که پروردگار عالم با این جان شیرین خرد را همراه کرد و انسان را خردمند ساخت تا استحقاق فرمان‌روایی در زمین یابد. خردمندی نخستین و مهم‌ترین مورد در تعریف انسان است که فردوسی بر آن تکیه دارد. انسان خردمند برای زنده‌گی می‌اندیشد و برای آدمیت فکر می‌کند که برترین اندیشه بشری است. افسوس که بر این نکته ۱۰۰۰ سال پس از درگذشت شاعر نیز کسی توجه نکرده است: «خرد را و جان را که داند ستود/ وگر من ستایم که یارد شنود» و این بحث را با درد و داغ با این مصراع به پایان می‌برد: «حکیما چو کس نیست گفتن چه سود!»

از نظر فردوسی، این‌هایی که در لشکرند، این‌هایی که هر روز به سرزمین‌های دیگر لشکر برده و مردم را به برده‌گی می‌کشند و مال مردم را تاراج می‌کنند، از جمله «کسان» حساب نمی‌شوند؛ اما لازم نمی‌داند یا نمی‌تواند به توبیخ این ناکسان جنگ‌جو بپردازد و با مصراع دیگر به موضوع دیگر می‌رود: «از این پس بگو کافرینش چه بود». در این بحث فردوسی همچنان بر دانش تأکید دارد: «تویی کرده کردگار جهان

ندانی همی آشکار و نهان

به دانش ز داننده‌گان راه جوی

به گیتی بپوی و به هرکس مگوی

 ز هر دانشی چون سخن بشنوی

ز آموختن یک‌زمان نغنوی

 چو دیدار یابی به شاخ سَخُن

بدانی که دانش نیاید به بن»

تو آفریده کردگار هستی، اما حقایق پیدا و پنهان پیرامونت را درنمی‌یابی، جز به دانش. باید دانش بیاموزی تا از این همه آشکار و نهان زنده‌گی باخبر شوی؛ جست‌وجو کن «به گیتی بپوی» و حقایق روزگار خودت را دریاب؛ اما هشدار به کس چیزی نگویی و زبان فروبند که «همچو چشم صراحی زمانه خون‌ریز است».

برای جلوگیری از جنگ و بیداد نیز فردوسی به همین نتیجه رسیده بود که باید دانش بیاموزیم. تنها راه، دانش است که انسان را از بی‌راهه جنگ و کشتار نجات می‌بخشد. مگر این جنگ نیست که جان شیرین، این عطیه بزرگ الهی را می‌گیرد؟ کی‌ها می‌جنگند؟ همان‌هایی که دانش ندارند. کسی که دانش ندارد، آدمیت در وجودش مرده است. با آفریده‌گان خدا باید محبت ورزید. حتا با حیوانات نباید خشونت روا داشت. در اندرزهای تهمورث به مردم در برخورد با حیوانات آمده است که آن‌ها را بنوازند و به آوای نرم به سوی خویش فراخوانند و با آن‌ها درشتی نکنند:

«بفرمودشان تا نوازند گرم

 نخوانندشان جز به آوای نرم»

از نگاه فردوسی معنای مردم، مردمی است:

«ز راه خرد بنگری اندکی

که معنی مردم چه باشد یکی

 مگر مردمی خیره خوانی همی

 جز این را نشانی ندانی همی»

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد