صلح ابدي

 

صلح ابدی

حبیب حمیدزاده

جنگ بزرگ‌ترین‌ شر برای یک کشور و مردم آن است. جنگ از نظر مادی نابودی اقتصاد جامعه، ‌کشتار و بی‌خانمانی یک ملت، عمومی شدن سلاح، قرضدار شدن و وابسته‌گی کشور به بیگانه‌گان و آواره‌گی شهروندان را در پی دارد. جنگ از نظر اخلاقی نیز نابودکننده تمام خیرها است. «بزرگ‌ترین مانع اخلاق است.» جنگ، خشونت، کینه و ایده انتقام‌گیری را میان ساکنان یک جامعه بازتولید و به جایگاه معقول کشور در روابط بین‌الملل آسیب وارد می‌کند. جنگ ملی، یک بیماری مزمن داخلی است که پیامد آن منزوی شدن یک کشور در تمام زمینه‌ها است. کشور در حال جنگ، کشوری است که آموزش، توزیع عدالت و تمام امور غیر از جنگش تعطیل می‌باشد؛ زیرا کشور در حال جنگ پول اضافی ندارد که برای معلمان و متخصصان و یا نهادهای کمک‌کننده و توزیع‌کننده عدالت اجتماعی بپردازد و تمام ثروت ملی کشور در حال جنگ برای پیروز شدن در جنگ اختصاص داده شده است.

افغانستان پس از چهار دهه جنگ و خشونت که ویرانی و تباهی فراوانی در پی داشته است، با آغاز جنگی دیگر رو‌به‌رو است؛ زیرا در موجودیت گروه حاکم ممکن نیست «صلح پایدار» یا «صلح جاویدان» و به تعبیر دیگر «صلح ابدی» برقرار شود. برقراری صلح ابدی، نیازمند برقرار کردن شرایط خاصی در درون یک جامعه است که افغانستان برای رسیدن و فراهم کردن آن شرایط، راه درازی در پیش دارد. حاکمیت گروه طالبان بر افغانستان این راه را طولانی‌تر و حتا ناممکن ساخته است. من برای توضیح این منطق از دو رساله مشهور (طرح فلسفی به سوی صلح ابدی، اثر کانت و درآمدی بر صلح جاویدان کانت، اثر کارل یاسپرس) کمک گرفته‌ام. به عبارت بهتر از زاویه‌های دید این دو چهره نام‌دار به این موضوع نگاه کرده‌ام.

گروه طالبان مدعی است که امنیت را در افغانستان برقرار ساخته و در نتیجه صلح تأمین شده است. صلح از نظر طالبان، غیبت جنگ و درگیری است که اکنون آنان به این مهم دست یافته‌اند. کارل یاسپرس در رساله «درآمدی بر صلح جاویدان» اثر کانت توضیح می‌دهد که یکی از شرایط رسیدن به صلح ابدی یا صلح واقعی، رسیدن جامعه به مرحله‌ای از کمال و فرهنگ است؛ یعنی ملت‌هایی که در سیر تکامل فرهنگی خویش به مرحله‌ای از فرزانه‌گی و خبره‌گی می‌رسند، اهمیت، ضرورت و ارزش صلح را می‌دانند. ملت‌های باکمال و دارای فرهنگ، می‌توانند صلح ابدی یا صلح پایدار را تأمین کنند و از مزایای آن بهره ببرند. سخن کانت در این مورد این است: «تنها زمانی که فرهنگ به کمال رسید، صلح جاویدان برای ما مفید یا ممکن خواهد شد.» از این لحاظ جامعه افغانستان از این مرحله خیلی عقب است. افغانستان از لحاظ دینی، قومی، فرهنگی و سیاسی، جامعه تکه‌تکه شده و از لحاظ اخلاقی به‌هم‌ریخته است. وجوه افتراق این جامعه بی‌شمار است و تا گسترش دانش و فرهنگ به سراسر این کشور و تکامل آن به مرحله‌ای از کمال، فرهنگ و آگاهی، مشکل است در مورد برقراری صلح جاویدان در میان ملت آن سخن گفته شود.

به باور یاسپرس از مهم‌ترین شروط صلح، صلح درونی است. صلح اول در ذهن انسان اتفاق می‌افتد. تا زمانی که صلح در اذهان وجود نداشته باشد، نمی‌تواند در بیرون اتفاق بیفتد. اذهان صلح‌طلب و یا معتقد به این ارزش، پشتوانه‌های اصلی صلح در بیرون هستند. صلح در ذهن افراد دارای کمال و فرهنگ می‌تواند اتفاق بیفتد و بعد از آن در بیرون عملی شود. در ذهن تمام افراد طالبان فقط ایده جنگ و جهاد وجود دارد. این گروه در غیبت جنگ و جهاد خود را بیهوده و اضافی احساس می‌کند. آن‌ها صدها طرح برای جنگ و درگیری و انواع شیوه‌ها را برای انجام این مهم در ذهن دارند. طالبان صد دلیل برای جنگ و یک دلیل برای صلح دارند؛ زیرا این گروه تهی از فرهنگ و آگاهی است. زمان‌گیر است که این گروه صاحب فرهنگ و فرزانه‌گی شود و شاید هم هیچ وقت نشود. چون‌ این مهم امکان‌پذیر نیست، ‌پس صلحی هم در موجودیت و حاکمیت آن‌ها اتفاق نخواهد افتاد.

صلح به معنای زنده‌گی بدون درگیری با هم‌دیگر نیست. ممکن است مجموعه‌ای از افراد در خیابانی با هم بدون درگیری روزانه زنده‌گی کنند؛ اما این حالت به معنای صلح نیست. این را می‌توان «همزیستی» گفت، نه صلح. افراد این خیابان ته دل از یک‌دیگر دل‌خورند و با هم کینه دارند و اگر شرایط اندکی به نفع یکی از آن‌ها تغییر کند، ممکن است منجر به خون‌ریزی و کشتار شود. شرایط صلح جاویدان چیزی غیر از شرایط همزیستی است: «صلح نمی‌تواند صرفاً به معنای زنده‌گی در کنار هم (همزیستی) باشد؛ صلح باید (با همکاری) استقرار یابد. صرف همزیستی، لاجرم به برافروختن آتش خشونت می‌انجامد. صلح می‌تواند تنها با استقرار شرایط قانونی حاکم شود.» افغانستان اکنون در چنین شرایطی به سر می‌برد. گروه طالبان پس از ۲۰ سال کشتار، انتحار و ‌انفجار قدرت را همچون بیگانه‌ای به زور سلاح تصاحب کرده است. این گروه با کلام و برنامه افغانستان را تحویل نگرفته است. مردم افغانستان قلباً و روحاً با این گروه همنوا و موافق نیستند. تعدادی از مردم از زیر حاکمیت آن‌ها فرار کرده‌اند، تعدادی علیه آن‌ها سلاح برداشته‌اند،‌ تعدادی به دنبال یافتن راهی برای مقابله با آن‌ها هستند و آن‌هایی که در داخل مانده‌اند شب‌و‌روز دعا می‌کنند که حاکمیت این گروه به پایان برسد. در صورتی که شرایط برای مردم فراهم شود، یعنی مردم توانایی پیدا کنند، علیه آن‌ها شورش خواهند کرد.

آن‌چه در افغانستان اتفاق افتاده و حاکم شده است، خودکامه‌گی و توتالیتاریسم دینی و قومی است. امنیت و صلحی که طالبان از آن سخن می‌گویند، همان چیزی است که این گروه با گذاشتن میله تفنگ بر شقیقه مردم برقرار ساخته‌اند. آن‌چه در افغانستان برقرار شده است، ناشی از وحشت و خودکامه‌گی طالبان است. «خودکامه‌گی، به معنای صلح، با زور و تحمیل است» و «خودکامه‌گی، با تضعیف همه‌ نیروها، صلح را در گورستان آزادی به ارمغان می‌آورد» که با صلحی که ضامن آن یک حکومت مدنی و مشروع است، از بنیاد متفاوت است.

آرامش، امنیت و چیزهایی از این‌دست که با زور و قهر برقرار می‌شود، موقتی و از سرناچاری و ناتوانی حریف نیروی حاکم است. این صلح نیست، این همزیستی از سر ناچاری است و ‌در واقع آتش‌بس موقت به دلیل فراهم نبودن شرایط یا نداشتن سلاح و یا هم مرحله تدارک دیدن حمله‌ای دیگر است. صلح چیزی است که در اذهان طرف‌های درگیر و همچنان در ذهن شهروندان وجود دارد؛ یعنی شهروندان و سیاست‌مداران یک جامعه نه‌تنها هیچ دلیلی برای جنگ نداشته باشند که صدها ایده و دلیل برای صلح داشته باشند. در حالی که اکنون از استاد تا روشن‌فکر و سیاست‌مدار فکر می‌کنند «دوای درد استبداد خون است».

یک حکومت توتالیتر نمی‌تواند در داخل و خارج به تحقق و تأمین صلح کمک کند و یا اصلاً به این ارزش بشری اعتقاد داشته باشد. حکومت‌های خودکامه و توتالیتر تنها به بقای ایدیولوژی و تطبیق آن می‌اندیشند و این روش تمام راه‌های رسیدن به صلح را بسته نگه می‌دارد؛ زیرا به نظر یاسپرس «یک دولت بدون نظام سیاسی مدنی (جمهوری) تهدیدی برای دولت‌های دیگر است.» براساس این نظریه، صلح تنها زمانی می‌تواند تحقق یابد و ادامه پیدا کند که ضامن آن یک دولت قانونی و دموکراتیک و معتقد به آزادی شهروندان و کلیه بشر باشد. دولتی که تنها خودش را حقیقت می‌داند و از دیگران چیزی جز اطاعت و تبعیت نمی‌خواهد (دولت طالبان چنین دولتی است) نمی‌تواند خواستار صلح یا ضامن آن باشد. به نظر یاسپرس پاس‌ داشتن حقوق بشر و صلح جاویدان زمانی میسر است که حکومت قانونی و مدنی که به تمام شهروندان و جهان بیرون از قلمرو خودش احترام قایل است و همه نیروهای مدنی را رسمیت می‌شناسد، در یک جامعه حاکم باشد.

موضوع مهم دیگر در بحث کانت در مورد صلح این است که تبعیت یا اطاعت از دولتی که مدنی نیست و خودش را پاسدار حقوق بشر نمی‌داند، پذیرفتن برده‌گی است. تنها در چنین حالتی، جنگ می‌تواند مشروع و مقدس باشد؛ زیرا این جنگ برای رهایی بشر از یوغ اسارت و برده‌گی از یک نهاد مخوف است. ایستاده‌گی علیه امارت طالبان (به هرشیوه‌ای) رسالت انسانی است، مگر این‌که این گروه سر عقل بیاید و واقعیت‌های دیگر جامعه افغانستان را به رسمیت بشناسد و حرمت قایل شود. کانت این ضرب‌المثل را در آخر نوشته مشهور «طرح فلسفی به سوی صلح ابدی» خود آورده است: «بگذارید عدالت برقرار شود؛ حتا به بهای نابودی تمام اراذل جهان». عدالت آن‌قدر بااهمیت و باارزش است که طالب یا هر گروه بیدادگر دیگری برای آن باید از میان برداشته شود

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد