از لوی افغانستان تا لوی اسرائیل
از لوی افغانستان تا لوی اسرائیل
يكشنبه ، 30 آبان 1389 ، 11:46 فرهنگ دوست (هروی )
حتما برادران پشتون بر من و دیگر معترضان خرده خواهند گرفت که داشتن امید و آرزوهای بلند عیب و جرم نیست. بلی سخن شما درست است آیا میدانید این آرزوی بلند شما مردم افغانستان را بخاک سیاه نشانده؟ همین قصه "لوی افغانستان" شما باعث شد همیشه در کشاکشهای سیاسی و نظامی هند و پاکستان، افغانستان طرف هند را بگیرد. پاکستان که حالا از امتیاز دست بالا بودن برخوردار است. می خواهد از این امتیاز به نحو احسن استفاده کند.به همین دلیل نمی گزارد افغانستان دو باره قد راست کنید تا باز هم طرف هند را بگیرید. بازهم قصه لوی افغانستان یا لوی پشتونستان را سر دهد.
در اواخر قرن هجده میلادی تکاپو برای تشکیل دولت یهود براه افتاد. اینکه این دولت کجا و چطور تشکیل شود. با توجه به رو ضعف رفتن امپراطوری بزرگ عثمانی و پیشروی دول اروپا در سرزمینهای اسلامی ایده تشکیل دولت اسرائیل نزد یهودی ها در خاک فلسطین قوت گرفت. خاخامها یهودی برای مشروعیت بخشیدن به این ایده همه کتابهای مذهبی دین یهود را ورق زدند تا سبقه مذهبی برای آن پیدا کنند یا بتراشند. نتیجه این پژوهش خاخامها یهودی تراشیدن سبقه مذهبی برای این طرح با نام از نیل تا فرات شد. گفته شد سرزمینی از نیل تا فرات با نام "سرزمین موعود " برای یهودی ها توسط خدا وعده داده شد.
فریاد براوردند وتبلیغات بپا کردند که آهای یهودی های پراکنده در سراسر جهان سرزمین موعود پیدا شد، آماده رفتن به آنجا باشید. مبلغان این طرح وعده سرزمین وسیعی را به یهودی ها میدادند که از رود نیل در وسط مصر شروع میشد تا رود فرات در مرکزعراق امتداد داشت. این سرزمین موعود یهودی که قرار بود اسرائیل بزرگ " لوی اسرائیل " را تشکیل دهد، شامل نیمی از ترکیه فعلی، نیمی از عرق، نیمی از مصر و کشورهای سوریه، لبنان، فلسطین، اردن شامل میشد. تصاحب این سرزمین بزرگ دهن هر یهودی را به آب می انداخت. برای جلب همکاری و همراهی در میان یهودی ها و در میان دولت های غربی تبلیغات بسیار گسترده آغاز شد . استقبال در میان یهودی ها بسیار گسترده بود انگار که حضرت موسی آمده دوباره آنها را به بحری از خوشبختی هدایت میکند. اما استقبال در میان دولتهای غربی خیلی خوب نبود. چون آنها فقط به واگذاری بخشی از فلسطین امروزی به یهودی ها موافق بودند نه چندین کشور منطقه به یهودی ها.
آقای مهرداد واعظی نژاد در مقاله (صهیونیسم: از رویا تا واقعیت) منتشره در بی بی سی مینگارد:
"به سال ۱۸۹۷ میلادی، یک سال پس از آنکه هرتزل از "خانه ای برای یهودیان" سخن گفت، اولین کنگره سازمان جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس آغاز به کار کرد. درست بیست سال بعد، در سال آخر جنگ جهانی اول، فعالیت لابی های یهودی و اعضای این سازمان، به ویژه در بریتانیا، نتیجه داد و بانیان صهیونیسم یک گام بزرگ به تحقق آرمان خود نزدیک شدند.
بیانیه مشهور بالفور (به نام لرد بالفور Arthur James Balfour، وزیر خارجه وقت بریتانیا) از موضع مثبت (حمایت) دولت بریتانیا برای "ایجاد خانه ملی برای یهودیان در فلسطین" خبر می داد. این بیانیه، یا در واقع نامه وزارت خارجه خطاب به لرد روتشیلد – از حامیان اصلی آرمان صهیونیسم – یک شرط مهم داشت که "هیچ عملی انجام نشود که حقوق مدنی و مذهبی جمعیت غیریهودی ساکن فلسطین را به خطر بیاندازد" – شرطی که ظاهرا بسیاری از مدافعان سرسخت دولت یهودی سالهاست بر آن چشم بسته اند. "
آقای محمد رویان در ویبلاگ خود مینویسند.
" آرتر جیمز بالفور وزیر امور خارجه وقت انگلیس در مثل چنین روزی در سال 1917 م به لورد روچلد یکی از رهبران جنبش صهیونیستی وعده احداث "وطن ملی یهودیان" در سرزمین فلسطین را داد. این اعلان پس از سه سال مذاکرات بی وقفه میان دولت انگلیس و یهودیان و سازمان های صهیونیستی بین المللی صورت گرفت.
وعده بالفور یا بیانیه معروف بالفور به نام وعده "کسی که اختیاری ندارد" به "کسی که حقی ندارد" نیز معروف است و این مساله بر اساس معادله ساختگی "سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین" شکل گرفته است."
با وجود فعال بودن تعداد زیاد از بزرگان یهود در پایتخهای کشورهای اروپایی و امریکایی اما نتیجه چندان برای شان مطلوب نبود. ولی بازهم چند گام به نشانه (هدف) نزدیک شده بودند اما از نشانه دست نکشیدند. امپراتوری عثمانی سقوط کرد و مناطق تحت کنترل آن به اشغال دول اروپایی در آمد. انگلیس که با کمک اعراب مناطق عرب نشین را از فلسطین تا مرز یمن و عمان را تحت کنترل خود در آورد. خیلی زود امیرانی را در عراق، اردن و عربستان نشاند ولی مناطق حاشیه خلیج فارس و فلسطین را در کنترل خود نگه داشت. یهودی ها هم بلافاصله " آژانس یهود " را پایه گذاری کردند. آژانس یهود وظیفه داشت یهودی های مشتاق را کمک کند تا بگفته خود شان به سرزمین موعد که حالا تحت کنترل انگلیس بود کوچ کنند. در عین زمان رهبران یهود افرادی را با صدها هزار دالر به فلسطین روان کردند این افراد وظیفه خرید زمینهای فلسطینی را داشتند.
چون در خرید زمین توفیق چندانی به دست نیامد، گروهای ارعاب توسط یهودی ها تشکیل شد اعرابی زمین داری که حاضر به فروش زمینها خود نبود توسط آنها تحدید یا به قتل میرسیدند. میتوان گفت 90% زمینهای اعراب را با همین روش ارعاب یا قتل صاحب شدند. بعد از جنگ دوم جهانی به تلاشهای خود را شدت بخشیدند با تاسیس گروهای شبهه نظامی و سامانه های اداری خود را آماده به دست گرفتن قدرت کردند. تا اینکه در سال 1948 همزمان با خروج انگلیسی ها آنها هم تاسیس کشور اسرائیل را اعلام کردند. نقشه آنها بعد از تشکیل کشور اسرائیل و محکم کردن پایه های آن حمله به دیگر کشورهای عربی بود. چون هنوز خواب اسرائیل بزرگ را میدیدند. پایه های کشور اسرائیل محکم شده بود و در حال آماده شدن به حمله بودند که با حمله از جانب اعراب روبرو شدند. اعراب و اسرائیل پنج بار بصورت جدی با هم مصاف دادند. این پنج جنگ مهم و عمده بين اعراب و اسرائيل عبارتند از:1 ـ جـنـگ اشغال 1327 ( 1948 م) 2 ـ جنگ كانال سوئز در 1335 ( 1956 م) 3 ـ جنگ شش روزه در 1346 (ژوئن 1967 م) 4 ـ جـنـگ 22 روزه رمضان 1352 (اكتبر 1973 م) 5 ـ جنگ لبنان در سـال 1361 ( 1982 م).
این جنگها علاوه خسارات بسیار برای دو طرف دستآوردی مهمی نداشت. بسیاری عربها را بخاطر نابود نکردن اسرائیل سرزنش میکنند، اما باید بپذیریم عربها رویایی "لوی اسرائیل" را از سر یهودی پراندند. برای یهودی ها دست کشیدن از رویای "سرزمین موعد" از نیل تا فرات سخت بود، اما چاره دیگری هم نبود. ولی در پهلوی آن یهودی ها توانستند در همان محدوده کوجک به یک ملت منسجم و تبدیل شوند. در انسجام ملت یهود فکر میکنم کمتر ملتی برسد. اسرائیل از آخرین جنگ مهم خود با لبنان دیگر از اندیشه حمله به اعراب بیرون شد. اگر حمله ای هم توسط اسرائیل صورت گرفته کوتاه و پیشگیرانه بوده است، اما همیشه به فکر حفظ وضعیت فعلی اسرائیل بوده است.
برای رسیدن به این هدف همیشه تازه و مدرن ترین جنگ افزارهای روز را از کشورهای غربی خریداری کرده است. نمونه آن قرارداد خرید مدرن ترین جنگنده جهان اف – 35 "پنهان از دید رادار" را تازگی اسرائیل با امریکا امضاء کرده است. ضمن اینکه صنعت جنگ افزار سازی خود اسرائیل هیچ کمی از کشورهای غربی ندارد. اسرائیل همین حالا مدرن ترین جنگ افزار ها را تولید برای فروش در بازار جهانی پیشکش میکند. هوپیما های جاسوسی بدون سرنشین اسرائیلی بهترین در جهان است. این هواپیما را تازگی ها به ترکیه کشور بزرگ و مهم منطقه فروخته اند و قرار داد فروش آنرا با روسیه دومین قدرت نظامی و سیاسی جهان تازه گی به امضاء رسانده اند. اسرائیل یکی از صادر کننده گان عمده جنگ افزار در دنیا است.
اسرائیل دارای این امتیاز ها هست. در سطح جهان این امتیاز ها بسیار مهم است. دولتهای دنیا با در نظر داشتن این که کشوری دارا ی این امتیازها هست یا نیست، استراتیژی خود را در باره آن کشور طرح میکنند.
1 - ارتش منسجم، با روحیه و قدرتمند در جهان. در اسرائیل زن و مرد باید به سربازی اجباری بروند. تا سالهای بالای میان سالی آماده خدمت در وضعیت اضطراری هستند. همه یهودی ها از آموزشهای نظامی پیشرفته برخوردار هستند. بنظر یهودی ها دفاع از اسرائیل دفاع از هستی آنها است. درگوش همه شان هرروز میگویند چنانچه در جنگ شکست بخوریم ما را به دریا خواهند ریخت. این برای هر یهودی انگیزه خوبی است برای جنگ.
2 – اسرائیل قدرت اتمی دنیا است. این کشور دارای دوصد موشک با کلاهک اتمی با قدرت تخریب همه دنیا است.
3 - رژیم سهیونستی از مدرن ترین و ورزیده ترین نیروی هوای جهان برخوردار است. در عین حال سامانه پشتیبانی از نیروی هوای این کشور هم بی همتا است. نمونه کارهای نیروی هوای اسرائیل حمله به رکتور اتمی عراق در سال 1981 میلادی و حمله به تاسیسات اتمی سوریه در سال 2007 میلادی است. همین حالا اسرائیل میتواند بدون هیچ مشکلی با نیروی هوای خود همه دشمان منطقه ای خود هدف قرار دهد. پس از عملیات صحیح به پایگاه های خود برگردند.
4 - قدرت جنگ افزارهای دور برد اسرائیل در جهان کمی نذیر و در منطقه بی همتا است. این کشوربا موشکهای بالستیک و کروز خود همه دشمان منطقه ای خود را میتواند هدف قرار دهد.
5 - از پشتیبانی سیاسی و نظامی بی دریغ امریکا اروپا در جهان برخوردار است.
6 - سازمان جاسوسی قدرتمند "موساد" اسرائیل سومین قدرت جاسوسی و ضد جاسوسی در دنیا است.
7 - یهودی ها تبدیل به یک ملت یکپارچه و با انگیزه شده اند که کمتر ملتی به پایه آنها میرسد.
8 - شش میلیون یهودی در امریکا و در حدود دو میلیون در اروپا پشتیبان اسرائیل هستند. این یهودی ها قدرت سرمایه و رسانه ای دارند. میتوانند سفید را سیاه و سیاه را سفید پیش چشم مردم اروپا و امریکا جلوه دهند. بنابر اسرائیل خیالش راحت است هرجنایتی میکند اما توسط همین رسانه های یهودی ماست مالی میشود. آخرین نمونه آن کشتن سرنشینهای کشتی حامل کمک به مردم غزه است که آب از آب تکان نخورد.
9 – اسرائیل همچون افغانستان با دشمنی با قدرت اتمی روبرو نیست. کشوری همچون پاکستان که 170 میلیونی جمعیت داشته باشد در مقابلش قرار ندارد. همه رقیبان و دشمنان عمده اسرائیل بنوعی با امریکا وابسته هستند. تمام تحرکات ضد اسرائیلی آنها را امریکا زیر نظر دارد.
10 - یهودی های اسرائیل 97% با سواد هستند. این با سواد ها نه اینکه خط خوان باشند، بلکه همه شان دیپلم به بالا هستند با آموزش در یک رشته مسلکی. افغانستان چی؟ یک کمی فکر کنید.
سهیونیستها با وجود چنین قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی در سطح جهان از اسرائیل بزرگ یا همان "لوی اسرائیل" دست کشیده اند. یک زمانی حاضر به دادن یک وجب خاک به فلسطینی ها نبودند اما امروز حاضر هستند تقریبا نیمی از خاک فلستین را بنام کشور فلسطین برسمیت بشناسند. این فلسطینی ها هستند که حقوق کم قناعت ندارند. بعضی از گروهای سیاسی و نظامی فلسطینی حاضر به رسمیت شناختن کشوری بنام اسرائیل نیستند.
اما در افغانستان و کسانی که خواب " لوی افغانستان " را میبینند.
از امتیازهای که دربالا برشمردیم اسرائیل دارد افغانستان کدامش را دارد؟ اینها را ندارد که هیچ بلکه بسیار امکانات بسیارعادی و پیش پا افتاده را که 98% کشورهای دنیا دارند افغانستان ندارد.
فکر میکنم هیچ احتیاجی به برشمردن نداشته های امکانات عادی افغنستان نباشد. چون همه به کم کاستی های فراوان کشور آگاهی دارند. اگر باز هم قناعت طرفداران "لوی افغانستان" بدست نیامد من آماده هستم وضعیت امروز کشور را برای شان تشریح کنم.
این پرسش برای ایده آلیستهای طرفدار "لوی افغانستان" مطرح است شما با کدام امکانات چنین ادعای را مطرح میکنید؟ اگر امکاناتی دارید پنهان نکنید برای بازگو کرد آن عجله کنید تا ما هم امیدوار شویم. اگر این سخن دهن پرکن "لوی افغانستان" را طالبان مطرح میکردند جای بحث داشت. میگفتیم طالبان بی خبر از دنیا هستند و دانش روز دنیا را ندارند. از بدبختی ما مردم افغانستان کسانی این سخنان را بر زبان میرانند، که سواد دارند تعدادی از آنها در دانشگاه های معتبر دنیا درس خوانده اند. وقتی آدم چنین سخنان پرجنجالی میزند باید به امکانات دست داشته خود فکر کند.
دل خوش کردن به توهمات کار عاقلانه ای نیست. برادران پشتون ما میگویند پشتونها آن سوی مرز خواهان پیوستن به افغانستان هستند. من در یک مقاله مفصل (اهــداف متضــاد پشــتونهــای دو طــرف مــرز ) پاسخ این برادران را دادم. در این مقاله توضیح داد پشتونهای پاکستان نتنها خواهان پیوستن به افغانستان نیستد بلکه با استفاده از امکانات نظامی و استخباراتی پاکستان خواهان بزیر سلطه در آوردن افغانستان هستند.
در واکنش به مقاله من با عنوان "پاچا خان پاکستانی " فخر افغان" معرفی میشود" یکی از پشتونها تاکید داشت : پاچا خان پاکستان را قبول نداشته بلکه خود را پاکستانی نمیدانسته. باید به عرض این برادر و دیگر برادران هم اندیشه شان برسانم.
پاچا خان نه تنها پاکستان را قبول داشت بلکه هند راهم قبول داشت. به همین دلیل تحت رهبری گاندی به مبارزه با استعمار پرداخته بود. وقتی پاچا خان همراه با هندی ها با استعمار مبارزه میکرد سخنی از لوی افغانستان نبود. اگر چنین چیزی میبود گاندی و دیگر مبارزان او را از جمع خود بیرون میکردند. این با منطق برابر نیست ملتی خود را از زیر سلطه کشور بیرون بکشد اما با دستان خودش خودرا به زیر سلطه کشور دیگر بمراتب ضعیف تر قرار دهد.
هیچ کشور بدون برنامه و حساب کتاب درست نمی شود. رهبران مسلمانهای هند پنجابی، سندی، بنگالی، بلوچ و پشتونهای پس از آزادی شبه قاره هند با هم توافق کردند که یک کشور جدا گانه برای مسلمانها درست کنند. مثلا سر نام کشور همه اقوام با هم توافق کردند و از این نام راضی بودند. شما شاهد هستید نام پاکستان هویت هیچ قوم خاصی را نمایش نمی دهد. نامی است میتواند متعلق به هر قومی باشد.
مسلمانها از همه اقوام و ملیتها رهبرانی داشتند اما برجسته ترین آنها محمد علی جناح بود که همیشه در مذاکرات جدا سازی مسلمانها نقش رهبری داشت. تا اینکه مهاتما گاندی به کشوری جدا گانه برای مسلمانها رضایت داد. کشور پاکستان بدون هیچ مشکلی طبق توفقات بین اقوام مختلف مسلمان تشکیل شد. از آنجای که ما ملتهای منطقه از نظر فرهنگی پسمانده هستیم، پنجابی ها هم پسماندگی خود را نشان دادند. با نخستین روزهای تشکیل کشوری با نام پاکستان چون در پاکستان غربی اکثریت بودند و پایتخت هم در غرب بود، قدرت را برای قوم خود قبضه کردند. برای دیگر اقوام و ملیتها هیچ ارزشی قائل نشدند. در اینجا بود که اختلافات و اعتراضات شروع شد. نخست از همه پشتونها برهبری پاچا خان اعتراض کردند و پسانها بنگالها هم به قبضه قدرت نزد پنجابیها اعتراض کردند و خواهان استقلال از پاکستان شدند. در چنین موقعیتی بود که پاچا خان گفت من پاکستان را قبول ندارم. باید از پشتونها پرسیده شود میخواهند مستقل، با پاکستان یا با افغانستان باشند
البته باید این واقعیت را بپذیریم که فعلا پنجابی ها در پاکستان اکثریت مطلق هستند. برخلاف آنکه در افغانستان پشتونها در اقلیت هستند، اما با زور سرنیزه و نیرنگ در این دو صده قدرت را در قبضه خود داشتند. سرشماری سال 2005 در پاکستان پنجابی ها را 53% وپشتونها را 13% سندی ها 11.7% و بلوچها را 3.7 % نشان میدهد. باقی ماند را دیگر اقوام تشکیل میدهد. به نسبت به پستونها که جمعیت شان متمرکز است وسعت سرزمین شان کم است، اما وسعت مناطق بلوچ نشین بسیار وسیع و جمعیت شان پراکنده است.
اگر شما در اندیشه ای روزی باشید که قدرتمند شده و به آرزوی خود میرسید و در آن روز دمار ازروزگار پاکستان درآورید. باید عرض شما هموطنان برسانم پاکستان فعلا دست بالا دارد این اندیشه بچه گانه شما را خوانده. به همین دلیل نمی گذارد افغانستان آرام شود. وقتی تمام سرادران پشتون افغانستان از میلیگرا، دمکرات، اسلامی و طالبانیزمش به پاکستان وابسته هستند چطور میشود از اندیشهای شان این کشور با خبر نباشد؟ چطور میشود به این آرزوی خود برسند.؟
حتما این افراد بر من و دیگر معترضان خرده خواهند گرفت که داشتن امید و آرزوهای بلند عیب و جرم نیست. بلی سخن شما درست است آیا میدانید این آرزوی بلند شما مردم افغانستان را بخاک سیاه نشانده؟ همین قصه "لوی افغانستان" شما باعث شد همیشه در کشاکشهای سیاسی و نظامی هند و پاکستان، افغانستان طرف هند را بگیرد . پاکستان که حالا از امتیاز دست بالا بودن برخوردار است. می خواهد از این امتیاز به نحو احسن استفاده کند.به همین دلیل نمی گزارد افغانستان دوباره قد راست کنید تا باز هم طرف هند را بگیرید. بازهم قصه لوی افغانستان یا لوی پشتونستان را سر دهد. پاکستان به همین هم بسنده نکرده، بلکه میخواهد افغانستان سرای خلوت این کشور باشد. چنانچه از طرف هند مورد حمله قافلگیرانه واقع شدند به افغانستان عقب نشینی کنند پس از تجدید قوا دوباره به نیروهای هند حمله کنند.
برادران پشتون
وقتی فرزندان کشور در خون خود غرق است
وقتی کشور هفت میلیون آواره دارد.
وقتی افغانستان فقیر ترین کشور دنیا است.
وقتی افغانستان قدرت اداره خود را ندارد
وقتی شکم 50% مردم با نان خشک هم سیر نمی شود
وقتی طالبان بگفته خود شما نوکر پاکستان است و در مناطق پشتون نشین از آنها استقبال میشود
وقتی با مقاومت بگفته آقای روستار ترکی "مبارزان ملی" (طالبان) کشور در آستانه تجزیه قرار گرفته
وقتی در داخل کشور بالای 5 میلیون آواره و دربدر داریم
وقتی سیاست مداران پشتون در اختیار پاکستان است
وقتی بیش از 2 میلیون کودک در مناطق جنوب به مکتب نمی توانند بروند
وقتی در سرتاسر کشور میلیونها کودک از آموزش و پرورش سالم برخودار نیستند
این قصه لوی افغانستان شما کدام یکی از این درد ها را دوا میکند؟
متمئن باشید نتنها این قصه لوی افغانستان شما هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه بر زخم همه این دردها نمک می پاشد.
يكشنبه ، 30 آبان 1389 ، 11:46 فرهنگ دوست (هروی )
حتما برادران پشتون بر من و دیگر معترضان خرده خواهند گرفت که داشتن امید و آرزوهای بلند عیب و جرم نیست. بلی سخن شما درست است آیا میدانید این آرزوی بلند شما مردم افغانستان را بخاک سیاه نشانده؟ همین قصه "لوی افغانستان" شما باعث شد همیشه در کشاکشهای سیاسی و نظامی هند و پاکستان، افغانستان طرف هند را بگیرد. پاکستان که حالا از امتیاز دست بالا بودن برخوردار است. می خواهد از این امتیاز به نحو احسن استفاده کند.به همین دلیل نمی گزارد افغانستان دو باره قد راست کنید تا باز هم طرف هند را بگیرید. بازهم قصه لوی افغانستان یا لوی پشتونستان را سر دهد.
در اواخر قرن هجده میلادی تکاپو برای تشکیل دولت یهود براه افتاد. اینکه این دولت کجا و چطور تشکیل شود. با توجه به رو ضعف رفتن امپراطوری بزرگ عثمانی و پیشروی دول اروپا در سرزمینهای اسلامی ایده تشکیل دولت اسرائیل نزد یهودی ها در خاک فلسطین قوت گرفت. خاخامها یهودی برای مشروعیت بخشیدن به این ایده همه کتابهای مذهبی دین یهود را ورق زدند تا سبقه مذهبی برای آن پیدا کنند یا بتراشند. نتیجه این پژوهش خاخامها یهودی تراشیدن سبقه مذهبی برای این طرح با نام از نیل تا فرات شد. گفته شد سرزمینی از نیل تا فرات با نام "سرزمین موعود " برای یهودی ها توسط خدا وعده داده شد.
فریاد براوردند وتبلیغات بپا کردند که آهای یهودی های پراکنده در سراسر جهان سرزمین موعود پیدا شد، آماده رفتن به آنجا باشید. مبلغان این طرح وعده سرزمین وسیعی را به یهودی ها میدادند که از رود نیل در وسط مصر شروع میشد تا رود فرات در مرکزعراق امتداد داشت. این سرزمین موعود یهودی که قرار بود اسرائیل بزرگ " لوی اسرائیل " را تشکیل دهد، شامل نیمی از ترکیه فعلی، نیمی از عرق، نیمی از مصر و کشورهای سوریه، لبنان، فلسطین، اردن شامل میشد. تصاحب این سرزمین بزرگ دهن هر یهودی را به آب می انداخت. برای جلب همکاری و همراهی در میان یهودی ها و در میان دولت های غربی تبلیغات بسیار گسترده آغاز شد . استقبال در میان یهودی ها بسیار گسترده بود انگار که حضرت موسی آمده دوباره آنها را به بحری از خوشبختی هدایت میکند. اما استقبال در میان دولتهای غربی خیلی خوب نبود. چون آنها فقط به واگذاری بخشی از فلسطین امروزی به یهودی ها موافق بودند نه چندین کشور منطقه به یهودی ها.
آقای مهرداد واعظی نژاد در مقاله (صهیونیسم: از رویا تا واقعیت) منتشره در بی بی سی مینگارد:
"به سال ۱۸۹۷ میلادی، یک سال پس از آنکه هرتزل از "خانه ای برای یهودیان" سخن گفت، اولین کنگره سازمان جهانی صهیونیسم در بازل سوئیس آغاز به کار کرد. درست بیست سال بعد، در سال آخر جنگ جهانی اول، فعالیت لابی های یهودی و اعضای این سازمان، به ویژه در بریتانیا، نتیجه داد و بانیان صهیونیسم یک گام بزرگ به تحقق آرمان خود نزدیک شدند.
بیانیه مشهور بالفور (به نام لرد بالفور Arthur James Balfour، وزیر خارجه وقت بریتانیا) از موضع مثبت (حمایت) دولت بریتانیا برای "ایجاد خانه ملی برای یهودیان در فلسطین" خبر می داد. این بیانیه، یا در واقع نامه وزارت خارجه خطاب به لرد روتشیلد – از حامیان اصلی آرمان صهیونیسم – یک شرط مهم داشت که "هیچ عملی انجام نشود که حقوق مدنی و مذهبی جمعیت غیریهودی ساکن فلسطین را به خطر بیاندازد" – شرطی که ظاهرا بسیاری از مدافعان سرسخت دولت یهودی سالهاست بر آن چشم بسته اند. "
آقای محمد رویان در ویبلاگ خود مینویسند.
" آرتر جیمز بالفور وزیر امور خارجه وقت انگلیس در مثل چنین روزی در سال 1917 م به لورد روچلد یکی از رهبران جنبش صهیونیستی وعده احداث "وطن ملی یهودیان" در سرزمین فلسطین را داد. این اعلان پس از سه سال مذاکرات بی وقفه میان دولت انگلیس و یهودیان و سازمان های صهیونیستی بین المللی صورت گرفت.
وعده بالفور یا بیانیه معروف بالفور به نام وعده "کسی که اختیاری ندارد" به "کسی که حقی ندارد" نیز معروف است و این مساله بر اساس معادله ساختگی "سرزمین بدون ملت برای ملت بدون سرزمین" شکل گرفته است."
با وجود فعال بودن تعداد زیاد از بزرگان یهود در پایتخهای کشورهای اروپایی و امریکایی اما نتیجه چندان برای شان مطلوب نبود. ولی بازهم چند گام به نشانه (هدف) نزدیک شده بودند اما از نشانه دست نکشیدند. امپراتوری عثمانی سقوط کرد و مناطق تحت کنترل آن به اشغال دول اروپایی در آمد. انگلیس که با کمک اعراب مناطق عرب نشین را از فلسطین تا مرز یمن و عمان را تحت کنترل خود در آورد. خیلی زود امیرانی را در عراق، اردن و عربستان نشاند ولی مناطق حاشیه خلیج فارس و فلسطین را در کنترل خود نگه داشت. یهودی ها هم بلافاصله " آژانس یهود " را پایه گذاری کردند. آژانس یهود وظیفه داشت یهودی های مشتاق را کمک کند تا بگفته خود شان به سرزمین موعد که حالا تحت کنترل انگلیس بود کوچ کنند. در عین زمان رهبران یهود افرادی را با صدها هزار دالر به فلسطین روان کردند این افراد وظیفه خرید زمینهای فلسطینی را داشتند.
چون در خرید زمین توفیق چندانی به دست نیامد، گروهای ارعاب توسط یهودی ها تشکیل شد اعرابی زمین داری که حاضر به فروش زمینها خود نبود توسط آنها تحدید یا به قتل میرسیدند. میتوان گفت 90% زمینهای اعراب را با همین روش ارعاب یا قتل صاحب شدند. بعد از جنگ دوم جهانی به تلاشهای خود را شدت بخشیدند با تاسیس گروهای شبهه نظامی و سامانه های اداری خود را آماده به دست گرفتن قدرت کردند. تا اینکه در سال 1948 همزمان با خروج انگلیسی ها آنها هم تاسیس کشور اسرائیل را اعلام کردند. نقشه آنها بعد از تشکیل کشور اسرائیل و محکم کردن پایه های آن حمله به دیگر کشورهای عربی بود. چون هنوز خواب اسرائیل بزرگ را میدیدند. پایه های کشور اسرائیل محکم شده بود و در حال آماده شدن به حمله بودند که با حمله از جانب اعراب روبرو شدند. اعراب و اسرائیل پنج بار بصورت جدی با هم مصاف دادند. این پنج جنگ مهم و عمده بين اعراب و اسرائيل عبارتند از:1 ـ جـنـگ اشغال 1327 ( 1948 م) 2 ـ جنگ كانال سوئز در 1335 ( 1956 م) 3 ـ جنگ شش روزه در 1346 (ژوئن 1967 م) 4 ـ جـنـگ 22 روزه رمضان 1352 (اكتبر 1973 م) 5 ـ جنگ لبنان در سـال 1361 ( 1982 م).
این جنگها علاوه خسارات بسیار برای دو طرف دستآوردی مهمی نداشت. بسیاری عربها را بخاطر نابود نکردن اسرائیل سرزنش میکنند، اما باید بپذیریم عربها رویایی "لوی اسرائیل" را از سر یهودی پراندند. برای یهودی ها دست کشیدن از رویای "سرزمین موعد" از نیل تا فرات سخت بود، اما چاره دیگری هم نبود. ولی در پهلوی آن یهودی ها توانستند در همان محدوده کوجک به یک ملت منسجم و تبدیل شوند. در انسجام ملت یهود فکر میکنم کمتر ملتی برسد. اسرائیل از آخرین جنگ مهم خود با لبنان دیگر از اندیشه حمله به اعراب بیرون شد. اگر حمله ای هم توسط اسرائیل صورت گرفته کوتاه و پیشگیرانه بوده است، اما همیشه به فکر حفظ وضعیت فعلی اسرائیل بوده است.
برای رسیدن به این هدف همیشه تازه و مدرن ترین جنگ افزارهای روز را از کشورهای غربی خریداری کرده است. نمونه آن قرارداد خرید مدرن ترین جنگنده جهان اف – 35 "پنهان از دید رادار" را تازگی اسرائیل با امریکا امضاء کرده است. ضمن اینکه صنعت جنگ افزار سازی خود اسرائیل هیچ کمی از کشورهای غربی ندارد. اسرائیل همین حالا مدرن ترین جنگ افزار ها را تولید برای فروش در بازار جهانی پیشکش میکند. هوپیما های جاسوسی بدون سرنشین اسرائیلی بهترین در جهان است. این هواپیما را تازگی ها به ترکیه کشور بزرگ و مهم منطقه فروخته اند و قرار داد فروش آنرا با روسیه دومین قدرت نظامی و سیاسی جهان تازه گی به امضاء رسانده اند. اسرائیل یکی از صادر کننده گان عمده جنگ افزار در دنیا است.
اسرائیل دارای این امتیاز ها هست. در سطح جهان این امتیاز ها بسیار مهم است. دولتهای دنیا با در نظر داشتن این که کشوری دارا ی این امتیازها هست یا نیست، استراتیژی خود را در باره آن کشور طرح میکنند.
1 - ارتش منسجم، با روحیه و قدرتمند در جهان. در اسرائیل زن و مرد باید به سربازی اجباری بروند. تا سالهای بالای میان سالی آماده خدمت در وضعیت اضطراری هستند. همه یهودی ها از آموزشهای نظامی پیشرفته برخوردار هستند. بنظر یهودی ها دفاع از اسرائیل دفاع از هستی آنها است. درگوش همه شان هرروز میگویند چنانچه در جنگ شکست بخوریم ما را به دریا خواهند ریخت. این برای هر یهودی انگیزه خوبی است برای جنگ.
2 – اسرائیل قدرت اتمی دنیا است. این کشور دارای دوصد موشک با کلاهک اتمی با قدرت تخریب همه دنیا است.
3 - رژیم سهیونستی از مدرن ترین و ورزیده ترین نیروی هوای جهان برخوردار است. در عین حال سامانه پشتیبانی از نیروی هوای این کشور هم بی همتا است. نمونه کارهای نیروی هوای اسرائیل حمله به رکتور اتمی عراق در سال 1981 میلادی و حمله به تاسیسات اتمی سوریه در سال 2007 میلادی است. همین حالا اسرائیل میتواند بدون هیچ مشکلی با نیروی هوای خود همه دشمان منطقه ای خود هدف قرار دهد. پس از عملیات صحیح به پایگاه های خود برگردند.
4 - قدرت جنگ افزارهای دور برد اسرائیل در جهان کمی نذیر و در منطقه بی همتا است. این کشوربا موشکهای بالستیک و کروز خود همه دشمان منطقه ای خود را میتواند هدف قرار دهد.
5 - از پشتیبانی سیاسی و نظامی بی دریغ امریکا اروپا در جهان برخوردار است.
6 - سازمان جاسوسی قدرتمند "موساد" اسرائیل سومین قدرت جاسوسی و ضد جاسوسی در دنیا است.
7 - یهودی ها تبدیل به یک ملت یکپارچه و با انگیزه شده اند که کمتر ملتی به پایه آنها میرسد.
8 - شش میلیون یهودی در امریکا و در حدود دو میلیون در اروپا پشتیبان اسرائیل هستند. این یهودی ها قدرت سرمایه و رسانه ای دارند. میتوانند سفید را سیاه و سیاه را سفید پیش چشم مردم اروپا و امریکا جلوه دهند. بنابر اسرائیل خیالش راحت است هرجنایتی میکند اما توسط همین رسانه های یهودی ماست مالی میشود. آخرین نمونه آن کشتن سرنشینهای کشتی حامل کمک به مردم غزه است که آب از آب تکان نخورد.
9 – اسرائیل همچون افغانستان با دشمنی با قدرت اتمی روبرو نیست. کشوری همچون پاکستان که 170 میلیونی جمعیت داشته باشد در مقابلش قرار ندارد. همه رقیبان و دشمنان عمده اسرائیل بنوعی با امریکا وابسته هستند. تمام تحرکات ضد اسرائیلی آنها را امریکا زیر نظر دارد.
10 - یهودی های اسرائیل 97% با سواد هستند. این با سواد ها نه اینکه خط خوان باشند، بلکه همه شان دیپلم به بالا هستند با آموزش در یک رشته مسلکی. افغانستان چی؟ یک کمی فکر کنید.
سهیونیستها با وجود چنین قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی در سطح جهان از اسرائیل بزرگ یا همان "لوی اسرائیل" دست کشیده اند. یک زمانی حاضر به دادن یک وجب خاک به فلسطینی ها نبودند اما امروز حاضر هستند تقریبا نیمی از خاک فلستین را بنام کشور فلسطین برسمیت بشناسند. این فلسطینی ها هستند که حقوق کم قناعت ندارند. بعضی از گروهای سیاسی و نظامی فلسطینی حاضر به رسمیت شناختن کشوری بنام اسرائیل نیستند.
اما در افغانستان و کسانی که خواب " لوی افغانستان " را میبینند.
از امتیازهای که دربالا برشمردیم اسرائیل دارد افغانستان کدامش را دارد؟ اینها را ندارد که هیچ بلکه بسیار امکانات بسیارعادی و پیش پا افتاده را که 98% کشورهای دنیا دارند افغانستان ندارد.
فکر میکنم هیچ احتیاجی به برشمردن نداشته های امکانات عادی افغنستان نباشد. چون همه به کم کاستی های فراوان کشور آگاهی دارند. اگر باز هم قناعت طرفداران "لوی افغانستان" بدست نیامد من آماده هستم وضعیت امروز کشور را برای شان تشریح کنم.
این پرسش برای ایده آلیستهای طرفدار "لوی افغانستان" مطرح است شما با کدام امکانات چنین ادعای را مطرح میکنید؟ اگر امکاناتی دارید پنهان نکنید برای بازگو کرد آن عجله کنید تا ما هم امیدوار شویم. اگر این سخن دهن پرکن "لوی افغانستان" را طالبان مطرح میکردند جای بحث داشت. میگفتیم طالبان بی خبر از دنیا هستند و دانش روز دنیا را ندارند. از بدبختی ما مردم افغانستان کسانی این سخنان را بر زبان میرانند، که سواد دارند تعدادی از آنها در دانشگاه های معتبر دنیا درس خوانده اند. وقتی آدم چنین سخنان پرجنجالی میزند باید به امکانات دست داشته خود فکر کند.
دل خوش کردن به توهمات کار عاقلانه ای نیست. برادران پشتون ما میگویند پشتونها آن سوی مرز خواهان پیوستن به افغانستان هستند. من در یک مقاله مفصل (اهــداف متضــاد پشــتونهــای دو طــرف مــرز ) پاسخ این برادران را دادم. در این مقاله توضیح داد پشتونهای پاکستان نتنها خواهان پیوستن به افغانستان نیستد بلکه با استفاده از امکانات نظامی و استخباراتی پاکستان خواهان بزیر سلطه در آوردن افغانستان هستند.
در واکنش به مقاله من با عنوان "پاچا خان پاکستانی " فخر افغان" معرفی میشود" یکی از پشتونها تاکید داشت : پاچا خان پاکستان را قبول نداشته بلکه خود را پاکستانی نمیدانسته. باید به عرض این برادر و دیگر برادران هم اندیشه شان برسانم.
پاچا خان نه تنها پاکستان را قبول داشت بلکه هند راهم قبول داشت. به همین دلیل تحت رهبری گاندی به مبارزه با استعمار پرداخته بود. وقتی پاچا خان همراه با هندی ها با استعمار مبارزه میکرد سخنی از لوی افغانستان نبود. اگر چنین چیزی میبود گاندی و دیگر مبارزان او را از جمع خود بیرون میکردند. این با منطق برابر نیست ملتی خود را از زیر سلطه کشور بیرون بکشد اما با دستان خودش خودرا به زیر سلطه کشور دیگر بمراتب ضعیف تر قرار دهد.
هیچ کشور بدون برنامه و حساب کتاب درست نمی شود. رهبران مسلمانهای هند پنجابی، سندی، بنگالی، بلوچ و پشتونهای پس از آزادی شبه قاره هند با هم توافق کردند که یک کشور جدا گانه برای مسلمانها درست کنند. مثلا سر نام کشور همه اقوام با هم توافق کردند و از این نام راضی بودند. شما شاهد هستید نام پاکستان هویت هیچ قوم خاصی را نمایش نمی دهد. نامی است میتواند متعلق به هر قومی باشد.
مسلمانها از همه اقوام و ملیتها رهبرانی داشتند اما برجسته ترین آنها محمد علی جناح بود که همیشه در مذاکرات جدا سازی مسلمانها نقش رهبری داشت. تا اینکه مهاتما گاندی به کشوری جدا گانه برای مسلمانها رضایت داد. کشور پاکستان بدون هیچ مشکلی طبق توفقات بین اقوام مختلف مسلمان تشکیل شد. از آنجای که ما ملتهای منطقه از نظر فرهنگی پسمانده هستیم، پنجابی ها هم پسماندگی خود را نشان دادند. با نخستین روزهای تشکیل کشوری با نام پاکستان چون در پاکستان غربی اکثریت بودند و پایتخت هم در غرب بود، قدرت را برای قوم خود قبضه کردند. برای دیگر اقوام و ملیتها هیچ ارزشی قائل نشدند. در اینجا بود که اختلافات و اعتراضات شروع شد. نخست از همه پشتونها برهبری پاچا خان اعتراض کردند و پسانها بنگالها هم به قبضه قدرت نزد پنجابیها اعتراض کردند و خواهان استقلال از پاکستان شدند. در چنین موقعیتی بود که پاچا خان گفت من پاکستان را قبول ندارم. باید از پشتونها پرسیده شود میخواهند مستقل، با پاکستان یا با افغانستان باشند
البته باید این واقعیت را بپذیریم که فعلا پنجابی ها در پاکستان اکثریت مطلق هستند. برخلاف آنکه در افغانستان پشتونها در اقلیت هستند، اما با زور سرنیزه و نیرنگ در این دو صده قدرت را در قبضه خود داشتند. سرشماری سال 2005 در پاکستان پنجابی ها را 53% وپشتونها را 13% سندی ها 11.7% و بلوچها را 3.7 % نشان میدهد. باقی ماند را دیگر اقوام تشکیل میدهد. به نسبت به پستونها که جمعیت شان متمرکز است وسعت سرزمین شان کم است، اما وسعت مناطق بلوچ نشین بسیار وسیع و جمعیت شان پراکنده است.
اگر شما در اندیشه ای روزی باشید که قدرتمند شده و به آرزوی خود میرسید و در آن روز دمار ازروزگار پاکستان درآورید. باید عرض شما هموطنان برسانم پاکستان فعلا دست بالا دارد این اندیشه بچه گانه شما را خوانده. به همین دلیل نمی گذارد افغانستان آرام شود. وقتی تمام سرادران پشتون افغانستان از میلیگرا، دمکرات، اسلامی و طالبانیزمش به پاکستان وابسته هستند چطور میشود از اندیشهای شان این کشور با خبر نباشد؟ چطور میشود به این آرزوی خود برسند.؟
حتما این افراد بر من و دیگر معترضان خرده خواهند گرفت که داشتن امید و آرزوهای بلند عیب و جرم نیست. بلی سخن شما درست است آیا میدانید این آرزوی بلند شما مردم افغانستان را بخاک سیاه نشانده؟ همین قصه "لوی افغانستان" شما باعث شد همیشه در کشاکشهای سیاسی و نظامی هند و پاکستان، افغانستان طرف هند را بگیرد . پاکستان که حالا از امتیاز دست بالا بودن برخوردار است. می خواهد از این امتیاز به نحو احسن استفاده کند.به همین دلیل نمی گزارد افغانستان دوباره قد راست کنید تا باز هم طرف هند را بگیرید. بازهم قصه لوی افغانستان یا لوی پشتونستان را سر دهد. پاکستان به همین هم بسنده نکرده، بلکه میخواهد افغانستان سرای خلوت این کشور باشد. چنانچه از طرف هند مورد حمله قافلگیرانه واقع شدند به افغانستان عقب نشینی کنند پس از تجدید قوا دوباره به نیروهای هند حمله کنند.
برادران پشتون
وقتی فرزندان کشور در خون خود غرق است
وقتی کشور هفت میلیون آواره دارد.
وقتی افغانستان فقیر ترین کشور دنیا است.
وقتی افغانستان قدرت اداره خود را ندارد
وقتی شکم 50% مردم با نان خشک هم سیر نمی شود
وقتی طالبان بگفته خود شما نوکر پاکستان است و در مناطق پشتون نشین از آنها استقبال میشود
وقتی با مقاومت بگفته آقای روستار ترکی "مبارزان ملی" (طالبان) کشور در آستانه تجزیه قرار گرفته
وقتی در داخل کشور بالای 5 میلیون آواره و دربدر داریم
وقتی سیاست مداران پشتون در اختیار پاکستان است
وقتی بیش از 2 میلیون کودک در مناطق جنوب به مکتب نمی توانند بروند
وقتی در سرتاسر کشور میلیونها کودک از آموزش و پرورش سالم برخودار نیستند
این قصه لوی افغانستان شما کدام یکی از این درد ها را دوا میکند؟
متمئن باشید نتنها این قصه لوی افغانستان شما هیچ دردی را دوا نمیکند بلکه بر زخم همه این دردها نمک می پاشد.