جبهه استادان انستیتوت پولی تخنیک کابل
نهضت راهٔ سوم ( کمیتهٔ فرهنگی )
جبهه استادان انستیتوت پولی تخنیک کابل
متنی ازیک مقطع تاریخ و فاجعه
در هرکجای جهان دانشگاه موزیم و تاریخچه ای از انکشاف دانش و نوآوری است. زمانی که شما به محوطه و تالارهای دانشگاه ها وارد میشوید در پهلوی وقار، نظم و سترگی بَنای آن، پورتره های بزرگ سیاه وسفید و رنگی دانشمندان، سرآمدان دانشگاهی و استادان علم وبینش را معرفی میشوید. بَنا ها و چهره ها، اجزای تکامل تاریخی، افتخار فرهنگی و علم و دانش یک کشوراست. محل خوب و شیوه های معماری زیبا واستثنائی را بمقصد برجسته سازی هویت آن انتخاب میکنند. دانشگاه چهره جوان، بشاش و پرتحرک شهرها است. دانشگاه نه تنها جایگاه آموزش دانش بلکه محل آمیزش فرهنگی و همزیستی نسلها است. در دنیای پیشرفته تنگ دلی های سیاسی، انواع تبعیض، ملیت پرستی، اصطکاک های دینی، امتیاز جوئی و فرهنگ زدائی بیرون از مرز دانشگاه توقف میکند و بدرون محوطه دانشگاه راه ندارد. در بسیاری ازدانشکاه های معتبر بیش از صد ملیت از هر تفکر، باور ورنگ از همه قاره ها کنار هم می نشینند در کنار آموزشهای علمی فرهنگ همزیستی و هم پذیری را یاد میگیرند.
متأسفانه آنزمان پوهنتون های افغانستان با تصویر و تصوری که از یک دانشگاه ( نهادی برای آموزش عالی و روز) بُرده میشد خیلی فاصله داشت. پوهنتون های افغانستان نهادی آموزشی نظری و سمبولیک تقریباً فاقد تسهیلات پژوهشی بود. فاکولته طب کابل یک تالار تسلیخ داشت که بسیار همسان دخمه اجساد مُردگان درفلم های وحشت آور بود. لابراتوار فاکولته علوم از لحاظ تجهیزات و مواد درسی حتی به ستندرد لابراتوار یک " مکتب" در اروپا یا امریکا نبود.
یکی از گره های تاریخی افغانستان سستی و یاعدم انکشاف بازار شغل و استخدام بود که قدرت جذب حتی پنج درسد فارغان پوهنتون را نداشت. نود پنج درسد فارغان انتظار داشتند به ادارات دولت معرفی وجذب شوند. در کمتر اداره دولتی تخصص مطرح بود صرف سواد این فارغان کاربُرد داشت.
معمول دیگر مسئله عدم انکشاف زبان بود. تعصب با زبانها در افغانستان ویرانگر بوده است. آن روند و سیاست دیروز هنوزپا برجاست. با زبان ها در افغانستان تا حد نهائی برخورد جامعه شکنانه شده و درنهایت پیامد آن در تمام مراحل تحول اجتماعی و دوران جنگ، دشوار وخیلی پُر هزینه بود.
تدریس به زبانهای زنده خارجی در دو مکتب کابل ( مکتب نجات "آلمانی" و مکتب استقلال "فرانسوی" ) از صنف هفتم آغاز و تا پایان صنف دوازدهم تدریس میشد ولی در سائر مکتب ها تدریس آن از چار پنج ساعتی درهفته بیش نبود. برای تدریس زبان معلمین مجرب نیز انگشت شمار بودند. در دانشگاه آموزش و کاربرد زبان خارجی محدود بود. در آنزمان نه کتابهای تازه (به زبان خارجی) در دسترس و نه چندان فرهنگ کتاب خوانی معمول بود. در پایان پوهنتون آنچه که شاگرد از زبان خارجی در مکتب آموخته بود، فراموش میکرد. درمحل های کاری زبان خارجی نیز چندان کاربرد نداشت. بسیاری ازاستادان پوهنتون ندرتاً به کارترجمه کلان دست میزدند. معمولاً سهم شان در تهیه نوتها و یاداشت های درسی محدود می شد. آنزمان دولت اگر به چاپ کتاب توجه میکرد درسال فقط چند عنوان کتاب از چابخانه دولتی در ساحات دین و شعر و ادب و چند مجله دولتی به بازار میآمد. به این معنی که حوزه دانش و تخصص هر دو پهلوهایش ازکتاب خالی بود. عده ای از استادان پوهنتون که دلسوزی به آموزش داشتند برای شاگردانی که زبان خارجی بلد بودند کتابهای شخصی شان را قرض میدادند.
تبعیض در دانشگاه ها:
سیاست بسیار تبعیض پرستانه حکومت ظاهر شاه، صدارت داؤد در زمان پادشاه جای انکار ندارد. راه یافتن به فاکولته حقوق و علوم سیاسی، اکادمی پولیس و دانشگاه نظامی معیارهای تبعیض گرایانه حساب شده داشت. نه همه ملیت ها حق داشتند که وارد حریم مشخص آموزش خانوادگی و یا اختصاص یافته شوند.
امتیاز جوئی های قومی و خانوادگی :
امتیازات مشخص خانوادگی، قومی و تشبث حاکمان همه اصول، شیوه مدیریت و انکشاف را دردانشگاه تحت شعاع قرار میداد. فاکولتهٔ حقوق و علوم سیاسی استحقاق خانوادگی پادشاه و یا مردمان با نفوذ بود که با خاندان پادشاه و الیت های دولتی روابط دوستانه داشتند و فرزندان آنها در موقف دولت تعهد و تضمین وفاداری برای پادشاهی بود.
وضعیت ذکر شده لچ و برهنه از جانب خاندان حاکم تحمیل میشد که بمانند تیغ برنده گلوی ملت را گاه با نرمش و گاه با زشتی می برید.
پوهنتون کابل دور از رقابت های سیاسی پشت پرده نبود. در آن مورد نیز دولت عامل ایجاد رقابت بود. تأسیس فاکولته انجنیری و زراعت در سال ۱۹۵۶ از جانب امریکا در کمپس پوهنتون کابل ورود سیستم آموزش ودانش عصری تر به افغانستان بود. آن زمان کشور امریکا در مرحله تحول سریع و سازندگی بود و به نیروی انسانی حرفه ای و متخصص نیاز بیش از حد داشت. تربیت و فرار مغزهای با استعداد از کشورها یی که زیر برنامه سیاست هدفمند ایالات متحده بود به سرعت انجام میگرفت. از هر ده فارغ انجنیری ۸ نفر و از هر ده فارغ شعبه زراعت ۳ تا پنج نفر از کشور امریکا سر درمیاورد و محل کار وزندگی شانرا در امریکاه انتخاب میکردند. پس از ۱۱ سپتمر ۲۰۰۱ کارآمدی عده ای از آنها در مسائل افغانستان تا امروز مطرح است.
با وجود انکشاف بطی اقتصادی در افغانستان نیاز به کدر فنی و تخصصی بخصوص در بخش انکشاف آبیاری، شهرسازی و حفظ و مراقبت و مدیرت پروژه ها روز تا روز محسوس بود. دولت های وقت آن خلأ را می دیدند می شناختند ولی امکانات و هزینه آماده سازی کادری آنرا در اختیار نداشتند. این یک موقعیت خوب برای اتحاد شوروی وقت بود تا وارد ریشه های روشنفکری افغانستان شود و از دامنه روزافرون نفوذ امریکا در افغانستان و منطقه بکاهد. اتحاد شوروی، بر مبنای قرارداد سال ۱۹۵۷ با جانب افغانستان با تربیت تقریبأ ۲۰۰ شاگرد در سال از بخش ملکی و نظامی در داخل شوروی و همچنان اعمار و تأسیس انستیتوت پولی تخنیک کابل و تخنیکم درکابل ومزار شریف در رقابت با دانشگاه کابل برآمد.
شورویها در کارشان مؤفق بودند. محل مناسب و با صفائی را برای تأسیسات انستیتوت پولی تخنیک کابل ( مرکز آموزش عالی علم و صنعت ) انتخاب کردند و یک مجتمع مدرن و معیاری آموزشی را با لابراتوارها و کتابخانه ساختند. استادان و مدرسین در همه رشته های که تدریس میشد فرستادند. آموزش زبان روسی جز مواد درسی بود. فارغان از اتحاد شوروی در آغاز به حیث مترجم ( کمک استاد) استادان شوروی را یاری میرسانیدند. همزمان این مترجمین کسب تجربه و تحصیل بالاتر میکردند و پایه به پایه عده ای از استادان شوروی را عوض میکردند. انستیتوت پولیتخنیک کابل داشت به یک کانون علمی قابل تأثیر (علمی ــ تخصصی) تبدیل میشد و در ضمن دولت سخت از رشد کمی کارمندان تحصیل کرده در اتحاد شوروی و انستیتوت پولی تخنیک و خطر بیشتر نفوذ شوروی ها در آن کانون آموزشی درهراس بود. بناءً دولت از بالا بوسیله هیئت اداری واز پایان بوسیله گماشتگان مخفی سعی میکرد فضا را در آن کانون مختنق نگهدارد.
پنداری در انستیتوت پولیتخنیک کابل سایه انداخته بود که رئیس وهیئات مدیریت علمی انستیتوت پولیتخنیک کابل انتخابی باشد تا کادرهای علمی داخلی از گزند دستکاری های دولت بدور بماند. این تفکر درپوهنتون کابل، در اتحادیه استادان پوهنتونهای افغانستان، جبهه استادان پولیتخنیک کابل و اتحایه محصلین به حیث یک پالیسی دانشگاهی پذیرفته شده بود.
جبهه استادان انستیتوت پولی تخنیک کابل
متنی ازیک مقطع تاریخ و فاجعه
در هرکجای جهان دانشگاه موزیم و تاریخچه ای از انکشاف دانش و نوآوری است. زمانی که شما به محوطه و تالارهای دانشگاه ها وارد میشوید در پهلوی وقار، نظم و سترگی بَنای آن، پورتره های بزرگ سیاه وسفید و رنگی دانشمندان، سرآمدان دانشگاهی و استادان علم وبینش را معرفی میشوید. بَنا ها و چهره ها، اجزای تکامل تاریخی، افتخار فرهنگی و علم و دانش یک کشوراست. محل خوب و شیوه های معماری زیبا واستثنائی را بمقصد برجسته سازی هویت آن انتخاب میکنند. دانشگاه چهره جوان، بشاش و پرتحرک شهرها است. دانشگاه نه تنها جایگاه آموزش دانش بلکه محل آمیزش فرهنگی و همزیستی نسلها است. در دنیای پیشرفته تنگ دلی های سیاسی، انواع تبعیض، ملیت پرستی، اصطکاک های دینی، امتیاز جوئی و فرهنگ زدائی بیرون از مرز دانشگاه توقف میکند و بدرون محوطه دانشگاه راه ندارد. در بسیاری ازدانشکاه های معتبر بیش از صد ملیت از هر تفکر، باور ورنگ از همه قاره ها کنار هم می نشینند در کنار آموزشهای علمی فرهنگ همزیستی و هم پذیری را یاد میگیرند.
متأسفانه آنزمان پوهنتون های افغانستان با تصویر و تصوری که از یک دانشگاه ( نهادی برای آموزش عالی و روز) بُرده میشد خیلی فاصله داشت. پوهنتون های افغانستان نهادی آموزشی نظری و سمبولیک تقریباً فاقد تسهیلات پژوهشی بود. فاکولته طب کابل یک تالار تسلیخ داشت که بسیار همسان دخمه اجساد مُردگان درفلم های وحشت آور بود. لابراتوار فاکولته علوم از لحاظ تجهیزات و مواد درسی حتی به ستندرد لابراتوار یک " مکتب" در اروپا یا امریکا نبود.
یکی از گره های تاریخی افغانستان سستی و یاعدم انکشاف بازار شغل و استخدام بود که قدرت جذب حتی پنج درسد فارغان پوهنتون را نداشت. نود پنج درسد فارغان انتظار داشتند به ادارات دولت معرفی وجذب شوند. در کمتر اداره دولتی تخصص مطرح بود صرف سواد این فارغان کاربُرد داشت.
معمول دیگر مسئله عدم انکشاف زبان بود. تعصب با زبانها در افغانستان ویرانگر بوده است. آن روند و سیاست دیروز هنوزپا برجاست. با زبان ها در افغانستان تا حد نهائی برخورد جامعه شکنانه شده و درنهایت پیامد آن در تمام مراحل تحول اجتماعی و دوران جنگ، دشوار وخیلی پُر هزینه بود.
تدریس به زبانهای زنده خارجی در دو مکتب کابل ( مکتب نجات "آلمانی" و مکتب استقلال "فرانسوی" ) از صنف هفتم آغاز و تا پایان صنف دوازدهم تدریس میشد ولی در سائر مکتب ها تدریس آن از چار پنج ساعتی درهفته بیش نبود. برای تدریس زبان معلمین مجرب نیز انگشت شمار بودند. در دانشگاه آموزش و کاربرد زبان خارجی محدود بود. در آنزمان نه کتابهای تازه (به زبان خارجی) در دسترس و نه چندان فرهنگ کتاب خوانی معمول بود. در پایان پوهنتون آنچه که شاگرد از زبان خارجی در مکتب آموخته بود، فراموش میکرد. درمحل های کاری زبان خارجی نیز چندان کاربرد نداشت. بسیاری ازاستادان پوهنتون ندرتاً به کارترجمه کلان دست میزدند. معمولاً سهم شان در تهیه نوتها و یاداشت های درسی محدود می شد. آنزمان دولت اگر به چاپ کتاب توجه میکرد درسال فقط چند عنوان کتاب از چابخانه دولتی در ساحات دین و شعر و ادب و چند مجله دولتی به بازار میآمد. به این معنی که حوزه دانش و تخصص هر دو پهلوهایش ازکتاب خالی بود. عده ای از استادان پوهنتون که دلسوزی به آموزش داشتند برای شاگردانی که زبان خارجی بلد بودند کتابهای شخصی شان را قرض میدادند.
تبعیض در دانشگاه ها:
سیاست بسیار تبعیض پرستانه حکومت ظاهر شاه، صدارت داؤد در زمان پادشاه جای انکار ندارد. راه یافتن به فاکولته حقوق و علوم سیاسی، اکادمی پولیس و دانشگاه نظامی معیارهای تبعیض گرایانه حساب شده داشت. نه همه ملیت ها حق داشتند که وارد حریم مشخص آموزش خانوادگی و یا اختصاص یافته شوند.
امتیاز جوئی های قومی و خانوادگی :
امتیازات مشخص خانوادگی، قومی و تشبث حاکمان همه اصول، شیوه مدیریت و انکشاف را دردانشگاه تحت شعاع قرار میداد. فاکولتهٔ حقوق و علوم سیاسی استحقاق خانوادگی پادشاه و یا مردمان با نفوذ بود که با خاندان پادشاه و الیت های دولتی روابط دوستانه داشتند و فرزندان آنها در موقف دولت تعهد و تضمین وفاداری برای پادشاهی بود.
وضعیت ذکر شده لچ و برهنه از جانب خاندان حاکم تحمیل میشد که بمانند تیغ برنده گلوی ملت را گاه با نرمش و گاه با زشتی می برید.
پوهنتون کابل دور از رقابت های سیاسی پشت پرده نبود. در آن مورد نیز دولت عامل ایجاد رقابت بود. تأسیس فاکولته انجنیری و زراعت در سال ۱۹۵۶ از جانب امریکا در کمپس پوهنتون کابل ورود سیستم آموزش ودانش عصری تر به افغانستان بود. آن زمان کشور امریکا در مرحله تحول سریع و سازندگی بود و به نیروی انسانی حرفه ای و متخصص نیاز بیش از حد داشت. تربیت و فرار مغزهای با استعداد از کشورها یی که زیر برنامه سیاست هدفمند ایالات متحده بود به سرعت انجام میگرفت. از هر ده فارغ انجنیری ۸ نفر و از هر ده فارغ شعبه زراعت ۳ تا پنج نفر از کشور امریکا سر درمیاورد و محل کار وزندگی شانرا در امریکاه انتخاب میکردند. پس از ۱۱ سپتمر ۲۰۰۱ کارآمدی عده ای از آنها در مسائل افغانستان تا امروز مطرح است.
با وجود انکشاف بطی اقتصادی در افغانستان نیاز به کدر فنی و تخصصی بخصوص در بخش انکشاف آبیاری، شهرسازی و حفظ و مراقبت و مدیرت پروژه ها روز تا روز محسوس بود. دولت های وقت آن خلأ را می دیدند می شناختند ولی امکانات و هزینه آماده سازی کادری آنرا در اختیار نداشتند. این یک موقعیت خوب برای اتحاد شوروی وقت بود تا وارد ریشه های روشنفکری افغانستان شود و از دامنه روزافرون نفوذ امریکا در افغانستان و منطقه بکاهد. اتحاد شوروی، بر مبنای قرارداد سال ۱۹۵۷ با جانب افغانستان با تربیت تقریبأ ۲۰۰ شاگرد در سال از بخش ملکی و نظامی در داخل شوروی و همچنان اعمار و تأسیس انستیتوت پولی تخنیک کابل و تخنیکم درکابل ومزار شریف در رقابت با دانشگاه کابل برآمد.
شورویها در کارشان مؤفق بودند. محل مناسب و با صفائی را برای تأسیسات انستیتوت پولی تخنیک کابل ( مرکز آموزش عالی علم و صنعت ) انتخاب کردند و یک مجتمع مدرن و معیاری آموزشی را با لابراتوارها و کتابخانه ساختند. استادان و مدرسین در همه رشته های که تدریس میشد فرستادند. آموزش زبان روسی جز مواد درسی بود. فارغان از اتحاد شوروی در آغاز به حیث مترجم ( کمک استاد) استادان شوروی را یاری میرسانیدند. همزمان این مترجمین کسب تجربه و تحصیل بالاتر میکردند و پایه به پایه عده ای از استادان شوروی را عوض میکردند. انستیتوت پولیتخنیک کابل داشت به یک کانون علمی قابل تأثیر (علمی ــ تخصصی) تبدیل میشد و در ضمن دولت سخت از رشد کمی کارمندان تحصیل کرده در اتحاد شوروی و انستیتوت پولی تخنیک و خطر بیشتر نفوذ شوروی ها در آن کانون آموزشی درهراس بود. بناءً دولت از بالا بوسیله هیئت اداری واز پایان بوسیله گماشتگان مخفی سعی میکرد فضا را در آن کانون مختنق نگهدارد.
پنداری در انستیتوت پولیتخنیک کابل سایه انداخته بود که رئیس وهیئات مدیریت علمی انستیتوت پولیتخنیک کابل انتخابی باشد تا کادرهای علمی داخلی از گزند دستکاری های دولت بدور بماند. این تفکر درپوهنتون کابل، در اتحادیه استادان پوهنتونهای افغانستان، جبهه استادان پولیتخنیک کابل و اتحایه محصلین به حیث یک پالیسی دانشگاهی پذیرفته شده بود.