یک ربع قرن در جا ردن
یک ربع قرن در جا زدن
17:51
1389 / 08 / 25
25 سال پیش روز 19 نوامبر سال 1985 اولین دیدار "میخاییل گورباچف" دبیرکل کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی سابق و "رونالد ریگان" رییس جمهور وقت آمریکا در ژنو برگزار شد. این دیدار با اینکه نتایج مشخصی در بر نداشت اما از آن زمان را می توان دوران "پروسترویکا" در سیاست خارجی شوروی سابق نامید که به پایان عصر "جنگ سرد" و مقابله ایدئولوژیکی میان شرق و غرب و تا اندازه زیادی فروپاشی خود شوروی منتهی گشت.
با نگاهی به این یک ربع قرن با کمال تعجب می بینی که به جای تغییر و تحولات مشهود و گسترده، در حقیقت شرایط سیاسی راکد و تغییرات نامحسوس در دستور کار روابط روسیه آمریکا باقی مانده اند البته ناگفته نماند که به نظر می رسد که شرایط به کلی تغییر کرده و جایگاه طرفین عوض شده است.
در اواسط دهه 1980 شوروی سابق از برتری های محسوسی در زمینه نیروهای مسلح معمولی در اروپا بر خوردار بود که همین امر باعث دلنگرانی هایی از سوی ایالات متحده آمریکا و اعضای پیمان آتلانتیک شمالی شده بود که تلاش داشتند تا عقب ماندگی خود را با توان هسته ای جبران کنند. بر عکس، مسکو با اطمینان خاطر به ظرفیت غیر هسته ای خود اغلب پیشنهاداتی قابل توجه در خصوص کاهش تسلیحات هسته ای ارائه می داد. این مسئله تا قبل از گورباچف وجود داشت و در دوران وی به شکل پیشنهاد 1986 درباره انهدام کامل تسلیحات هسته ای تا سال 2000 مطرح شد. (این مسئله به طور مشروح در دیدار پاییز 1986 در ریکیاویک با ریگان بررسی شد و گفته می شود که طرفین در خصوص کلیه مسائل دستور کار کاملا به توافق رسیده بودند و در آخرین لحظات همه چیز به هم خورد). شوروی سابق از نیمه اول سال های 80 با مشکلات اقتصادی مواجه شد که همین مسئله تمایل به کاهش هزینه ها از جمله
مشکل اساسی که در دیدارهای ژنو و ریکیاویک بوجود آمد پروژه استراتژیکی دفاعی آمریکا یعنی ایجاد سپر ضد موشکی جهانی بود
که بر اساس اندیشه ریگان باید نقطه پایانی بر تهدیدات موشکی می گذاشت.
25 سال از آن زمان گذشت. پروژه دفاع ضد موشکی آمریکا-جنگ ستارگان پیشنهادی ریگان- هنوز هم مانند گذشته محور توجه و مباحث در روابط روسیه و آمریکا باقی مانده که باز هم معلوم نیست که این پروژه بلوف سیاسی است یا واشنگتن واقعا برای تحقق آن مصمم است. باز هم همان مباحث پیرامون کاهش کلاهک های هسته ای و ابزار انتقال آنها اما همه چیز برعکس شده است. ایالات متحده آمریکا از نظر تسلیحات معمولی به برتری کامل دست یافته و همین مسئله سبب شده که واشنگتن به صدر جدول طرفداران "جهان عاری از سلاح هسته ای" نقل مکان کند. بعبارت دیگر "باراک اوباما" پرچم را از میخاییل گورباچف تحویل گرفته است. حال روسیه بر عکس تضمین حاکمیت و موقعیت بین المللی خود را در توان هسته ای می بیند و از نظر مسکو تکیه بر نیروهای مسلح غیر هسته ای در شرایط کنونی با ریسک هایی توام است. به همین خاطر شعارهای زیبای واشنگتن در خصوص حرکت به سوی جهانی عاری از سلاح هسته ای از سوی مسکو با نوعی حمایت محترمانه صوری همراه است که در آن هیچگونه شوق و اشتیاقی دیده نمی شود.
اما مسائل عمیق اقتصادی که آمریکا در حال حاضر با آنها دست و پنجه نرم می کند، واشنگتن را به طور جدی وادار نموده تا در برنامه کاهش بودجه دفاعی و حضور نظامی خود در خارج از کشور تجدید نظر کند. این احتمال می رود که لزوم صرفه جویی در بودجه این ایده را احیا کند که سلاح هسته ای یکی از ابزار موثر بازدارندگی و دستیابی به اهداف سیاسی در شرایط کاهش هزینه هاست به همین خاطر با رفتن اوباما شعار و ادبیات عاری کردن جهان از سلاح هسته ای عملا به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
پس همانگونه که می بینیم مشکلات همان مشکلات قبلی است. 25 سال پیش همه جهان چشم به مذاکرات ژنو و ریکیاویک دوخته بود. روابط میان مسکو و واشنگتن هنوز هم هسته مرکزی سیاست بین المللی است و رفتار اکثر کشورهای دیگر اغلب بر چگونگی برقراری دیالوگ این دو ابرقدرت استوار است. البته ناگفته نماند که در آن دوران بسیاری از ساکنان کره خاکی واقعا از جنگ هسته ای هراس داشته و صحبت درباره کاهش تهدید آن نه بعنوان اراجیف سیاسی بلکه ضامن ثبات بررسی می شد.
امروزه اگرچه روسیه و آمریکا مانند گذشته ابرقدرت های هسته ای محسوب می شوند اما گفتگوی آنها پیرامون مسائلی مانند پیمان کاهش تسلیحات استراتژیکی تهاجمی، سپر ضد موشکی و مسائل ثبات استراتژیکی بیشتر توسط کارشناسان دنبال می شود آن هم نه در همه کشورها. تهدید جنگ هسته ای ابرقدرت ها مانند گذشته تهدید واقعی بشمار نمی آید. این مسئله که تا چه اندازه این دو قدرت بزرگ در خصوص کاهش زرادخانه های هسته ای خود به توافق خواهند رسید مسئله ای نیست که در وحله اول جوامع را به خود مشغول کند. از همه مهمترین اینکه این دو کشور دیگر جهان را اداره نمی کنند.
فروپاشی شوروی سابق به ادعای جهان سالاری کرملین خاتمه داد اما این مسئله برای آمریکا هم چندان پیامدهای خوشایندی به بار نیاورد. در اوائل سال های 1990 در غرب همه از آشتی جهانی بعبارت دیگر اینکه امکان توقف اتلاف بودجه کلان برای مقابله با بلوک شرق بوجود آماده ابراز خوشنودی نموده و این بودجه را برای اهداف دیگر در نظر گرفتند. اما بعد از گذشته یک دهه و نیم سرکرده غربی ها در چنان چاهی افتاد که در کنار کلیه مصائب و مشکلات هزینه های دفاعی و نظامی این کشور به میزان بی سابقه ای بالا رفته است. این در حالیست که این مسئله فقط مبنای سیاسی دارد چونکه دشمنی که در مقیاس شوروی سابق باشد و بودن آن افزایش هزینه ها را باعث شده باشد، وجود ندارد. واشنگتن با بلندپروازی های که در زمینه مدیریت جهانی به گردن گرفته و نمی تواند از عهده آن بر آید، تصمیم گرفته که به "پرورش اندام" نظامی بپردازد.
به همین خاطر پارادوکس های مختلفی به وجود آماده است. از یک سو آمریکا عملا به "ناتوانی توانایی هایش" متقاعد شده است. ابرقدرت نظامی تاریخ جهان (آمریکا) توان پیروزی در یکی از کشورهای عقب مانده (افغانستان) را ندارد. از سوی دیگر چند ماه قبل دریاسالار "مایکل مالن" رییس ستاد مشترک روسیه صراحتا اعتراف کرد: تهدید اصلی امنیت برای آمریکا نه القاعده است و نه چین بلکه بدهی های دولتی است. اینکه این مسئله از دهان یک مقام نظامی ارشد آمریکا شنیده می شود که معمولا طرفدار افزایش هزینه های نظامی هستند، عجیب به نظر می رسد اما کاملا قابل توجه می کند.
برغم کلیه تحولات ریشه ای در عرصه جهانی، روابط روسیه-آمریکا هنوز هم بی تحرک باقی مانده هرچند که این مسئله تا اندازه ای قابل توجیه است: اساس این روابط بازدارندگی هسته ایست. تا زمانی که طرفین از چنین زرادخانه هایی برخوردارند این مسئله وجود دارد و انصراف از این توان هسته ای به معنای ریسک کاهش ناگهانی موقعیت در عرصه بین المللی و افزایش ریسک امنیتی است (به ویژه برای روسیه). بعبارت دیگر حلقه ای بسته است البته هدف اولیه که به خاطر آن این همه سلاح جمع آوری شد، مدت هاست که ضرورت خود را از دست داده است.
روند تغییر در کلاس حاکم نیز به کندی صورت می گیرد. روسیه هنوز هم مانند گذشته از لحاظ اعتقادی برای جنگ با ناتو آماده می شود اگرچه پیمان آتلانتیک شمالی در شرایط رکود عمیق به سر می برد و تغییر واقعیت درجه بندی تهدیدات کاملا مشهود است. در آمریکا هر گونه تلاش برای تحت تردید قراردادن نظریه اصولی ایدئولوژیکی -سیاسی (حتی تا این اندازه که اوباما مطرح کرده) با مقاومتی جدی مواجه می شود. با بازگشت جمهوریخواهان باید منتظر بروز مرحله دیگری از ادبیات خودخواهانه باشیم مبنی بر اینکه آمریکا سردمدار جهان است و ارجحیت معنوی با اوست.
واقعیت های قرن بیست و یکم حتی اصول گرایان متحجر را نیز وادار می سازد که در اولویت های خود تجدید نظر کنند تا به چالش های نوین واکنش نشان دهند. و آنوقت است که روسیه و آمریکا بالاخره خواهند توانست دید دیگری نسبت به یکدیگر داشته باشند.
خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 24 آبان ماه
25 سال از آن زمان گذشت. پروژه دفاع ضد موشکی آمریکا-جنگ ستارگان پیشنهادی ریگان- هنوز هم مانند گذشته محور توجه و مباحث در روابط روسیه و آمریکا باقی مانده که باز هم معلوم نیست که این پروژه بلوف سیاسی است یا واشنگتن واقعا برای تحقق آن مصمم است. باز هم همان مباحث پیرامون کاهش کلاهک های هسته ای و ابزار انتقال آنها اما همه چیز برعکس شده است. ایالات متحده آمریکا از نظر تسلیحات معمولی به برتری کامل دست یافته و همین مسئله سبب شده که واشنگتن به صدر جدول طرفداران "جهان عاری از سلاح هسته ای" نقل مکان کند. بعبارت دیگر "باراک اوباما" پرچم را از میخاییل گورباچف تحویل گرفته است. حال روسیه بر عکس تضمین حاکمیت و موقعیت بین المللی خود را در توان هسته ای می بیند و از نظر مسکو تکیه بر نیروهای مسلح غیر هسته ای در شرایط کنونی با ریسک هایی توام است. به همین خاطر شعارهای زیبای واشنگتن در خصوص حرکت به سوی جهانی عاری از سلاح هسته ای از سوی مسکو با نوعی حمایت محترمانه صوری همراه است که در آن هیچگونه شوق و اشتیاقی دیده نمی شود.
اما مسائل عمیق اقتصادی که آمریکا در حال حاضر با آنها دست و پنجه نرم می کند، واشنگتن را به طور جدی وادار نموده تا در برنامه کاهش بودجه دفاعی و حضور نظامی خود در خارج از کشور تجدید نظر کند. این احتمال می رود که لزوم صرفه جویی در بودجه این ایده را احیا کند که سلاح هسته ای یکی از ابزار موثر بازدارندگی و دستیابی به اهداف سیاسی در شرایط کاهش هزینه هاست به همین خاطر با رفتن اوباما شعار و ادبیات عاری کردن جهان از سلاح هسته ای عملا به دست فراموشی سپرده خواهد شد.
پس همانگونه که می بینیم مشکلات همان مشکلات قبلی است. 25 سال پیش همه جهان چشم به مذاکرات ژنو و ریکیاویک دوخته بود. روابط میان مسکو و واشنگتن هنوز هم هسته مرکزی سیاست بین المللی است و رفتار اکثر کشورهای دیگر اغلب بر چگونگی برقراری دیالوگ این دو ابرقدرت استوار است. البته ناگفته نماند که در آن دوران بسیاری از ساکنان کره خاکی واقعا از جنگ هسته ای هراس داشته و صحبت درباره کاهش تهدید آن نه بعنوان اراجیف سیاسی بلکه ضامن ثبات بررسی می شد.
امروزه اگرچه روسیه و آمریکا مانند گذشته ابرقدرت های هسته ای محسوب می شوند اما گفتگوی آنها پیرامون مسائلی مانند پیمان کاهش تسلیحات استراتژیکی تهاجمی، سپر ضد موشکی و مسائل ثبات استراتژیکی بیشتر توسط کارشناسان دنبال می شود آن هم نه در همه کشورها. تهدید جنگ هسته ای ابرقدرت ها مانند گذشته تهدید واقعی بشمار نمی آید. این مسئله که تا چه اندازه این دو قدرت بزرگ در خصوص کاهش زرادخانه های هسته ای خود به توافق خواهند رسید مسئله ای نیست که در وحله اول جوامع را به خود مشغول کند. از همه مهمترین اینکه این دو کشور دیگر جهان را اداره نمی کنند.
فروپاشی شوروی سابق به ادعای جهان سالاری کرملین خاتمه داد اما این مسئله برای آمریکا هم چندان پیامدهای خوشایندی به بار نیاورد. در اوائل سال های 1990 در غرب همه از آشتی جهانی بعبارت دیگر اینکه امکان توقف اتلاف بودجه کلان برای مقابله با بلوک شرق بوجود آماده ابراز خوشنودی نموده و این بودجه را برای اهداف دیگر در نظر گرفتند. اما بعد از گذشته یک دهه و نیم سرکرده غربی ها در چنان چاهی افتاد که در کنار کلیه مصائب و مشکلات هزینه های دفاعی و نظامی این کشور به میزان بی سابقه ای بالا رفته است. این در حالیست که این مسئله فقط مبنای سیاسی دارد چونکه دشمنی که در مقیاس شوروی سابق باشد و بودن آن افزایش هزینه ها را باعث شده باشد، وجود ندارد. واشنگتن با بلندپروازی های که در زمینه مدیریت جهانی به گردن گرفته و نمی تواند از عهده آن بر آید، تصمیم گرفته که به "پرورش اندام" نظامی بپردازد.
به همین خاطر پارادوکس های مختلفی به وجود آماده است. از یک سو آمریکا عملا به "ناتوانی توانایی هایش" متقاعد شده است. ابرقدرت نظامی تاریخ جهان (آمریکا) توان پیروزی در یکی از کشورهای عقب مانده (افغانستان) را ندارد. از سوی دیگر چند ماه قبل دریاسالار "مایکل مالن" رییس ستاد مشترک روسیه صراحتا اعتراف کرد: تهدید اصلی امنیت برای آمریکا نه القاعده است و نه چین بلکه بدهی های دولتی است. اینکه این مسئله از دهان یک مقام نظامی ارشد آمریکا شنیده می شود که معمولا طرفدار افزایش هزینه های نظامی هستند، عجیب به نظر می رسد اما کاملا قابل توجه می کند.
برغم کلیه تحولات ریشه ای در عرصه جهانی، روابط روسیه-آمریکا هنوز هم بی تحرک باقی مانده هرچند که این مسئله تا اندازه ای قابل توجیه است: اساس این روابط بازدارندگی هسته ایست. تا زمانی که طرفین از چنین زرادخانه هایی برخوردارند این مسئله وجود دارد و انصراف از این توان هسته ای به معنای ریسک کاهش ناگهانی موقعیت در عرصه بین المللی و افزایش ریسک امنیتی است (به ویژه برای روسیه). بعبارت دیگر حلقه ای بسته است البته هدف اولیه که به خاطر آن این همه سلاح جمع آوری شد، مدت هاست که ضرورت خود را از دست داده است.
روند تغییر در کلاس حاکم نیز به کندی صورت می گیرد. روسیه هنوز هم مانند گذشته از لحاظ اعتقادی برای جنگ با ناتو آماده می شود اگرچه پیمان آتلانتیک شمالی در شرایط رکود عمیق به سر می برد و تغییر واقعیت درجه بندی تهدیدات کاملا مشهود است. در آمریکا هر گونه تلاش برای تحت تردید قراردادن نظریه اصولی ایدئولوژیکی -سیاسی (حتی تا این اندازه که اوباما مطرح کرده) با مقاومتی جدی مواجه می شود. با بازگشت جمهوریخواهان باید منتظر بروز مرحله دیگری از ادبیات خودخواهانه باشیم مبنی بر اینکه آمریکا سردمدار جهان است و ارجحیت معنوی با اوست.
واقعیت های قرن بیست و یکم حتی اصول گرایان متحجر را نیز وادار می سازد که در اولویت های خود تجدید نظر کنند تا به چالش های نوین واکنش نشان دهند. و آنوقت است که روسیه و آمریکا بالاخره خواهند توانست دید دیگری نسبت به یکدیگر داشته باشند.
خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 24 آبان ماه