در مطبوعات
فشار های داخلی بر حکومت پاکستان بیشتر شده است
31.03.1390
خبرنگاران پاکستانی، به سبب کشته شدن سلیم شهزاد یک ژورنالیست معروف آن کشور، آستین ها را بالا زده و اعتراض می کنند.هفته گذشته یک گروه از خبرنگاران در اسلام آباد گردهم آمده و در گرمای آفتاب سوزان شعار می دادند که به حاکمیت دنده و تفنگچه سر تسلیم نمی گذارند. آنها در تلاش وارد نمودن فشار بر حکومت، جهت آغاز تحقیقات در مورد مرگ سلیم شهزاد بودند.تعداد زیاد از خبرنگاران پاکستانی، آی اس آی یا اداره استخبارات آن کشور را متهم به داشتن نقش در قتل شهزاد می کنند. تظاهرات هفته گذشته خبرنگاران پاکستانی، که در مقابل ساختمان پارلمان آن کشور صورت گرفت، توجه زیاد را به خود جلب کرد.در جمله سیاستمداران که به محل حاضر شده و همبستگی خود را با این تظاهر کننده گان ابراز داشت، یکی هم نواز شریف صدراعظم سابق پاکستان بود که در یک سخنرانی کوتاه اش اردوی پاکستان را مورد انتقاد قرار داده ناکامی های آن را برشمرد و حکومت را، به سبب آن مورد انتقاد قرار داد که نتوانسته است کمسیون مناسب را، برای تحقیقات در این مورد ایجاد کند که چرا، بن لادن در خاک پاکستان کشته شد؟به گفته ناظرین سیاسی، بیانات اخیر و تند نواز شریف که کنترول اردو بر سیاست و اقتصاد را مورد انتقاد قرار داده است، بی نظیر است.نواز شریف که خود اهل پنجاب است، در سال 1999 میلادی در اثر یک کودتاه نظامی از سوی پرویز مشرف از حاکمیت کنار زده شد. وی جنرالان اردوی کشورش را هشدار داده است که در این حالت حساس، عاقلانه رفتار کنند.« در این جا چی اتفاق می افتد، کی پاکستان را به سوی هرج و مرج می برد؟ ما پاکستان را برای حاکمیت قانون تاسیس کردیم، نه برای چنین صحنه های انزجار آمیز که 180 میلیون پاکستانی آنرا، روزانه در تلویزیون های خود مشاهده می کنند. کاسه صبر دیگر لبریز شده، در حال حاضر ما برای بقای پاکستان می جنگیم و شکست را نمیپذیریم. »بر اساس گزارشها، اردوی پاکستان در گذشته با چنین فشار های وارده بر خود با شدت مقابله می کرد ولی حال این کار به سبب آن مشکل است که پنجاب، مخصوصاً مناطق مرکزی و شمالی این ایالت که مراجع اصلی جلب و جذب نظامیان آن کشور می باشد، تحریک شده است.اقلیت های قومی در پاکستان ادعا دارند که 80 درصد اردوی پاکستان را پنجابی ها تشکیل می دهند و صوبه پنجاب، که ستون فقرات تجارتی و زراعتی پاکستان هم می باشد، اکثریت نفوس آن کشور را هم داراست.یک کارشناس امور امنیتی به نام رفعت حسین می گوید تضادهای جدی در رهبری نظامی پاکستان به میان آمده است. به گفته حسین، حکومت ملکی پاکستان، بعد از مرگ بن لادن و انتقادات ملی و بین المللی بر اردوی آن کشور، کمک نه چندان را، به اردو، روا داشته است.حسین که در پوهنتون نظامی پاکستان مشغول تدریس است و تعداد زیاد از افسران اردوی پاکستان را تعلیم داده است می گوید، حکومت ملکی پاکستان، اردو را، در میدان خدا و راستی گذاشته است. به گفته حسین انتقادات جاری از اردوی پاکستان می تواند عواقب ناگوار را، برای روابط آینده حکومت ملکی و اردوی پاکستان، در بر داشته باشد.«اگر تضادها و بی اعتمادی های جاری همچنان ادامه یابند، به نظر من باید کاری صورت گیرد، من مطمین هستم که در بحران جاری پاکستان، نه اردو و نه هم حکومت ملکی می توانند، بدون کمک یکدیگر، از بار جنجالها، به در آیند.»فرزانه شیخ یک تاریخ دان و کارشناس امور پاکستان و کارمند مرکز تحقیقاتی چت هم هوس می گوید، تغیر روحیه مردم در پنجاب بر مبنای واقعیت است ولی ادامه آن بحث برانگیز است. به گفته فرزانه شیخ، نقش حزب نواز شریف در بخش انتقاد از اردو، یک ستراتیژی خطرناک است.به گفته شیخ، شریف بعد از یک دیکتاتوری نظامی در دهه هشتاد به قدرت رسید، در دهه نود در برابر اردو دست بالا داشت ولی همین اردو به رهبری پرویز مشرف در پایان دهه نود بود که ویرا، به زندان انداخته و سپس به تبعید واداشت.
سازمان همکاری های شانگهای: ده سال تلاش برای رسیدن به تعادل
1390 / 03 / 28
"فئودور لوکیانوف"، سردبیر مجلس "روسیه و سیاست جهانی" ویژه «ریانووستی»/
سران کشورهای عضو سازمان همکاری های شانگهای دهمین سالگرد تاسیس این سازمان را جشن گرفتند. طی این مدت گروهی از کشورهایی که پیش از این بر اساس دلایل صرفا عملی (حل مسائل مرزی چین با جمهوری های شوروی سابق) دور هم جمع شده بودند، به نیروی منطقه ای وزینی مبدل شدند و به تدریج نیز به سطوح سیاست بین المللی چنگ می زنند. سازمان همکاری های شانگهای یکی از معدود ساختارهایی است که در اوضاع بی انضباط کنونی جهان می تواند بابت استواری به خود ببالد.
سه دلیل برای این امر وجود دارد: اولا، اهمیت سازمان های منطقه ای در کل افزایش می یابد بعلاوه آنکه این مسئله به آن بخش از اورآسیا مربوط می شود که سازمان همکاری های شانگهای پاسخگوی آنست به همین خاطر توجهات به این سازمان به طور ویژه ای معطوف شده است. دوما، کشورهای عضو منافع بیشمار متقابلی دارند که برای هماهنگی آنها نیاز به میدانی است برای درک یکدیگر. بالاخره ترکیب اعضا کاملا جور شده است: وجود دو ابرقدرت روسیه و چین از هر گونه سلطه جویی جلوگیری کرده و وجود کشوری در حال پیشرفت و توسعه و مطمئن به خود مانند قزاقستان پایداری دوچندانی به منطقه می دهد.
سازمان همکاری های شانگهای از ابتدا در غرب بعنوان تلاش دیگری از سوی مسکو برای پدید آوردن چیزی علیه آمریکا و همزمان نشان دادن نفوذ خود بشمار می رفت. اما به غیر از اعلامیه سال 2005 زمانی که اعضای سازمان به آمریکا پیشنهاد کردند که مهلت حضور نظامی خود در منطقه را تعیین کند، هیچگونه بروز تحرکات ضد آمریکایی از سوی سازمان همکاری های شانگهای ثبت نشده است (ضمنا از آن وقت مسئله زمانبندی خروج نیروهای آمریکایی دیگر مطرح نشده است). همچنین عدم تمایل به جذب ایران در رده های خود که برای الحاق به این سازمان شدیدا تلاش می کند، نیز حاکی از عدم تمایل ایجاد تصور ضد غربی توسط اعضای سازمان همکاری های شانگهای است.
از نظر معیارهای عینی می توان گفت که سازمان همکاری های شانگهای می تواند برای منطقه آسیای مرکزی و جنوبی نقش نیروی تثبیت کننده اصلی را ایفا کند. اتفاقی نیست که دقیقا الان صحبت از لغو تعلیق اعلام نشده این به میان می آید که تا سال جاری در خصوص توسعه آن به اجرا در آمده بود. در جریان سفر ماه مه "آصف علی زرداری" رییس جمهور پاکستان به مسکو، مدودف رسما به نفع جذب اسلام آباد در سازمان همکاری های شانگهای سخن گفت. ضمنا پیش از این هم روسیه بارها به حمایت از الحاق هند به این سازمان اشاره کرده بود. البته قدر مسلم چین چندان علاقه ای به عضویت هند در این سازمان ندارد اما از سوی دیگر به اصطلاح "راه حل بسته ای" می تواند راه گشا باشد بعبارت دیگر نوعی گروکشی چرا که پکن نیز به نوبه خود متمایل به الحاق پاکستان به سازمان همکاری های شانگهای است.
موضوع شماره یک منطقه ای آینده افغانستان بعد از خروج نیروهای ناتو و آمریکا و یا تغییر شکل حضور آنهاست. فعلا اوضاع افغانستان عامل سردرگمی همه شده چرا که استراتژی آمریکا در قبال آن معلوم نیست. البته شاید تاکنون حتی چنین استراتژی وجود نداشته چرا که در واشنگتن دیدگاه های کاملا مختلفی نسبت به منافع آمریکا پیرامون افغانستان و روش های تامین این منافع وجود دارد. در هر صورت اعضای سازمان همکاری های شانگهای باید برای هرگونه وضعیتی آماده باشند.
اگر این سازمان در هر صورت به واسطه الحاق هند و پاکستان گسترش یابد، عملا کلیه کشورهایی (به غیر از آمریکا و البته ایران که ناظر این سازمان است) دور هم جمع شده اند که می تواند بر حوادث افغانستان تاثیر گذار باشند. طبیعتا این رویداد ضمانت حل مشکلات افغانستان نیست اما می تواند سازمان همکاری های شانگهای را به ساختاری مبدل سازد که بیشترین ظرفیت ممکن را برای کمک به حل این معضل در دست خواهد داشت.
آنچه که در بالا به آن اشاره شد به معنای آن نیست که میان اعضای سازمان همکاری های شانگهای اختلاف نظر وجود ندارد. یکی از مهمترین آنها نگرش اصولی وظیفه اصلی از سوی مسکو و پکن است. روسیه چین را تحریک می کند که سازمان شانگهای را به بازیگری استراتژیکی و سیاسی مبدل نماید که توجه اصلی خود را به مسائل منطقه ای و با در نظر گرفتن اهمیت منطقه به ناچار به امنیت جهانی معطوف می سازد. چین مانند دیگر موارد از چنین موضوعی طفره رفته و بر همکاری های تجاری و اقتصادی تاکید می کند. بعبارت دیگر مسکو خواستار دیدن سازمانی است که بواسطه آن حضور استراتژیکی خود را در آسیای میانه تحکیم بخشد و چین آن را به مانند ابزاری برای توسعه سلطه اقتصادی خود می بیند.
فعلا که میان منافع دو عضو مهم سازمان تعادل برقرار است: چین از نظر اقتصادی مسلما قوی تر از روسیه است اما روسیه هنوز هم از امکانات سیاسی برخوردارست از جمله به خاطر هراس کشورهای منطقه آسیای میانه از قدرت اقتصادی پکن. این عوامل متقابلا بازدارنده تا اندازه ای فعالیت سازمان همکاری های شانگهای را کند کرده اما در عوض ثبات آن را حفظ می کنند. اگر یکی از طرفین غالب شود، سازمان به احتمال قوی تاثیر و توانایی خود را از دست خواهد داد.
ریسک چنین حالتی وجود دارد چرا که بی ثباتی در حال رشد میان روسیه و چین ممکن است مسکو را از این برگ برنده سیاسی محروم سازد. این در حالیست که پکن رفتار محتاطانه ای در پیش گرفته و تلاش می کند که فقط در صورت لزوم توانایی های خویش را بر ملا سازد. در ضمن فراموش نشود که چین هم تمایل دارد که سازمان همکاری های شانگهای بعنوان ساختاری منطقه ای تحکیم شود چرا که در هر صورت پکن در آن ثابت تر از بقیه خواهد بود. و از آنجایی که به نظر می رسد سطح تزلزل جهانی طی سالیان آینده رشد خواهد کرد، سازمان همکاری های شانگهای در دهه دوم حیات خود پر محتواتر از دهه قبلی ظاهر خواهد شد.
خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 28 خردادماه
سناتور سابق پاكستان: آمريكا در پي رسميت دادن به طالبان است
اسلام آباد - سناتور سابق و از اعضاي ارشد حزب جمعيت علماي اسلام پاكستان گفت: آمريكا شبه نظاميان طالبان را در منطقه و پاكستان پرورش داده و امروز با نام مبارزه با تروريست در پي رسميت دادن به اين پديده شوم است.
'حافظ حسين احمد' روز يكشنبه در گفت و گو با ايرنا با عنوان اينكه پاكستان يكي از كشورهاي قرباني تروريسم است، افزود: آمريكا جنگي را كه در اين كشور به نام مبارزہ با تروريست برپا كردہ در واقع مقابله با اين پديده شوم نيست بلكه دامن زدن و افزايش عمليات تروريستي است. وي افزود: از زماني كه ارتش آمريكا و نيروهاي پيمان آتلانتيك شمالي ناتو در افغانستان مستقر شدند اين رويدادھا در حال اتفاق افتادن است. اين كارشناس مسائل سياسي در ادامه گفت : آمريكا تنها براي رسيدن به اھداف خود از پاكستان استفادہ مي كند و به هيچ وجه براي او مهم نيست كه چه بر سر اين كشور و مردم مسلمان آن بيايد. سناتور سابق پاكستاني با اشاره به اينكه مقام هاي دولتي كشورش نبايد بازيچه دست آمريكا در مبارزه پوشالي با ترويست ها شوند، تصريح كرد: اين ها خود نيروهايي را به نام شبه نظامي تشكيل داده و اقدام به ناامني در كشور ما مي كنند و مرز ميان پاكستان و افغانستان را بي ثبات كرده و از طرفي نيروي خارجي را از كيلومترها دورتر و از كشورهاي ديگر اجير مي كنند كه بيايند و امنيت را در منطقه و كشور ما ايجاد كنند. حسين احمد افزود: به روشني مشخص است كه آنان دلشان براي پاكستان ، مردم افغانستان و منطقه به درد نيامده بلكه براي ايجاد ناامني و استحكام مواضع خود برنامه ريزي كرده اند. وي گفت كه مجلس پاكستان سال گذشته بيانيه اي مبني بر داخل نشدن كشور در مهلكه اي كه آمريكا در منطقه مي سازد ، صادر كرد اما كسي به آن توجهي نداشت و امروز ما عواقب اين موضوع را درك مي كنيم. عضو ارشد حزب جميعت علماي اسلام افزود: ما بايد در سياست ھاي خارجي خود تجديد نظر كرده ، تغييرات لازم را بوجود آوريم و خود را از مواضعي كه به سود كشور و مردم نيست دور نگه داريم. سناتور سابق پاكستان تنها راه حل ، ريشه كن شدن و نابودي شبه نظاميان ساخته دست آمريكا در منطقه را روشنگري مردم و حفاظت از منافع ملي پاكستان توسط دولت و مجلس اين كشور دانست
31.03.1390
خبرنگاران پاکستانی، به سبب کشته شدن سلیم شهزاد یک ژورنالیست معروف آن کشور، آستین ها را بالا زده و اعتراض می کنند.هفته گذشته یک گروه از خبرنگاران در اسلام آباد گردهم آمده و در گرمای آفتاب سوزان شعار می دادند که به حاکمیت دنده و تفنگچه سر تسلیم نمی گذارند. آنها در تلاش وارد نمودن فشار بر حکومت، جهت آغاز تحقیقات در مورد مرگ سلیم شهزاد بودند.تعداد زیاد از خبرنگاران پاکستانی، آی اس آی یا اداره استخبارات آن کشور را متهم به داشتن نقش در قتل شهزاد می کنند. تظاهرات هفته گذشته خبرنگاران پاکستانی، که در مقابل ساختمان پارلمان آن کشور صورت گرفت، توجه زیاد را به خود جلب کرد.در جمله سیاستمداران که به محل حاضر شده و همبستگی خود را با این تظاهر کننده گان ابراز داشت، یکی هم نواز شریف صدراعظم سابق پاکستان بود که در یک سخنرانی کوتاه اش اردوی پاکستان را مورد انتقاد قرار داده ناکامی های آن را برشمرد و حکومت را، به سبب آن مورد انتقاد قرار داد که نتوانسته است کمسیون مناسب را، برای تحقیقات در این مورد ایجاد کند که چرا، بن لادن در خاک پاکستان کشته شد؟به گفته ناظرین سیاسی، بیانات اخیر و تند نواز شریف که کنترول اردو بر سیاست و اقتصاد را مورد انتقاد قرار داده است، بی نظیر است.نواز شریف که خود اهل پنجاب است، در سال 1999 میلادی در اثر یک کودتاه نظامی از سوی پرویز مشرف از حاکمیت کنار زده شد. وی جنرالان اردوی کشورش را هشدار داده است که در این حالت حساس، عاقلانه رفتار کنند.« در این جا چی اتفاق می افتد، کی پاکستان را به سوی هرج و مرج می برد؟ ما پاکستان را برای حاکمیت قانون تاسیس کردیم، نه برای چنین صحنه های انزجار آمیز که 180 میلیون پاکستانی آنرا، روزانه در تلویزیون های خود مشاهده می کنند. کاسه صبر دیگر لبریز شده، در حال حاضر ما برای بقای پاکستان می جنگیم و شکست را نمیپذیریم. »بر اساس گزارشها، اردوی پاکستان در گذشته با چنین فشار های وارده بر خود با شدت مقابله می کرد ولی حال این کار به سبب آن مشکل است که پنجاب، مخصوصاً مناطق مرکزی و شمالی این ایالت که مراجع اصلی جلب و جذب نظامیان آن کشور می باشد، تحریک شده است.اقلیت های قومی در پاکستان ادعا دارند که 80 درصد اردوی پاکستان را پنجابی ها تشکیل می دهند و صوبه پنجاب، که ستون فقرات تجارتی و زراعتی پاکستان هم می باشد، اکثریت نفوس آن کشور را هم داراست.یک کارشناس امور امنیتی به نام رفعت حسین می گوید تضادهای جدی در رهبری نظامی پاکستان به میان آمده است. به گفته حسین، حکومت ملکی پاکستان، بعد از مرگ بن لادن و انتقادات ملی و بین المللی بر اردوی آن کشور، کمک نه چندان را، به اردو، روا داشته است.حسین که در پوهنتون نظامی پاکستان مشغول تدریس است و تعداد زیاد از افسران اردوی پاکستان را تعلیم داده است می گوید، حکومت ملکی پاکستان، اردو را، در میدان خدا و راستی گذاشته است. به گفته حسین انتقادات جاری از اردوی پاکستان می تواند عواقب ناگوار را، برای روابط آینده حکومت ملکی و اردوی پاکستان، در بر داشته باشد.«اگر تضادها و بی اعتمادی های جاری همچنان ادامه یابند، به نظر من باید کاری صورت گیرد، من مطمین هستم که در بحران جاری پاکستان، نه اردو و نه هم حکومت ملکی می توانند، بدون کمک یکدیگر، از بار جنجالها، به در آیند.»فرزانه شیخ یک تاریخ دان و کارشناس امور پاکستان و کارمند مرکز تحقیقاتی چت هم هوس می گوید، تغیر روحیه مردم در پنجاب بر مبنای واقعیت است ولی ادامه آن بحث برانگیز است. به گفته فرزانه شیخ، نقش حزب نواز شریف در بخش انتقاد از اردو، یک ستراتیژی خطرناک است.به گفته شیخ، شریف بعد از یک دیکتاتوری نظامی در دهه هشتاد به قدرت رسید، در دهه نود در برابر اردو دست بالا داشت ولی همین اردو به رهبری پرویز مشرف در پایان دهه نود بود که ویرا، به زندان انداخته و سپس به تبعید واداشت.
سازمان همکاری های شانگهای: ده سال تلاش برای رسیدن به تعادل
1390 / 03 / 28
"فئودور لوکیانوف"، سردبیر مجلس "روسیه و سیاست جهانی" ویژه «ریانووستی»/
سران کشورهای عضو سازمان همکاری های شانگهای دهمین سالگرد تاسیس این سازمان را جشن گرفتند. طی این مدت گروهی از کشورهایی که پیش از این بر اساس دلایل صرفا عملی (حل مسائل مرزی چین با جمهوری های شوروی سابق) دور هم جمع شده بودند، به نیروی منطقه ای وزینی مبدل شدند و به تدریج نیز به سطوح سیاست بین المللی چنگ می زنند. سازمان همکاری های شانگهای یکی از معدود ساختارهایی است که در اوضاع بی انضباط کنونی جهان می تواند بابت استواری به خود ببالد.
سه دلیل برای این امر وجود دارد: اولا، اهمیت سازمان های منطقه ای در کل افزایش می یابد بعلاوه آنکه این مسئله به آن بخش از اورآسیا مربوط می شود که سازمان همکاری های شانگهای پاسخگوی آنست به همین خاطر توجهات به این سازمان به طور ویژه ای معطوف شده است. دوما، کشورهای عضو منافع بیشمار متقابلی دارند که برای هماهنگی آنها نیاز به میدانی است برای درک یکدیگر. بالاخره ترکیب اعضا کاملا جور شده است: وجود دو ابرقدرت روسیه و چین از هر گونه سلطه جویی جلوگیری کرده و وجود کشوری در حال پیشرفت و توسعه و مطمئن به خود مانند قزاقستان پایداری دوچندانی به منطقه می دهد.
سازمان همکاری های شانگهای از ابتدا در غرب بعنوان تلاش دیگری از سوی مسکو برای پدید آوردن چیزی علیه آمریکا و همزمان نشان دادن نفوذ خود بشمار می رفت. اما به غیر از اعلامیه سال 2005 زمانی که اعضای سازمان به آمریکا پیشنهاد کردند که مهلت حضور نظامی خود در منطقه را تعیین کند، هیچگونه بروز تحرکات ضد آمریکایی از سوی سازمان همکاری های شانگهای ثبت نشده است (ضمنا از آن وقت مسئله زمانبندی خروج نیروهای آمریکایی دیگر مطرح نشده است). همچنین عدم تمایل به جذب ایران در رده های خود که برای الحاق به این سازمان شدیدا تلاش می کند، نیز حاکی از عدم تمایل ایجاد تصور ضد غربی توسط اعضای سازمان همکاری های شانگهای است.
از نظر معیارهای عینی می توان گفت که سازمان همکاری های شانگهای می تواند برای منطقه آسیای مرکزی و جنوبی نقش نیروی تثبیت کننده اصلی را ایفا کند. اتفاقی نیست که دقیقا الان صحبت از لغو تعلیق اعلام نشده این به میان می آید که تا سال جاری در خصوص توسعه آن به اجرا در آمده بود. در جریان سفر ماه مه "آصف علی زرداری" رییس جمهور پاکستان به مسکو، مدودف رسما به نفع جذب اسلام آباد در سازمان همکاری های شانگهای سخن گفت. ضمنا پیش از این هم روسیه بارها به حمایت از الحاق هند به این سازمان اشاره کرده بود. البته قدر مسلم چین چندان علاقه ای به عضویت هند در این سازمان ندارد اما از سوی دیگر به اصطلاح "راه حل بسته ای" می تواند راه گشا باشد بعبارت دیگر نوعی گروکشی چرا که پکن نیز به نوبه خود متمایل به الحاق پاکستان به سازمان همکاری های شانگهای است.
موضوع شماره یک منطقه ای آینده افغانستان بعد از خروج نیروهای ناتو و آمریکا و یا تغییر شکل حضور آنهاست. فعلا اوضاع افغانستان عامل سردرگمی همه شده چرا که استراتژی آمریکا در قبال آن معلوم نیست. البته شاید تاکنون حتی چنین استراتژی وجود نداشته چرا که در واشنگتن دیدگاه های کاملا مختلفی نسبت به منافع آمریکا پیرامون افغانستان و روش های تامین این منافع وجود دارد. در هر صورت اعضای سازمان همکاری های شانگهای باید برای هرگونه وضعیتی آماده باشند.
اگر این سازمان در هر صورت به واسطه الحاق هند و پاکستان گسترش یابد، عملا کلیه کشورهایی (به غیر از آمریکا و البته ایران که ناظر این سازمان است) دور هم جمع شده اند که می تواند بر حوادث افغانستان تاثیر گذار باشند. طبیعتا این رویداد ضمانت حل مشکلات افغانستان نیست اما می تواند سازمان همکاری های شانگهای را به ساختاری مبدل سازد که بیشترین ظرفیت ممکن را برای کمک به حل این معضل در دست خواهد داشت.
آنچه که در بالا به آن اشاره شد به معنای آن نیست که میان اعضای سازمان همکاری های شانگهای اختلاف نظر وجود ندارد. یکی از مهمترین آنها نگرش اصولی وظیفه اصلی از سوی مسکو و پکن است. روسیه چین را تحریک می کند که سازمان شانگهای را به بازیگری استراتژیکی و سیاسی مبدل نماید که توجه اصلی خود را به مسائل منطقه ای و با در نظر گرفتن اهمیت منطقه به ناچار به امنیت جهانی معطوف می سازد. چین مانند دیگر موارد از چنین موضوعی طفره رفته و بر همکاری های تجاری و اقتصادی تاکید می کند. بعبارت دیگر مسکو خواستار دیدن سازمانی است که بواسطه آن حضور استراتژیکی خود را در آسیای میانه تحکیم بخشد و چین آن را به مانند ابزاری برای توسعه سلطه اقتصادی خود می بیند.
فعلا که میان منافع دو عضو مهم سازمان تعادل برقرار است: چین از نظر اقتصادی مسلما قوی تر از روسیه است اما روسیه هنوز هم از امکانات سیاسی برخوردارست از جمله به خاطر هراس کشورهای منطقه آسیای میانه از قدرت اقتصادی پکن. این عوامل متقابلا بازدارنده تا اندازه ای فعالیت سازمان همکاری های شانگهای را کند کرده اما در عوض ثبات آن را حفظ می کنند. اگر یکی از طرفین غالب شود، سازمان به احتمال قوی تاثیر و توانایی خود را از دست خواهد داد.
ریسک چنین حالتی وجود دارد چرا که بی ثباتی در حال رشد میان روسیه و چین ممکن است مسکو را از این برگ برنده سیاسی محروم سازد. این در حالیست که پکن رفتار محتاطانه ای در پیش گرفته و تلاش می کند که فقط در صورت لزوم توانایی های خویش را بر ملا سازد. در ضمن فراموش نشود که چین هم تمایل دارد که سازمان همکاری های شانگهای بعنوان ساختاری منطقه ای تحکیم شود چرا که در هر صورت پکن در آن ثابت تر از بقیه خواهد بود. و از آنجایی که به نظر می رسد سطح تزلزل جهانی طی سالیان آینده رشد خواهد کرد، سازمان همکاری های شانگهای در دهه دوم حیات خود پر محتواتر از دهه قبلی ظاهر خواهد شد.
خبرگزاری «ریا نووستی» روسیه، 28 خردادماه
سناتور سابق پاكستان: آمريكا در پي رسميت دادن به طالبان است
اسلام آباد - سناتور سابق و از اعضاي ارشد حزب جمعيت علماي اسلام پاكستان گفت: آمريكا شبه نظاميان طالبان را در منطقه و پاكستان پرورش داده و امروز با نام مبارزه با تروريست در پي رسميت دادن به اين پديده شوم است.
'حافظ حسين احمد' روز يكشنبه در گفت و گو با ايرنا با عنوان اينكه پاكستان يكي از كشورهاي قرباني تروريسم است، افزود: آمريكا جنگي را كه در اين كشور به نام مبارزہ با تروريست برپا كردہ در واقع مقابله با اين پديده شوم نيست بلكه دامن زدن و افزايش عمليات تروريستي است. وي افزود: از زماني كه ارتش آمريكا و نيروهاي پيمان آتلانتيك شمالي ناتو در افغانستان مستقر شدند اين رويدادھا در حال اتفاق افتادن است. اين كارشناس مسائل سياسي در ادامه گفت : آمريكا تنها براي رسيدن به اھداف خود از پاكستان استفادہ مي كند و به هيچ وجه براي او مهم نيست كه چه بر سر اين كشور و مردم مسلمان آن بيايد. سناتور سابق پاكستاني با اشاره به اينكه مقام هاي دولتي كشورش نبايد بازيچه دست آمريكا در مبارزه پوشالي با ترويست ها شوند، تصريح كرد: اين ها خود نيروهايي را به نام شبه نظامي تشكيل داده و اقدام به ناامني در كشور ما مي كنند و مرز ميان پاكستان و افغانستان را بي ثبات كرده و از طرفي نيروي خارجي را از كيلومترها دورتر و از كشورهاي ديگر اجير مي كنند كه بيايند و امنيت را در منطقه و كشور ما ايجاد كنند. حسين احمد افزود: به روشني مشخص است كه آنان دلشان براي پاكستان ، مردم افغانستان و منطقه به درد نيامده بلكه براي ايجاد ناامني و استحكام مواضع خود برنامه ريزي كرده اند. وي گفت كه مجلس پاكستان سال گذشته بيانيه اي مبني بر داخل نشدن كشور در مهلكه اي كه آمريكا در منطقه مي سازد ، صادر كرد اما كسي به آن توجهي نداشت و امروز ما عواقب اين موضوع را درك مي كنيم. عضو ارشد حزب جميعت علماي اسلام افزود: ما بايد در سياست ھاي خارجي خود تجديد نظر كرده ، تغييرات لازم را بوجود آوريم و خود را از مواضعي كه به سود كشور و مردم نيست دور نگه داريم. سناتور سابق پاكستان تنها راه حل ، ريشه كن شدن و نابودي شبه نظاميان ساخته دست آمريكا در منطقه را روشنگري مردم و حفاظت از منافع ملي پاكستان توسط دولت و مجلس اين كشور دانست
حالا نوبتِ احيای امارت اسلامی طالبان است؟
شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲۱:۴۲
احمد عمران
شوراي امنيت سازمان ملل متحد با تصويب دو قطعنامه، فهرست تحريمهاي اعضاي القاعده و طالبان افغانستان را ازهم جدا كرد. اين تصميم در پي درخواست دولت افغانستان و برخي كشورهاي كمككننده گرفته شد، به اين اميد كه برخي از سران طالبان با استفاده از اين فرصت، نسبت به نيت دولت در امر مذاكره و تأمين صلح، اعتماد پبدا كنند. از سوي ديگر، دولت افغانستان نام بيستتن از اعضاي طالبان را در اختيار سازمان ملل گذاشته كه از فهرست سياه اين سازمان حذف شوند.
برخي از اين افراد همين حالا در كنار دولت قرار دارند و ظاهراً از همكاري با گروه طالبان دست كشيدهاند. ولي سازمان ملل گفته است كه نسبت به اين نامها پس از بررسيهاي لازم، تصميم خود را اعلام خواهد كرد. تلاشهاي دولت در راه جدا كردن طالبان از القاعده و ديگر شبكههاي تروريستي در حالي شدت يافته كه اين گروه همچنان بر مواضع پيشين خود تأكيد دارد و خود را بخشي از جريان ضد غربي و حضور خارجيها در افغانستان و منطقه ميداند.
در همين حال، تلاشهاي دولت در جلب حمايت گروههاي كوچك شورشي از روند صلح، در آغاز راه به شكست انجاميده است. برخي از اين گروهها و افراد كه دولت آنها را منصوب به طالبان معرفي ميكنند، به تازگي به روند صلح پيوستهاند. البته رابطهي اين گروهها و افراد هنوز با طالبان مشخص نشده و اين گروه همواره هرگونه رابطه با چنين افراد و گروههايی را رد كرده است.
به باور بسياريها، بخشي از اين گروه ها و افراد، هويت مشخصي ندارند و برخي ديگر، از ناراضيانياند كه زماني در كنار دولت قرار داشتهاند. همين افراد و گروهها هم كه در آرايش جنگي در كشور هيچ محلي از اعراب ندارند، با وجود پيوستن به روند صلح، نسبت به برگشت خود با ابراز پشيماني، تهديد به پيوستن دوباره به جمع شورشيان و اينبار البته طالبان، كردهاند.
اين افراد و گروهها عمدتاً دولت را به عدم اجراي تعهداتش در برابر آنان متهم ميكنند. اما حرف اصلي اينجاست كه اين افراد با وعدههاي چرب و نرم و گرفتن پولهاي كلان، سلاحهاي خود را به زمين گذاشتهاند؛ در حالي كه به گفتهی آنان، هيچ گونه كمك قابل توجهي در اختيار آنان گذاشته نشده است. شمار چنين گروهها و افرادي كه در برابر پول حاضر به پيوستن به روند صلح در كشور اند، كم نيستند و صدها گروه شورشي و حتا قطاعالطريق، با استشمام اسكناسهاي سبز امريكايي وسوسه شدهاند كه اين فرصت طلايي را از دست ندهند.
برنامهي صلح دولت به دليل عدم شفافيت و مكانيزم عملي، نه تنها به روند صلح در كشور كمك نميكند، بلكه به تشديد درگيريها و گسترش ناامنيهاي بيشتر در كشور هم منجر ميشود؛ زيرا دولت تاهنوز نتوانسته گروههاي اصلي مخالف را كه با اجنداي فكري در حال مبارزه با دولت هستند، از گروههاي باجبگير و حتا دزدهاي سرگردنه تشخيص كند. دولت با نمايشهاي مضحک تلويزيوني از پیوستن طالبان به روند صلح خبر ميدهد،
در حالي كه اين افراد و گروهها به دلايل ديگري تفنگ برداشتهاند و عمدتاً به چپاولگري و غارت اموال مسافران در جادهها و شاهراهها اشتغال دارند. عمدهترين دليل پيوستن اين گروهها هم به روند صلح افتضاحآميز دولت، به دست آوردن پول و امكانات مادي است.
مهمترين نمونهی چنين پيوستنهاي افتضاحآميز، پیوستن گروه عبدالجليل آقا در قندهار به دولت است كه با صراحت تمام، نسبت به برگشت خود اظهار ندامت ميكند و ميگويد دولت فقط در روز اول پيوستن به او و افرادش، 130 دالر داده؛ در حالي كه او انتظار كمكهاي بيشتر مالي را داشته است.
آيا پيوستن اين افراد و گروهها به روند صلح، به معناي دست كشيدن طالبان از جنگ است؟! پاسخ اين پرسش در روزهاي اخير، كاملاً روشن شده و حتا نظاميان امريكايي هم در يافتهاند كه هيچ صلحي قرار نيست در نتيجهي مذاكرات دولت در كشور به وجود بيايد. به همين دليل، اين نظاميان از باراك اوباما رييس جمهوري ايالات متحد امريكا خواسته اند كه برنامهی خروج از افغانستان را تا سال 2012 ميلادي، يعني براي يك سال ديگر به تعويق اندازد.
اين فرماندهان به چه نتايجي در جنگ افغانستان دست يافته اند كه حاضر به ادامهي حضور نظامي خود در كشور ما شدهاند؟! پاسخ يك چيز است؛ عدم توانايي دولت در امر پذيريش مسووليت تأمين امنيت به گونهي مستقلانه. در همين حال، هيچ بعيد نيست كه پولهاي كمكشده به روند صلح، با توجه به گذشتهي افغانستان و وجود گستردهي فساد اداري، حيف و ميل شود
و گروههاي كوچك شورشي هم كه به دولت پيوستهاند، به دليل عدم دريافت پولهاي كلان بدون آنكه دوباره به مواضع قبلي خود برگردند، اين بار در كنار دولت و با استفاده از امكانات دولتي، دست به چپاول و غارت اموال مردم بزنند؛ تكرار همان تجربهی تلخ دولت داكتر نجيبالله كه گروههاي مليشهاي دولتي، عملاً در شهرها و روستاها، مهمترين عاملان بيقانوني و چپاولگران جان، مال و ناموس مردم بودند.
اين تجربه در وجود چنين گروههايی، يك بار ديگر در حال تكرار شدن است و بيم آن ميرود كه روزي همين گروهها، عملاً سكان اصلي حاكميتهاي محلي در كشور را بهدست گيرند.
از سوي ديگر، تفكيك فهرست طالبان افغان از القاعده، هيچ دردي را دوا نميكند و نه منجر به قطع رابطهي اين گروه از همفكران ايديولوژيك آن ميشود. طالبان از حمايت بنلادن و القاعده به ازاي از دست دادن امارت خود هم دست برنداشتند، حالا چگونه ممكن است اين گروه، دشمني القاعده را بخرد و دركنار دولت قرار گيرد. چنين تصوري، بلاهت محض است كه متأسفانه بر بخش عمدهیي از تفكر ارگنشينان سيطره دارد.
طالبان بدون القاعده نميتواند وجود خارجي داشته باشد، اين موضوع را ملا عمر رهبر اين گروه در زماني كه امريكا پس از حادثهي يازده سپتمبر، خواهان سپردن بنلادن به اين كشور شده بود، كاملاً دريافته بود و ميدانست كه امارت اسلامي او، بدون حمايت فكري و مالي القاعده پايان خوشي نخواهد داشت و به همين لحاظ، ملا عمر سقوط رژيمش را بهوسيلهي نظاميان امريكايي، بر عدم حمايت از القاعده ترجيح داد.
حالا آقاي كرزي چگونه دريافته است كه اين گروه پس از ده سال مبارزه و جنگِ خونين و از دست دادن صدها جنگجوي خود، حاضر به پيوستن به دولتي ميشود كه از منظر آنها، غاصب نظام طالبان است. آيا زمان آن فرا نرسيده كه به جاي جدا كردن فهرست طالبان افغان از اعضاي القاعده، سازمان ملل متحد به اين بينديشد كه سقوط رژيم طالبان در افغانستان، قانوني بود و يا خير؟ بدون شك اگر جناح قومگراي ارگ همچنان بر سكوي فرمانروايي كشور قرار داشته باشد، روزي به اين موضوع نیز توجه خواهد شد.
___
برگرفته از روزنامه ی ماندگار
شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۲۱:۴۲
احمد عمران
شوراي امنيت سازمان ملل متحد با تصويب دو قطعنامه، فهرست تحريمهاي اعضاي القاعده و طالبان افغانستان را ازهم جدا كرد. اين تصميم در پي درخواست دولت افغانستان و برخي كشورهاي كمككننده گرفته شد، به اين اميد كه برخي از سران طالبان با استفاده از اين فرصت، نسبت به نيت دولت در امر مذاكره و تأمين صلح، اعتماد پبدا كنند. از سوي ديگر، دولت افغانستان نام بيستتن از اعضاي طالبان را در اختيار سازمان ملل گذاشته كه از فهرست سياه اين سازمان حذف شوند.
برخي از اين افراد همين حالا در كنار دولت قرار دارند و ظاهراً از همكاري با گروه طالبان دست كشيدهاند. ولي سازمان ملل گفته است كه نسبت به اين نامها پس از بررسيهاي لازم، تصميم خود را اعلام خواهد كرد. تلاشهاي دولت در راه جدا كردن طالبان از القاعده و ديگر شبكههاي تروريستي در حالي شدت يافته كه اين گروه همچنان بر مواضع پيشين خود تأكيد دارد و خود را بخشي از جريان ضد غربي و حضور خارجيها در افغانستان و منطقه ميداند.
در همين حال، تلاشهاي دولت در جلب حمايت گروههاي كوچك شورشي از روند صلح، در آغاز راه به شكست انجاميده است. برخي از اين گروهها و افراد كه دولت آنها را منصوب به طالبان معرفي ميكنند، به تازگي به روند صلح پيوستهاند. البته رابطهي اين گروهها و افراد هنوز با طالبان مشخص نشده و اين گروه همواره هرگونه رابطه با چنين افراد و گروههايی را رد كرده است.
به باور بسياريها، بخشي از اين گروه ها و افراد، هويت مشخصي ندارند و برخي ديگر، از ناراضيانياند كه زماني در كنار دولت قرار داشتهاند. همين افراد و گروهها هم كه در آرايش جنگي در كشور هيچ محلي از اعراب ندارند، با وجود پيوستن به روند صلح، نسبت به برگشت خود با ابراز پشيماني، تهديد به پيوستن دوباره به جمع شورشيان و اينبار البته طالبان، كردهاند.
اين افراد و گروهها عمدتاً دولت را به عدم اجراي تعهداتش در برابر آنان متهم ميكنند. اما حرف اصلي اينجاست كه اين افراد با وعدههاي چرب و نرم و گرفتن پولهاي كلان، سلاحهاي خود را به زمين گذاشتهاند؛ در حالي كه به گفتهی آنان، هيچ گونه كمك قابل توجهي در اختيار آنان گذاشته نشده است. شمار چنين گروهها و افرادي كه در برابر پول حاضر به پيوستن به روند صلح در كشور اند، كم نيستند و صدها گروه شورشي و حتا قطاعالطريق، با استشمام اسكناسهاي سبز امريكايي وسوسه شدهاند كه اين فرصت طلايي را از دست ندهند.
برنامهي صلح دولت به دليل عدم شفافيت و مكانيزم عملي، نه تنها به روند صلح در كشور كمك نميكند، بلكه به تشديد درگيريها و گسترش ناامنيهاي بيشتر در كشور هم منجر ميشود؛ زيرا دولت تاهنوز نتوانسته گروههاي اصلي مخالف را كه با اجنداي فكري در حال مبارزه با دولت هستند، از گروههاي باجبگير و حتا دزدهاي سرگردنه تشخيص كند. دولت با نمايشهاي مضحک تلويزيوني از پیوستن طالبان به روند صلح خبر ميدهد،
در حالي كه اين افراد و گروهها به دلايل ديگري تفنگ برداشتهاند و عمدتاً به چپاولگري و غارت اموال مسافران در جادهها و شاهراهها اشتغال دارند. عمدهترين دليل پيوستن اين گروهها هم به روند صلح افتضاحآميز دولت، به دست آوردن پول و امكانات مادي است.
مهمترين نمونهی چنين پيوستنهاي افتضاحآميز، پیوستن گروه عبدالجليل آقا در قندهار به دولت است كه با صراحت تمام، نسبت به برگشت خود اظهار ندامت ميكند و ميگويد دولت فقط در روز اول پيوستن به او و افرادش، 130 دالر داده؛ در حالي كه او انتظار كمكهاي بيشتر مالي را داشته است.
آيا پيوستن اين افراد و گروهها به روند صلح، به معناي دست كشيدن طالبان از جنگ است؟! پاسخ اين پرسش در روزهاي اخير، كاملاً روشن شده و حتا نظاميان امريكايي هم در يافتهاند كه هيچ صلحي قرار نيست در نتيجهي مذاكرات دولت در كشور به وجود بيايد. به همين دليل، اين نظاميان از باراك اوباما رييس جمهوري ايالات متحد امريكا خواسته اند كه برنامهی خروج از افغانستان را تا سال 2012 ميلادي، يعني براي يك سال ديگر به تعويق اندازد.
اين فرماندهان به چه نتايجي در جنگ افغانستان دست يافته اند كه حاضر به ادامهي حضور نظامي خود در كشور ما شدهاند؟! پاسخ يك چيز است؛ عدم توانايي دولت در امر پذيريش مسووليت تأمين امنيت به گونهي مستقلانه. در همين حال، هيچ بعيد نيست كه پولهاي كمكشده به روند صلح، با توجه به گذشتهي افغانستان و وجود گستردهي فساد اداري، حيف و ميل شود
و گروههاي كوچك شورشي هم كه به دولت پيوستهاند، به دليل عدم دريافت پولهاي كلان بدون آنكه دوباره به مواضع قبلي خود برگردند، اين بار در كنار دولت و با استفاده از امكانات دولتي، دست به چپاول و غارت اموال مردم بزنند؛ تكرار همان تجربهی تلخ دولت داكتر نجيبالله كه گروههاي مليشهاي دولتي، عملاً در شهرها و روستاها، مهمترين عاملان بيقانوني و چپاولگران جان، مال و ناموس مردم بودند.
اين تجربه در وجود چنين گروههايی، يك بار ديگر در حال تكرار شدن است و بيم آن ميرود كه روزي همين گروهها، عملاً سكان اصلي حاكميتهاي محلي در كشور را بهدست گيرند.
از سوي ديگر، تفكيك فهرست طالبان افغان از القاعده، هيچ دردي را دوا نميكند و نه منجر به قطع رابطهي اين گروه از همفكران ايديولوژيك آن ميشود. طالبان از حمايت بنلادن و القاعده به ازاي از دست دادن امارت خود هم دست برنداشتند، حالا چگونه ممكن است اين گروه، دشمني القاعده را بخرد و دركنار دولت قرار گيرد. چنين تصوري، بلاهت محض است كه متأسفانه بر بخش عمدهیي از تفكر ارگنشينان سيطره دارد.
طالبان بدون القاعده نميتواند وجود خارجي داشته باشد، اين موضوع را ملا عمر رهبر اين گروه در زماني كه امريكا پس از حادثهي يازده سپتمبر، خواهان سپردن بنلادن به اين كشور شده بود، كاملاً دريافته بود و ميدانست كه امارت اسلامي او، بدون حمايت فكري و مالي القاعده پايان خوشي نخواهد داشت و به همين لحاظ، ملا عمر سقوط رژيمش را بهوسيلهي نظاميان امريكايي، بر عدم حمايت از القاعده ترجيح داد.
حالا آقاي كرزي چگونه دريافته است كه اين گروه پس از ده سال مبارزه و جنگِ خونين و از دست دادن صدها جنگجوي خود، حاضر به پيوستن به دولتي ميشود كه از منظر آنها، غاصب نظام طالبان است. آيا زمان آن فرا نرسيده كه به جاي جدا كردن فهرست طالبان افغان از اعضاي القاعده، سازمان ملل متحد به اين بينديشد كه سقوط رژيم طالبان در افغانستان، قانوني بود و يا خير؟ بدون شك اگر جناح قومگراي ارگ همچنان بر سكوي فرمانروايي كشور قرار داشته باشد، روزي به اين موضوع نیز توجه خواهد شد.
___
برگرفته از روزنامه ی ماندگار