سعودي وايران: دوستي گذاري و خصومتهاي ماند گار
رابطه ایران و عربستان؛ دوستیهای گذرا، خصومتهای ماند
در ۹ دههای که از برقراری مناسبات سیاسی میان ایران و عربستان میگذرد، رابطه این دو کشور فراز و نشیبهای متعددی به خود دیده و کمتر عاری از تنش و سوءظن بوده است.
این رابطه در همه دورهها کموبیش تابعی از مناسبات دو طرف با آمریکا بوده است. در ۱۰ سال اخیر عواملی متعدد بحران و تنش میان ریاض و تهران را اوجی بیسابقه بخشیده است.
مناسبات تهران و ریاض در ۹۰ سال گذشته مراحل مختلفی را طی کرده و کمتر به سوی حسن همجواری و مناسباتی آرام و حسنه سمت گرفته است. گرچه بخش عمده تنش و بیثباتی در مناسبات به دوران بعد از انقلاب ایران مربوط میشود، ولی در دهههای اول نیز مناسبات دستخوش ناآرامیهایی بوده است.
حج و بسط و قبض مناسبات
مناسبات دیپلماتیک میان تهران و ریاض در همان گرگ و میش تشکیل کشور عربستان سعودی برقرار شد. ولی از همان ابتدا این مناسبات با چالشها و افت و خیزهایی روبرو بوده است.
مسئله حج و حجاج در ابتدا به سبب محدودیت امکانات حمل و نقل در ابعاد کنونی مطرح نبود، ولی رفتار متقابل حجاج و ماموران سعودی در همان زمان هم گهگاه عامل تنش بود و حتی در سالهای ابتدای سلطنت محمدرضا شاه، یعنی سال ۱۳۲۲، سبب قطع رابطه دو کشور به مدت ۴ سال شد.
عربستان در سال ۱۹۴۵، یعنی چند سالی پس از بنیانگذاری وارد اتحادی تنگاتنگ با آمریکا شد و ایران نیز دست کم از پس از کودتای ۲۸ مرداد به همین مسیر افتاد. نوپایی عربستان و رابطه تنگاتنگ هر دو کشور با آمریکا سبب میشد که کمتر میان تهران و ریاض رقابتی منطقهای دربگیرد یا تنشهایی جدی در این مناسبات بروز کند. متاثر از همین شرایط ایران و عربستان در اوپک نیز در مقام رقیب با هم رفتار نمیکردند و کمتر در صدد استفاده از این سلاح علیه یکدیگر بودند.
با این همه موضوع بحرین گهگاه میان دو کشور مسئلهساز بود. ایران بحرین را تا سال ۱۳۵۰ جزیی از خاک خود میدانست و مایل نبود که کشورهای منطقه با آن به عنوان منطقهای مستقل ارتباط برقرار کنند. عربستان اما به این حساسیت ایران توجهی نداشت و با بحرین همچون کشوری مستقل رفتار میکرد. همین امر تا سال ۱۳۵۰ که ایران استقلال بحرین را به رسمیت شناخت موجب برخی تنشها و سردیها در مناسبات ریاض و تهران بود.
این که بعضا کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس این خلیج را به نامهایی دیگری مینامیدند نیز گهگاه میان دو کشور مسئلهساز میشد. به همین ترتیب، رابطه دوستانه ایران با اسرائیل نیز عامل ناخرسندی در مناسبات طرفین بود. اما از جنگ ۱۹۷۳ اعراب و اسرائیل به بعد که مصر به سوی آمریکا و نزدیکی به اسرائیل چرخید حساسیتهای عربستان نیز نسبت به رابطه ایران و اسرائیل کمتر شد.
نزدیکترین دوره مناسبات
در مجموع از سال ۱۳۵۰ چند تحول مهم منطقه اى و بين المللى رخ داد كه تا حدودى باعث كاهش نقش محورى روابط سياسى ايران و اسرائيل در مناسبات تهران و ریاض شد. مهمترين اين تحولات خروج نيروهاى بریتانیا از شرق كانال سوئز و منطقه خليج فارس بود. مشكل جايگزينى نيروهاى بریتانیایی و حفظ امنيت كشورهاى كوچك خليج فارس و منابع مهم انرژى آن، از طريق "سياست دو ستونى" و "نقش ژاندارمى" ايران حل شد. براى اين كه ايران بهتر بتواند نقش خود را ايفا كند، لازم بود كه روابط نزديكترى با كشورهاى عرب منطقه، بويژه عربستان سعودى كه ستون دوم اين سياست را تشكيل مىداد، داشته باشد.
به این ترتیب ایران و عربستان به عنوان دو متحد استراتژیک ایالات متحده در منطقه ژئوپلتیک خلیج فارس به رغم برخی رقابتهای خفیف پنهانی، به سبب تاثیرپذیری از نقش محوری و هماهنگکننده آمریکا در منطقه و نیز ترس مشترک از نفوذ ایدئولوژی کمونیستی و شورویگرایی حکومت عراق، مناسبات آرام و نزدیکی داشتند و حتی در عرصه اوپک نیز بر خلاف امروز، با هم بیش از رقابت، همکاری میکردند. حتی در سالهای پایانی حکومت شاه که عربستان خود از قدرتگیری نظامی فزاینده ایران و نیز حضور آن در عمان و تسلط غیرمستقیم بر سوی دیگر تنگه هرمز نگرانیهای معینی پیدا کرده بود، مناسبات فیمابین سرد یا تنشآلود نشد و حوزه خلیج فارس در مجموع از ثباتی کمسابقه برخوردار بود.
انقلاب ایران و زیر و روشدن مناسبات
با بروز انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ کل مولفههای یادشده در مناسبات ایران و عربستان به هم خورد. انقلاب ایران به مناسبات تنگاتنگ این کشور با آمریکا پایان داد و تعامل ایران با آمریکا و سایر کشورهای منطقه به شدت کاهش یافت.
انقلاب ایران که یک رژیم سلطنتی را برانداخته بود برای سلطاننشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس رویدادی خوشایند نبود. مدعای اسلامی حکومت جدید و شعار صدور انقلاب و اقدامات گاه عملی در این مورد نیز بر بدبینی و نگرانی حکومتهای این کشورها میافزود. حالا دیگر برای تهران مشروعیت حکومت عربستان که پادشاهش عنوان "خادم حرمین شریفین" را بر خود نهاد بود، زیر سوال رفته بود. برگزاری مراسم "برائت از مشرکین" و تظاهرات حجاج ایرانی در عربستان هم که آشکارا جهتگیری ضدآمریکایی و ضد متحدان آن در منطقه داشت، به عامل بحرانزا میان دو کشور بدل شد. این نگرانی هم وجود داشت که انقلاب اسلامی به عاملی برای تحریک و برآمد اقلیتهای شیعه در درون کشورهای عربی خلیج فارس و آنسوتر بدل شود و حکومتهای این کشورها را با بیثباتی سیاسی روبرو سازد.
عربستان در ابتدا کوشید با اهرم قیمت نفت و سپس با حمایت گسترده از حکومت صدام حسین در جنگ ۸ ساله، حکومت انقلابی تازه ایران و مدعاهای اسلامی رقابتآمیز آن و همچنین تلاشش برای صدور انقلاب را مهار کند. در همین راستا، در تمامی یک دهه بعد از انقلاب ایران عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس با استفاده از قدرت خود در بازار نفت مانع آن شدند که رژیم جدید ایران به لحاظ مالی ثبات و تحکیم پیدا کند. تهاجم ایدئولوژیک عربستان نیز در این دوران ابعاد تازهای به خود گرفت. در همین راستا، دولت ریاض با صرف هزینههای زیاد در صدد تبلیغ و ترویج اسلام مورد نظر خود و شکلدهی به گروههای نزدیک به عربستان در سایر کشورهای اسلامی برآمد.
سال ۱۳۶۶ در مراسم بحثانگیز "برائت از مشرکین" یکی از نقاط عطف و فاجعهبار مناسبات ایران و عربستان رقم خورد. درگیری پلیس عربستان و حجاج ایرانی ۴۰۲ کشته برجای گذاشت که ۲۷۵ نفر آنها حجاج ایرانی و بقیه هم از پلیس عربستان و حجاج سایر کشورها بودند. در پی این حادثه عربستان مناسبات دیپلماتیک خود با ایران را قطع کرد و آیتالله خمینی در وصیتنامه خود عملا همه را به لعن و نفرین حاکمان سعودی فراخواند.
نگرانی از شعارها و رویکردهای ناشی از ابعاد انقلاب اسلامی در کشورهای حاشیه خلیج فارس همچنین به عاملی بدل شد که این کشورها علاوه بر تحکیم پیوندهای نظامی خود با ایالات متحده، خود نیز به لحاظ نظامی و امنیتی هماهنگیها و ساختارهای مشترکی را به وجود آورند که تشکیل شورای همکاری خلیج فارس در سال ۱۹۸۱ عمدهترین نماد آن بود.
تلاش برای احیا و بسط مناسبات
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران در تیرماه ۱۳۶۷ و پایان جنگ با عراق با تحولاتی در سیاست خارجی ایران همراه شد که تقابل و تخاصم میان این کشور و کشورهای عربی را تا حد زیادی کاهش داد. به عبارتی، تغییر اوضاع داخلی ایران، یعنی پایان جنگ، فوت آیتالله خمینی و تغییراتی در سطوح بالای قدرت در ایران (رهبری آیتالله خامنهای و ریاست جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی) به علاوه حوادث بیرونی، همچون تجاوز عراق به کویت و فروپاشی اتحاد شوروی زمینههایی را فراهم کردند که ایران و کشورهای آن سوی حاشیه خلیج فارس در مناسبات تنشآلود خود تجدیدنظر کنند و دورانی از آرامش و بسط مناسبات در میان آنها شکل بگیرد. به ویژه محکومیت تجاوز عراق به کویت و اتخاذ سیاست بیطرفی از سوی تهران، در نظر کشورهای عربی نشانههایی از تلاش ایران برای بهبود رابطه فیمابین تلقی شد و به احیای دوباره مناسبات دیپلماتیک میان تهران و ریاض در سال ۱۳۷۰ راه برد.
البته رشته مشکلاتی مانند ادامه رقابت بر سر هژمونی در جهان اسلام، اختلافات ارضی ایران و امارات یا استقبال و تقاضای کشورهای عربی از حضور بیشتر آمریکا در منطقه پس از حمله عراق به کویت، به علاوه رویکرد ایران نسبت به روند تازهشکلگرفته صلح اعراب و اسرائیل موانعی بودند که هر دو طرف را از تلاش گسترده برای بسط سریع و ژرف مناسبات بازمیداشت.
با روی کارآمدن محمد خاتمی در سال ۱۳۷۶ سیاست خارجی ایران باز هم مولفههای بیشتری در جهت تنشزدایی با همسایگان جنوبی به خود گرفت. اعتمادسازیهای متقابل بیشتر شد و همکاری در زمینههای امنیتی و اقتصادی نیز گسترش یافت. اولین سفر وزیر کشور عربستان در سالهای بعد از انقلاب به تهران و امضای پیمان ضدتروریستی و ضد مواد مخدر، به علاوه کاهش تعارضات مذهبی میان گروههای هوادار دو کشور در ممالک دیگر از پیامدهای این روند تازه در مناسبات ریاض و تهران بود.
حادثه یازده سپتامبر و نقش نسبتا چشمگیر شهروندان سعودی در آن، به علاوه برخی انفجارها در درون خاک عربستان علیه مقرهای آمریکایی، عربستان را در نزد مقامهای ایالات متحده به عنوان کشوری "بنلادنخیز" و یکی از مهدهای مهم جهادگرایی افراطی جا انداخت. این امر بر مناسبات تاریخی و تنگاتنگ دو کشور تاثیر محسوسی گذاشت و واشنگتن را به برخی تجدیدنظرها در ائتلافهای سنتی خود رهنمون شد. زائلشدن برخی زمینههای اتکای تاریخی و تنگاتنگ عربستان به آمریکا سبب شد که این کشور در تنظیم مناسبات منطقهای خود و کاهش نیازهای امنیتی خود به ایالات متحده با جدیتی بیشتری عمل کند که این نیز بر بسط مناسبات عربستان و ایران بیتاثیر نبود. نزدیکی بیشتر ترکیه به اسرائیل نیز در نزدیکی ریاض و تهران موثر افتاد. به ویژه با محوریشدن نقش امیر عبدالله در حکومت عربستان در اواخر دوران فهد و پس از آن که خود ملک عبدالله به پادشاهی رسید، سعودیها بیش از پیش تلاش را برای همگراییهای منطقهای و کاهش اختلافات با همسایه بزرگ شمالی گذاشتند.
سایه جنگ عراق و بحران اتمی بر مناسبات
اما دو سه رویداد از سال ۲۰۰۴ به بعد دوباره ورق را برگرداند و مناسبات ایران و عربستان به گونهای کمسابقه به سوی تنش و سردی سوق یافت.
برانداختن رژیم صدام حسین توسط آمریکا در سال ۲۰۰۳ نه تنها یکی از دشمنان سرسخت ایران را ساقط کرد، بلکه با محوریتیافتن شیعیان عراق در ساختار سیاسی این کشور ایران در غرب قلمرو خود دارای حلقهای پیوسته از متحدان شد که تا بیروت ادامه مییافت.
بغداد پیوسته مرکز رنسانس اسلامی و نمادی از غرور و فخر اعراب سنی بوده و در دوران معاصر نیز در معادلات ژئوپلتیک منطقه همچون وزنهای در مقابل ایران شیعی تلقی میشد. اما فعل و انفعالات سیاسی پس از حمله سال ۲۰۰۳ ماهیت سنی-عربی عراق که امری بدیهی در خاطره جمعی اعراب به شمار میرفت را متزلزل ساخت و فرادستی شیعیان را به جای آن نشاند که اتحادی تنگاتنگ با ایران داشتند.
با سهم بالایی که شیعیان در قدرت در عراق به دست آوردند این کشور از یک سو، از دشمن ایران به متحد آن بدل شد و از سویی هم سبب شد که حلقه ارتباطی ایران با متحدان دیگرش در آن سوی مرزهای عراق، تکمیل شود. ملک عبدالله دوم، پادشاه اردن در سال ۲۰۰۴ از خطر "هلال شیعی" سخن گفت که متشکل از ایران و متحدانش در سوریه و لبنان بود. در ریاض و قاهره نیز تقریبا شعارها و تحلیلهای مشابهای بر ذهن و زبانها حاکم بود.
ورای تغییر و تحولات تاریخی عراق که نگرانی از افزایش بیسابقه نفوذ ایران در منطقه را برای کشورهای عربی به رهبری عربستان به دنبال داشت، برنامه هستهای جمهوری اسلامی نیز که سال ۲۰۰۳ علنی شد، به عنوان تلاشی برای حصول فرادستی ایران در منطقه تلقی شد و نگرانی عربستان و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس ابعاد بیشتری به خود گرفت. قدرتگیری بیشتر حزبالله در لبنان که به ضرر قدرت نیروهای سنی نزدیک به عربستان تمام میشد نیز روند خوشایندی برای رهبران ریاض نبود. و اینها همه در دورانی بود که سیاستها و شعارهای بینالمللی و منطقهای دولت احمدینژاد خود مزید بر علت شده بود و بیش از پیش فضای مناسبات میان تهران و ریاض را تنشآلود میکرد.
در مقابله با وضعیت جدید، عربستان از به رسمیتشناختن دولت جدید عراق سر باز زد و سفیری به آن کشور نفرستاد. در باره مجموعه ترورها و اقدامات مسلحانه گستردهای که در همه سالهای پس از سقوط صدام حسین، به میدانداری محافل و گروههای سنی تندرو در عراق جریان یافته نیز اغلب انگشت اتهام حمایت از این گروهها به سوی نهادها و محافل رسمی و غیررسمی در عربستان و سایر کشورهای خلیج فارس دراز شده است.
راهکار عربستان و متحدان آن در برابر برنامه هستهای ایران از یک سو فراخواندن به تعطیل این برنامه و همکاری مشترک در یک برنامه جامع هستهای در کل منطقه بود و از سویی هم بنا بر اسناد ویکلیلس فشار بر آمریکا وارد میکرد که با حمله نظامی جلوی توسعه برنامه هستهای ایران را بگیرد.
بهار عربی و خزان بیشتر مناسبات
اما پیش از آن که این چالشها و تنشها در مناسبات ریاض و تهران راهحلی بیابند، "بهار عربی" در سال ۲۰۱۱ منطقه را به خود درکشید. عربستان بیمناک از سرایت این رویداد به درون جامعه خود و به سلطاننشینهای همسایه، به مهار آن برآمد. اقدامات بازدارنده مالی و نظامی عربستان در مصر و بحرین و در سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس، تا حدود زیادی کمک کرد که روندها معکوس شوند و همان مناسبات سابق کم و بیش احیا گردد.
تهران اما این "بهار" را ادامه "نهضت اسلامی در ایران" توصیف کرد که "سی سال بعد حالا منطقه را فراگرفته است". امید جمهوری اسلامی این بود که از رهگذر بهار عربی، رژیمها ومعادلات سیاسی جدیدی در منطقه شکل بگیرد که تضیعف یا برافتادن حکومتهای کشورهای عربی مخالف را در پی داشته باشد و از این رهگذر بتواند دامنه نفوذش خویش را گسترش بدهد. این امید جمهوری اسلامی ایران هیچگاه برآورده نشد.
بر عکس، سرایت بهار عربی به سوریه دولت ایران را با مشکلی بزرگ روبرو کرد. از ۴ سال پیش که سوریه درگیر این بحران است، عملا ایران و عربستان آن را به صحنه جنگ نیابتی خود بدل کردهاند. ایران شکست رژیم اسد را خط قرمز خود توصیف میکند و بروز چنین رویدادی را گسستی در حلقه ارتباطی خود تا لبنان و ضربهای به "عمق استراتژیک" خود میداند. عربستان هم برعکس، ماندن رژیم اسد را خط قرمز خود میداند و سوریه را ضربهپذیرترین موضع استراتژیک ایران در منطقه تلقی میکند. از همین رو تمام تلاش خود را به کار گرفته که با ساقط کردن رژیم اسد ضربهای اساسی به نفوذ و قدرت مانور ایران در منطقه وارد کند.
در مجموع چالشهای ایران و عربستان بعد از سال ۲۰۰۳ از چنان عمق و ابعادی برخوردار بودهاند که رویکار آمدن دولت روحانی و تلاش آن برای تنشزدایی با ریاض هم تغییری در فضای تنشآلود میان دو کشور نداده است. عربستان با توجه ساخت دوگانه قدرت در ایران مطمئن نیست که سیاست دولت روحانی سیاست کل نظام باشد و در عین حال ابعاد و پیچیدگی اختلافات و بهویژه نگاه کاملا متضاد دو کشور به رژیم اسد شرایطی را بهوجود آورده که هر طرف فکر میکند که ذرهای عقبنشینی اذعان به شکست خود و پیروزی رقیب است.
با قدرتگیری داعش در عراق که همکاری غیرمستقیم آمریکا و ایران را در مقابله با آن در پی داشت و تا حدودی ساقطکردن رژیم اسد را هم برای غرب از اولویت خارج کرد، و نیز با پدیدار شدن چشماندازهایی برای حل مناقشه اتمی ایران، عربستان بیش از پیش شرایط را در چالش با ایران به ضرر خود ارزیابی میکند و پیوندهای تنگاتنگ سنتی خود با آمریکا را هم بسان گذشته محکم نمیداند. از همین رو ریاض برای پیشبرد اهداف و رقابتهای منطقهای خود به یارگیریهای جدیتر در خود منطقه روی آورده و با برخی از کشورهای غربی که در فشار بر ایران در مناقشه اتمی یا در ساقط کردن رژیم اسد تندتر از آمریکا هستند پیوندهای محکمتری ایجاد کرده است.
دشواری عادیسازی مناسبات
در ماههای اخیر در کنار به قدرت رسیدن ملک سلمان در عربستان که نسبت به ملک عبدالله در تعاملات و بحرانهای منطقهای مشی و سیاستی تندتر را دنبال میکند، اوجگیری بحران یمن نیز تنش و تشنج در مناسبات ریاض و تهران را وارد مرحله جدیدی کرده است. برکناری دولت نزدیک به عربستان در یمن و قدرتگیری فزاینده حوثیها که کم و بیش متحد ایران تلقی میشوند اینک به جنگی راه برده است که عربستان، بر خلاف مورد سوریه، مستقیما در آن درگیر است و ایران هم رسمی و غیررسمی خود را در کنار حوثیها قرار داده است، بدون آن که به لحاظ نظامی امکان مانور عربستان را در این کشور داشته باشد.
در نزدیک به ۹۰ سالی که از برقراری رابطه سیاسی میان عربستان و ایران میگذرد کمتر سابقه داشته که مناسبات میان دو کشور سردی و تنشی تا این اندازه طولانی (۱۲ سال) و تند را تجربه کند. با توجه به کل بیثباتیها در منطقه و کشمکشهایی که ایران و عربستان از پاهای ثابت آنها شدهاند به نظر میرسد که دو کشور صرفا در چارچوب یک راهحل جامع برای این بحرانها، با کاستن از فرقهگرایی در سیاستهای منطقهای خود، با رسیدن به درک و تعریف مشترک از امنیت منطقه، با باز کردن اقتصادهای خود به روی هم، با یافتن زمینههای تازهتر برای همکاری و تبادلات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و با هدایت رقابتهای خود به مسیرهای سازنده قادر به گذار کامل از بحران کنونی و کاهش آسیب و مرگ و رنج در منطقه هستند.