جنگِ چهارم جهانی/ صهیونیسمِ اسلامی

جنگِ چهارم جهانی/ صهیونیسمِ اسلامی


پیاده شده از سخنرانیِ حسن عباسی
کاری از دیپلماسی افغانی
یکی از سازوکارهای تحلیل‌های استراتژیک از سوی هر استراتژیستی این است که در طول ادوار مختلف برای مسائل و موارد بحث خودش پرونده تشکیل بدهد و به صورت دوره‌ای به آن‌ها بپردازد، ازاین‌جهت برای استراتژیست‌ها هیچ تحول فرهنگی، تحول سیاسی، تحول اجتماعی، تحول اقتصادی و … تمام‌شدنی نیست.
ما با سه دسته اطلاعات سروکار داریم. اینفورمیشن Information، اینتلیجنس Intelligence و اینوستیگیشن Investigation.
اینوستیگیشن Investigation اطلاعاتِ از جزء‌به‌کل است که در ایران به آن آگاهی میگویند. در ایالات متحده سازمان اف‌بی‌آی FBI عنوانش از این عبارت گرفته شده؛ Federal Bureau Of Investigation اداره‌ی تحقیقات فدرال، اداره‌ی آگاهی فدرال. این اداره‌ی آگاهی فدرال یا اداره‌ی تحقیقات فدرال نوعی از اطلاعات است که شما در عمل کرد آقای پوآرو، آقای شرلوک هلمز و پلیس‌های کلاسیک و سنتیِ آن زمان می‌دیدید. ابتدا یک تحقیق جزئی را انجام می‌دهند در تحقیقاتشان به سطح کلان آن موضوع می‌رسند و آن را تبیین می‌کنند.

اینتلیجنس Intelligence یا اطلاعات قیاسی، اطلاعات از کل به جزء است یعنی کلی‌تر و کلان‌تر مطالب را می‌بیند. لذا عنوان سازمان سی‌آی‌اِی CIA این است: Central Intelligence Agency آژانس اطلاعات مرکزی. پس فرق بین I در سازمان سیا با I در اف‌بی‌آی این است که اف‌بی‌آی از اینوستیگیشن Investigation استفاده می‌کند ولی سیا از اینتلیجنس Intelligence. به اینتلیجنس Intelligence ساختار اطلاعات هوشمند هم اطلاق می‌شود. نوع پرونده‌هایی که در جنگ جهانی چهارم یا در تحولات جهانی و در فرهنگ، سیاست، اقتصاد، مسائل نظامی، موارد امنیتی، مسائل هنری و موارد مشابه باز می‌کنیم دارای اطلاعاتی از جنس اینتلیجنس است.

 قطعاً در دهه‌های آینده مهم‌ترین مشکل و معضل ما تروریسم وهابی است، آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که دیگر نمی‌توانند جلوی ایران و جلوی تشیع و جلوی اسلام را بگیرند و باید اسلام را با وهابیت خنثی کنند و به مردم غیرمسلمان در جهان بگویند این اسلام دارای چهره‌ی خشنی است تا در بیرون جهان اسلام کسی به اسلام گرایش پیدا نکند، و در درون جهان اسلام پتانسیل و انرژیِ مسلمین را با این نیروهای افراطی و با شعار بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد خنثی کنند، وقتی که این انرژی گرفته و پتانسیل اسلام تخریب شد، ملت‌های دنیا از جهان اسلام خسته بشوند و جهان اسلام نیز از اسلام خسته بشود و بعد از دو دهه- سه دهه بروند به سمت همان سکولاریسمی که آن‌ها می‌خواهند، این کلیت قضایاست. لذا وقتی صحبت از تحلیل‌گری در سطح کلان می‌کنیم باید به موضوع جنگ جهانیِ چهارم بپردازیم که اول آقای الیوت کوهن بعد از واقعه‌ی یازده سپتامبر و بعد هم رئیس اسبق سازمان سی‌آی‌ای CIA جیمز وُلسی این کلمه را مطرح کردند.
الیوت کوهن (سمت راست) و جیمز ولسی (سمت چپ)
الیوت کوهن (سمت راست) و جیمز ولسی (سمت چپ)
وقایع سوریه، لبنان، عراق، اردن، بحرین، پاکستان موقعیت ویژه‌ای را پدید آورده که به نظر می‌رسد منطقه آبستن حوادث عجیب و گوناگونی باشد. ما برای تحلیل منطقه نیاز داریم که یک بررسی تاریخی را در زمینه دخالت بیگانگان در این قضایا مدنظر داشته باشیم.
ایدئولوژی‌سازی، بستر ایجاد جنگ
انگلیس در ۱۵۰ سال گذشته علاوه بر استعمار منطقه، برای نهادینه کردن حضور خودش از یک ترفند ویژه استفاده کرد. اسم این ترفند ایدئولوژی‌سازی است. ایدئولوژی‌های بومی نوعی از ایدئولوژی هستند که درون‌زا محسوب می‌شوند و مبتنی بر اعتقادات خودِ مردم بومیِ منطقه تحت استعمار به وجود می‌آیند، برخلاف ایدئولوژی‌های مدرن که برون‌زا هستند و در سیر تکوین آن‌ها مفهومی به نام روشن‌فکر شکل می‌گیرد. روشن‌فکر ابتدابه‌ساکن کسی است که به ایدئولوژیِ‌های برون‌زا مثل ناسیونالیسم، مارکسیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، ایندیویژوالیسم گرایش دارد.
ایدئولوژیِ درون‌زا ایدئولوژی‌ای است که از بنیان‌های نظری و اعتقادات درونی و بومی خودِ مردم منطقه شکل می‌گیرد و ساخت این‌ها هنرِ انگلیسی‌هاست. در محیط بومیِ فلسطین اولین کاری که انگلیسی‌ها با کمک یهودی‌ها کردند مبتنی بر وجود تپه‌ی صهیون ایدئولوژی‌ای به نام صهیونیسم زایونیزم Zionism درست کردند. صهیون نام تپه‌ای است در شمال فلسطین اشغالی، نزدیک به منطقه هارِ مجدونِ، جایی که آن‌ها می‌گویند نبرد نهاییِ خیر و شر در آنجا اتفاق می‌افتد؛ ۱۵۰ سال گذشته ایدئولوژیِ صهیونیسم را به صورت بومی برای این‌ها به وجود آوردند چون می‌خواستند یک پیوند ایدئولوژیک برای یهود ایجاد کنند که تا وقتی خواستند از سراسر جهان جمعیت یهودی را جمع کنند در جایی به نام فلسطین، به او بگویند که یک پیوندی با تو و این منطقه وجود دارد و آن کوه یا تپه‌ای است به نام صهیون یا زایون Zion و زایونیزم Zionism یا صهیونیسم را از این‌جا شروع کردند. پس یک ایدئولوژیِ بومیِ محیطیِ جغرافیایی برای یهودی‌ها درست کردند و مبتنی بر این آرام‌آرام بعد اعلامیه‌ی بالفور در انگلیس مطرح شد و پروتکلی‌های یهود در اروپای شرقی تهیه شد و آرام‌آرام زمینه ایجاد کردند و ۵۰ سال بعد بهانه‌ای درست کردند به نام کشت و کشتاری که گفتند هیتلر در قضایای هالوکاست در آشوویتس و داخائو انجام داده؛ تقریباً کلیت نقشه‌ی این قضیه در دست انگلیس بود.
 تمام تلاش فرهنگی، رسانه‌ای و تبلیغاتیِ جمهوریِ اسلامیِ این بوده است که بین صهیونیسم با یهود فرق بگذارد. ما یهود رو یک دین ابراهیمی می‌گیریم و صهیونیسم را یک ایدئولوژیِ جعلیِ دست‌ساز و حول این بود که پدیده‌ای به نامِ اسرائیل بعداً به وجود آمد.
در محدوده‌ی بومی مسلمان‌ها سه مذهب جعلی درست کردند. در بین مسلمانان هند مذهبی به وجود آوردند به نام قادیان‌گری که امروز از منطقه‌ی مسلمانان هند و پاکستان و بنگلادش به آفریقا کشیده شده است و در سطح آفریقا به طور گسترده مشغول فعالیت هستند.
منطقه‌ی بومی دوم، محیط بومی مسلمانان ایران بود. برای منطقه‌ی ایران که شیعه بود جریانی را رقم زدند به نام بهائیت که به وسیله افرادی مثل محمدعلی باب و قره عین تأسیس شد. مرکز این فرقه در شهری است به نام عکا واقع در شمال فلسطین و در منطقه رژیم صهیونیستی.
جریان سوم در محیط شبه‌جزیره‌ی عربستان شکل گرفت و وهابیت نام داشت. کتاب خاطرات همفر برای بررسی شکل‌گیری این پدیده بسیار مفید است. چرا انگلیس موفق بوده؟ چون انگلیس به مفهومی دسترسی داشته به نام اطلاعات استراتژیک.
از یک طرف عبدالوهاب را به عنوان بزرگ تفکر وهابی مطرح کردند و وهابیت را به وجود آوردند همان‌طوری که با محمد علی باب و دیگران بهائیت را به وجود آوردند از طرفی هم با اشخاصی مانند لارنس عربستان جنگ چریکی راه انداختند و کشور عربستان را از زمان جنگ جهانی اول از عثمانی جدا کردند.
محمد بن عبدالوهاب (سمت راست) و لارنس (سمت چپ)
محمد بن عبدالوهاب (سمت راست) و لارنس (سمت چپ)
لذا از این منظر انگلستان چهار اقدام اساسی را در دستور کار قرارداد؛ ایدئولوژی جغرافیایی صهیونیسم را مبتنی بر کوه صهیون به وجود آورد درحالی‌که همه فکر می‌کنند یهودی‌ها این کار را کردند، سپس ایدئولوژی قادیانی‌گری را برای مسلمانان با بن‌مایه‌های مذهبی اسلامی در هند و پاکستان و بنگلادش ایجاد کرد، سپس در محیط شیعه با بن‌مایه‌های نگاه شیعی بهائیت و در نهایت با بن‌مایه‌های اعتقادی حنفی- حنبلی ایدئولوژی وهابیت را تأسیس کرد. در دوره‌های اخیر سراغ مسیحیت هم رفت و اَبَر ایدئولوژی صهیونیسم را مبنای کار قرار دادند و آونجلیست‌ها و کلیسای انجیلی را تحت عنوان صهیونیست‌های مسیحی معرفی کردند.
صهیونیست‌های مسلمان در طول ۱۵۰ سال گذشته به سه دسته‌ی کلی تقسیم شدند:
۱) صهیونیست‌های مسلمان ارتدکس. ارتدکس‌ها یا راست‌کیش‌ها در واقع همانی است که به آن سلفی میگوییم. صهیونیست‌های مسلمان ارتدکس در قالب وهابی‌ها ظاهر می‌شوند، همین جریانی که هم اکنون تروریسم عریانی را از خود بروز داده. وهابی‌ها میگویند برگردیم به آرا سلف و صحابه‌ی دوره‌ی پیامبر، نگاه کنیم به روایات و سلف و هر چه گفتند همان را پیاده کنیم و عقل را هم تعطیل کنیم. در مسیحیت هم ارتدکس‌ها ۹۰۰ سال بعد از ظهور مسیحیت اعلام کردند کاتولیک‌ها منحرف شده‌اند لذا برگردیم به دوره‌ی اول و گفته‌های سلف را مبنای کار قرار دهیم لذا ارتدکسیسم یا اصطلاحاً راست‌کیشی یا برگشتن به اصول در آن دوره شکل گرفته است.
۲) صهیونسیت‌های مسلمان پروتستان. پروتستانیست‌های مسلمان، صهیونیست‌هایی هستند که می‌خواهند وجه اعتراضی را در اسلام عملی کنند. پروتَست کردن به معنای اعتراض کردن است انگلیسی‌ها این مدل را از خود پروتستانیسم مسیحی گرفتند. مذهب پروتستانیسم در شمال اروپا توسط مارتین لوتر به وجود آمد. این‌ها اعتراض کردند به کلیسای کاتولیک و اعلام کردند که روش کاتولیک‌ها غلط است و مبتنی بر مذهب اعتراض، اصلاح و رفُرم دینی را شروع کردند، این رفرم دینی و سازوکارهای رفرمیستی که ایجاد کردند مذهبی را شکل داد که امروز به آن مذهب پروتستانیسم میگویند. مدل بومی آن در جهان اسلام دو تیره‌اند. تیره بهائیت در ایران و تیره قادیانیت در حوزه‌ی هند و پاکستان. این دو تیره خود اسلام را از حیث این مذاهبی که این‌جا هست دنبال نمی‌کنند بلکه در داخل این مذاهب رفرم صورت می‌دهند و تغییراتی که صورت می‌دهند دین را دچار استحاله می‌کنند.
۳) صهیونیست‌های مسلمان. مدرنیسم تیره و گونه‌ای از صهیونیست‌های مسلمان، این‌ها در حوزه‌ی تلقی سکولاریستی خودشان قائل به این هستند که دین باید با سازوکارها و جوانبش کنار برود. بخشی از جریان روشن‌فکری باقی‌مانده از دوره‌ی قبل از انقلاب و بخش‌های دیگری که مورد تشویق و حمایت سازمان‌های فرهنگی بین‌المللی قرار گرفتند از این تیره‌اند. مثلاً به این‌ها جایزه جهانی قلم «PEN» را اهدا می‌کنند. این‌ها صهیونیست‌های مسلمان هستند که نگاهشان اساساً درون دینی نیست بلکه نگاهی برون دینی است.
شما می‌توانید بخش عمده‌ای از آن‌ها را در BBC فارسی ببینید. همان‌طور که میدانید مدیریت این شبکه به دست بهایی‌ها است. عمده‌ی کارشناسانی که BBC فارسی دعوت می‌کند از دو حال خارج نیستند یا بهایی‌اند یعنی ناظر به صهیونیست‌های مسلمانِ پروتستانیست یا صهیونیست‌های مسلمان سکولارند. به این نکته باید توجه کنید که هیچ‌وقت صهیونیست‌های مسلمان یعنی بهایی‌ها، وهابی‌ها و قادیانی‌ها در طول ۶۰ سال گذشته علیه اسرائیل حرف نزدند و اقدامی انجام نداده‌اند، مردم غزه از نظر مذهب سلفی‌اند یعنی نزدیک‌ترین رابطه را از نظر مبانی اعتقادی با وهابی‌ها دارند امّا تا کنون وهابیت در دفاع از این‌ها یک قدم برنداشته است.
بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد
پروژه­‌ی رفرم در خاورمیانه‌ی بزرگ که مدیریتش به عهده‌ی خانم کاندولیزا رایس بود آغاز شد و گفتند که یک خاورمیانه جدید متولد خواهد شد، سید حسن نصرالله در قضایای جنگ ۳۴-۳۳ روزه گفت که این خاورمیانه‌ی بزرگ مورد نظر خانم رایس سقط شد. در ۱۳۸۲ برای مدیریت صهیونیست‌های مسلمان، همسر آقای زلمای خلیل‌زاد در بنگاه رند[۱] کتابی را منتشر کرد. همسر آقای زلمای خلیل‌زاد در آن کتاب مسلمانان را به چهار دسته تقسیم می‌کند و بحثش این است که چه‌طور باید مسلمان‌ها را مدیریت کرد.

یک گروه از این مسلمان‌ها مسلمان‌های سکولارند. گروه دوم این مسلمان‌ها مسلمان‌های بنیادگرا هستند، این‌ها کسانی هستند حکومت تشکیل می‌دهند. خانم بنارد می‌گوید گروه سوم مسلمان‌های رادیکال هستند که همین سلفی‌ها و وهابی‌ها را در این حوزه دسته‌بندی می‌کند. بنارد می‌گوید بنیادگراها مثل این‌هایی که در جمهوری اسلامی حکومت تشکیل داده‌اند را باید به وسیله وهابی‌ها و سلفی‌ها خنثی کرد، یعنی این‌ها را باید به جان هم انداخت که هم انرژی و پتانسیل این‌ها گرفته شود و هم زمینه برای رویِ کار آمدنِ مسلمانانِ سکولار فراهم شود و لذا از طرفی هم باید مسلمانانِ سکولار را تقویت کرد بدین ترتیب که این طیف را باید به دانشگاه‌های اروپا و آمریکا برد و درس داد.
در ۱۳۸۲ تاریخ را کات کنید، در ۱۳۹۲ شما می‌بینید در درون کشور سوریه، عراق و مناطق دیگر، کسانی که مخالفِ سیطره‌ی آمریکا و غرب و در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی هستند از طرف سلفی‌ها و وهابی‌ها دچار تهدید می‌شوند. ۱۰ سالِ پیش خانم آقای زلمای خلیل‌زاد این طرح را ارائه داده و بعدِ ۱۰ سال عملیاتی شده. صهیونیسم آمد ایدئولوژیِ وهابیت را به عنوان یک ایدئولوژی و مذهب دست‌ساز بومی برای منطقه ساخت بعد در ۱۳۸۲ خانم آقای زلمای خلیل‌زاد پیشنهاد می‌کند و می‌گوید که این‌هایی که دولت تشکیل می‌دهند، جامعه تشکیل می‌دهند و حکومت تشکیل می‌دهند را با تروریست‌هایی که مربوط به جریانِ سلفی هستند سرگرم کنید. این‌ها را با یکدیگر وارد جنگ کنید که انرژی‌شان خنثی شود، بعداً زمینه آماده می‌شود برای این‌که مسلمان‌های سکولار در مسند قرار بگیرند لذا شما مسلمانانِ سکولار را تربیت کنید برای آن روز.
پس از حمله‌ی آمریکا به عراق شیعیان از دولت بعثی دفاع نکردند. شیعیان کنار نشستند تا شرایط رقم بخورد و بعد از صدام به مرور قدرت پیدا کردند. وقتی شیعیان در عراق قدرت پیدا کردند در ۱۳۸۴ پادشاه اردن ملک عبدالله مفهوم ژئواستراتژیکی را مطرح کرد به نامِ هلالی شیعی. گفت یک هلالِ شیعی در حال شکل گرفتن است از افغانستان و پاکستان شروع می‌شود و به ایران و بحرین و عراق و لبنان می‌رسد، اسمش این را هلال شیعی گذاشت. این هلالِ شیعی که ملک عبدالله پادشاه اردن مطرح کرد زمینه‌ای شد که در ۱۳۸۵ وقتی بین اسرائیل و حزب‌الله لبنان جنگ درگرفت و حزب‌الله لبنان اسرائیل را شکست بدهد، آقای تونی بلر برای فروشِ تسلیحات به کشورهای منطقه بیاید و در کشورهای حاشیه‌ی جنوبیِ خلیج‌فارس یک جمله‌ی مهمی را مطرح کند. در پائیز ۱۳۸۵ گفت که ایران باید استراتژیک چویس Strategic Choice یعنی یک انتخابِ استراتژیک داشته باشد، یا سایه‌اش را جمع کند.
با طرح مسئله‌ی استراتژیک چویس Strategic Choice و دیدارهایی که داشت رسید به این مفهوم که باید مسلمان با مسلمان بجنگد، سابقه مفهوم «بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد» برمی‌گردد به دهه‌ی ۱۹۵۰. آلن دالس و جان فاستر دالس دو برادر بودند که یکی از آن‌ها وزیر امورخارجه‌ی آمریکا بود -در عصر مک کارتیس- یکی هم رئیس سی‌آی‌اِی بود. وزیر خارجه‌شان که آقای جان فاستر دالس بود بعد از جنگ ۱۹۵۳ کره گفت: بگذار آسیایی با آسیایی بجنگد. گفت چرا سربازهای ما آمریکایی‌ها باید بروند در جنگ‌ها بجنگند و کشته شوند؟ بگذار آسیایی با آسیایی بجنگد، دوره‌ی حکومت و وزارت و صدارت این‌ها زیاد طول نکشید اما این قضایا تا زمان نیکسون باقی ماند.
نیکسون وقتی رئیس‌جمهور شد می‌خواستند به یک‌شکلی آمریکا را از گرداب ویتنام بیرون بکشند و به این جمع‌بندی رسیدند که باز برگردند به شعارِ بگذار آسیایی با آسیایی بجنگد. این را دنبال کردند و ادامه پیدا کرد تا بعد از جنگ اعراب و اسرائیل در ۱۹۷۳. جنبش‌های چریکی که شوروی آن‌ها را حمایت می‌کرد در کشورهای مختلف و از جمله در کشورِ عمان هم به وجود آمده بودند و انگلیسی‌ها یک دولتی سرِ کار آورده بودند به نامِ دولت سلطان قابوس که یک دولتِ بی‌سروصدایی است. همیشه شما می‌بینید کشور عمان یک کشور ساکت و بی‌سروصدایی است، چون حضورش در کنار تنگه‌ی هرمز برای انگلیسی‌ها و غربی‌ها خیلی مهم است. چریک‌های ظُفّار که تفکر مارکسیستی داشتند آمدند در عمان فعالیت کردند و تا نزدیکی سقوط مسقط فشار آوردند.
انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها شاهِ ایران را در چارچوب دکترینِ بگذار آسیایی با آسیایی بجنگد آماده‌به‌کار کردند و تیپِ ۵۵ هوابرد شیراز و هواپیماهای C130 ایران و امکانات دیگر را به آنجا فرستادند و تعداد زیادی از سربازان ایرانی کشته شدند تا این‌که بالاخره چریک‌های ظفار سقوط کردند. در ۵۶-۱۳۵۵ ایران یک فیلم مستند تلویزیونی برای این ماجرا ساخت.
پس ما مفهومِ بگذار مسلمان با مسلمان بجنگد را امروز در چه شرایطی می‌بینیم؟ در شرایطی می‌بینیم که همان حرف را همسر آقای زلمای خلیل‌زاد به شکل دیگری میزند، این بار مسلمانانِ صهیونیست -یعنی وهابیون- با حمله به جریاناتِ اسلام‌گرایِ دیگر مثل شیعیان و سنی‌ها، یک جنگ مذهبی به وجود بیاورند این جنگِ مذهبی که به وجود آمد پتانسیل کافی را برای شکل‌گیریِ حکومت‌های سکولار در منطقه ایجاد می‌کند.

جنگ مذهبی سی ساله، استراتژی غرب برای جهان اسلام
انگلیس تجربه‌ی شکل‌گیریِ جنگ‌های مذهبی و خالی کردنِ پتانسیلِ آن جوامع را در دوره‌ی قبل از انقلاب فرانسه و در اروپا دارد. یک جنگ مذهبی شکل گرفت در اروپا بینِ فرانسه و آلمان موسوم به جنگ‌ سی ساله. در این جنگ سی ساله پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها همدیگر را قتل‌عام کردند و نفرتی از مذهبی‌گرایی در آن جنگ‌ سی ساله شکل گرفت که از دلش انقلاب فرانسه بیرون آمد. یک جنگ مذهبی درحال شکل‌گیری است و می‌خواهند القا کنند که یک طرفش اهلِ سنت و یک طرفش شیعیان هستند. درصورتی‌که اگر جمعیت وهابیت از یک میلیارد و سیصد میلیون مسلمان اهل سنت، یک‌هزارم باشد تقریباً معادل سیزده میلیون نفر می‌شود که از این مقدار هم کمتر است. آقای اخضر ابراهیمی که نماینده سازمان ملل در بحران سوریه است هفته‌ی گذشته هفته گذشته اعلام کرد که تعداد این تروریست‌ها چهل‌هزار نفر است.
نباید اجازه داد که وهابیت همان اهل سنت تلقی گردد چون برای شکل‌گیریِ جنگِ مذهبی باید این دو یکی محسوب گردند. در قضایایِ جنگِ سی ساله بینِ آلمان و فرانسه این دو کشور یکدیگر را نابود کردند و چهل سال بعد به خاطر نفرت مردم از جنگ‌های مذهبی از خاکستر آن مفهومی شکل گرفت به نامِ انقلاب فرانسه. در آلمان کانت و هگل حرف‌های جدیدی زدند و در فرانسه اصحاب دائره‌المعارف شکل گرفتند.
غربی‌ها دو دسته جنگ مذهبی را تجربه کردند. اول جنگ‌های برون دینی که در قرن یازدهم و دوازدهم یعنی ۸۰۰ سال پیش، بینِ مسیحیت و اسلام بود. در واقع همان ۸ جنگ صلیبی‌ای بود که با مسلمانان داشتند که ۲۰۰ سال طول کشید.
دوم جنگ مذهبیِ سی ساله بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها که محوریت آن بین فرانسه و آلمان بود. شارل نهم کودک نُه ساله‌ای بود که در ۱۵۶۰ تا ۱۵۷۶ حاکم فرانسه شد. چون بچه نه ساله بود نمی‌توانست حکومت کند لذا مادرش کاترین دومدیسی عملاً به‌جای او حکومت می‌کرد. در این زمان بین کاتولیک‌های فرانسوی و پروتستان‌هایی که آنجا بودند جنگ شدیدی درگرفت که بعداً این جنگ به بیرون فرانسه سرایت کرد و به آلمان نیز کشیده شد و از اینجا به جاهای دیگر نیز تسری پیدا کرد. الان اصرار غربی‌ها این است که جنگ‌های مذهبی در عراق و سوریه شکل بگیرد و بعد گسترش پیدا کند به بیرونِ از این مرزها. در اثر دشمنی‌ها در ۲۴ اوت ۱۵۷۲ در روزِ عیدِ موسوم به سن بارتِلِمی، ۸۰۰۰ پروتستان به دستِ کاتولیک‌های متعصب کشته شدند.
عیدِ سن بارتلمی زمینه‌ای شد که بعداً به‌طورجدی جنگ‌های مذهبی شکل بگیرد. بعد از شارلِ نهم، هنریِ سوم در ۱۵۷۴ زمامِ اُمور را به دست گرفت. زمانِ او جنگ‌های مذهبی شدت گرفت تا حدی که خودِ او نیز در ۱۵۸۹ در اثر این قضایا کشته شد. بعد او هنریِ چهارم پادشاه شد. هنری چهارم پروتستان بود. او دوگز، رقیبِ کاتولیکِ خودش را کشت. بعد از هنریِ چهارم، لوییِ سیزدهم در سال ۱۶۱۰ قدرت را به دست می‌گیرد. چون نُه ساله بوده مادرش ماری دومدیسی به جای او حکومت می‌کند و تا ۱۶۱۷ زمامِ امور کشور را در دست می‌گیرد. لوییِ سیزدهم در ۱۶۲۴ کاردینال ریشیلیو را به نخست‌وزیری انتخاب می‌کند. ریشیلیو جنگ سی ساله را آغاز می‌کند دلیلش هم این بود که فردیناند دوم امپراتور آلمان با پیروانِ مذهبِ پروتستان در آلمان بدرفتاری می‌کرد لذا ریشیلیو که در فرانسه نخست‌وزیر بوده به مقابله با او برمی‌خیزد و در ۱۶۱۸ جنگ سی ساله‌ی مذهبی را آغاز می‌کند، ریشیلیو هفت ماه بعد از لویی سیزدهم در ۱۶۳۲ مُرد. در ۱۶۴۳ لوییِ چهاردهم در پنج‌سالگی به سلطنت رسید. مادرش آندیتریش زمام امور را به دست گرفت. در زمان لوییِ چهاردهم در ۱۶۴۸ جنگ‌ سی ساله با پیروزیِ فرانسه به پایان رسید و به عقد معاهده‌ی وِستفالیا انجامید. این معاهده معروفِ وستفالی همانی است که آقای سموئل هنتینگتون در کتاب جنگ تمدن‌ها به آن اشاره می‌کند و می‌گوید دوره‌ی مهمِ ملت‌سازی یا نشنالیزِم Nationalism بعد از معاهده‌ی وستفالیا آغاز می‌شود و همچنین دوره‌ی اخیر دوره‌ی ملت‌سازی نیست بلکه دوره‌ی جنگ تمدن‌ها و تمدن‌سازی است. به موجب این معاهده ایالت آلزاس و شهرهای مس و وِردِن  به‌جز شهر استراسبورگ به تصرف فرانسه درمی‌آیند.

۴۰ سال بعد از معاهده‌ی وستفالیا انقلاب فرانسه و جمهوری اول شکل می‌گیرد. در خودِ آلمان منتجِ به شکل‌گیریِ تفکرِ کانت و هگل می‌شود. جنگ‌ سی ساله در شکل‌گیریِ عصرِ روشنگری یعنی عصری که موسوم به اینلایتنمنت Inlitenment است بسیار مؤثر بوده. لائیسیته یعنی جداییِ دین از حکومت در فرانسه معلولِ وحشتِ مردم از جنگ‌های مذهبی بوده. یعنی بعدازاین جنگ سی ساله و کشت و کشتار عظیمی که به پا می‌شود مردم برای همیشه مذهب و کلیسا را کنار می‌گذارند. آرام‌آرام حرف‌های روشن‌فکری شروع می‌شود و جریانِ اینلایتنمنت Inlitenment گسترش پیدا می‌کند. الآن دارند این بازی را در جهانِ اسلام شروع می‌کنند. خب این‌جا رسیدیم به قله‌ی تحلیلِ استراتژیک. پس ما یک عقبه‌ی تاریخی را در غرب مطالعه کردیم، شیوه‌ی انگلیس در مذهب‌سازی را مطالعه کردیم همچنین طرحِ استراتژیکِ خانم چریل بنارد در ۱۳۸۲ را نیز مطالعه و بررسی کردیم.
تحلیل استراتژیک وضعیت جنگ
بیداریِ اسلامی آغاز شد. چهارتا دولت سقوط کردند. علی عبدالله صالح در یمن، زین‌العابدین بن علی در تونس، قذافی در لیبی و شخصِ حسنی مبارک در مصر.
 آمریکا به گُرده‌ی کشورهای انقلاب کرده سوار شد. همان‌طوری که دیدید مشغول مصادره کردن انقلاب‌ها است. اردن، بحرین و یمن همچنان در تنش و آتش می‌سوزند. صهیونیست‌های مسلمان در قالبِ وهابیت به یک تروریسمِ عریان رو آورده‌اند. چند رزم‌گاه تعریف کردند:
  • رزم‌گاهِ شماره‌ی یکم پاکستان است. سپاهِ جَهَنگ‌وِیِ و سپاهِ صحابه یک شیعه‌کشیِ علنی و گسترده‌ای را به دستورِ عربستانی‌ها و آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها انجام می‌دهند.
  • رزم‌گاهِ دوم افغانستان است. در افغانستان شیعه‌کشی به شکلِ گسترده‌ای از زمانِ طالبان ادامه داشت و هنوز هم در منطقه‌ی هزاوه‌جات و بانیان و …. نهفته است.
  • رزم‌گاهِ سوم بحرین است. بحرین اشغال شد و همچنان در اشغال قرار دارد.
  • رزم‌گاهِ چهارم عراق است. در مرکزِ عراق یعنی در منطقه‌یِ بغداد تا خالدیه تا تکریت و محدوده‌ای که در شمالِ شهرِ بغداد است چون عمدتاً اهلِ سنت هستند وهابیت آمده که از طریق اهل سنت یک پتانسیلی ایجاد کند و جنگِ قومی مذهبی راه بیندازد که موفق نشده.
  • رزم‌گاهِ پنجم عربستان است. در منطقه‌ی شرق عربستان یعنی قطیف، اختناق بیداد می‌کند و شیعه‌کشی به اوج خودش رسیده.
  • رزم‌گاهِ ششم یمن است. القاعده را وارد آنجا کردند و امروز کشتار زیدی‌ها و جریانِ الحوثی با جدیت دنبال می‌شود.
  • رزم‌گاهِ هفتم لبنان است. در شهرِ صور و صیدا یک شیخِ وهابی را وارد کردند که موسوم شد به شیخِ فتنه، و زمینه‌ی جنگ‌های مذهبی را در آنجا ایجاد می‌کنند که از این طریق یک پهنه‌ی حائلی ایجاد کنند بین رژیم صهیونیستی و حزب‌الله لبنان. در شهر طرابلس و مناطق شمالی هم جریان چهارده مارس که یک جریان صهیونیستیِ نزدیک به عربستان است تلاش می‌کند که این تحرکات را تقویت کند و از آن‌جا تسلیحات و امکانات را برای تروریست‌های سوریه می‌فرستند.
  • رزم‌گاهِ هشتم خود سوریه است که با بیش از ۴۰ هزار تروریست در آتش می‌سوزد لذا الآن سوریه خط مقدم این تحولات است.
  • رزم‌گاهِ نهم جمهوری آذربایجان است که به جای وهابیت، در آنجا بهائیت در حال ترک‌تازی است و تلاش می‌کند که در آنجا خودش را تثبیت کند.
  • رزم‌گاهِ دهم ایران است که در منطقه‌ی سیستان و بلوچستانش در طول ۱۰ سال گذشته اتفاقاتی افتاد و شبکه‌های تروریستی را سرویس امنیتی غربی در پاکستان سازمان‌دهی کردند و این‌ها بمب‌گذاری‌های وحشتناک را انجام دادند. اشراف اطلاعاتی و تسلط سرویس‌های امنیتیِ کشور به برخورد با آن‌ها انجامید و اوضاع را تا حدودی آرام کرد ولی بالاخره افق اصلی وهابیت با هدایت سرویس‌های تروریستی غربی این خواهد بود که همان اتفاقاتی که در سوریه، عراق، بحرین و پاکستان رقم می‌خورد به ایران نیز کشیده شود.
اگر غرب نمی‌تواند با ایران در جنگ فرهنگی، محاصره‌ی اقتصادی و حمله‌ی مستقیم نظامی به نتیجه برسد ساده‌ترین و ارزان‌ترین راه این است که وهابیت را به داخل ایران بریزد. لذا استراتژی این است که ما نباید اجازه بدهیم وهابیت و اهل سنت یکی قلمداد شود. تفکر وهابی سلفی هیچ مدلی برای اداره‌ی جامعه ندارد. بزرگ جریانات سلفی که اخوان المسلمین است، صد سال از زمان حسن البنا دارند می‌جنگند و اصلاً نمی‌دانند چطور باید مصر را اداره کنند.
گروهی از تونسی‌ها که بعد از انقلاب تونس اوضاع را به دست گرفته بودند به ایران آمدند و از زبان رئیس دفتر سازمان ملل در تونس می‌گفتند: هفته دومی که بعد از زین العابدین بن علی کشور به دست جریان آقای راشد الغنوشی افتاد انقلابیون تونسی آمدند دفتر سازمان ملل به ما گفتند که: چه طور کشور را اداره کنیم؟ گفتیم شما ۴۰ سال است در تونس می‌جنگید، آقای راشد الغنوشی سال‌ها در زندان بوده است شما تمام این سال‌هایی که می‌جنگیدید فکر نکردید یک روزی حکومت به دست شما می‌افتد و باید چه طور کشور را اداره کنید؟
 به‌طورکلی هرگاه به این دو پرسش پاسخ دادید شما به اطلاعات استراتژیک در آن حوزه دست پیداکرده‌اید:
  • این دشمن به خصوص چه‌طور فکر می‌کند؟
 ۲- در مورد ما چه‌طور فکر می‌کند؟
این جنگ بیش از یک دهه ادامه خواهد داشت تا برسد به یک سازوکار معین و به خصوص. سند ما برای این حرف‌ها بررسیِ نگاهی است که آقای پل ولفوویتس در مصاحبه‌اش با شبکه CNN داشته است.
پل ولفوویتس در مصاحبه با این خبرگزاری مدعی شد که حادثه‌ی بوستون بی‌ارتباط با القاعده نبود. آمریکا باید مستقیماً وارد خاک سوریه شود او می‌گوید: با توجه به این‌که به‌خوبی می‌شود رد پای القاعده را در سوریه مشاهده کرد آمریکا باید مستقیماً وارد خاک سوریه بشود. یعنی تبدیل تهدیدی که خودشان در سوریه به وجود آوردند به فرصت. از او می‌پرسند: بعد از حادثه‌ی یازده سپتامبر با توجه به حضور شما در دولت وقت این ادعا مطرح شد که هرگز شکستی اطلاعاتی در مقابل حملات تروریستی رخ نمی‌داد، درصورتی‌که FBI و CIA اطلاعات خودشان را به اشتراک گذاشته و همکاری نزدیک‌تری می‌کردند، الآن چه می‌گویید؟ که می‌گوید: باید بدانید دنیا دنیای بسیار تاریک و سرشار از شرارتی است، نمی‌شود اطمینان حاصل کرد که با چنین همکاریِ نزدیکی بینِ دو سازمان اطلاعاتی بشود جلوی این تروریست‌ها ایستاد. می‌گوید که: به نظر من بسیار زود است که بگوییم القاعده بخشی از این ماجرا نبوده. می‌گوید: این مدارک می‌توانند موثق و صحیح باشند امّا من نظر دیگری دارم و آن این‌که خیلی خیلی پیش‌تر از آن‌که این همه انسان کشته شوند اقدامات رژیم سوریه باید ما را به رنجش می‌انداخت. خیلی پیش‌تر از این از خط قرمز عبور کرده‌ایم و می‌توانستیم از گزینه‌هایی بسیار مؤثرتر پیش‌ازاین استفاده کنیم. به نظر من هم‌چنان لازم است عناصری را در اُپوزیسیون سوریه پیدا کرد و از ایشان حمایت مؤثر به عمل آوریم. هم‌چنین لازم است یک منطقه‌ی حفاظت شده در شمال سوریه ایجاد کنیم. من احساس نمی‌کنم باید وارد خاک سوریه شویم بلکه یقین دارم باید مستقیماً وارد خاک سوریه شویم امّا باید به خاطر داشته باشیم این اقدامات نظامی باید با تلاش‌های سیاسی همراه باشند تا بالاخره این خون‌ریزی پایان یافته و رژیم کنونیِ سوریه سرنگون شود.
مرکز ضد تروریسم نیروی زمینیِ آمریکا در دانشگاه وست پوینت در سال ۲۰۱۲ گزارشی را منتشر کرد به نام هارمونی پروژکت Harmony Project این گزارش را در مورد القاعده در عراق و سوریه منتشر کرده است.

 بسیاری از آمار و ارقامی که در این گزارش آمده است مربوط به سال ۲۰۰۸- ۲۰۰۷ است، یعنی قبل از اینکه سوریه در آتش بسوزد آن‌ها این بحث را رصد کرده‌اند. این بحث را ببرید در همان پرسش اطلاعات استراتژیک؛ دشمن چگونه فکر می‌کند؟، در مورد ما چگونه فکر می‌کند؟ در نقشه‌ی شماره‌ی یک گستره‌ی جغرافیاییِ این‌ها را نشان می‌دهد که حیطه عملیاتی این‌ها کجاست. در جنوب الجزایر، غرب لیبی، شمال مالی -همان محلی که الآن فرانسه به آنجا لشکرکشی کرده – تا مراکش. نوار سبز رنگی که می‌بینید نشان‌دهنده گستره‌ی حضور القاعده است. دوم سوریه و عراق، سوم یمن، چهارم سومالی، پنجم افغانستان و پاکستان، ششم منطقه‌ی جمعیت عظیمی که در اندونزی وجود دارد و چهارچوب‌های مربوطه در جنوب‌شرق آسیا. لذا این چند رزم‌گاهی که می‌بینید یعنی رزم‌گاه فیلیپین، رزم‌گاه مالزی و اندونزی، رزم‌گاه افغانستان و پاکستان، رزم‌گاه سوریه و عراق، رزم‌گاه یمن، رزم‌گاه سومالی، رزم‌گاه الجزایر و لیبی، نیجریه و مالی تحت عنوان القاعده‌ی مغرب اسلامی، القاعده‌ی عراق، القاعده در افغانستان، جماعت اسلامیه در اندونزی، این گسترش یگانی‌ای است که ارتش آمریکا برآورد کرده.
در نقشه‌ی بعدی درصد رزمندگان این‌ها را مشخص کرده است. ۲۰۰۸ همان‌طوری که می‌بینید عربستان سعودی با ۲۳۷ رتبه یک را دارد، لیبی با ۱۱۱ رتبه دو را دارد، به همین نسبت سوریه ۴۶، الجزیره ۴۱، سودان ۱، یمن ۴۴، عمان ۱، کویت ۱، عراق ۱، اردن ۱۱، لبنان ۱، مصر ۴، تونس ۳۳، فرانسه ۲، مراکش ۳۶. درون خود لیبی این درصد فراوانی را برای سال ۲۰۱۱ بررسی کرده که در کدام شهرها این وضعیت شدت بیشتری دارد. همان‌طوری که در این نمودار می‌بینید شهر کوچکی در منطقه‌ی شرقِ لیبی هست به نام دَرنا. این تروریست‌ها عمدتاً از این شهر کوچک هستند بعد شهر بن‌قاضی حائز اهمیت است. پس درواقع یک مناطق محدودی از لیبی هستند که تروریست اعزام می‌کنند.


در نقشه‌ی بعدی حرکت این‌ها را به سمت سوریه می‌بینید یعنی از تونس و الجزایر به سمت ترکیه و سوریه می‌روند، از بن‌قاضی و دَرنا در لیبی به سمتِ اردن و از آن‌جا به سوریه می‌روند، از یمن و عربستان سعودی به ترکیه و اردن و عراق و از آنجا به سوریه می‌روند.

نقشه­ی بعدی مربوط به این است که این‌ها چگونه اعزام می‌شوند. ابتدا می‌فرستند به ترکیه و از ترکیه می‌فرستند به سوریه. طبق بزرگ‌ترین فلشی که کشیده شده امکانات از قطر و ریاض به سمت آنکارا می‌رود و ازآنجا به سوریه منتقل می‌شود. از زاگرب در کرواسی، اروپایی‌ها را سامان‌دهی می‌کنند و وارد فلسطین اشغالی می‌کنند و از آن‌جا به اردن می‌برند و از اردن وارد سوریه می‌کنند.

 وضعیت داخل سوریه را در نقشه‌ی بعد می‌بینیم که مربوط به فوریه‌ی سالِ ۲۰۱۲ است. بیشتر این وضعیت مربوط به دِیرالزور است که بیشتر تجمع مربوط به آنجا است. یک تجمعی از درعا تا دمشق نیز وجود. از حمص تا ادلب نیز تحرکات زیادی وجود دارد.
در نقشه‌ی بعدی که مربوط به سالِ ۲۰۱۳ است آرایش نیروهای دولتی و ضد دولتی را نشان داده که باندِ سبز مربوط به آنتی گاورمنت فورسز Anti-Government Forces یا همان نیروهای ضدِدولتیِ است که در دیرالزور بیشترین تجمع را دارند همچنین در منطقه‌ی شمال نزدیک مرز ترکیه درصدفراوانی قابل‌توجهی دارند و همچنین در محدوده‌ی ادلب تا نزدیکی‌های دمشق نیز به همین نسبت. زرد رنگ‌ها مناطق کردها است. و نیروهای دولتی هم با رنگ شتری مشخص‌شده‌اند.
در نقشه‌ی بعدی سوریه حدودِ ۲ میلیون پناهنده دارد که بیش از ۱۵۰ هزار نفر به سمتِ ترکیه، بیش از ۶۸ هزار نفر به سمتِ عراق، بیش از ۱۷۶ هزار نفر به سمت اردن و بیش از ۱۸۹ هزار نفر به سمت لبنان در حرکت‌اند. حدود ۶۰۳ هزار نفر در کمپ‌ها و حوزه‌ی اردوگاه‌های پناهندگان مستقرند و بقیه یعنی حدود ۱ میلیون و ۴۰۰ هزار نفر در بیرون کمپ‌ها مستقر هستند.
این جنگ حداقل در ۱۰ سالِ آینده با این وضعیت در سطح جهان اسلام ادامه پیدا خواهد کرد این‌ها از ۳۰ کشور این ۴۰ هزار تروریست را آورده‌اند و وارد کشور سوریه کرده‌اند. در کنفرانس مطبوعاتی اخیری که وزیرِ خارجه‌ی قطر و وزیر خارجه‌ی آمریکا با هم داشتند و فشار به فلسطین را برای ادامه‌ی مذاکراتِ موسوم به صلح و مسئله‌ی واگذاریِ زمین‌هایِ بیشتر به رژیم صهیونیستی ایجاد کردند یعنی باید سوریه که خط مقدم مقاومت بود تضعیف بشود تا این‌ها بتوانند به این خواسته‌های خود برسند. دیروز سید حسن نصرالله هشدار داده بود که فکر نکنید درگیر شدن عراق و فشار بین‌المللی به ایران و هجوم تروریست‌ها به سوریه، حزب‌الله لبنان را در موضع ضعف قرار می‌دهد بلکه حزب‌الله لبنان آماده‌ی واکنش و پاسخ به هر تهدیدی است.
مائو در جنگ چریکی می‌گفت که: چریک مانند ماهی است و مردم مانند آب هستند، چریک وقتی داخل مردم باشد در امنیت است. در زمانِ کِندی در دهه‌ی ۱۹۶۰ یک دکترینِ ضد چریکی دادند و گفتند ماهی را وقتی از آب بگیرید خفه می‌شود یعنی وقتی چریک را از مردم جدا کنید نابود می‌شود. در طولِ ۲۶-۲۵ ماهِ گذشته دولت اسد موفق شد که تروریست‌ها را به عنوان چریک از مردم جدا کند. مردم سوریه دیگر این‌ها را منجیِ خودشان نمی‌دانند. ما نیز باید کاری کنیم مردم اهل سنت در سراسر جهان وهابی‌ها را از خودشان ندانند همان‌طور که مردم شیعه بهایی‌ها را از خودشان نمی‌دانند. این‌ها تجربه‌ی جنگ‌های مذهبی را در اروپا دارند و این سازوکار را رقم زدند و زمینه را برای تحققِ سکولاریسم و لائیسیته در اروپا و به خصوص فرانسه به وجود آوردند و امروز هم می‌خواهند این کار را تکرار کنند. در چنین شرایطی وقتی ما افکار عمومی را توجیه کنیم و اگر فکرهای استراتژیک و بلندی داشته باشیم و جوانانی داشته باشیم که بصیرت استراتژیک داشته باشند امکان وقوع چنین فجایعی قطعی و عملی نخواهد بود.

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد

آب درمانی" مزایا و مضرات