ما و طالبان؛ نقش حکومت در قدرتمند شدن گروه طالبان
در شش ماه نخست سال 2016، 5100 غيرنظامي در افغانستان کشته شده اند. گروه طالبان از ماه جنوري تا آخر ماه مي 2016 موفق به گسترش قلمرو خود شده اند. براساس گزارش سيگار و نيروهاي ناتو در افغانستان؛ حکومت افغانستان در ماه جنوري بر 70 در خاک اين کشور کنترل داشتند اما در اواخر ماه مي 2016 افغانستان تنها بر 65.5 درصد خاک افغانستان کنترل خود را حفظ نموده است. دو رويداد سهمگين در کابل اتفاق افتاد. رويداد اول انفجار در اجتماع تظاهرات کنندگان در چوک دهمزنگ کابل بود که بر اثر آن بيش از 80 نفر کشته و صدها نفر زخمي شدند. رويداد ديگر، حمله بر هوتل نورت گيت بود. همه اين فاکت ها نشانگر اين است که هم گروه طالبان و هم داعش در افغانستان قدرتمند تر شده اند و تهديد جدي براي امنيت اين کشور به حساب مي آيد.
با وخيم تر شدن اوضاع امنيتي در کشور ايالات متحده آمريکا تصميم گرفت که تعدادي از سربازانش را در افغانستان حفظ کند و در عين حال، صلاحيت رزمي نيز به اين سربازان داده شده است. کمک هاي نظامي و مالي کشورهاي عضو ناتو به افغانستان يکي ديگر از مواردي است که نشان مي دهد که جامعه جهاني افغانستان را تنها نمي گذارد. اما، با وجود ادامه کمک ها و حضور نيروهاي بين المللي در افغانستان وضعيت شکننده است.
گروه طالبان قدرتمند شده است. يکي از دلايل قدرتمند شدن گروه طالبان نوع برخورد حکومت مرکزي با اين گروه بوده است. از سال 1389 که شوراي عالي صلح ايجاد شد سياست ما در قبال اين گروه تغيير نمود. ما به جاي سرکوب اين گروه همواره تلاش نموديم تا آن ها را به ميز مذاکره بکشانيم. با وجود اينکه آن ها خواست حکومت را مبني بر مذاکره و گفتگو رد نمودند اما، حکومت تغييري در سياست خود به وجود نياورد. بسياري از زندانيان اين گروه را از زندان ها آزاد نمودند. براي بسياري از سران گروه طالبان اجازه سفر را دادند. اين سياست بدون شک نشان از موضع ضعف حکومت افغانستان در قبال اين گروه بود. ايالات متحده آمريکا و بسياري از کشورهاي کمک کننده به افغانستان به نوعي از سياست حکومت حمايت و استقبال نمود. اما، نتيجه آن سياست ها را امروز شاهديم. حکومت با آزاد سازي زندانيان طالبان صفوف جنگي آن ها را تقويت بخشيد و به بسياري از نيروهاي اين گروه روحيه داد. اجازه سفر يافتن سران گروه طالبان موجب آن شد تا اين گروه بتواند به شکل آزادانه با حاميان گذشته خود ارتباط برقرار نموده و يکبار ديگر، زمينه هاي کمک مالي و نظامي آن ها را فراهم کند.
با شکل گيري حکومت وحدت ملي اما، سياست قبلي ادامه يافت. تلاش هاي زيادي به منظور متقاعد کردن پاکستان در همکاري با مسائل امنيتي افغانستان صورت گرفت اما، در نهايت منتج به شکست شد. پاکستان نه سران گروه طالبان را به ميز مذاکره کشاند و نه رهبران اين گروه را از پاکستان اخراج نمود. حکومت افغانستان اما، همچنان سياست دو پهلو در قبال گروه طالبان را ادامه داد. رئيس جمهور غني، در سخنراني خود در پارلمان کشور برخي از گروه طالبان را دشمن مردم و حکومت افغانستان خواند. او به صورت مشخص به شبکه حقاني اشاره نمود. سخنان رئيس جمهور به خوبي نشان مي دهد که او همچنان به صورت ابهام آميز با گروه طالبان برخورد مي کند و همچنان چشم اميدي به پيوستن اين گروه به حکومت افغانستان دارد. نتيجه آن سردرگمي در ميدان جنگ است. نيروهاي امنيتي کشور در مواجه با گروه طالبان تصميم قاطع گرفته نمي تواند. زيرا، براي آن ها گروه طالبان هم دوست است و دشمن. اين مسئله جنگ را براي نيروهاي امنيتي با دشواري زياد مواجه نموده است. بنابراين، از دلايل اساسي و بنيادي قدرتمند شدن گروه طالبان سياست حکومت در قبال اين گروه است.
ما همواره پاکستان را متهم نموده ايم که اين کشور تروريستان را به تروريست خوب و بد تقسيم مي نکند. واقعيت امر اين است که ما نيز براي سال هاي متمادي چنين کاري را نموده ايم. ما نيز القاعده يک تروريست بد بوده است اما، گروه طالبان در يک مقطع زماني بد و در مقطع زماني ديگر خوب بوده است. در حالي که هيچ تفاوت بنيادي ميان گروه طالبان و شبکه القاعده و يا ديگر گروه هاي تروريستي وجود ندارد. اگر شبکه القاعده غيرنظاميان را مي کشد گروه طالبان نيز چنين کاري را نموده است و مي کند. اين نشان مي دهد که تفاوت اساسي ميان حکومت افغانستان و حکومت پاکستان وجود ندارد. هر دو به گونه اي ميان تروريسم خوب و بد تفکيک قائل است. خطاب قرار دادن گروه طالبان با نامهاي مخالف مسلح دولت، مخالف سياسي حکومت و يا برادران ناراضي در واقع نشان از تفکيک قائل شدن حکومت در ميان گروه هاي تروريستي است. در واقع، مخالف سياسي خواندن گروه طالبان منجر به مشروعيت بخشيدن به اين گروه و قبول کردن بسياري از فعاليت هاي اين گروه مي باشد. کاري که حکومت افغانستان بدون محاسبه نتايج آن انجام داده است.
سياست هاي کنوني حکومت افغانستان و جامعه جهاني به نوعي تمايل به ادامه جنگ در افغانستان دارد. يک و نيم دهه گذشته نشان مي دهد که جنگ نتيجه اي در بر ندارد. ما نمي توانيم با ابزار نظامي صرف پيروز ميدان شويم. اما اين بدين معني نيست که ما اهميت کمتر به ابزارهاي نظامي قائل شويم. قدرت نظامي اهميت فوق العاده در تأمين امنيت دارد اما، جنگ افغانستان نيازمند مبارزه فرهنگي وسيع نيز مي باشد. ما در تأمين امنيت همان قدر که نيازمند سرکوب شورشيان و تروريستان هستيم به همان اندازه نيازمند تغيير ذهنيت شهروندان و از بين بردن زمينه هاي اجتماعي رشد تروريسم و بنيادگرايي در کشور نيز مي باشيم. نمونه هاي آن روشن و واضح است. در هيچ مناطق هزاره نشين گروه طالبان و هر گروه بنيادگراي ديگر فرصت حضور و فعاليت را نمي يابد. اين بدون شک، نتيجه افزايش سطح آگاهي آنان است. در مقابل، اعضاي تحريک طالبان پاکستاني، اعضاي جنبش اسلامي ازبکستان به راحتي در ميان پشتون ها و ازبيک ها نفوذ نموده و فعاليت خود را آغاز مي کند.
اما مبارزه فرهنگي نبايد به معني ايجاد مدارس جديد از سوي حکومت و کشورهاي اسلامي منطقه درک گردد. ايجاد مدارس ديني چه از سوي حکومت و چه از سوي کشورهاي اسلامي به مثابه تداوم و ريشه دواندن عميق بنيادگرايي در کشور است. ما نيازمند مکاتب و مدارس دولتي مي باشيم که در متون درسي آن کمتر به مسائل اسلامي پرداخته و يا به صورت تنقيح شده مسائل اسلامي را ارائه نمايد. ساخت مدارس ديني در وضعيت که زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي براي رشد بنيادگرايي فراهم است خطري جدي براي امنيت کشور است.
در پايان اين نوشتار بايد گفت که رويداد ها و گزارش ها بيانگر قدرتمند شدن گروه طالبان و داعش در کشور است. با وجود اينکه سربازان خارجي دوشا دوش سربازان کشور در ميدان جنگ مي جنگد اما، ما ضرورت به مبارزه فرهنگي نيز داريم. در عين حال، سياست ما نبايد منجر به قدرتمند شدن بيشتر گروه هاي تروريستي در کشور گردد.
با وخيم تر شدن اوضاع امنيتي در کشور ايالات متحده آمريکا تصميم گرفت که تعدادي از سربازانش را در افغانستان حفظ کند و در عين حال، صلاحيت رزمي نيز به اين سربازان داده شده است. کمک هاي نظامي و مالي کشورهاي عضو ناتو به افغانستان يکي ديگر از مواردي است که نشان مي دهد که جامعه جهاني افغانستان را تنها نمي گذارد. اما، با وجود ادامه کمک ها و حضور نيروهاي بين المللي در افغانستان وضعيت شکننده است.
گروه طالبان قدرتمند شده است. يکي از دلايل قدرتمند شدن گروه طالبان نوع برخورد حکومت مرکزي با اين گروه بوده است. از سال 1389 که شوراي عالي صلح ايجاد شد سياست ما در قبال اين گروه تغيير نمود. ما به جاي سرکوب اين گروه همواره تلاش نموديم تا آن ها را به ميز مذاکره بکشانيم. با وجود اينکه آن ها خواست حکومت را مبني بر مذاکره و گفتگو رد نمودند اما، حکومت تغييري در سياست خود به وجود نياورد. بسياري از زندانيان اين گروه را از زندان ها آزاد نمودند. براي بسياري از سران گروه طالبان اجازه سفر را دادند. اين سياست بدون شک نشان از موضع ضعف حکومت افغانستان در قبال اين گروه بود. ايالات متحده آمريکا و بسياري از کشورهاي کمک کننده به افغانستان به نوعي از سياست حکومت حمايت و استقبال نمود. اما، نتيجه آن سياست ها را امروز شاهديم. حکومت با آزاد سازي زندانيان طالبان صفوف جنگي آن ها را تقويت بخشيد و به بسياري از نيروهاي اين گروه روحيه داد. اجازه سفر يافتن سران گروه طالبان موجب آن شد تا اين گروه بتواند به شکل آزادانه با حاميان گذشته خود ارتباط برقرار نموده و يکبار ديگر، زمينه هاي کمک مالي و نظامي آن ها را فراهم کند.
با شکل گيري حکومت وحدت ملي اما، سياست قبلي ادامه يافت. تلاش هاي زيادي به منظور متقاعد کردن پاکستان در همکاري با مسائل امنيتي افغانستان صورت گرفت اما، در نهايت منتج به شکست شد. پاکستان نه سران گروه طالبان را به ميز مذاکره کشاند و نه رهبران اين گروه را از پاکستان اخراج نمود. حکومت افغانستان اما، همچنان سياست دو پهلو در قبال گروه طالبان را ادامه داد. رئيس جمهور غني، در سخنراني خود در پارلمان کشور برخي از گروه طالبان را دشمن مردم و حکومت افغانستان خواند. او به صورت مشخص به شبکه حقاني اشاره نمود. سخنان رئيس جمهور به خوبي نشان مي دهد که او همچنان به صورت ابهام آميز با گروه طالبان برخورد مي کند و همچنان چشم اميدي به پيوستن اين گروه به حکومت افغانستان دارد. نتيجه آن سردرگمي در ميدان جنگ است. نيروهاي امنيتي کشور در مواجه با گروه طالبان تصميم قاطع گرفته نمي تواند. زيرا، براي آن ها گروه طالبان هم دوست است و دشمن. اين مسئله جنگ را براي نيروهاي امنيتي با دشواري زياد مواجه نموده است. بنابراين، از دلايل اساسي و بنيادي قدرتمند شدن گروه طالبان سياست حکومت در قبال اين گروه است.
ما همواره پاکستان را متهم نموده ايم که اين کشور تروريستان را به تروريست خوب و بد تقسيم مي نکند. واقعيت امر اين است که ما نيز براي سال هاي متمادي چنين کاري را نموده ايم. ما نيز القاعده يک تروريست بد بوده است اما، گروه طالبان در يک مقطع زماني بد و در مقطع زماني ديگر خوب بوده است. در حالي که هيچ تفاوت بنيادي ميان گروه طالبان و شبکه القاعده و يا ديگر گروه هاي تروريستي وجود ندارد. اگر شبکه القاعده غيرنظاميان را مي کشد گروه طالبان نيز چنين کاري را نموده است و مي کند. اين نشان مي دهد که تفاوت اساسي ميان حکومت افغانستان و حکومت پاکستان وجود ندارد. هر دو به گونه اي ميان تروريسم خوب و بد تفکيک قائل است. خطاب قرار دادن گروه طالبان با نامهاي مخالف مسلح دولت، مخالف سياسي حکومت و يا برادران ناراضي در واقع نشان از تفکيک قائل شدن حکومت در ميان گروه هاي تروريستي است. در واقع، مخالف سياسي خواندن گروه طالبان منجر به مشروعيت بخشيدن به اين گروه و قبول کردن بسياري از فعاليت هاي اين گروه مي باشد. کاري که حکومت افغانستان بدون محاسبه نتايج آن انجام داده است.
سياست هاي کنوني حکومت افغانستان و جامعه جهاني به نوعي تمايل به ادامه جنگ در افغانستان دارد. يک و نيم دهه گذشته نشان مي دهد که جنگ نتيجه اي در بر ندارد. ما نمي توانيم با ابزار نظامي صرف پيروز ميدان شويم. اما اين بدين معني نيست که ما اهميت کمتر به ابزارهاي نظامي قائل شويم. قدرت نظامي اهميت فوق العاده در تأمين امنيت دارد اما، جنگ افغانستان نيازمند مبارزه فرهنگي وسيع نيز مي باشد. ما در تأمين امنيت همان قدر که نيازمند سرکوب شورشيان و تروريستان هستيم به همان اندازه نيازمند تغيير ذهنيت شهروندان و از بين بردن زمينه هاي اجتماعي رشد تروريسم و بنيادگرايي در کشور نيز مي باشيم. نمونه هاي آن روشن و واضح است. در هيچ مناطق هزاره نشين گروه طالبان و هر گروه بنيادگراي ديگر فرصت حضور و فعاليت را نمي يابد. اين بدون شک، نتيجه افزايش سطح آگاهي آنان است. در مقابل، اعضاي تحريک طالبان پاکستاني، اعضاي جنبش اسلامي ازبکستان به راحتي در ميان پشتون ها و ازبيک ها نفوذ نموده و فعاليت خود را آغاز مي کند.
اما مبارزه فرهنگي نبايد به معني ايجاد مدارس جديد از سوي حکومت و کشورهاي اسلامي منطقه درک گردد. ايجاد مدارس ديني چه از سوي حکومت و چه از سوي کشورهاي اسلامي به مثابه تداوم و ريشه دواندن عميق بنيادگرايي در کشور است. ما نيازمند مکاتب و مدارس دولتي مي باشيم که در متون درسي آن کمتر به مسائل اسلامي پرداخته و يا به صورت تنقيح شده مسائل اسلامي را ارائه نمايد. ساخت مدارس ديني در وضعيت که زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي براي رشد بنيادگرايي فراهم است خطري جدي براي امنيت کشور است.
در پايان اين نوشتار بايد گفت که رويداد ها و گزارش ها بيانگر قدرتمند شدن گروه طالبان و داعش در کشور است. با وجود اينکه سربازان خارجي دوشا دوش سربازان کشور در ميدان جنگ مي جنگد اما، ما ضرورت به مبارزه فرهنگي نيز داريم. در عين حال، سياست ما نبايد منجر به قدرتمند شدن بيشتر گروه هاي تروريستي در کشور گردد.