طالب؛ معجونی از افراطیت و قومیت
- الحصول على الرابط
- X
- بريد إلكتروني
- التطبيقات الأخرى
طالبانیسم؛ معجونی از افراطیت و قومیت
نویسنده: میرویس امین
[یادداشت روزنامه اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسایل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحت و سقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشر شده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند.]
در باب چیستی و چرایی طالبان بهعنوان یک گروه سیاسی-نظامی، تعدادی زیادی قلم زدهاند. تعدادی آن را پدیده محض قومی و تعدادی هم یک گروه ایدئولوژیک دینی که در پی تطبیق شریعت اسلامی هستند، میدانند و تعدادی به برساخت بودن طالبان از طرف استخبارات منطقهی و جهانی تأکید میورزند. در این یادداشت تلاش شده تا تفکر طالبانیسم و عناصر مهم در شکلدهی و سمتوسودهی آنها اشاره شود.
طالبان و دینخواهی
یکی از عناصر بسیار مهم در شناخت تفکر طالبانیسم عنصر دینی آنها است. در این شکی نیست که طالبان یکی از جریانهای ایدئولوژیک دینی اند که فهم و قرائت خاص خودشان را از دین دارند، این تفکر که در واقع برآیندی از سلفیت و دیوبندیسم پاکستانی است، در مبانی فقهی و اجتماعی با نیازمندیهای زمان معاصر همخوانی ندارد. کوبیدن بر طبل سلفیتخواهی و فقهیگرایی محض از شاخصهای اصلی دینی طالبان است که در آن همهچیز به نفع دین و فقه مصادره میشود و واقعیتهای اجتماعی بیرون از دین نادیده گرفته میشود. این رویکرد را امروز زیر نام افراطیت و انحصار میشناسند که تنها بر فهم و درک خود بسنده میکنند و حقیقت را در تور معرفت خودشان میبنند و بس.
فقهیگرایی محض با توجه با خلط شدن و تأثیرپذیری از ارزشهای قبیلهای که طالبان در درون آن بافت اجتماعی تولد و بزرگ شدهاند، قاتی خطرناکی شده است که دین از حیث کارکردی و ماهیت نقش دومی در تعیین مناسبات فرهنگی و سیاسی طالبان دارد. اما طالبان به هر مدل و نقشی که دارند و هستند، حضور بیش از بیست سال شان در افغانستان و جنگهای خونینی را که به راه انداختند، یکی از انگیزههای آن عامل دینی و مذهبی بوده است. که امروز هم بعد از حاکمیت شان ادعای حکومت اسلامی را دارند و یکی از امتیازات شان را شکست کفار و تطبیق شریعت اسلامی میخوانند. نمونه دینگرایی آنها اضافه کردن واحدهای دینی در مدارس و دانشگاهها بوده است.
طالبان و قومیت
از منظر علوم اجتماعی، هیچ پدیدهای به تنهایی عامل یک واقعیت اجتماعی نیست، بلکه مجموعهای عوامل در شکلدهی یک پدیده اجتماعی نقش میداشته باشد. یعنی در علوم اجتماعی با تک منبعی مواجه نیستیم، بلکه واقیعتهای اجتماعی، محصول واقیعتهای اجتماعی دیگر اند. از این رو طالبان بهعنوان یک واقعیت اجتماعی تنها محصول یک واقعیت نیستند، بلکه از چندین عنصر شکل گرفتهاند.
در این موضوع همگی توافق دارند که طالبان یک پدیدهای اند که به نفع و اقتدار یک قوم خاص کار میکنند. قومیت از خاستگاههای اصلی و مهم در ساختارهای اجتماعی و سیاسی طالبان است. پدیدههای مثل فقر، بیسوادی، بیکاری و فقر فرهنگی، در واقع عامل مهم در شکلدهی و ایجاد بسترهای مناسب برای رشد افراطیت و سربازگیری طالبان در جنوب افغانستان بود/است که نقش مهمی در سهم قومیت و نفوذ قومی آنها داشته است. از این بابت ارزشهای قبیلهای که شامل قاعدهای پشتونوالی در میان پشتونهای افغانستان نقش اساسی دارد، طالبان در مراودات و مناسبات سیاسی و اجتماعی در افغانستان از همین دریچه مینگرند و کثرت اقوام غیرپشتون را نادیده مینگرند.
طالبان و پاکستان
چند روز قبل کتابی را از احمدرضوان تاور خواندم که آقای علی یوسفی آن را به فارسی ترجمه کرده است. در این کتاب که پروژه طالبسازی در افغانستان نام گرفته است، روایتهایی از یکی از نظامیان وابسته به پاکستان بهنام کرنیل امام است که در دهههای هفتاد و هشتاد که افغانستان تازه از معرکه علیه شوروی وقت بیرون آمده است و مردم در یک خموپیچ دولتداری و بعضی از تنشهای داخلی بهسر میبرند، بیان شده است. پاکستان که چنین وضعیتی را به نفع خود نمیبیند، تلاش میورزد که گروهی جنگی را در افغانستان ایجاد نماید که هم بعد دینی داشته باشد و از احساسات دینی برخوردار باشد و هم جنگ را خوب بلد باشد. از این رو یکی از اعضای نظامیشان را به جنوب افغانستان بهخصوص ولایت قندهار میفرستد و از اینجا بهنام اسلام و مذهب سربازگیری آغاز میشود. نخستین جمع ۳۵ نفری گروه طالبان که از جمله مؤسسین طالبان نیز به حساب میآیند، در این گروه از طرف نیروهای پاکستانی آموزش دینی و نظامی دیده و بر طبل جنگ در افغانستان و تأمین منافع پاکستان عمل میکنند.
داستان این کتاب به وضاحت نشاندهنده وضعیتی است که طالبان بنابر عدم درک سیاسی و دینی چگونه در دام استخبارات منطقهی قرار گرفتند و بهنام اسلام و مسلمانی سالها است که مردم افغانستان را قربانی میکنند و به نفع پاکستان فعالیت مینمایند.
در نتیجه، فهم بنده این است که طالبان بهعنوان یک پدیدهای اجتماعی و سیاسی یک واقعیت عینی در افغانستان هستند که از عناصر ذکر شده تشکیل شدهاند. اما نکتهای مهم این است که دینداری از نوع طالبانی در خدمت ارزشهای قبیلهای و پشتونوالی قرار گرفته و قومیت نقش تعیینکننده در افکار و عقاید طالبان بازی کرده است. که این دو احساس دینی افراطی و قومی ترکیبی را بهنام طالبان ایجاد کرده است که بیشترین سهم را از آن پاکستانیها میبرند.