طالبان در حال فروپاش

 

نشانه‌های فروپاشی؛ چرا طالبان مستعد شکست‌اند؟

در کمتر از یک‌ قرن گذشته دولت‌های متفاوت، ایدلوژی‌های گوناگون و رژیم‌های سیاسی مختلف در افغانستان فروپاشیده‌اند. هرچند فروپاشی دولت‌ها و رژیم‌ها عوامل و دلایل پیچیده و سخت‌فهم دارند که ژرف‌نگری و دقت بیشتر را می‌طلبد، اما به صورت کلی می‌توان ادعا کرد که عوامل داخلی این فروپاشی‌ها بر عوامل خارجی‌اش برجسته‌گی داشته است. به عبارت دیگر، نقش فاکتورها و عوامل داخلی نسبت به عوامل خارجی در فروپاشی این رژیم‌ها و دولت‌ها نقش مهم و برجسته‌ داشته‌‌اند. در واقع، عوامل خارجی را باید تابع تحولات داخلی در این کشور مورد مطالعه قرار داد. افغانستان کشوری است که درگیر بحران و مستعد فروپاشی و ویرانی و شکست همیشه‌گی است و بعد از هر تحولی دوباره به نطقه صفر می‌رسد.

نکته دیگر شباهت این عوامل است؛ تقربیاً تمام رژیم‌هایی که در بستر اجتماعی‌ـ‌سیاسی افغانستان قدرت را از راه‌های متفاوت فراچنگ گرفته و سودای حکومت کردن داشته‌اند با تفاوت‌های بسیار اندک از راه‌های یک‌سان و نشانه‌های مشابه، سرانجام به شکست مواجه شده و به بایگانی تاریخ فروغلتیده‌اند. اکنون بعد از یک‌سال حاکمیت طالبان که از راه غلبه نظامی و توافق پنهان بر مسند قدرت سیاسی تکیه زدند، نشانه‌های فروپاشی و شکست این گروه هر روز برجسته‌تر شده و دامنه چالش‌های آن‌ها بیشتر می‌شود. اکنون پرواضح است که رژیم طالبان دوام نمی‌آورد و مزید بر این، امیدی به تغییر و اصلاحات نیز در این رژیم صفر است. این نوشته استدلال می‌کند که نشانه‌های شکست طالبان برجسته است و دوام رژیم طالبان روز‌به‌روز کم‌عمر می‌شود.

فروپاشی داخلی 

طالبان به‌عنوان یک گروه شبه‌نظامی، ایدلوژیک‌اندیش و نیمه‌ساختارمند در حال فروپاشی داخلی‌ است و انسجام ‌سازمانی خود را که در ۲۰ سال گذشته حفظ کرده بود، از میان رفته است. اختلافات سیاسی، جناح‌گرایی بر سر تقسیم قدرت، خویش‌خوری و وابسته‌پروری روز‌به‌روز صف‌های نظامی و سیاسی این گروه را متزلزل کرده و شیرازه هویت به نام طالبان را که بر دال مرکزی «امارت» پیوست یافته، شکسته است. اختلافات داخلی این گروه به حدی است که حتا از بزرگ‌ترین مسایل سیاسی مانند نوع نظام و قانون اساسی و دولت‌داری گرفته تا موضوعات کوچک را شامل می‌شود و امروزه جنگ پنهان در میان صفوف طالبان با قوت خود جریان دارد و این جنگ در واقع، سرآغاز فروپاشی داخلی و شکست این گروه در افغانستان خواهد بود.

اختلافات طالبان در سه ‌بخش قابل تبیین است؛ یکی در بعد سیاست‌مدارانی‌ است که از حوزه‌های متفاوت در نظام طالبانی نماینده‌گی می‌کنند. یک گروه از سیاست‌مداران طالب حقانی‌ها است که اکنون بیشترین قدرت نظامی را دارد و باورها بر این است که آنان در تبانی با اشرف‌غنی قدرت را فراچنگ گرفته‌اند؛ گروه دیگر جناح قندهار است که در بعد بین‌المللی روابطی با کشورهای منطقه و جهان دارند و وزن سیاسی‌شان در داخل کمتر است. جناح قندهار تصورشان بر این است که در سیاست داخلی طرد شده‌اند و باید قدرت و وجاهت‌شان را اعاده کنند. بعد دیگر اختلافات در میان سیاست‌مداران غیرپشتونی‌ است که در ۲۰ سال گذشته در کنار این گروه قدم زده‌اند. آن‌ها نیز باور دارند که قدرت و جایگاهی که باید داشته باشند را ندارند. این گروه شامل تاجیک‌ها و اوزبیک‌ها می‌شود که به‌عنوان بازوی قوی جنگ طالبان حظور فعال داشته‌اند.

بعد دیگر اختلافات طالبان در میان فرماندهان نظامی این گروه است که درکی از سیاست ندارند، اما مجبورند که در مقابل وفاداری جنگ‌جویان‌شان به خواسته‌های آن‌ها تمکین کنند. از همین‌رو، هرکدام می‌کوشند که در رأس قدرت محلی بوده و از امتیازات اقتصادی و سیاسی استفاده کنند. این رقابت بی‌رویه برای قاپیدن امتیازات دولتی، منجر به اختلافات گسترده از جمله ترورهای هدفمند و درگیری‌های فزیکی شده است. در بدخشان و تخار و قندهار ده‌ها ترور و درگیری‌های خودی میان فرماندهان نظامی میان‌رتبه طالبان گزارش شده است که همه بر مبنای منافع شخصی  اتفاق افتاده است و درگیری پنهان نیز میان این قشر وجود دارد. بروز این اختلافات انسجام ‌سازمانی طالبان را به تحلیل برده و یکی از نشانه‌های سقوط طالبان پنداشته می‌شود.

گسترش جبهه‌های جنگ 

هرچند با توجه به استبداد و خفقان عبدالرحمان‌خانی که رژیم طالبان به وجود آورده‌‌اند، به نظر می‌رسید که جبهه‌های جنگی و اعتراضات دوام‌دار شکل نگیرد، اما در یک سال گذشته جغرافیای مقاومت گسترش چشم‌گیری یافته و مبارزه طالبان با مخالفان به شکست انجامیده است. مرکز مطالعات جنگ و صلح در تازه‌ترین پژوهش خود به این نتیجه‌ رسیده است که طالبان در مواجهه با جبهه‌های جنگی که علیه این گروه مبارزه مسلحانه انجام می‌دهند، شکست خورده و نتوانسته‌اند مقاومت را سرکوب کنند. در تازه‌ترین مورد، قیوم ذاکر، از فرماندهان کارکشته و جنگ‌دیده این گروه، در پنجشیر دستاوردی نداشته و روحیه جنگ‌جویان طالبان نیز بعد از شکست‌های طولانی به پایین‌ترین حد خود رسیده است. افزایش تلفات انسانی طالبان در این دره، فرماندهان جنگی این گروه را سرخورده کرده است.

مرکز تحقیق جنگ و صلح گفته است که طالبان تاجیک، تمایل به جنگ در برابر مقاومت ایجادشده علیه طالبان را ندارند و از همه مهم‌‌تر عملیات نظامی جبهه‌های ضد طالبان در ولایت‌های متفاوت در جنوب و شمال رو به گسترش است. علاوه بر گسترش جبهه‌های نظامی، اعتراضات خیابانی نیز که شکلی از مقاومت در برابر استبداد طالبان است، تأثیر بزرگ در گسترش مقاومت داشته است. در واقع، اگر کلیت مقاومت را به دو بخش تقسیم کنیم اعتراض و ایستاده‌گی زنان در جاده‌های ترسناک کابل یکی از بازوهای اصلی مقاومت پنداشته می‌شود که در درون جامعه و در مقابل چشم طالبان به وجود آمده است. زنان با وجودی که از طرف طالبان سرکوب و شکنجه شدند، اما روحیه ایستاده‌گی آن‌ها پاپرجا است و اعتراضات‌شان به شکل‌های متفاوت جریان دارد. گسترش جبهه‌های جنگی‌ـ‌نظامی و افزایش اعتراضات خیابانی با محوریت زنان نشانه دیگر از زوال رژیم طالبان است.

مردم ناراض، رژیم نابکار

نشانه دیگر فروپاشی رژیم طالبان عدم مقبولیت داخلی و خارجی ا‌ست. در بعد داخلی، طالبان سیستم بروکراتیک و ساختار یک دولت را ندارند که برای مردم خدمات ارایه کنند؛ از همین‌رو آتش‌سوزی را به جن‌ها حواله می‌کنند، فقر و تنگ‌دستی را به خدا، و برای جلوگیری و مدیریت بحران سیلاب‌ها و زلزله‌ها مردم را تهدید می‌کنند که شما مرتکب گناه و معصیت شده‌اید. در واقع، ساختاری که طالبان با محوریت ملاهای مدرسه‌ای در افغانستان ایجاد کرده‌اند، نه شکل سنتی دارد و نه نشانه‌های یک شبه‌دولت را، بلکه طالبان در نظر دارند که نظم مدرسه‌های سنتی را در کلیت افغانستان تعمیم ببخشند. با قانون و متخصص و افراد تحصیل‌کرده مشکل داشته و ساختارهای مدرن را برنمی‌تابند. به صورت کلی آن‌هایی که امروز در افغانستان قدرت سیاسی را در نتیجه توافق و تهاجم گرفته‌اند، کوچک‌ترین فهمی از دولت‌داری، ارایه خدمات و مدیریت جامعه و بحران ندارند.

با توجه به عدم کارایی رژیم طالبان و ضدیت این گروه با دولت‌داری و ارایه خدمات، رضایت مردم از این گروه به پایین‌ترین حد خود رسیده است. اقتصاد خوابیده، فرهنگ خوابیده، سیاست خوابیده و همه ‌چیز مردم رو به ویرانی‌ است. طالبان در چنین شرایطی نمی‌توانند دوام بیاورند. از سویی هم، امکان تغییر در ساختار ایدیولوژیک، عقیده سیاسی و بینش اجتماعی این گروه وجود ندارد. طالبان یک گروه بسته و غیر قابل تغییر هستند که زوال‌شان نزدیک است و نشانه‌های بارز شکست آن‌ها به چشم می‌خورد. هیچ دلیل موجهی، غیر از خشونت و استبدادی که این گروه به وجود آورده‌اند وجود ندارد که باعث دوام حکومت این گروه شود. ضرب‌المثل معروفی است که می‌گویند: با نوک نیزه نمی‌شود بر مردم حکومت کرد. طالبان اکنون فقط نوک نیزه دارند و بس.

بنابر آن‌چه که گفته آمدیم، اختلافافت عمیقی که در لایه‌های متفاوت نظامی و تشکیلات نیمه‌ساختارمند طالبان وجود دارد و علاوه بر این، گسترش جبهه‌های جنگ و مقاومت هم در بعد نظامی و غیر نظامی از بزرگ‌ترین نشانه‌های زوال طالبان است. مزید بر این، طالبان مقبولیت داخلی ندارند و مردم به صورت عموم از حاکمیت یک‌ساله این گروه به تنگ آمده‌اند. رژیم طالبان کارایی و توان ارایه خدمات ندارد؛ مردم از سیاهی حضور این گروه به فقر مطلق رسیده و تمام دار‌و‌ندارشان را از دست داده‌اند. هرچند نشانه‌های زوال طالبان بی‌شمار است، اما سه نشانه بزرگی که ذکر آن رفت از برجسته‌ترین نشانه‌ها و عواملی است که فروپاشی طالبان را سرعت بخشیده و نویدبخش فردای آزاد افغانستان است. طالبان به هیچ‌وجه ماندنی نیستند. آن‌هایی که توانایی نظم‌دهی به یک مدرسه سنتی را نداشته و جز خشونت، چیزی نمی‌دانند، قطعاً از مدیریت افغانستان عاجز و رفتنی هستند

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد