کابل و قندهار، تاریخ پرمنازعه
کابل یا قندهار؛ مرکز تصمیمگیری کجا است؟
در نخستین روزهای سلطه طالبان بر افغانستان، گمانههایی از انتقال پایتخت به قندهار سر زبانها شده بود، اما بسیار سریع این مساله خاموش شد. اکنون پس از یک سال و اندی، بار دیگر این موضوع بر سر زبانها افتاده است که قندهار مرکز تصمیمگیری و پایتخت اعلامناشده رژیم طالبان است. شهر قندهار بهلحاظ تاریخی، کانون بسیاری از تحولات مهم سیاسی در افغانستان است و یکی از مهمترین پایگاههای سنتی قدرت طالبان در کشور به حساب میرود. ملا عمر، بنیانگذار و رهبر پیشین طالبان، تا هنگام فروپاشی رژیم این گروه در اوایل قرن بیستویک، در قندهار به سر برد. ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر کنونی این گروه، نیز براساس ادعای طالبان در این ولایت زندهگی میکند.
از مهمترین دلایل زندهگی رهبران طالبان در قندهار، میتوان از تعلق خاطر عاطفی و حوزه نفوذ این گروه با استفاده از مسیرهای ترانزیتی به پاکستان، تجارت مواد مخدر و اقتصاد مافیایی نام برد. ملا هبتالله آخوندزاده، رهبر طالبان، که هنوز برداشت عمومی از چهره واقعی او مخدوش است، در یک سال گذشته تمامی فتواها و فرمانهایش را از این شهر صادر کرده است. حضور رهبر طالبان در قندهار، نیز نشاندهنده این است که مرکز تصمیمگیری این گروه قندهار است و در این مدت اکثریت رهبران طالبان در رفتوآمد میان کابل و قندهار روز گذراندهاند. در حال حاضر نیز اکثریت مقامهای طالبان از چند هفته به این سو به قندهار به سر میبرند و تمام تصامیم مهم در عقب درهای بسته و جلسات حلقههای خاص در مکانهای ویژه با تدابیر شدید امنیتی گرفته میشود. این امر باعث شده است که حتا در کارهای روزمره مردم و ماموران دولتی که تحت مدیریت رژیم طالبان کار میکنند، سکتهگی و تعلل زیاد به عمل آید. ماموران دولتی برای امضای اجرای معاشهای ماهانهشان هفتهها و حتا ماهها انتظار میکشند؛ چون اکثریت مسوولان ارشد این گروه بیشتر در قندهار به سر میبرند.
مته کنودسن، معاون پیشین نماینده ویژه سازمان ملل در افغانستان، سال گذشته گفته بود که وضعیت حکومتداری در افغانستان مبهم است و تصمیمهای عمده به جای کابینه، در جای دیگری از ساختار طالبان گرفته میشود. ظاهراً اشاره او به حضور رهبر این گروه در قندهار بوده است.
کابل و قندهار، تاریخ پرمنازعه و پرکشمکش طولانی دارند. این تنش از سال ۱۷۷۴، زمانی که مرکز حکومت به کابل انتقال یافت، آغاز شده و تاکنون به شکلهای مختلف ادامه داشته است. پس از آن شاهان و امیران زیادی به قندهار بهعنوان مرکز مهم سیاسی چشم دوخته بودند و این دو مکان کشمکش میان غلجاییها و درانیها را بر مرکز فرومانروایی افغانستان افزایش داده است. شاهان و امیران درانی در طول بیش از ۱۰۰ سال گذشته، نگاه استراتژیک به قندهار داشتهاند و هرگاه اختلاف میان درانیها و غلجاییها بالا میگرفته، سخن کابل و قندهار نیز به میان میآمده است.
این روزها که چنددستهگی در میان سطوح رهبری طالبان به رغم عادی جلوه دادنها، بالا گرفته است، بیانگر این است که درانیهای بر سر اقتدار نسبت به غلجاییها دلخور به نظر میرسند و میخواهند مناسبات قدرت و سیاست را بهشکل دیگری رقم بزنند.
یکسالهگی سلطه طالبان، روایتی از چنددستهگی این گروه را نیز به نمایش گذاشته است. در این مدت بهوضوح دیده شده که دستههای مختلف میان طالبان در مورد شیوه مدیریت آنان شکل گرفته است. این امر با کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر شبکه القاعده، آفتابیتر شد و این مساله اختلافهای شدید میان سراجالدین حقانی، سرپرست وزارت داخله گروه طالبان و ملا یعقوب مجاهد، سرپرست وزارت دفاع این گروه، به وجود آورده است. حقانیها که بیشترشان غلجایی هستند، بر مناطق کابل با مساحت قدیمی آن سلطه دارند و گروه ملا هبتالله و رفقایش که از میان تمام شاخههای این گروه، ایدیولوژیکتر و آشتیناپذیرتر با پدیدههای مدرناند، تصمیمگیری در قندهار برای آنان آسانتر و بااهمیتتر از کابل است.
قندهار بهعنوان مرجع و مکان تصمیمگیری، تاریخ را تکرار میکند. بهجا است در این مورد سخنی از کارل مارکس که او به یک جمله منسوب به هگل اشاره میکند و خود بر آن نیز افزوده است، اشاره شود: «هگل در جایی میگوید که همه رویدادها و شخصیتها در تاریخ گویی دو بار رخ میدهند. وی فراموش میکند که اضافه کند: نخست بهگونه تراژدی، بار دوم بهگونه کمدی.» هدف از نقل قول سخن مارکس و هگل این است که نسبتی میان تاریخ و تکرار آن را بهخوبی بازتاب میدهد؛ چون تجربه ناکام دموکراسی در بیست سال گذشته در غیبت نیروهای دموکرات بهگونه غمانگیزی به فاجعه انجامید. سلطه مجدد طالبان، نشاندهنده آن است که تاریخ در افغانستان نه بهگونه کمیدی، که بهگونه تراژدی عذابآور تکرار شده است.