خوشحالی از مرگ انصاری
موج تازه هراسافگنی و خوشحالی از مرگ انصاری
رو جمعه در حمله انتحاری در مسجد جامع گازرگاه هرات، بیش از ۱۰۰ تن کشته و زخمی شدند. نوارهای تصویری که از این حمله در رسانههای اجتماعی دستبهدست میشود، بهشدت تکاندهنده و ویرانگر است. اما به رغم اینهمه، اکثریت شهروندان کشور از کشته شدن یک روحانی افراطی طرفدار طالبان، ابراز شادمانی کردهاند. این روحانی حدود دو ماه قبل از کشته شدنش، در تالار لویهجرگه، در نشست شورای علمای طالبان گفته بود که مخالفان این گروه باید سر زده شوند. علاوه بر این، او در زمان جمهوریت از منبر مسجد علیه نیروهای پیشین امنیتی موضعگیریهای تند کرده بود. انصاری در زمان نظم جمهوریت با تلاشهای مضاعف، بستر را برای طالبانیزه شدن فضا مساعد میساخت و فتوای قتل مخالفان این گروه را صادر میکرد. این روحانی تندرو تا لحظه مرگش علیه دموکراسی و ارزشهای دو دهه افغانستان سخن زد، دشمنتراشی کرد و حتا لب به قباحت میگشود و سخن ناسزا میگفت. در حالی که این زمینه و فضا را همان دموکراسیِ دشمن او مساعد ساخته بود. عقدهگشایی و دینخویی مفرط و حمایتش از طالبان، باعث شد که حجم وسیعی از عقده و نفرت نسبت به او در ذهن و روان جامعه تلنبار و به عقده تبدیل شود که با کشته شدنش، اکثریت مردم جشن بگیرند و پایکوبی کنند. نفرتی را که خود بانی خلق آن بوده است، بر مرگش جاری و ساری شد. این میزان بیزاری از انصاری، نشان میدهد آنانی که بذر نفرت میکارند، مرگشان مایه شور و شعف مردم در خونینترین و مرگبارترین حالت نیز میشود. تجربه تاریخی و ملموس افغانستان نیز ثابت ساخته است که خشونتگستران، نفرتافکنان و دهشتگران، قربانی تفکری هستند که خود آن را ترویج و به امری عادی و فرهنگی تبدیل کردهاند.
از همین رو، برای رهایی، راهی جز نهادینه شدن خرد و منطق در زندهگی همهگانی نیست؛ زیرا به هر میزانی که جامعه از عقل مدرن و خرد فاصله بگیرد و به اسطورهها و جعلها پناه ببرد، به همان میزان فرصت و بستر را برای جهل و جعل مساعدتر میسازد. جایی که این دو پا مینهد، منطق و عقل میگریزد و زمینه برای دروغپردازی، توهمات ایدیولوژیک و خشونتورزی فراهم میآید. در سوی دیگر آن، طیف نخبهگان و دانشگاهیان قرار دارند که در مقابل هجوم اندوه و خشونتی که خلق میشود، از ارایه راهحل، گشودن باب منطق و گفتوگو خسته میشوند و از پاسخ خشونت در مقابل یک خشونتورز، ستایش میکنند، حتا اگر به قیمت جان دهها انسان دیگر هم تمام شود. این تقابل نفرتها، برای جامعه ویرانگر است و نشان میدهد که گفتوگو در جامعه ما به بنبست رسیده است.
نخبهگان جامعه باید جایگزینها، بنیادها و اصول اخلاقی گستردهتر را در مقابل تعمیمدهندهگان خشونت و ایدیولوژی خونین نهادینه و ترویج کنند، نه اینکه مانند طنینهای رعدآسای مبلغان که علناً گناهکار و شریر بودن همه را اعلام میکنند، موضع بگیرند. آنها باید نسخه معتدلتر، انسانیتر و عادلانهتر را که از جنس سرکوب و بیدادگری نباشد، برای جامعه تجویز کنند، هرچند که جامعه افغانستان از مرز تجویز داروی نخبهگان گذشته و در فضای بهشدت پارادوکسیکال و خشونتورز قرار گرفته است. با این حال، با سخن منصفانه گفتن و عادلانه موضعگیری کردن، ممکن است بتوان یک رشته اصول اخلاقی قابل اجرا که ضامن کاهش رنج و اندوه مردم باشد را تبلیغ کرد. در سوی دیگر این ماجرا، حقیقتی که در حال عریانتر شدن است، موج تازه هراسافگنی و تهدیدات گستردهتر تروریسم است. این حملهها نشانگر واقعیت دیگری نیز است که افغانستان در یک جنگ دیگر و بازی جدید سوق داده میشود. کشته شدن افراطیترین روحانی گروههای افراطی در افغانستان، حاکی از ظهور وحشت و دهشت سازمانیافتهتر با سرپوش و پرچم جدید است که حتا تفکر انصاری و طالبانیسم را برنمیتابد و به دنبال نهادینه کردن نسخه دیگری از دینداری و نظم مبتنی بر ایدیولوژی دینی است که برای رسیدن به آن راه خونریزی و هراسافگنی را به پیش گرفته است. بنابراین، در چنین فضایی است که فکر میشود هر گونه تلاش خیرخواهانه به بازتولید نادانی و سرگشتهگی میانجامد و گروههای متخاصم مذهبی برای سرکوب این تلاشها هم از هیچ سعیای فروگذاشت نخواهند کرد.
امتناع از تفکر و عدم پذیرش باورهای غیرمذهبی، از سوی گروههای بنیادگرا در فرهنگ دینی (طالبان و گروههای شبیه آن) بربنیاد برتریجویی قومی ـ مذهبی، نفرتپراگنی و راسیسم استوار است که پروای هیچ خونریزی و مصیبتی را ندارد و به هر میزانی که خون بیشتر ریختانده شود و رنج گستردهتر خلق گردد، پاداش اخروی و اجر عظیمتر در قبال دارد