جمهوري اسلامي ايران و طالبان
- الحصول على الرابط
- X
- بريد إلكتروني
- التطبيقات الأخرى
جمهوری اسلامی ایران و طالبان؛ امید یا توهم؟
حبیب حسینیفرد، روزنامهنگار
یک سال پس از به قدرت رسیدن غافلگیرکننده طالبان در افغانستان، نه تنها امیدهایی که جمهوری اسلامی ایران به داشتن رابطه با این نیرو بسته بود محقق نشدهاند، بلکه مشکلات و پیچیدگی بیشتری هم در مناسبات تهران و طالبان بروز کرده است.
بیثباتی، تنش و جنگ داخلی در افغانستان حالا به ۴۵ سالگی نزدیک میشود. کودتای نیروهای چپگرا در بهار ۱۳۵۷ و تضاد و هماوردی شدید قدرتهای رقیب دوران جنگ سرد در صحنه افغانستان که در پی این کودتا رقم خورد تصادفا با عمر جمهوری اسلامی ایران هم قد و بالا شده است.
البته ارتباط وثیقی میان شروع تنش در افغانستان و روی کار آمدن جمهوری اسلامی نبوده است، ولو که برخی تحلیلهای بحثانگیز در آن زمان، روی کار آمدن یک نیروی اسلامی در ایران را خواسته یا ناخواسته به سود تسهیل کار غرب در مقابله با شوروی از جمله در افغانستان و تضعیف و مهار هر چه بهتر و هر چه شدیدتر این ابرقدرت رقیب تلقی میکردند.
واقعیت غیرقابل تردید اما این است که جمهوری اسلامی (دولت ایران) از همان ابتدای برآمدش در حالی که مناسباتی تنشآلود با بخشی مهم از جهان (اروپا و آمریکا) داشته، با تنظیم دشوار رابطه با همسایهای در شرق خود نیز مواجه بوده است، همسایهای که بیثباتیاش از جهات مختلف بر عرصههای مختلف اجتماعی و اقتصادی و امنیتی ایران هم تاثیرگذار و پرپیامد بودهاند.
رویکرد ایران در ۲۵ سال اول بیثباتی در افغانستان، یعنی تا حمله آمریکا به این کشور و برانداختن طالبان در سال ۲۰۰۱، به دلایل مختلف از ابتکار عمل و نقشآفرینی موثر نشان نداشته است و بیشتر واکنشگری بوده تا کنشگری.
خصومتی که به لحاظ ایدئولوژیک میان طالبان و جمهوری اسلامی حاکم بوده است (روایتهای غلیظ و رادیکال دو شاخه مختلف در درون اسلام) و نیز تاثیرپذیری شدید طالبان از قدرتهای منطقهای رقیب جمهوری اسلامی ایران، قاعدتا محملی را ایجاد میکرد که میبایست برافتادن طالبان در سال ۲۰۰۱ در کابل خشنودی عمیق دولت ایران را به دنبال بیاورد.
منتهی چه برافتادن طالبان و چه برافتادن دشمن دیگر ایران، یعنی رژیم صدام حسین در عراق در دو سال بعد، با این «واقعیت تلخ» برای تهران همراه شد که عملا آمریکا یا «شیطان بزرگ» را با توجه به حضور نظامیاش در افغانستان و عراق به همسایه بلاواسطه ایران بدل کرد. از اینجا به بعد جمهوری اسلامی یک سیاست دو گانه را در دو کشور یادشده دنبال میکند؛ از یک سو برقراری رابطه کم و بیش نزدیک با دولتهای جدید حاکم بر این کشورها، و از دیگر سو ارتباط و کمک به شبهنظامیان مخالف آمریکا برای گرم نگهداشتن حدی از فشار و تنش بر سر نیروهای آمریکایی با امید مجبورساختن آنها به خروج از این دو کشور.
در عراق رابطه و اتکای تهران به شبهنظامیان شیعه از قبل، یعنی دوران جنگ با رژیم صدام، هم مسبوق به سابقه بود، ولی در افغانستان جمهوری اسلامی حالا میبایست با طالبان همکاری و همگامی داشته باشد، نیرویی که تا قبل از سرنگونیاش تا سال ۲۰۱۱ از هر جهت برای تهران یک خصم خطرناک به شمار میآمد، حالا ولی مصلحت «مقابله با دشمن مشترک (آمریکا)» همگامی و همراهی با آن را ایجاب میکرد.
از دشمنی تا رابطه مصلحتآمیز
در کنار «مصحلت و منافع مشترک» مقابله با آمریکا موقعیت نسبتا لرزان دولت جدید پساطالبان در افغانستان که همه اجزای آن هم نگاه مثبتی به جمهوری اسلامی نداشتند و نیز این واقعیت که طالبان به رغم سرنگونی، بخشی از واقعیت متصلب جامعه افغانستان هستند و ممکن است که دوباره به این یا آن شکل نقشی مهم در صحنه سیاسی افغانستان بیابند و همچنین ضرورت بیرون آوردن طالبان از زیر تاثیر یک جانبه رقبای منطقهای ایران (پاکستان، عربستان و ...) و قطع ارتباط قطعی آن با القاعده همه و همه برقراری ارتباط با این نیرو را برای جمهوری اسلامی و پایگاه ایدئولوژیک و اجتماعی آن «توجیهپذیر و ضروری» میکردند، ارتباطی که از «اقدام مثبت» تهران مبتنی بر انعطاف مرزی برای فرار بخشی از مقامهای ارشد طالبان و متحدان آن از افغانستان به هنگام حمله آمریکا شروع میشود و بعداً به همکاری و بسط ارتباطات در عرصههای دیگر راه میبرد.
البته در ۱۰ تا ۱۵ سال اول استقرار دولت پساطالبان در افغانستان ایران پیوسته در حال انکار هرگونه رابطهای با طالبان بود، ولی از سال ۱۳۹۱ جزئیات اطلاعات مربوط به این رابطه که به بیرون درز میکرد قویتر از آن بود که دیگر به سادگی قابل انکار باشد. به خصوص پس از اردیبهشت سال ۱۳۹۵ و کشتهشدن ملا اختر منصور، رهبر وقت طالبان در حمله پهپادهای آمریکایی این انکار دیگر به راحتی گذشته نبود. با کشتهشدن منصور و اقتادن پاسپورت او به دست مقامهای آمریکایی معلوم شد که او دو ماهی با همین پاسپورت جعلی در ایران بوده است. وزارت خارجه ایران باز هم در صدد تکذیب برآمد، ولی رسانههای اصولگرا نوشتند که «ملا اختر منصور تقریبا یک هفته قبل از کشته شدن، به مدت دو ماه در ایران حضور داشته و مذاکرات متنوعی با نهادها و دستگاههای مختلف انجام داده است... از جمله توافقاتی که در ایران انجام شده این بوده که وى از پیوستن بدنه طالبان به داعش جلوگیری کند و تلاش نماید که طالبان همان هویت خودش را حفظ نماید».
به این ترتیب جمهوری اسلامی ایران دستکم از سال ۱۳۹۳ که داعش به نیرویی قدر در مرزهای غربیاش و حتی در افغانستان بدل میشود به این صرافت میافتد که از یک نیروی افراطی دیگر، یعنی طالبان برای مقابله با آن استفاده کند یا دستکم نزدیکشدن این دو نیرو به یکدیگر را مانع شود.
در ۵ تا ۶ سال پیش از دست به دست شدن قدرت در کابل در مرداد ۱۴۰۰، با قدرتگیری هر چه بیشتر طالبان در صحنه نظامی افغانستان و لرزانتر شدن موقعیت دولت اشرف غنی که اتفاقا در دور دوم ریاست جمهوریاش بیشتر از ایران فاصله گرفته بود، و نیز با علنیتر شدن مذاکرات آمریکا و طالبان جمهوری اسلامی نیز دیگر کمتر ابای این را داشت که مناسبات و رفت و آمدهای خود با طالبان را مخفی و غیرعلنی نگه دارد. تشدید این روابط و مذاکرات برای طالبان اهرمی بود که مشروعیت و ثبات دولت اشرف غنی را که هیچ مذاکراهای با آن را قبول نمیکرد متزلزلتر کند و در عین حال در مذاکرات با آمریکاییها بگوید که منزوی نیست و حالا با دشمن واشنگتن در منطقه هم رابطه دارد.
جمهوری اسلامی و وضعیتی که انتظارش را نداشت
ایران هم، از تشدید رفت و آمد و مذاکره با طالبان حالا علاوه بر انگیزههای پیشین تقویت امکان تاثیرگذاری بر موقعیت جدیدی در افغانستان که احتمالا طالبان بخشی از قدرت در کابل خواهد شد را مد نظر داشت.
تا پیش از سقوط کامل دولت غنی مطلوب ایران مثل آمریکا این بود که با توجه به معادلات سیاسی و نظامی در افغانستان طالبان به زودی به بخشی از قدرت مستقر در کابل بدل شود و افتادن انحصار قدرت به دست آن مثل دوران اول حکومت آنها منتفی خواهد بود. اما روندهایی که در روزهای منتهی به ۱۵ اوت ۲۰۲۱ در افغانستان پیش رفت عملا همه این تصورات و ارزیابیها را بر هم زد. گرچه بخشی از اصولگرایان تندرو در ایران از قدرتگیری انحصاری طالبان در افغانستان و «شکست خفتبار آمریکا و استکبار غرب» به وجد آمدند، ولی در عمل جمهوری اسلامی دوباره با یکی از دشوارترین وضعیتها در تنظیم مناسبات خویش با همسایه شرقیاش روبرو شد.
اولین مشکل عمده در وضعیت جدید، سیل پناهجویان جدیدی بود که یا از بیم سرکوب و انسداد یا ناامید از هرگونه چشمانداز اقتصادی و اجتماعی در شرایط قدرت انحصاری طالبان در افغانستان به سوی ایران روانه شد.
شرایط اقتصادی جمهوری اسلامی و انزوای آن که همکاری کشورهای غربی و حتی سازمان ملل برای مدیریت بحران تشدیدشده پناهجویی در ایران را مشمول شماری از محدودیتها میکند برای تهران در یک سالی که از به قدرت رسیدن طالبان در کابل میگذرد معضل کوچکی نبودهاند، به خصوص که تصاویر برخی از رفتار و رویکردها نسبت به پناهجویان افغانستانی هم به رسانهها و شبکههای اجتماعی راه مییابند. هم این تصاویر و هم اعتراضات رسمی و غیررسمی در افغانستان تحت سیطره طالبان به رویکردهای جمهوری اسلامی در قبال پناهجویان افغانستانی که از قضا از دست خود طالبان گریختهاند مشکل را پیچیدهتر هم کرده و میکنند.
این امید جمهوری اسلامی که طالبان با القاعده قطع رابطه خواهد کرد و در برابر داعش هم به سدی سدید بدل خواهد شد نیز واقعیت پیدا نکرده است. کشتهشدن ایمن الظواهری، رهبر القاعده در قلب کابل در ماه گذشته به وسیله پهپادهای آمریکایی پرده از مناسبات همچنان برقرار طالبان با القاعده برداشت و بمبگذاریها و تحرکات گاه و بیگاه داعش خراسان در گوشه و کنار افغانستان لزوما از قدرت و ابتکار طالبان در مقابله با این نیرو حکایت ندارد.
تلاش برای دورکردن طالبان از زیر تاثیر قدرتهای رقیب ایران در منطقه هم بیشتر به صورت توهم و رویا مانده است. درست است که در ماههای گذشته برخی اختلالات در مناسبات طالبان و حامی و پروبالدهنده اولیهاش، یعنی پاکستان پیش آمده ولی مناسبات گرم و چندجانبه حاکمان جدید کابل با امارات، عربستان، ترکیه و قطر ابدا قابل مقایسه با مناسبات تنشآلود آنها با تهران نیست.
از مناقشه مرزی و حقابه هیرمند تا دولت فراگیر
تنش طالبان با دولت ایران، هم در درگیریهای گاه و بیگاه نیروهای آن با مرزبانان ایران بروز مییابد و هم به لاینحل ماندن مشکل حقابه هیرمند که طالبان انگیزه و علاقهای برای حل آن ندارند.
در باره درگیریهای مرزی روایت مقامهای رسمی ایران آن گونه که به تازگی از زبان سرلشکر عبدالرحیم موسوی، فرمانده کل ارتش ایران بیان شده «اختلاف مرزی کوچکی در بخشی از مرز با افغانستان وجود دارد؛ به این دلیل که در کشور مقابل پس از تغییر حکومت، هنوز آن نظم و نسق لازم برقرار نشده، گاهی این سوءتفاهمها پیش میآید و درگیریهای کوچکی رخ میدهد که به سرعت هم تمام میشود. امیدواریم هرچه زودتر مسئولان سیاسی این اختلافات را برطرف کنند.» امیدی که رویکرد طالبان تا کنون دستکم چندان محملی برای تحقق آن باقی نگذاشته است. راه ایران برای خلاصی از این وضعیت در مرزهایش ایجاد دیوارهای الکترونیک یا فیزیکی است که وضعیت اقتصادی و مالی دولت فعلا جایی برای آن باقی نمیگذارد.
برای عملیشدن معاهده مربوط به حقابه هیرمند هم گرچه کار به سفر اخیر وزیر نیروی ایران به کابل کشید و خبرهایی حاکی از رسیدن آب هیرمند به ایران در روزهای گذشته بود، ولی برخی رسانههای ایران نوشتهاند که آبی که به بعضی مناطق ورود کرده سرریز سیلهای اخیر بوده و طالبان همچنان از دادن حقابه ایران خودداری میکند.
در ماههای اولیه قدرتگیری طالبان تاکید و امید تهران این بود که طالبان درهای قدرت را بگشایند و دولتی فراگیر با حضور همه اقوام و دستهجات و گروهها، از جمله هزارههای شیعه، تشکیل دهند. حالا نه تنها مناسبتهای شیعی کم و بیش از تقویم افغانستان حذف شدهاند و تلاش برای به حاشیه راندن زبان فارسی ادامه دارد بلکه هیچ نشانهای هم از تمایل طالبان به تقسیم قدرت در دست نیست. علائمی هم وجود ندارد که حاکی از این باشد که طالبان از یک جنبش مسلحانه جهادی به سوی یک حکومت مسئول در تحول و تغییرند و خطر جهانبینی افراطی و تعبیر ویژه آنها از اصول و قواعد اسلام برای منطقه و کشورهای همسایه رو به کاهش باشد.
آنها گرچه دشمنی سابق با نماد و نمودهای فناوریهای جدید مانند تلویزیون و اینترنت را فروگذاشتهاند، ولی در مورد حقوق زنان و اقلیتها، و فراتررفتن از پشتونیدیدن کل افغانستان تغییری در دیدگاه و رویهشان ایجاد نشده است. تعهداتی که در مذاکرات دوحه با آمریکا یا بلافاصله بعد از به دستگیری قدرت در کابل مطرح کردند هم حالا در لابلای اسناد و کاغذها گم شدهاند. نیازهای شدید طالبان به کمکهای اقتصادی بینالمللی و به رسمیت شناختهشدن جهانی هم سبب نشده که آنها در این زمینه انعطاف نشان دهند و فضا را بیش از پیش نبندند.
حالا حضور و نفوذ قدرتمند شبکه حقانی در هسته اصلی قدرت طالبان، هم نشانه قدرت این گرایش در نوع حکمرانی در کابل است و هم بر سایر گرایشهای دور و نزدیک و حذف یا جذب آنها موثر میافتد. برای تهران این نگرانی هم بلاموضوع نیست که با کمک مستقیم یا غیرمستقیم حاکمان جدید کابل در مناطق سنینشین ایران، از جمله در بلوچستان، زمینههای رشد گرایشهای همسو و همدل با طالبان فزونی یابد.
مشکلاتی فراتر از مناسبات با طالبان
در چنین شرایطی که نیروهای اپوزیسیون افغانستان برای مقابله با طالبان جدیتر میشوند تا شاید که از ناکارآمدی آن سرمایه اجتماعی تازهای به دست آورند تهران با این دشواری مضاعف روبرو میشود که چگونه رابطهای متوازن و دو خطه با دولت مستقر و با اپوزیسیون برانداز آن برقرار کند. این که این اپوزیسیون، چه در غالب «جبهه مقاومت ملی»، تشکل منتسب به پسر شاه احمد مسعود که درگیریهای پراکندهای در پنجشیر و اندرآب با طالبان دارد و چه در نمود جدید آن، یعنی «شورای عالی مقاومت برای نجات افغانستان» تا چه حد روی مناسبات نزدیک با ایران حساب کنند به گونهای که رابطه آنها با سایر بازیگران جهانی و منطقهای مخالف جمهوری اسلامی به خطر نیافتد هم، سوال کماهمیتی نیست.
پروژه مشترکی که تهران و دهلی در دوران پیش از به قدرت رسیدن دوباره طالبان در توسعه بندر چابهار و استفاده از امکانات کریدوری ایران جهت دسترسی بهتر هند به افغانستان و از طریق آن همچنین با آسیای مرکزی به راه انداختند هم، گرچه در دو سه سال اخیر زیر تاثیر تحریمها کم و بیش راکد بوده است، حالا با به قدرت رسیدن طالبان بیش از پیش چشمانداز مبهمی پیدا میکند. به نظر هم نمیرسد که برخی گشایشهای بحثانگیز اخیر در مناسبات میان طالبان با هند که عصبانیت و حساسیت پاکستان را به دنبال داشته است در این واقعیت تغییری ایجاد کند. شاید اگر جنگ اوکراین و سمتگیری روسیه برای استفاده از امکانات ترانزیتی ایران از جمله برای ارتباط با هند نبود احتمالا پروژه راکد چابهار هم بیش از پیش موضوعیت خود را از دست میداد.
در مجموع یک سال پس از قدرتگیری انحصاری وغافلگیرانه طالبان در کابل امیدها و حسابهایی که جمهوری اسلامی روی حسن رابطه با این نیرو باز کرده بود کمتر تحقق یافتهاند. حالا وضعیت در مناسبات تهران و حکومت جدید کابل نه تنها عادی نشده، بلکه در برخی جنبهها مشکلات و پیچیدگیهای تازهای پیدا کرده است. این معضلات در کنار مشکلات بیشتری که تهران در ارتباط با کاهش نفوذش در عراق و افت تاثیرگذاری بر بحرانها و معادلات این کشور و نقاطی مثل لبنان و یمن پیدا کرده بیش از پیش عدم موفقیت رویکردهای جمهوری اسلامی در سیاست خارجی را به نمایش میگذارند، رویکردهایی که از جمله بر این توهم استوار است که بدون داشتن مناسباتی روان و پویا با همه جهان میتوان در سطح منطقه بازیگری فعال و تاثیرگذار بود و روندها و معادلات را به سود خود رقم زند.