صدای پای داعش در بیخ گوش روسیه
صدای پای داعش در بیخ گوش روسیه
روسیه در همسایهگی افغانستان، قدرتی به شمار میرود موثر بر تحولات سیاسی این کشور. روسیه امروز، میراثدار شوروی دیروز است که بیش از یک دهه مدیریت تحولات سیاسی افغانستان را در دست داشت. روسیه هیچگاهی نسبت به آنچه در افغانستان اتفاق افتاده، بیالتفات نبوده است. نقشی را که پاکستان، چین و ایران در وقوع تحولات سیاسی افغانستان ایفا کردهاند، روسیه اگر نقشی برتر از اینها ایفا نکرده باشد، کمتر هم نکرده است. اگرچند حضور سنگین غرب به رهبری ایالات متحده امریکا در افغانستان مجال حضور پررنگ در این کشور را از روسیه ستانده بود، با آن هم بهگونه غیرمستقیم وضعیت در افغانستان را تحت نظر داشت. حضور سنگین غرب در افغانستان، برای روسیه سمآگین بود. برای روسیه دشوار بود که حضور سنگین رقیب خود را در همسایهگیاش به فال نیک گیرد. مسکو در تلاش بود که اگر نمیتواند به پیمانه ایالات متحده امریکا و متحدانش در افغانستان نقش ایفا کند، حداقل حضور آنها را به چالش بکشد.
یکی از ابزارهایی که روسیه میخواست با بهکارگیری آن حضور ایالات متحده امریکا و متحدانش در افغانستان را به چالش بکشد، گروه طالبان بود. این کشور پس از حضور کشورهای غربی در افغانستان، با گروه طالبان رابطه عاری از تنش داشته است؛ چون این گروه علیه قدرتهایی در افغانستان میجنگید که رقیب سرسخت روسیه به شمار میرفتند. روسیه نه جنگ ایالات متحده امریکا علیه طالبان را میپسندید و نه صلح آن را. پروسه صلحی را که ایالات متحده با طالبان به راه انداخته بود، به ذایقه روسیه خوش نمیافتاد؛ از این رو، زیر نام «تلاش برای برقراری صلح» فرش سرخ زیر پای طالبان پهن کرد و دروازههای کاخ کرملین را به روی آنها گشوده نگهداشت. همچنان سیاستگرانی را که ساز مخالف با حکومت وقت مینواختند، به آغوش کشید و روبهروی طالبان نشاند.
عامل دیگری که روسیه را به برقراری رابطه با طالبان واداشت، ظهور داعش در افغانستان بود. روسیه ظهور داعش در افغانستان را زنگ خطر برای خود تلقی میکرد؛ چون در سرکوب داعش در سوریه به یاری این کشور و ایران شتافته بود. مسکو گمان میکرد که دشمنی شدیدی میان طالبان و داعش برقرار است؛ از این رو، میکوشید همزمان در دو جبهه از طالبان استفاده کند.
برگشت دوباره طالبان به قدرت، برای روسیه خوشآیند بود؛ چون میدان افغانستان را برای خود خالی از رقیب میدید. روسیه یکی از کشورهایی بود که سفیر طالبان را پذیرفت و سفارتخانه خود در کابل را فعال نگه داشت و از ضرورت به رسمیت شناخته شدن طالبان از سوی دنیا، سخن زد. این کشور گمان میکرد چنانکه با بهکارگیری طالبان توانسته است ایالات متحده امریکا و متحدانش را از افغانستان براند، گروه داعش را هم میتواند قلعوقمع کند. این کشور مطالبات سنگین و کمرشکنی را روی دوش طالبان نگذاشته است؛ استفاده نشدن خاک افغانستان بهعنوان تهدید علیه امنیت روسیه و مرزهای آن، کانون مطالبات روسیه از طالبان را تشکیل میدهد؛ چیزی که نهتنها روسیه، بل همه دنیا از طالبان انتظار دارد. تشکیل حکومت همهشمول، فرع بر این موضوع است. پابندی به حقوق بشر و حقوق زن برای روسیه اصلاً مساله نیست. عدم پابندی طالبان به این دو ارزش، بیشتر وفق مراد روسیه است تا پابندی به آن.
حالا که دیده میشود، رژیم طالبان نهتنها نتوانسته مطالبه روسیه را برآورده سازد، بلکه منافع این کشور در خاک افغانستان معروض تهدید بالفعل قرار گرفته است. انفجار در نزدیک سفارت روسیه در کابل و کشته شدن دو دیپلمات روس، خوشبینی مقامهای مسکو را نسبت به طالبان نقش برآب کرد. اینکه گروه داعش مسوولیت این حمله را برعهده گرفته است، میتوان گفت که ناقوس خطر در بیخ گوش روسیه به صدا درآمده است.
حمله بر سفارت روسیه و کشته شدن دو دیپلمات این کشور، پیامدی که در کوتاهمدت برای طالبان دارد، این است که تصویر شفاف این گروه در مهار و سرکوب گروه داعش، ناشفاف و مکدر شده است. به هر پیمانهای که فعالیت داعش در افغانستان برجسته شود، به همان پیمانه روسیه از طالبان روی برمیگرداند. روسیه میفهمد که فعالیت گروههای تروریستی (خاصه داعش) در افغانستان، پیش و بیش از آنکه منافع غرب را تهدید کند، منافع کشورهای همسایه و منطقه را تهدید میکند. روسیه طالبان را به چشم یک نیروی یکدست، سرکوبگر و اقتدارگرا میبیند؛ از این رو، انتظار دارد که بتواند فعالیت گروه داعش در افغانستان را خنثا کند. روسیه طالبان به رسمیت شناخته نشده از سوی جهان را بیشتر مخل منافع خود میبیند تا طالبان به رسمیت شناخته شده را.
حالا که امنیت روسیه در خاک افغانستان در معرض تهدید بالفعل قرار گرفته است، پرسشی که ایجاد میشود، این است که گامهای بعدی روسیه برای حفظ امنیت مرزهایش چه میتواند باشد؟ آیا با طالبان از در تعامل پیش خواهد رفت یا از در تقابل؟ آیا با کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده امریکا همسو خواهد شد یا بازهم ساز مخالف خواهد نواخت؟
به نظر میرسد که روسیه چارهای ندارد جز انتخابهای ذیل:
۱- روی برتافتن از طالبان: روی خوش نشان دادن به طالبان، تا این دم نتوانسته مطالبات روسیه را برآورده سازد. از این رو، این کشور گریزی ندارد جز روی برتافتن از طالبان. روی برتافتن از طالبان، لزوماً اقتضای آن را نمیکند که روسیه به حمایت از جبهه ضد طالبان اقدام کند؛ چون توشوتوان حمایت از این جبهه در روسیه دیده نمیشود. مسکو هرچه را در چنته داشت، به پای جنگ اوکراین ریخته است. حالا اگر از جبهه ضد طالبان نمیتواند حمایت کند، حداقل از ایده به رسمیت شناختن رژیم طالبان از سوی دنیا، آن هم از موضع ضد غربی، میتواند حمایت نکند.
۲- همسویی با کشورهای غربی به رهبری ایالات متحده امریکا: میان مطالبات روسیه از طالبان و مطالبات غرب از این گروه، کمتر مشترکاتی دیده میشود. روسیه میکوشد طالبان را از افتادن به دام غرب دور نگه دارد و غرب هم نگران آن است که روسیه بر طالبان تسلط و تملک پیدا کند. در مطالبات غرب و روسیه از طالبان، دو نقطه مشترک دیده میشود: مبارزه با گروههای تروریستی و تشکیل حکومت همهشمول. در امر مبارزه با گروههای تروریستی هم اختلاف دیدگاه وجود دارد. روسیه داعش را دشمن خود میشمارد و ایالات متحده امریکا القاعده را. حرمت نهادن به حقوق زن، حقوق بشر و آزادیهای سیاسی حتا در حاشیه توجه روسیه هم قرار ندارد. مطالبات مردم افغانستان هم بیشتر با مطالبات غرب از طالبان منطبق است تا با مطالبات روسیه از این گروه. به نظر میرسد راه بهتر این باشد که روسیه مطالبات خود از طالبان را با مطالبات غرب از این گروه منطبق و همسو سازد؛ چون اگر قرار باشد رژیم طالبان به رسمیت شناخته شود، گام اول و اساسی را غرب خواهد برداشت تا روسیه و متحدان آن در منطقه.
۳- ضرورت اتخاذ رویکرد واقعبینانه: رویکرد روسیه نسبت به طالبان، مطابق با واقع نیست. این کشور، طالبان را چنانی که هست، نمیبیند، بلکه از موضع رقابت خود با دولتهای غربی به رهبری ایالات متحده ارزیابی میکند. روسیه نیاز دارد که رویکردش نسبت به طالبان را تعدیل کند. مسکو قبل از آنکه از ایده به رسمیت شناسی طالبان حمایت کند، نیاز دارد که ماهیت و محتوای طالبان را خوب کالبدشکافی کند، پسزمینه نبرد بیستساله طالبان در افغانستان و تبعات ویرانگر ناشی از آن را از نظر دور نیندازد و میزان رضایت و عدم رضایت افکار عمومی در افغانستان از حکومتداری این گروه را فراموش نکند. اتخاذ رویکرد منطقهمحور نسبت به وضعیت جاری در افغانستان، که مطابق با واقع باشد، میتواند در تأمین امنیت منطقه گرهگشا باشد، اما این هم در عهده روسیه نیست. رویکرد منطقهمحور، لزوماً نمیتواند رویکرد منافی با رویکرد غرب نسبت به افغانستان باشد.
نتیجه
تهدید داعش به بیخ گوش روسیه رسیده است. صدای پای داعش برای این کشور، به یقین گوشخراش است. روسیه اکنون دریافته و به مرور بیشتر درخواهد یافت که گروه طالبان مطالبات مسکور را به کرسی نشانده نمیتواند. اگر گروه داعش در افغانستان حضور و فعالیت دارد، برچیدن بساط این گروه، همسویی غرب و روسیه را میطلبد، نه تقابل آنها را. سوریه میتواند نمونه مهمی از همسویی روسیه و ایالات متحده امریکا در سرکوب داعش به شمار رود. داعش زمانی در سوریه سرکوب شد که غرب و روسیه کنار هم به جنگ این گروه رفتند. تقابل با غرب، نباید روسیه را از نگاه افکندن به عیوب و قصور طالبان، دور نگه دارد. تنها تقابل با غرب، نباید باعث آن شود که مسکو از ایده به رسمیتشناسی رژیم طالبان حمایت کند. سیاستمداران روسیه هر گامی را که در تعامل با طالبان برمیدارند، بایستی رعایت و ملاحظه حال مردم افغانستان را هم داشته باشند