رايس ترو ريسك در عصر طالبان


مغازله با طالبان تروریسم می‌زاید

 صمد پاینده

در سال‌هایی که امریکا و متحدانش مشغول ساختن پایگاه‌های بزرگ نظامی بودند و از پروژه‌های بلندپروازانه سیاسی و مدنی در کشور ما صحبت می‌کردند، این سرزمین چون کرت کوچکی زیر پای یک خان بزرگ و هم‌دستانش به‌ نظر می‌رسید که در پی نقشه‌های تازه در سراسر منطقه‌اند و می‌خواهند پلوان‌ها را از نو تعریف کنند و مرزهای تازه بکشند. صحبت از تجدید نقشه خاورمیانه بزرگ و ترویج دموکراسی و ملت‌سازی بود. می‌گفتند ناتو برای رقابت‌های بزرگ‌تر، از جمله کنترل بلندپروازی‌های چین آمده است. این سخنان تنها در پیتوها و نشست‌های خصوصی بازاری‌ها و عوام تکرار نمی‌شد، بلکه ذهن قوماندانان، رهبران و سیاست‌مداران را نیز تسخیر کرده بود. همین تصور باعث شده بود که خیلی از سیاست‌مداران هم‌سو با امریکا هر گونه هشدار مقام‌های آن کشور را مبنی بر خروج نیروهای نظامی‌اش فشار سیاسی عنوان کرده، خطر بی‌پشتوانه ‌شدن را جدی نگیرند. سال‌ها بعد، افغانستان دوباره به دام تروریسم رها شده است و خاورمیانه بزرگ بی‌آن‌که تحول چندانی ببیند، مشغول لیسیدن زخم‌هایش است. خانِ بزرگ و هم‌دستانش ظاهراً منطقه را «ترک» کرده‌اند و خان‌چه‌های محله می‌کوشند جای او را پر کنند. اما مساله این است که نه حضور امریکا آن‌طور که تصور می‌شد مطلق و چالش‌ناپذیر بود و نه ترکش آن‌طور که برخی‌ می‌خواهند، کامل و بی‌ماجرا است.

چین در آن سال‌ها به‌تدریج از یک قدرت منطقه‌ای به قدرت جهانی و رقیب اول امریکا بدل می‌شد. در دهه دوم حضور امریکا، اذهان سیاست‌مداران و مدیران افغانستان بیشتر مشغول چین بود تا ایالات متحده. آنان پروژه و معاش از امریکا می‌گرفتند، به امریکایی‌ها گزارش می‌دادند و بیشتر نشست‌وبرخاست‌های‌شان نیز با ماموران و مقام‌های امریکایی انجام می‌یافت، اما قهرمان اصلی قصه‌های‌شان برای آینده افغانستان و منطقه چین بود. آنان حق داشتند. چین سراسر منطقه ما را زیرورو کرده بود، به هرسوی جاده و خط آهن می‌کشید، قراردادهای دوجانبه و چندجانبه با کشورهای منطقه امضا می‌کرد و طرح‌های بزرگی چون «یک‌کمربند یک جاده» و «راه جدید ابریشم» را که قرار بود بازارهای منطقه را با چین و کل شرق را با غرب طوری وصل کند که محور اقتصاد و بازار جهانی جابه‌جا گردد و چین، همسایه ما، قطب اول اقتصاد جهان شود، در دست داشت. حضور چین در بحث‌های سیاسی و اقتصادی چنان سنگین بود که صدای بم‌ها و راکت‌های امریکا و خش‌خش دالرهایش را کم‌رنگ می‌ساخت. نگارنده که در آن سال‌ها مشغول کار در اتاق تجارت و صنایع افغانستان بود، گفت‌وگوها، بحث‌ها و سخنرانی‌های بسیاری از مسوولان سیاسی و اقتصادی کشور را از نزدیک شاهد بوده و به‌خوبی به یاد دارد که چگونه نقشه‌ها و رویاهای چین اذهان را تسخیر کرده بود. چین نیز برای افغانستان برنامه‌های بزرگ داشت و در گرفتن قراردادهای میلیارد دالری چون مس عینک و نفت حوزه آمو‌دریا، رقیب نداشت. حضور رو به افزایش نرم اما تهاجمی چین در افغانستان مایه نارضایتی امریکایی‌ها نیز شده بود. در ماه جولای ۲۰۱۷، دونالد ترمپ، رییس جمهور امریکا، ضمن ابراز نارضایتی از استراتژی کشورش در افغانستان گفته بود که عساکر امریکایی در افغانستان می‌جنگند، ولی چین از منرال‌های کم‌یاب یک‌تریلیونی آن کشور پول می‌سازد.

با خروج نیروهای غربی، در ظاهر چین یکی از پیروزهای میدان افغانستان به نظر می‌رسید. وزیر خارجه آن کشور در آخرین روزهای حکومت جمهوری با ملا برادر دیدارکرد و دو طرف تعهد همکاری سپردند. با برگشت طالبان به قدرت، چین در همکاری با پاکستان روابطش را با طالبان توسعه بخشید، سفارت افغانستان در بیجینگ را به آن گروه واگذار کرد و با «امارت» طالبان که هنوز هیچ کشوری به رسمیت نشناخته، چون حاکمیت مشروع قراردادهای اقتصادی امضا کرد. اما این خوش‌بینی و همکاری متقابل بین طالبان و چین با گذشت زمان با چالش‌هایی مواجه شده است و به نظر می‌رسد چین در افغانستان با دردسرهای جدی روبه‌رو است. اکنون روشن است که افغانستان نه‌تنها مثل گذشته، برای سال‌های طولانی به روی پروژه‌ یک‌کمربند یک جاده بسته خواهد ماند، بلکه منبع دردسر در تطبیق پروژه‌های چین در پاکستان و آسیای میانه نیز خواهد شد.

چین حضور امریکا در افغانستان را بخشی از تلاش رقیبش برای تنگ کردن میدان عمل خود در منطقه و جهان می‌دانست و بارها گفته بود که ایالات متحده حلقه‌ای را به‌ دور چین کشیده است که از جاپان تا افغانستان ادامه دارد. اما خروج عساکر امریکا از افغانستان، قدمی به سوی سست شدن آن حلقه نبود، بلکه افغانستان را به دردسر پیچیده‌تری برای چین و دیگر کشورهای منطقه بدل کرد؛ زیرا برگشت طالبان به قدرت از راه تروریسم جان تازه‌ای به حرکت‌های تروریستی دمیده و گروه‌های زیادی را به این فکر انداخته است که اگر شورشیان افغان در برابر ابرقدرتی چون امریکا تاب آورده و از طریق خشونت، دشمنانش را وادار به مذاکره و تسلیم‌دهی قدرت کرده است، ما چرا نتوانیم با اتکا بر همین ابزار به اهداف سیاسی خود برسیم؟ همان‌طوری که خوش‌باوری اسلام‌آباد در کنترل طالبان پاکستانی به کمک طالبان افغان خطا ثابت شد، امید چین نیز در سرکوب جنگ‌جویان اویغوری و جلوگیری از قدرت‌گیری آنان در شمال افغانستان نقش بر آب خواهد شد. برگشت طالبان به ارگ، شروع فصل تازه تندروی در منطقه بود و چند سال بعد شعله‌های آن احتمالاً دامن خیلی از کشورها را خواهد گرفت.

اشتباه این محاسبه که گویا گروه طالبان وقتی به قدرت می‌رسد، چون حکومت نورمال عمل خواهد کرد و برای حفظ قدرت و جلب حمایت کشورها به تمایلات تروریستی‌اش لگام زده و در سرکوب گروه‌های تروریستی که زیر چتر آن رشد کرده‌اند همکاری خواهد کرد، هر روز بیشتر روشن می‌شود. طالبان تعبیر متفاوتی از «پیروزی» خود دارند. منابع قدرت خود را در چیزهایی غیر از همکاری چین یا رسمیت بین‌المللی می‌دانند، نسبت به گروه‌هایی که برای چین و دیگر همسایه‌گان افغانستان تندرو و تروریست به ‌نظر می‌رسند موضع دیگری دارند و خیلی از آنان را همتایان و متحدان استراتژیک خود می‌دانند. در واقع با برگشت طالبان به قدرت، عمر تندروی در همسایه‌گی چین طولانی‌تر شده است و احتمال سرریز شدن شورش‌ها و ناآرامی‌ها به آسیای میانه و پاکستان از هر زمانی بیشتر به نظر می‌رسد.

همان‌طوری که در اوج حضور مستقیم نیروهای امریکا و ناتو، سایه چین را نمی‌شد در افغانستان نادیده گرفت، اکنون سایه دالر، درون و دیپلماسی امریکا به‌مراتب بیشتر از آن بر اداره و سیاست کابل سنگینی می‌کند. اگر کشورهای منطقه در رفع خطرات تروریستی جدی‌اند، باید از خیال همکاری با تروریستان «خوب» دست بردارند، با طالبان مغازله نکنند و مردم افغانستان را در ساختن نظامی که در آن تروریسم تمجید نشود، انتحاری تربیت نگردد و مظاهر زنده‌گی مدنی تکفیر نشود، یاری رسانند. آن‌ها باید از نیرویی حمایت نکنند که حقوق ابتدایی چون کار، تحصیل و تفریح مردم را سلب می‌کند.

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد

آب درمانی" مزایا و مضرات