حکمتیار بلندگویِ چه کسانی شده است؟
آقای حکمتیار بلندگویِ چه کسانی شده است؟
احمد عمران/
وقتی نوشتۀ یک دوست را در فیسبوک خواندم که “آنقدر آمدنِ حکمتیار را جدی گرفتهاند که نزدیک است طرف دولت تعیین کند”، به این فکر شدم که چرا از حکمتیار مینویسیم و چرا باید ننویسیم. من وقتی در مورد حکمتیار مینویسم، میخواهم به دغدغهها و نگرانیهایِ خودم پاسخی بیابم. من فکر میکنم نوشتن حتماً آن چیزهایی نیست که در وجود انسان از حالتِ بالقوهگی به فعلیت درمیآید، بل به نظرِ من نوشتن آن بخش از وجود انسان است که بدون نوشتن ظهور نمییابد. در نوشتن
است که آن بخش از وجود که حتا انسان از آن خبر ندارد، خود را نشان میدهد. پس نوشتن تنها برای دیگری نیست، بل میتواند برای خودِ نویسنده نیز باشد. هر انسانی که مینویسد، در آغاز برای خودش مینویسد و خودش نخستین مخاطبِ خود است. این تجربۀ شخصیام از سالها نوشتن است. گاهی وقتی آغاز به نوشتن میکنم، حتا نمیدانم در مورد چه و چگونه خواهم نوشت؛ اما در وقتِ نوشتن است که موضوع سرریز میکند. تا بسیار وقتها پیش در این مورد به کسی چیزی نمیگفتم و فکر میکردم که شاید من تنها مورد منحصر به فردی هستم که قبل از نوشتن نمیداند در مورد چه چیزی و چگونه خواهد نوشت؛ ولی وقتی کتابی را در خصوص نویسندهگی خلاق خواندم، دیدم که بسیاری از نویسندهگانِ جهان هنگام نوشتن چنین بوده اند. آنگاه بود که مسالۀ نوشتن برای خود در ذهنم کلیک خورد. آنوقت دریافتم که نوشتن میتواند دغدغۀ اگزیستانسیال باشد؛ دغدغهیی که در درونِ خود نیز معنا دارد. پس وقتی از حکمتیار و تأثیرهای آمدنش به کابل مینویسم، در آغاز میخواهم ببینم که وجودم به آن چگونه اندیشیده و تعامل کرده است؛ آن قسمتهایی از من که از آنها خبر ندارم. برای همین مینویسم و آنها را با دیگران نیز در میان میگذارم.
وقتی به سخنان حکمتیار گوش میدهم، میبینم که او بیشترین بحثی را که در این روزها داشته، در مورد دولت وحدتِ ملی بوده است. مثل اینکه هیچ مشکلی برای حل شدن نمانده و آقای حکمتیار بعد از بیست سال آمده که این مشکل را حل کند. چرا لبۀ تیزِ انتقادهای آقای حکمتیار متوجۀ دولت وحدت ملی است؟ آیا دولت وحدت ملی، عامل اصلیِ بحرانهای فعلیِ کشور است و یا اینکه برای دادن آدرس اشتباه، عدهیی که همواره دست در یک کاسه داشتهاند، میخواهند بحرانها را ناشی از تشکیل این دولت معرفی کنند؟ و باز نفعِ آقای حکمتیار در این میان چیست که او چنین با شدت و حدت آستینها را برای ابطال توافقنامۀ سیاسی بالا زده است؟
گمان میرود بحث جدیتر از آن چیزی باشد که شاید در برخورد اول به نظر میرسد. وقتی تعدادی به صورتِ تعمدی و آگاهانه از گذشته تلاش کرده باشند که توافقنامۀ سیاسی را ابطال کنند و حالا متحدانِ بهاصطلاح تازهنفس برای خود یافته باشند، بدون شک این بحث به صورتِ تصادفی و آنگونه که در آرایههای ادبی از آن به نامِ توارد یاد میکنند، مطرح نشده است. اینها واقعاً باید با هم در این رابطه از قبل به توافق رسیده باشند که حالا یکدیگر را حمایت میکنند.
آقای حکمتیار نه دغدغۀ کشور و مردم را دارد و نه هم میخواهد که تحولی در جهتِ بهبود وضعیت انجام شود. او بیشتر از همۀ اینها در پی منافعِ خود است، حالا گاه ممکن است این “منافع خود” به معنای منافع گروه و قوم باشد.
آقای حکمتیار از کجا فهمیده که مشکل فعلیِ افغانستان ناشی از تشکیل دولت وحدت ملی است؛ درحالیکه اسناد تاریخی خلافِ آن را نشان میدهد؟
آقای حکمتیار شاید دو سال پیش را به دلیلِ عدم حضور در قضایای سیاسی کشور چندان به یاد نداشته باشد که اگر توافقنامۀ سیاسی امضا نمیشد، امروز افغانستان حتا در وضعیتِ فعلی هم نمیبود. امضای توافقنامۀ وحدت ملی چه با آن موافق باشیم و چه مخالف، چه آن را رویکردی داخلی برای رفع بحران بدانیم و چه نسخۀ خارجی، کشور را از احتمالِ سقوط مرگبار به کامِ بیثباتی و ناامنیِ کامل نجات بخشید. آیا میشد که در آن زمان به بدیلی مناسبتتر و کارآتر اندیشید؟
وقتی یکطرفِ قضیه به زور تقلب و جعلکاریِ آشکار بخواهد کُلِ قدرتِ سیاسی را تصاحب کند و در این راستا تمام صحنهسازیها و زمینهسازیها را نیز کرده باشد، چگونه میتوان به رای مردم احترام گذاشت و از آن پاسداری کرد؟
ایجاد دولت وحدت ملی با همۀ مشکلاتِ خود پاسخ به پرسشهای بوده که در زمانِ انتخابات به وجود آمده بودند. اکثریتِ مردم در آن زمان میپرسیدند که رایشان چه شد و انتخابات چرا به بیراهه رفته است. حالا وقتی آقای حکمتیار دولت وحدت ملی را نفی میکند، بلندگوی کیهاست و از منافع چه کسانی دفاع میکند؟
آقای حکمتیار با آنهمه حکمت(!) چرا ریشۀ بحران را در ایجاد دولت وحدت ملی میبیند ولی در تقلب و تزویرهای سازمانیافته و سیستماتیک نمیبیند؟
از جانب دیگر، بحث دولت از آن بحثهایی نیست که هرکس، در هرجا و هر وقت که خواست، در مورد آن ابراز نظر کند. اگر چنین باشد، آنگاه باید هر هفته در انتظار دولتی تازه باشیم، چون به شکلی کسی پیدا میشود که آن را مشکلسازد بداند. وقتی دیگر رهبرانِ جهادی در مورد چگونهگی دولت سخن نمیگویند، آقای حکمتیار هم که تاهنوز عرقِ پایش خشک نشده، در حدی نیست که به چنین مسایلی بپردازد.