حکمتیار؛ مردی مملو از تناقض
حکمتیار؛ مردی مملو از تناقض
احمد عمران/
نمیدانم برخیها چگونه میتوانند تناقضهای زندهگیشان را توجیه کنند. زمانی این حکایت که به جنید بغدادی منسوب است، موجب میشد که نسبت به عملکرد انسانها به دیدۀ شک بنگرم. گویند در بغداد دزدی را به دار آویخته بودند. جنید به پای چوبۀ دار رفت و بر پای او بوسه زد. یارانش علت این کار عجیب را پرسیدند. جنید گفت: هزار رحمت بر او باد که در کار خود مُرده بود و چنان این کار را به کمال رساند که سر در راه آن داد.
چرا باید انسانها کاری را که ممکن است درست نباشد که با لجاجت دنبال کنند؟ تغییر مسیر و عقیده دادن، از خصلتهای آدمیزاد به شمار میرود. کی بوده که در زندهگی بارها و بارها مسیرهای متفاوتی را نیازموده باشد. حتا فلاسفه و اندیشمندان نیز در برهههای از زندهگیشان تغییر مسیر و فکر دادهاند، زیرا انسان موجودی کنشگر و کنشپذیر است و میتواند همواره دستخوش تغییر و تحول شود. شاید روزی یک نوع فکر میکردیم و آن را درست میدانستیم، ولی در زمانی دیگر، به دلایل مختلف، نسبت به آن نوع فکر دچار تردید شده و از آن دست برداشته باشیم. این به یک معنا روال طبیعی زندهگی هر انسانی بوده میتواند و هیچ نقدی برچنین انسانی وارد نیست.
ولی نقد و تردید زمانی میتواند به وجود آید که انسانی در مقام رهبر و پیشوا در تناقضهای فکری و رفتاریاش چنان گرفتار شده باشد که نتوان منطق تغییر و تحولهای فکری و رفتاری او را تشخیص و توجیه کرد. من وقتی به رفتارها و سخنان این روزهای گلبدین حکمتیار، رهبر حزب اسلامی که در شرق افغانستان مشغول مانورهای سیاسی خود است، نگاه میکنم، نمیتوانم آنها را به درستی بفهمم و حداقل برای خودم توضیح دهم. شاید شخص آقای حکمتیار و اطرافیان او نیز نتوانند دلیل این حرکتها و سخنان را بدانند و یا شاید آنان به دلیل نزدیکی با این فضا، حتا آن را به عنوان تناقض نبینند.
آقای حکمتیار تا همین چند سال پیش، موجودیت نام خود و حزبش را در فهرست سیاه سازمان ملل، افتخار سیاسی و مبارزاتیاش قلمداد میکرد و فریاد میزد که اگر خلاف این بود، او تعجب میکرد. اما حالا از اینکه نامش از فهرست سیاه سازمان ملل بیرون شده است، چنان به خود میبالد که یکشبه در خط دفاع از دموکراسی و ارزشهای مدرن قرار گرفته است. اینجا است که باید دچار تردید شویم و از خود بپرسیم که حرفهای کدامِ حکمتیار از تمایلات اساسی او آیینهداری میکنند؟ حکمتیاری که خود را دشمن غرب و امریکا میدانست و یا حکمتیاری که در موجودیت نیروهای امریکایی در افغانستان، از بیرون شدن نامش از فهرست سیاه سازمان ملل ابراز خوشی میکند؟
همین چند سال پیش، آقای حکمتیار در کنار طالبان جنگ این گروه در برابر «کفار» را جنگ برحق میدانست و حتا حزب اسلامی نیز در بسیار از جنگها و انتحاریهای افغانستان نقش اساسی داشت، اما امروز آقای حکمتیار جنگ طالبان را غیر مشروع میداند و به این گروه میگوید که به روند صلح بپیوندند. کدام یک از حرفهای آقای حکمتیار درست است؟ حرفهای چندسال پیش او در مورد جهاد با غربیها و یا حرفهای امروز او علیه گروه طالبان؟ واقعاً معلوم نیست که موضعگیریها و حرفهای اصلی آقای حکمتیار در این میان کداماند که بتوان آنها را حرفهای اصلی و آیینهدار ضمیر و اندیشۀ او دانست. شاید حرفهای را که امروز آقای حکمتیار میزند، حرفهای مصلحتی و غیر واقعی او باشند و همچنان بر مواضع گذشتۀ خود پایبند باشد.
از جانب دیگر، نگاه و برداشت آقای حکمتیار از جهان و مسایل آن، برداشتِ و نگاه نادرست، بد و بسیار غیرمنطقی است. او در یکی از سخنرانیهای خود علیه غرب و امریکا میگوید که غرب هیچ چیزی ندارد؛ کشورهای غربی کشورهای فاسداند. کشورهایی اند که برهنهگی و فساد اخلاقی را شیوع میکنند. چنین برداشتی از غرب، اگر نگوییم که از بیخ و بن بیاساس است، ولی میتوان گفت که به شدت غیر واقعی و تناقضآمیز است. چگونه میشود که آنهمه علم، فناوری، پیشرفت و سازندهگی را در جهان غرب ندید و کل جهان غرب را با آنهمه دستاوردهای عظیم علمی و فنی، به فساد اخلاقی تقلیل داد؟ مگر کل مشکل ما در جهان، مشکلِ به زعم آقای حکمتیار و پیروان او، مشکل اخلاقی است؟ و باز آقای حکمتیار از کجا میداند که مشکل اخلاقی در جهان غیر غربی حادتر و عمیقتر از جهان غرب نباشد؟ آقای حکمتیار تأکید دارد که هنوز بر سر ایدههای اصلی خود باقی است و همچنان بر ایجاد نظام اسلامی پا فشاری میکند. آیا آقای حکمتیار میداند که منظور از نظام اسلامی چگونه نظامی است؟ فراموش نکنیم که بسیاریها بر سر تعریف و ایجاد نظام اسلامی در جهان به مشکل بر خوردهاند و مشخص نشده که وقتی اینها میگویند ما نظام اسلامی میخواهیم، منظور آنان از نظام اسلامی و سیاست اسلامی واقعاً چه میتواند باشد.
میگویند زمانی از سید جمالالدین اسدآبادی پرسیدند که غرب و شرق را چگونه یافتی؟ او در پاسخ گفت، در غرب اسلام را دیدم، ولی مسلمانان را ندیدم، ولی در شرق مسلمانان را دیدم، ولی اسلام را ندیدم. این سخن سید جمالالدین اسدآبادی، سخن زیرکانه و پُر از راز و رمز است. شاید تعریف او از اسلام و به تبع آن، نظام اسلامی، چیزی بوده که در برخی کشورهای غربی تحقق آن را میدیده است. بحث بر سر این نیست که شما بر نظام سیاسی کشوری چه نام میگذارید، بل مهم این است که این نظام سیاسی چقدر میتواند به نیازهای مردمش پاسخ دهد و آنان را راضی نگه دارد. مگر ما در عربستان سعودی و یا هر کشور دیگرِ عربی و اسلامی نوعی از نظام خاص سیاسی میبینیم که بگوییم این نظام اسلامی است و لاغیر؟ آقای حکمتیار هنوز نمیداند که منظور او از نظام اسلامی چیست که همچنان میخواهد تحققاش را به وسیلۀ خودش در کشور شاهد باشد؟ شاید منظور افرادی که چنین نظامهای را مطرح میکنند، تنها برداشتهای شخصی و گروهیشان از نظام سیاسی را میخواهند بر دیگران تحمیل کنند.