نسل نوين شوراي نظار
ویژه بزرگوارانی که فارغ از پیشداوری و دشنام با اعتقاد راسخ به مکتب مسعود بزرگ هستند.
تحولات سیاسی افغانستان و زمینه های شکل گیری شورای نظار
قسمت سوم
شكل گيري مقاومت و آغاز جنگ در افغانستان
ريشه هاي مقاومت در برابر رژيم كمونيستي نه بعد از كودتاي ثور بلكه قبل از آن در دوره جمهوري محمد داود قرار داشت؛ به همين منوال ريشه هاي فكري مقاوت را در ايدئولوژي نهضت اسلامي افغانستان ميتوان سراغ داشت؛ چنانچه قبلاً نيز تذكر رفت نخستين خيزش هاي مردمي قبل از تجاوز قشون سرخ صورت گرفت و در واقع حضور نيروهاي خارجي دوست به ادعاي رژيم كابل نيز ناشي ازكمك در خنثي سازي شوروشهاي بعضي از اشرار وطن فروش نوكران امپرياليسم امريكا عنوان مي شد. اما اين خيزش هاي اوليه مردمي نيز متغير وابسته مداخلات گسترده شوروي در امور افغانستان ميباشد كه از دهه مشروطه به شدت گسترش يافته بود. بنابراين نخستين شورشهاي مردمي در افغانستان چنانچه قبلا نيز تذكر گرديد در نورستان، هزاره جات، بدخشان، كنر، پكتيا، پنجشير، كابل و هرات شكل گرفت و زمينه را براي يك درگيري تمام عيار بسيار طولاني فراهم ساخت
با ورود قشون سرخ كه عكس العمل هاي جهاني را نيز در قبال داشت، ميتوان از دو جريان عمده مقاومت بصورت كلي ذكر نمود كه يكي هسته بيرون مرزي به خصوص در پاكستان و ايران را ذكر كرد و ديگري هسته چريكي داخل افغانستان كه نقطه عطفي در مقاومت به شمار مي آيد، هم چنان در كنار اين دو جريان از مجادله قلمي و فكري روشنفكران در داخل كشور مانند اساتيد دانشگاه هاي كشور و همچنان جريان روشنفكران بيرون از كشور را ذكر نمود كه در جريان جهاد نقش قابل ملاحظه داشتند.
عمده ترين چهره هاي جنبش مقاومت در برابر رژيم کابل و تجاوز ارتش شوروي عبارت بودن از رهبران جهادي تنظيم هاي هفت گانه اهل سنت در پاکستان و هشت حزب تشيع مقيم ايران و پاکستان؛ رهبران جهادي پشاور هريک:
1- استاد برهان الدين رباني رهبر جمعيت اسلامي
2- مولوي محمد نبي محمدي رهبر حرکت انقلاب اسلامي
3- مولوي يونس خالص رهبر حزب اسلامي شاخه خالص
4- گلبدين حکمتيار رهبر حزب اسلامي شاخه حکمتيار
5- استاد عبدالرب رسول سياف، رهبر اتحاد اسلامي افغانستان
6- پير سيد احمد گيلاني رهبر فرقه طريقه قادريه و حزب محاذ ملي افغانستان
7- حضرت صبغت الله مجددي رهبر خانواده حضرات و حزب جبهه نجات ملي
به همين ترتيب از رهبران مجاهدين که هرکدام به يکي از اين احزاب تعلق داشت: کساني چون قاضي محمد امين وقاد، مولوي نصرالله، مولوي محمد مير، مولوي جلال الدين حقاني، مولوي رفيع الله موذن، استاد ذبيح الله، امير اسماعيل خان، انجنير احمدشاه مسعود و دها فرمانده جهادي ديگر بودند.
احزاب جهادي پشاور شديداً از جنبش اخوان المسلمين مصر جماعت اسلامي پاکستان بودند و با گذشت هر روز تعدا کساني که بنام اخواني و مرتجع از سوي دولت مورد اذيت و آزار قرار مي گرفت بلا درنگ با توجه به مشاء قومي احزاب جهادي به اين تنظيم ها مي پيوستند، پشتونها بيشتر به حزب اسلامي حکمتيار و به درجات کمتر با ساير احزاب که متعلق به قوميت پشتون داشت مي پيوستند و اما قسمت اعظم تاجيک تباران به جمعيت اسلامي مي پيوستند.
به همين منوال از مردمان اهل تشيع که در کنار ساير مردم اين کشور در برابر تجاوز شوروي استاده گي نمودند ميتوان از شاخه هاي مختلف احزاب ياد آور شد که عمدتاً تحت حمايت دولت ايران قرار داشتند. تشکيلات اين دسته را دکتر شيراحمد نصري حق شناس تا هفت ثور 1365 چنين شرح داده است:
1- حزب دعوت اتحاد اسلامي 1356
2- شوراي اتفاق 1357
3- سازمان نيروي انقلاب اسلامي افغانستان 1357
4- حرکت اسلامي افغانستان 1358
5- سازمان نصر 1358
6- نهضت اسلامي افغانستان 1358
7- سازمان حزب الله 1359
8- جبهه متحد انقلاب اسلامي 1360
9- پاسداران جهاد اسلامي افغانستان 1361
10- پاسداران جهاد 1361
11- روحانيت جوان افغانستان
12- مجاهدين خلق افغانستان
13- اتحاديه علماي افغانستان
14- جنبش مستضعفين
15- حزب رعد اسلامي
16- روحانيت مبارز 1362
17- نسل جوان هزاره (حق شناس، 1385: 77)
اين گروهها چندين بار با حمايت ايران باهم ائتلاف نمودند اما بعداً دوباره انشعاب يافتند و در اخرين ائتلاف شان در سال 1364 و 1365 به حمايت دولت ايران باعث ايجاد حزب جديد تحت عنوان حزب وحدت اسلامي افغانستان گرديد که بعد از مدت کوتاهي دوباره انشعابات در آن بوجود آمد.
در کنار اين احزاب يکسلسله جريانهاي ديگري در داخل و خارج از افغانستان نيز فعال شدند آندسته از جريانهاي که در پاکستان فعاليت داشتند هرچند از کمکهاي نقدي تسليحاتي سازمان استخباراتي پاکستان – آي اس آي – به پيمانه محدودي بهره مند مي شدند. کساني چون قاضي محمد امين وقاد که در حزب اسلامي سمت معاونيت داشت، حزب اسلامي را ترک نموده و حزب داعيه اتحاد که به کمک استاد سياف و سازمان آي اس آي فعاليت خود را آغاز کرد، اما بزودي در اثر مخالفت شديد حکمتيار از دسترسي به امکانات پولي و تسليحاتي محروم گرديد (انديشمند، 1383: 35) همچنان جريان هاي انشعابي ديگري توسط مولوي نصر الله منصور و مولوي موذن از حرکت انقلاب اسلامي محمد نبي بظهور رسيدند که با قاضي محمد امين وقاد يکجا به سمت ايران گرايش پيدا کردند. تنظيم ديگري توسط مولوي جميل الرحمن به نام حرکت دعوت به قران و سنت با گرايش تند وهابيت از حزب اسلامي انشعاب نموده و در ولايت کنر دست به ايجاد تشکيلات گسترده زد که مورد حمايت کشور سعودي بود.
احمدشاه مسعود از همه فرماندهان داخل افغانستان داراي تاثير گذاري فوق العاده، وي در پانزدهم قوس 1361 در جلسه از قومندانان جمعيت اسلامي افغانستان در ولايات پروان، کاپيسا، تخار، بدخشان، کندز و بغلان در دهکده شرشر واقع اشکمش ولايت تخار اساس سازمان و گروه سياسي نظامي را گذاشت که بعداً در جلسه مشابه منعقده خاواک پنجشير شوراي نظار نام گرفت (انديشمند، 1380: 361) اين شوراي گرچه جدا از تشکيل جمعيت اسلامي نبود بلکه يک بخش اعظم از فعاليت هاي داخلي جمعيت اسلامي توسط شوراي نظار سازمان دهي مي شد. عمده ترين تفاوت شوراي نظار با ساير تشکيلات جهادي افغانستان در اين بود که در هيچ موردي تحت تاثير سازمان استخباراتي پاکستان قرار نداشت و به شدت مخالف چنين تاثير گذاري بود. شوراي نظار بيشتر تحت تاثير فرمانده اين شورا يعني مسعود بود انديشمند در اين خصوص مي نويسد:
قسمت سوم
شكل گيري مقاومت و آغاز جنگ در افغانستان
ريشه هاي مقاومت در برابر رژيم كمونيستي نه بعد از كودتاي ثور بلكه قبل از آن در دوره جمهوري محمد داود قرار داشت؛ به همين منوال ريشه هاي فكري مقاوت را در ايدئولوژي نهضت اسلامي افغانستان ميتوان سراغ داشت؛ چنانچه قبلاً نيز تذكر رفت نخستين خيزش هاي مردمي قبل از تجاوز قشون سرخ صورت گرفت و در واقع حضور نيروهاي خارجي دوست به ادعاي رژيم كابل نيز ناشي ازكمك در خنثي سازي شوروشهاي بعضي از اشرار وطن فروش نوكران امپرياليسم امريكا عنوان مي شد. اما اين خيزش هاي اوليه مردمي نيز متغير وابسته مداخلات گسترده شوروي در امور افغانستان ميباشد كه از دهه مشروطه به شدت گسترش يافته بود. بنابراين نخستين شورشهاي مردمي در افغانستان چنانچه قبلا نيز تذكر گرديد در نورستان، هزاره جات، بدخشان، كنر، پكتيا، پنجشير، كابل و هرات شكل گرفت و زمينه را براي يك درگيري تمام عيار بسيار طولاني فراهم ساخت
با ورود قشون سرخ كه عكس العمل هاي جهاني را نيز در قبال داشت، ميتوان از دو جريان عمده مقاومت بصورت كلي ذكر نمود كه يكي هسته بيرون مرزي به خصوص در پاكستان و ايران را ذكر كرد و ديگري هسته چريكي داخل افغانستان كه نقطه عطفي در مقاومت به شمار مي آيد، هم چنان در كنار اين دو جريان از مجادله قلمي و فكري روشنفكران در داخل كشور مانند اساتيد دانشگاه هاي كشور و همچنان جريان روشنفكران بيرون از كشور را ذكر نمود كه در جريان جهاد نقش قابل ملاحظه داشتند.
عمده ترين چهره هاي جنبش مقاومت در برابر رژيم کابل و تجاوز ارتش شوروي عبارت بودن از رهبران جهادي تنظيم هاي هفت گانه اهل سنت در پاکستان و هشت حزب تشيع مقيم ايران و پاکستان؛ رهبران جهادي پشاور هريک:
1- استاد برهان الدين رباني رهبر جمعيت اسلامي
2- مولوي محمد نبي محمدي رهبر حرکت انقلاب اسلامي
3- مولوي يونس خالص رهبر حزب اسلامي شاخه خالص
4- گلبدين حکمتيار رهبر حزب اسلامي شاخه حکمتيار
5- استاد عبدالرب رسول سياف، رهبر اتحاد اسلامي افغانستان
6- پير سيد احمد گيلاني رهبر فرقه طريقه قادريه و حزب محاذ ملي افغانستان
7- حضرت صبغت الله مجددي رهبر خانواده حضرات و حزب جبهه نجات ملي
به همين ترتيب از رهبران مجاهدين که هرکدام به يکي از اين احزاب تعلق داشت: کساني چون قاضي محمد امين وقاد، مولوي نصرالله، مولوي محمد مير، مولوي جلال الدين حقاني، مولوي رفيع الله موذن، استاد ذبيح الله، امير اسماعيل خان، انجنير احمدشاه مسعود و دها فرمانده جهادي ديگر بودند.
احزاب جهادي پشاور شديداً از جنبش اخوان المسلمين مصر جماعت اسلامي پاکستان بودند و با گذشت هر روز تعدا کساني که بنام اخواني و مرتجع از سوي دولت مورد اذيت و آزار قرار مي گرفت بلا درنگ با توجه به مشاء قومي احزاب جهادي به اين تنظيم ها مي پيوستند، پشتونها بيشتر به حزب اسلامي حکمتيار و به درجات کمتر با ساير احزاب که متعلق به قوميت پشتون داشت مي پيوستند و اما قسمت اعظم تاجيک تباران به جمعيت اسلامي مي پيوستند.
به همين منوال از مردمان اهل تشيع که در کنار ساير مردم اين کشور در برابر تجاوز شوروي استاده گي نمودند ميتوان از شاخه هاي مختلف احزاب ياد آور شد که عمدتاً تحت حمايت دولت ايران قرار داشتند. تشکيلات اين دسته را دکتر شيراحمد نصري حق شناس تا هفت ثور 1365 چنين شرح داده است:
1- حزب دعوت اتحاد اسلامي 1356
2- شوراي اتفاق 1357
3- سازمان نيروي انقلاب اسلامي افغانستان 1357
4- حرکت اسلامي افغانستان 1358
5- سازمان نصر 1358
6- نهضت اسلامي افغانستان 1358
7- سازمان حزب الله 1359
8- جبهه متحد انقلاب اسلامي 1360
9- پاسداران جهاد اسلامي افغانستان 1361
10- پاسداران جهاد 1361
11- روحانيت جوان افغانستان
12- مجاهدين خلق افغانستان
13- اتحاديه علماي افغانستان
14- جنبش مستضعفين
15- حزب رعد اسلامي
16- روحانيت مبارز 1362
17- نسل جوان هزاره (حق شناس، 1385: 77)
اين گروهها چندين بار با حمايت ايران باهم ائتلاف نمودند اما بعداً دوباره انشعاب يافتند و در اخرين ائتلاف شان در سال 1364 و 1365 به حمايت دولت ايران باعث ايجاد حزب جديد تحت عنوان حزب وحدت اسلامي افغانستان گرديد که بعد از مدت کوتاهي دوباره انشعابات در آن بوجود آمد.
در کنار اين احزاب يکسلسله جريانهاي ديگري در داخل و خارج از افغانستان نيز فعال شدند آندسته از جريانهاي که در پاکستان فعاليت داشتند هرچند از کمکهاي نقدي تسليحاتي سازمان استخباراتي پاکستان – آي اس آي – به پيمانه محدودي بهره مند مي شدند. کساني چون قاضي محمد امين وقاد که در حزب اسلامي سمت معاونيت داشت، حزب اسلامي را ترک نموده و حزب داعيه اتحاد که به کمک استاد سياف و سازمان آي اس آي فعاليت خود را آغاز کرد، اما بزودي در اثر مخالفت شديد حکمتيار از دسترسي به امکانات پولي و تسليحاتي محروم گرديد (انديشمند، 1383: 35) همچنان جريان هاي انشعابي ديگري توسط مولوي نصر الله منصور و مولوي موذن از حرکت انقلاب اسلامي محمد نبي بظهور رسيدند که با قاضي محمد امين وقاد يکجا به سمت ايران گرايش پيدا کردند. تنظيم ديگري توسط مولوي جميل الرحمن به نام حرکت دعوت به قران و سنت با گرايش تند وهابيت از حزب اسلامي انشعاب نموده و در ولايت کنر دست به ايجاد تشکيلات گسترده زد که مورد حمايت کشور سعودي بود.
احمدشاه مسعود از همه فرماندهان داخل افغانستان داراي تاثير گذاري فوق العاده، وي در پانزدهم قوس 1361 در جلسه از قومندانان جمعيت اسلامي افغانستان در ولايات پروان، کاپيسا، تخار، بدخشان، کندز و بغلان در دهکده شرشر واقع اشکمش ولايت تخار اساس سازمان و گروه سياسي نظامي را گذاشت که بعداً در جلسه مشابه منعقده خاواک پنجشير شوراي نظار نام گرفت (انديشمند، 1380: 361) اين شوراي گرچه جدا از تشکيل جمعيت اسلامي نبود بلکه يک بخش اعظم از فعاليت هاي داخلي جمعيت اسلامي توسط شوراي نظار سازمان دهي مي شد. عمده ترين تفاوت شوراي نظار با ساير تشکيلات جهادي افغانستان در اين بود که در هيچ موردي تحت تاثير سازمان استخباراتي پاکستان قرار نداشت و به شدت مخالف چنين تاثير گذاري بود. شوراي نظار بيشتر تحت تاثير فرمانده اين شورا يعني مسعود بود انديشمند در اين خصوص مي نويسد:
شوراي نظار با معيارهاي تشکيلاتي يک حزب سياسي عمل نمي کرد، بخش عمده و اصلي تلاش و فعاليت شوراي نظار به امور نظامي و محاربوي مربوط مي گرديد. هرچند ساير بخش هاي ديگر چون ارائه خدمات اجتماعي و کار فرهنگي و سياسي را پيوسته مورد توجه و عمل قرار مي داد. احمدشاه مسعودعلي الرغم نداشتن تحصيلات اختصاصي در امور نظامي، توانائي و استعداد چشمگيري از خود در اين مورد نشان داد.... داشته ها و برنامه ها و دست آوردهاي او در جنگ و کار نظامي از مطالعه ي کتب و تجارب ميادين نبرد ريشه مي گرفت. او نظريات و کارنامه هاي اشخاص معروفي چون مائوتسه دونگ، ناپلئون بناپارت، چگوارا و .... را مطالعه مي کرد. و از افکار و نظريات نظامي آنها در برنامه هاي نظامي خود استفاده مي نمود. (انديشمند، 1383: 37)
همچنان جبهه مسعود به دليل اشراف آن بر شاهراه سالنگ که راه اکمالاتي شمال و کابل بود، از اهميت فوق العاده استراتيژيک برخوردار بود و به همين دليل مسعود يکي از عمده ترين و تاثير گذار ترين رقيت نظامي دولت کابل و نيروهاي شوروي به حساب مي آمد چنانچه براي مهار وي بيشتر از پنج بار حمله مرگبار و تمام عيار بر جبهه پنجشير که مقر فرمانده مسعود بود، سازمان دهي گرديده بود که با بکار گيري نوع نبردهاي چريکي منحصر به فرد وي هر زمان با تلفات سنگين مجبور به ترک ساحه نموده است. به همين دليل است که حتي جنرالان روسي اکثراً از وي به عنوان الگوي قهرمان واقعي ذکر به عمل مي آورند.
انقلاب ناکام 1975 که منجر به شکست و شناسائي افراد آن توسط رژيم داودخان گرديده بود انشعابات را در ميان جنبش مقاومت مجاهدين به وجود آورد که در قدم اول ظهور اختلاف جمعيت و حزب رو نما گرديد، به تعقيب آن انشعاب مولوي خالص از حزب اسلامي و ايجاد شاخه خالص در حزب اسلامي، به همين منوال احزاب هفت گانه پشاور شکل گرفتند. با اين حال مقاومت شکل گرفت و آغاز جنگها از اين لحظه به بعد شکل رسمي به خود گرفت که شديداً مورد حمايت کشورهاي جهان قرار گرفت.
انقلاب ناکام 1975 که منجر به شکست و شناسائي افراد آن توسط رژيم داودخان گرديده بود انشعابات را در ميان جنبش مقاومت مجاهدين به وجود آورد که در قدم اول ظهور اختلاف جمعيت و حزب رو نما گرديد، به تعقيب آن انشعاب مولوي خالص از حزب اسلامي و ايجاد شاخه خالص در حزب اسلامي، به همين منوال احزاب هفت گانه پشاور شکل گرفتند. با اين حال مقاومت شکل گرفت و آغاز جنگها از اين لحظه به بعد شکل رسمي به خود گرفت که شديداً مورد حمايت کشورهاي جهان قرار گرفت.
تا جاي که مطالعه شده اولين برخورد نظامي که از نگاه افراد شرکت کننده مي تواند جنگ ميداني شمره شود در 20 جولاي سال 1978 در مقام فلوگي در دره پيچ رخ داد و در آن در حدود دو هزار تن نورستاني و صافي که با تقريباً پنجصد قبضه تفنگ مودل کهنه، کارد و شمشير و فلاخن مسلح بودند برهبري محمد انور امين برساخلوي نظامي دولت مرکب از چهارصد سپاهي چند عراده موتر زره پوش حمله برده در پايان يک نبرد سه روزه پايگاه مذکور را در حالي فتح کردند که سي تن از مدافعان به قتل رسيده يکصد و پنجاه تن اسير شدند و بقيه به اسعد آباد فرار کردند.(فرهنگ، 1374: 905)
ولي در همه احوال مقاومت عليه نيروهاي شوروي در 1980 تشديد شد و گروههاي مجاهدين با نيروهاي شوروي و نيروهاي دولت کمونيستي در گير مي شوند. در شش ماه اول هجوم ارتش سرخ به افغانستان بيش از هفتاد هزار نيرو به افغانستان وارد مي شود. گذشته از اين جريانات جنبش مقاومت در افغانستان کساني که رهبري عملي مبارزه در برابر قشون سرخ را در دست داشتند ميتوان خلاصه کرد که، غلام نبي مشتاق در ميدان و سنگلاخ، احمدشاه مسعود دره پنجشير و شمال شرق افغانستان، مولوي حقاني در جنوب، عبدالحق در مشرقي، سيد محمد هادي هادي و سيد حسن جگرن در هزاره جات، استاد ذبيح الله در شمال و تورن اسماعيل خان و علاء الدين در هرات و جنوب غرب با شدت هرچه تمام در گير جنگ با ارتش سرخ بودند.
به اساس محاسبه استراتيژيست هاي ارتش چهلم شوروي ناگزير بودند تا از کابل تا مرز اتحاد شوروي را در يک تاکتيک نظامي بتوانند فضاي امني براي ادامه يافتن تزريق نظامي ارتش در مرکز افغانستان زمينه سازي نمايند در گام اول بايد مصئونيت سربازاني تامين مي شد که به پاسداري از بزرگ راههاي افغانستان مي پرداختند (گرومف، 1375: 86) بنا بر اين در هر موقعيت استراتيژيک به ساختن يک پسته نظامي (پادگان نظامي) در سرتاسر منطقه پرداختند و به همين دليل بود که گراف ورود ارتش شوروي در افغانستان بالا ميرفت و اشتباه بزرگ در اين استراتيژي نظامي اين بود که دشمن (مجاهدين) برخوردي غير استاندارد دارد. (قسمي که در فصل نخست ذکر گرديد شيوه هاي جنگ در افغانستان از يک نواختي برخوردار نبود) بنا بر اين ارتش چهلم شوروي در صدد طرح نقشه مسدود ساختن راههاي ورود افراد مجاهدين از پاکستان به افغانستان گرديد که اين امر در عمل امکان پذير نبود. گرومف يکي از جنرالان عمده ارتش چهلم در افغانستان از تاکتيک هاي که بايد به کار برده مي شد چنين مي نگارد:
به اساس محاسبه استراتيژيست هاي ارتش چهلم شوروي ناگزير بودند تا از کابل تا مرز اتحاد شوروي را در يک تاکتيک نظامي بتوانند فضاي امني براي ادامه يافتن تزريق نظامي ارتش در مرکز افغانستان زمينه سازي نمايند در گام اول بايد مصئونيت سربازاني تامين مي شد که به پاسداري از بزرگ راههاي افغانستان مي پرداختند (گرومف، 1375: 86) بنا بر اين در هر موقعيت استراتيژيک به ساختن يک پسته نظامي (پادگان نظامي) در سرتاسر منطقه پرداختند و به همين دليل بود که گراف ورود ارتش شوروي در افغانستان بالا ميرفت و اشتباه بزرگ در اين استراتيژي نظامي اين بود که دشمن (مجاهدين) برخوردي غير استاندارد دارد. (قسمي که در فصل نخست ذکر گرديد شيوه هاي جنگ در افغانستان از يک نواختي برخوردار نبود) بنا بر اين ارتش چهلم شوروي در صدد طرح نقشه مسدود ساختن راههاي ورود افراد مجاهدين از پاکستان به افغانستان گرديد که اين امر در عمل امکان پذير نبود. گرومف يکي از جنرالان عمده ارتش چهلم در افغانستان از تاکتيک هاي که بايد به کار برده مي شد چنين مي نگارد:
ولي پس ازچند روز هنگامي که عمليات با نيروي تمام در جريان بود، روشن گرديد که همه اندوخته هاي نظامي شوروي و مطالب مندرج در دستورهاي رزمي از جمله در بخش «اجراي عمليات رزمي در کوهستانها» تنها براي جبهه غربي و اروپائي جنگ کارايي دارند. اينجا در افغانستان ما ناگزير بوديم مطالب بسياري را در روند جنگ با پيشروي آهسته و از آزمايشها و لغزشهاي خودمان بياموزيم. با تجزيه و تحليل نخستين عمليات، مات به اين نتيجه رسيديم که پيشروي روي جاده هاي کوهستاني حتماً بايد با پوشش هوائي از راست و چپ همگام باشد. (گرومف، 1375: 89)
گروههاي مسلح مجاهدين در زمان هجوم نيروهاي شوروي، کنترول بسياري از مناطق روستائي راهها، شاهراهها را در دست داشتند اما تجاوز خارجي با برانگيختن روحيات ملي و احساسات اسلامي مردم سبب شد که نيروهاي بيشتري به صفوف مجاهدين بپيوندند. جنگ عليه نيروهاي شوروي و رژيم شدت مي يافت و با گذشت هر روز مجاهدين نيز تجربه کافي و امکانات بيشتري به دست مي آوردند، (طنين، 1384: 317) اين امکانات بيشتر از دو مجرا به دسترس مجاهدين قرار مي گرفت اولي از طريق کمکهاي بلاوقفه ايالات متحده امريکا و عربستان سعودي و دومي در اثر غنايمي که مجاهدين از ارتش شوروي به دست مي آوردند چنانچه لباس و تجهيزات رفاهي را از کمکهاي خارجي بدست مي آوردند مانند لباس، چکمه، کلاه، مواد غذائي و پول و سلاح سنگين ضد تانک و طياره و همچنان اسلحه سبک و منابع غنيمتي نيز بيشتر اسلحه سبک ساخت شوروي مانند تفنگهاي کلاشينکوف، کلاکوف، گرينکوف، دراگنوف اگائيز 17 راکت آرپي جي و غيره
تشديد جنگ، نيروهاي شوروي را که ميخواستند جبهات عمده مجاهدين را نابود کنند، به شدت عمل وا مي داشت. فرمانده احمدشاه مسعود که رهبري جنبش مقاومت در دره پنجشير در شمال شرق کابل به عهده داشت در آن سالها به اين عقيده بود که بايد آتش جنگ را عليه نيروهاي شوروي تا اخراج آنان زنده نگهداشت
تشديد جنگ، نيروهاي شوروي را که ميخواستند جبهات عمده مجاهدين را نابود کنند، به شدت عمل وا مي داشت. فرمانده احمدشاه مسعود که رهبري جنبش مقاومت در دره پنجشير در شمال شرق کابل به عهده داشت در آن سالها به اين عقيده بود که بايد آتش جنگ را عليه نيروهاي شوروي تا اخراج آنان زنده نگهداشت
روسها من اين قسم فکر مي کنم که، تقريباً خيلي سلاح خطرناک خود را در افغانستان استعمال کردند. شما بمبارد (بمباران) روسها را خود به چشم ديديد، هليکوپتر هاي جنگي شان را مي بينيد، طياره هاي سو 24 و طياره هاي مدل جديد شان را مي بينيد که بمبارد مي کنند. حالا اگر بتوانيم از منابع ديگري سلاح به دست آوريم و به همان تناسبي که روسها خود را تقويت مي کنند، به همان تناسب ما از طرف ديگر جايها تقويت شويم، اين جنگ همه اش به نفع ما مي باشد. دوم اين که ما کاميابي را در اين نمي بينيم که جنگ در افغانستان خاموش باشد. کاميابي در اين است که ما جنگ را بتوانيم در افغانستان هر قدر بيشتر ضد روسها شديدتر سازيم آن وقت است که شايد روسها حاضر شوند که افغانستان را ترک کنند يا اقلاً به مذاکره حاضر شوند. (طنين، 1384: 319 – 318)
نبرد در برابر مسعود به باور روسها کار بسيار دشوار و فوق العاده سختي بود به خصوص به دليل اين که کارزار در ارتفاعات بيشتر از 3500 متر مي رسيد و بايد افراد ارتش چهلم در ارتفاع گرفتن باخود موادي را حمل ميکردند که بيشتر از 40 تا 60 کيلوگرام وزن ميداشت.