طالبان مشکل درون قومی پشتون نیست


مشکل طالبان، مشکل درون‌قومی پشتون نیست
عزیز رویش
هفت سال است که سایه‌ی طالبان بخش‌های عظیمی از کشور را در وحشت و ناامنی نگه داشته است. هستند کسانی که با استناد به «تیوری توطیه» فکر می‌کنند که این وضع بخشی از سیاست‌های پنهانی است که «از ما بهتران» به راه انداخته اند و به این طریق می‌خواهند به اهداف درازمدتی که دارند، برسند. والله اعلم. اما آنچه در واقع وجود دارد، همان مشقت و رنجی است
که میلیون‌ها انسان را به طور مستقیم و میلیون‌های دیگر را به طور غیر مستقیم معذب نگه داشته است. سوال این است که چرا باید با طالبان اینهمه درگیری پایان ناپذیر داشته باشیم.
شاید برای پاسخ به این سوال، احتمالات گونه‌گونی مطرح شود. اما به نظر می‌رسد یکی از این احتمالات، نحوه‌ی برخوردی باشد که با مشکل طالبان از جانب زمامداران سیاسی ما صورت می‌گیرد. از قرار معلوم، کسی در آن بالا نیست که قبول کند مشکل طالبان تنها مشکل درون‌قومی پشتون نیست که باید سر خانه پوشیده نگاه شود و مشکل در زیر سقف خانه، به دور از نگاه و دخالت «بیگانه‌ها»، حل و فصل شود. مشکل طالبان در سطح کوچک‌تر مشکل تمام ملت افغانستان و در سطح بزرگ‌تر مشکل تمام منطقه و جهان است.
خبر انفجار و خون و آوارگی هلمند را کسی از دید کسی پنهان نمی‌تواند. گیریم خانه‌ی همسایه در انفجار دود شود، این دود خانه‌ی همسایه را نیز آرام نمی‌گذارد. صدای شیون و ناله‌ی انسان را نمی‌شود سد کرد و از رسیدنش به گوش‌های شنوایی که در اطراف و ماحول هستند، نمی‌توان جلوگیری کرد. می‌گویند امروز جهان به دهکده‌ای کوچک تبدیل شده است. شاید یکی از معناهای این دهکده‌شدن جهان این باشد که دیگر هیچ چیزی در این دهکده از دید دیگران پنهان نمی‌ماند و دیگر هیچ امری را نمی‌توان در یک چهاردیواری کوچک و بسته مخفی نگاه داشت.
اما چرا تمایل شدید وجود دارد که مشکل طالبان، هنوز هم به بحث عام کشانده نشود؟ چرا از دخیل شدن «دیگران» در این بحث هراس وجود دارد و چرا هرگونه حرفی از هر «جناح دیگر» را نوعی دخالت ناروا و اهانت تلقی می‌کنند؟ چرا کسانی از آن سوی مرز حق می‌یابند در مورد طالبان و مشکل هلمند و کنر و پکتیا و خوست حرف بزنند، اما به محض اینکه یک صدا از این سوی مرز بلند شود و گفته شود که برای این مشکل می‌شود اینگونه نیز نگاه کرد، آسمان و زمین به هم می‌رسند و قیامت برپا می‌شود؟
این نکته را باید جدی‌تر توجه کرد. وقتی بحث قانون احوال شخصیه مطرح شد، هیچ کسی نگفت این بحث درون‌خانوادگی «شیعه‌ها» و «هزاره‌ها»ست و برای دیگران حد غلام باشد که دخالت کنند. شینکی کروخیل یکی از کسانی بود که بیش از همه در این مورد حرف زد و مصاحبه کرد و طرح داد. کسی نگفت به تو چه. حتی شدیداً از او استقبال هم شد. داعیه، داعیه‌ی مشترک بود. باید ظلمی رفع می‌شد. باید قانونی اصلاح می‌شد. باید دید و موضعی بهتر می‌شد. برای این کار هر کسی دست دراز کند و گامی خیر بردارد، باید استقبال شود.
اما چرا در مورد طالبان، که مشکلی به مراتب بیشتر و فوری‌تر و جدی‌تر از قانون احوال شخصیه، است کسی را حق و یا مجال نمی‌دهند که بحثی به راه اندازد و یا فکری را به میدان اندازد؟ چرا مذاکره و طرح نزدیکی با طالبان به نوعی مستور می‌ماند؟ چرا دیگران تشویق می‌شوند که فقط منتظر بمانند که این مشکل به خیر و صلاح خاتمه بیابد و طالبان و حزب اسلامی و همه «براداران» دیگر برگردند و آنگاه سفره‌ی «برادری» پهن شود و ضیافت جشن آشتی‌کنان برپا شود؟
مگر اینگونه برخورد کردن با مشکل طالبان، واقعاً به نفع افغانستان است؟ به نفع حکومت است؟ به نفع پشتون است؟...
دیده شده است که آنچه بیش‌ از همه «وحدت ملی» نوپا و سست‌بنیاد افغانستان را تهدید می‌کند همین نحوه‌ی برخورد با طالبان است. یکی می‌رود تا با طالبان آشتی کند و دیگری به طور طبیعی حس می‌کند که دوران سیاه و خفقان گذشته در کشور برگشت می‌کند و فصل قتل عام و سوختاندن و داربستن و تازیانه و حلال کردن و دست بریدن و ریش و برقه اندازه کردن تکرار می‌شود. چرا؟ چون هیچ کسی نمی‌داند که طالبان کی هستند که قرار است برگردند؟ هیچ کسی نمی‌داند که طالبان با چه شرط و شروطی قرار است وارد پایتخت شوند. حتی از اعضای کابینه وقتی پرسیده شود که واقعاً این طرح چگونه طرحی است و تا کجا پیش رفته است، کسی چیزی نمی‌داند. فقط این یکی از زبان آن یکی شنیده است که فلان مقام بلندپایه‌ی طالبان آمده و چند شبی مهمان ارگ بوده و برگشته است. و یا گفته می‌شود که آقای حکمتیار سه بار وارد ارگ شده و هر بار چند روزی مانده و دوباره برگشته است. آیا این حرف‌ها باور شوند؟ باور نشوند؟ برای هر گزینه چه دلیل یا دلایلی می‌توان بیان کرد؟
اگر طالبان آنانی باشند که به زعم برخی «میانه‌رو» و «معتدل» اند، به نظر می‌رسد همه‌ی آنها فعلاً همین دور و برها هستند. یکی از نمونه‌های این «میانه‌رو»ها همان ملا سلام راکتی بود که وکیل پارلمان شد و بعد کاندیدای ریاست جمهوری شد و حالا هم در هر تلویزیون و مصاحبه حضور دارد و از اسلام و شریعت طالبان میانه رو سخن می‌گوید. او حتی کسی بود که وقتی رفت و در عربستان سعودی با مقامات بلندپایه‌ی طالبان دیدار کرد. ملا سلام ضعیف و متوکل و دیگران نیز در اطراف ما کم نیستند. اگر کسانی دیگر نیز از همین قشر مانده باشد با آنها که مشکلی نیست. از لحاظ عددی هر چه بیشتر شوند، مشکلی خلق نمی‌کنند همانگونه که تا کنون مشکلی را رفع نیز نکرده اند. مگر از اینگونه چند تای دیگر باقی مانده اند که دور سفره نباشند؟
اگر طالبان آنانی باشند که بمب منفجر می‌کنند و مکتب می‌سوزانند و تیزاب می‌پاشند و از انتخابات جلوگیری می‌کنند و همه روزه ده‌ها انسان را از لغمان تا کندز و از هلمند تا خوست قربانی می‌سازند، چگونه می‌توان آنان را داخل نظام ساخت و چگونه می‌توان با آنان کنار آمد؟
بحث اینکه می‌توان از لحاظ فکری به قناعت طالبان پرداخت یا نه، عجالتاً بحث درجه دو است. برای آن بحث باید ریشه‌های فکری و ایدئولوژیک نظام و برداشت طالبانی تا سال‌ها و قرن‌های زیاد به عقب برگشت کند و این کار کاری نیست که اکنون در افغانستان مجال تصفیه داشته باشد. فقط بگوییم که از لحاظ سیاسی و رفتاری آیا می‌شود کسانی همچون طالبان را داخل نظام کرد و با آنان خوش و راحت غذا خورد و سیاست ملی و منطقوی و بین‌المللی را تنظیم کرد؟
ملاحظه می‌شود که اینگونه بحث‌ها هیچکدام بحث‌های درون‌قومی نیستند که در حلقاتی خاص طرح شوند و در حلقاتی خاص برای آنها راه حل جستجو شود. مشکل طالبان، مشکل تمام ملت است. اگر کسی تعهد به این دارد که ملتی ایجاد شود و سرنوشت مشترک ملی شکل گیرد و هویت ملی خلق شود و از سرشکستگی ملی نجاتی پیدا شود، اینگونه بحث‌ها نباید مکتوم نگه داشته شوند. چطور می‌شود این مشکل را در حلقه‌ای خاص محدود کرد؟ مگر می‌شود برای بودوباش و زیست و گشت و گذار افراد یک ملت حد و حدودی معین کرد؟ پس چطور است که باید گفته شود این یا آن قشر حق ندارند در این مورد سخن بگویند و یا اظهار نظر کنند؟
پشتونی ساختن مشکل طالبان، هم جفا در حق جامعه‌ی پشتون است و هم جفا در حق سایر جوامع افغانستان. کسی در میان دود و آتش می‌سوزد و احساس تنهایی می‌کند و کسی در آن سو نشسته است و طعنه می‌زند. چرا باید چنین باشد؟ مگر این وضعیت را با فکر آرام و منطقی رو به راه قبول کرده اند؟...
به نظر می‌رسد پشتونی‌ساختن و پشتونی نگه‌داشتن مشکل طالبان، به حل این مشکل نه تنها کمک نمی‌کند، بلکه آن را پیچیده‌تر و خطرناک‌تر نیز می‌سازد. از یک طرف حس بیگانگی در میان آحاد ملت افزایش می‌یابد، از طرفی دیگر جنگ و ناامنی ادامه می‌یابد، از جانبی دیگر هم فرصت‌ها در یک سرعت بی‌سابقه از چنگال همه‌ی مردم این کشور فرار می‌کند. نکند فردا وقتی همه بگویند که خوب، حالا این شما و این هم مشکل درون خانوادگی تان، جز دست خالی و حسرت بی‌پاسخ هیچ چیزی باقی نمانده باشد.
window.print();

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد