ابیما روانی هر روز بیشر می شون

بیماران روانی؛ صفی که هر روز طولانی‌تر می‌شود

۸صبح، هرات

شفاخانه حوزه‌ای هرات یکی از مرکزهای بزرگ درمانی در سطح این ولایت است. در یکی از بخش‌های این شفاخانه بیماران زیادی صف بسته‌ و در هوای گرم و طاقت‌فرسا منتظر فرا رسیدن نوبت‌‌شان هستند. این صف به قدری طولانی است که با ورود به شفاخانه حوزه‌ای، تصور می‌شود همه مراجعان این مرکز درمانی در همین بخش گرد آمده‌اند؛ اما نه، در این صف تنها بیماران مبتلا به اختلال‌های روانی شامل‌‌اند که برای درمان نزد داکتر مراجعه کرده‌اند.

نبی، نام مستعار یکی از داکتران شفاخانه حوزه‌ای هرات است. او در بخش سرویس ویژه «صحت روانی» وظیفه اجرا می‌کند. داکتر نبی می‌گوید که در این اواخر شمار بیماران روانی به گونه نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است. داکتر نبی توضیح می‌دهد که در ده روز گذشته (بین۲۲ تا ۳۱ اسد) یک‌هزار و ۵۰ بیمار مبتلا به اختلال‌های روانی به این شفاخانه مراجعه کرده‌اند. این ارقام شوکه‌کننده است و داکتران شفاخانه حوزه‌ای هرات را نگران ساخته است. کارمندان این مرکز درمانی در سال‌های گذشته هرگز شاهد چنین وضعیتی نبوده‌اند.

مسوولان این مرکز درمانی هرچند آمار مشخصی از افزایش بیماران دچار اختلال‌های روانی ارایه نمی‌کنند، اما می‌گویند تا یک سال پیش روزانه تعداد اندکی از بیماران به بخش صحت روانی این شفاخانه مراجعه می‌کردند، اما این روزها شمار مراجعان این بخش به ۲۰۰ تن می‌رسد. بیشترین تعداد این بیماران را زنان شکل می‌دهد. کتابچه ثبت بیماران نشان می‌دهد که بیشتر بیماران را دختران جوانی شکل می‌دهند که دانش‌آموزان مکتب‌اند و یا در دو ـ سه سال گذشته از مکتب فارغ شده‌اند.

‌فقر و بی‌کاری، مشکلات اقتصادی و مهاجرت‌هایی که با تحولات اخیر رقم خورده است از دلایل عمده افزایش بیماری‌های روانی در افغانستان شناخته می‌شوند. داکتران این مرکز می‌افزایند، کسانی که نزد آنان مراجعه می‌کنند یا فرزندان‌شان به مهاجرت رفته یا فقیر هستند و توانایی حل مشکلات را ندارند و یا هم شاگردان مکتب‌ها هستند که خانه‌نشینی پی‌هم سبب شده به اختلال‌های روانی دچار شوند. داکتر نبی همچنان ازدواج‌های اجباری و خشونت‌های خانواده‌گی را از علت‌های دیگری ابتلا به مشکلات روانی عنوان می‌کند.

بی‌بی‌گل ۵۴ ساله، خانم کهن‌سالی است که در صف منتظران قرار دارد. نگرانی در صورتش موج می‌زند؛ انگار هر دمی انتظار خبر ناخوشایندی را می‌کشد. بی‌بی‌گل چندین مرتبه نزد داکتر نبی مراجعه کرده، اما داروها تأثیر مثبتی بر او نگذاشته است.

وقتی نوبت‌اش می‌رسد، داکتر ازش می‌پرسد که آیا دوای دور قبلی را مکمل مصرف کرده یا خیر؟ بی‌بی‌گل پاسخ می‌دهد: بلی، اما هیچ تاثیری نکرد. داکتر برایش می‌گوید: «تنها کاری که می‌شود تصمیم خودت است، اگر می‌خواهی خوب شوی، باید دوا را مصرف کنی و تشویش نکنی.» این خانم کهن‌سال در پاسخ می‌گوید: کاش دست خودم می‌بود، اما نمی‌شود.

 پس از مرخصی، با بی‌بی‌گل همراه می‌شوم و می‌پرسم که نگرانی و ناراحتی‌اش بابت چیست؟ می‌گوید، مگر می‌شود غم دوری اولاد را نخورم و رنج‌ نکشم. ظاهراً دیده می‌شود پشت چهره این خانم کهن‌سال به اندازه یک کوه درد پنهان است. وی اضافه می‌کند: «رنج دوری فرزندانم را می‌کشم که چه می‌خورند و چه می‌کنند.»

دو فرزند این خانم با روی کار آمدن رژیم طالبان در کشور، برای مصونیت جان‌شان و پیدا کردن کار به ایران رفته‌اند.

بی‌بی‌گل که مادر دو تن از نظامیان پیشین کشور است، می‌افزاید که فرزندانم از وطن خود دفاع می‌کردند و تا آخرین روزهایی که دولت در برابر طالبان جنگ داشت، هر دو فرزندم با خوشحالی در سنگر بودند و در مقابل طالبان می‌جنگیدند، اما پس از این‌که طالبان بر افغانستان تسلط یافتند، دیگر اولادهایم احساس مصونیت نداشتند و مجبور شدند از راه قاچاق به ایران بروند.

‌چنان‌که این خانم می‌گوید، پسرانش نمی‌خواستند به ایران بروند، اما بهانه‌گیری‌های طالبان آن‌ها را مجبور به ترک وطن ساخت. پسران بی‌بی‌گل بارها شنیده بودند که طالبان قصد دارند نظامیان پیشین را به بهانه‌های متفاوت بازداشت کنند، اما آن‌ها قبل از این که طالبان دست به اقدام علیه‌شان بزنند، از وطن بیرون شدند.

این مادر دو نظامی پیشین پس از خروج پسرانش از کشور از ولسوالی به مرکز هرات کوچیده و ‌اکنون در شهر هرات زنده‌گی می‌کند. این زن کهن‌سال خاطرنشان می‌سازد که اگر طالبان با فرزندانش کاری نداشته باشند، هردو پسرش را نزد خود طلب خواهد کرد، اما به سخن او، به وعده‌های طالبان اعتماد نمی‌شود.

نگرانی دیگر این پیرزن، خروج اجباری پسرانش توسط دولت ایران است. می‌گوید، اگر پسرانم را به افغانستان برگردانند، جان‌شان در خطر است. هر باری که خبری از خروج اجباری مهاجران افغانستان به گوش بی‌بی‌گل می‌‌رسد، نگرانی او دوچند می‌شود. روی همین دلیل او از داروهای آرام‌بخش استفاده می‌کند.

رقیه نام دختر جوانی است که نزد داکتر مراجعه کرده است. او دانش‌آموز صنف ۱۱ یکی از مکتب‌های دولتی در شهر هرات است. در حالی که خسته و ناامید به نظر می‌رسد، می‌گوید که نزدیک به دو ماه شده که روز و شب‌ زنده‌گی برایش طولانی شده است.

رقیه می‌افزاید: «سال‌ها تلاش کردم و زحمت کشیدم در زمستان با آن‌‌که سردی هوا آزارم می‌داد، اما بازهم به سوی مرکزهای آموزشی می‌رفتم که درس بخوانم؛ زیرا قصد داشتم برای کانکور آماده‌گی بگیرم و به رشته مورد علاقه‌ام راه پیدا کنم، اما اکنون نه آرزویی دارم و نه امیدی.» این دختر نوجوان که دوم‌نمره صنف است، خاطرنشان می‌سازد که خواب از چشمانش پریده و همه‌روزه رسانه‌ها را تعقیب می‌کند تا خبر بازگشایی مکتب‌ها را بشنود. رقیه می‌گوید: «من در هیچ جایی ندیده‌ام که گفته یا نوشته باشند که نخوان و نیاموز، اما دیده‌ام که گفته شده «اقراء» و این بهترین کلمه‌ای است که خداوند برای پیامبرش گفته است که بخوان.» او با استناد به این آیت قرآن‌ از طالبان می‌خواهد که طبق فرمان خدا و دین اسلام با دختران رفتار کنند.

یکی از بسته‌گان این دختر نوجوان می‌گوید، وقتش نیست که دختران کشور مانند رقیه به بیماری‌های روانی مبتلا شوند. به گفته او، از وقتی که مکاتب دخترانه مسدود شده، رقیه روز و شب نگران است و از آینده‌اش ترس دارد، اگر وضعیت به همین منوال دوام بیاورد آینده‌اش چه خواهد شد.

همچنان عذرا، بیمار دیگری است که به اختلال روانی دچار شده و نزد داکتر مراجعه کرده است. او می‌گوید که فقر و مشکلات اقتصادی روزهای خوب زنده‌گی را از آن‌ها گرفته و با آن‌‌که شوهرش کار می‌کند، اما نمی‌تواند با پنج هزار درآمد شوهرش مخارج خانه را فراهم کند.

عذرا توضیح می‌دهد که در نظام جمهوریت شرایط اقتصادی بهتری داشت و با پنج هزار افغانی روزگارش به خوبی به پیش می‌رفت، اما افزایش بهای مواد خوراکی در کشور سبب شده با مشکلات اقتصادی بیشتری دست‌وپنجه نرم کند. او می‌داند که بیماری‌اش ناشی از نگرانی و تشویش است؛ علتی که داکتران نیز آن را تأیید می‌کنند.

این در حالی است که تسلط دوباره طالبان بر کشور باعث از دست رفتن فرصت‌های شغلی شده و همچنان نرخ بیکاری و مواد اولیه افزایش یافته و دامنه مشکلات اقتصادی، مهاجرت‌های قانونی و غیرقانونی گسترده‌تر شده است. طالبان با ورود به شهرها و روستاهای کشور باعث ایجاد وحشت و دهشت بین مردم شده‌اند؛ از بازداشت‌های خودسرانه تا شکنجه و کشتار نظامیان پیشین، از وضع محدودیت‌ها بر کار زنان تا بسته شدن مکتب‌های دخترانه، همه مشکلاتی است که سبب افزایش بیماری‌های روانی در کشور شده است.

از سویی دیگر، طالبان در گام نخست مکتب‌های دخترانه بالاتر از صنف ششم را به روی دانش‌آموزان بستند و سیاست‌های دوره اول خودشان را دوباره پیاده ساختند. زنانی که نان‌آور خانواده‌ها در افغانستان بودند را از وظیفه برکنار کردند و افراد خودشان را به جای آنان مقرر کرده‌اند.

با این وصف، زنانی که در جامعه سنتی افغانستان قشر محروم جامعه هستند با ورود طالبان از حق اساسی‌ که همانا آموزش و تحصیل است، نیز محروم شده‌اند. این عوامل سبب شده، پس از تسلط طالبان  بر کشور، بیماری‌های روانی به‌گونه بی‌پیشینه نزد زنان افزایش یابد.


شفاخانه حوزه‌ای هرات یکی از مرکزهای بزرگ درمانی در سطح این ولایت است. در یکی از بخش‌های این شفاخانه بیماران زیادی صف بسته‌ و در هوای گرم و طاقت‌فرسا منتظر فرا رسیدن نوبت‌‌شان هستند. این صف به قدری طولانی است که با ورود به شفاخانه حوزه‌ای، تصور می‌شود همه مراجعان این مرکز درمانی در همین بخش گرد آمده‌اند؛ اما نه، در این صف تنها بیماران مبتلا به اختلال‌های روانی شامل‌‌اند که برای درمان نزد داکتر مراجعه کرده‌اند.

نبی، نام مستعار یکی از داکتران شفاخانه حوزه‌ای هرات است. او در بخش سرویس ویژه «صحت روانی» وظیفه اجرا می‌کند. داکتر نبی می‌گوید که در این اواخر شمار بیماران روانی به گونه نگران‌کننده‌ای افزایش یافته است. داکتر نبی توضیح می‌دهد که در ده روز گذشته (بین۲۲ تا ۳۱ اسد) یک‌هزار و ۵۰ بیمار مبتلا به اختلال‌های روانی به این شفاخانه مراجعه کرده‌اند. این ارقام شوکه‌کننده است و داکتران شفاخانه حوزه‌ای هرات را نگران ساخته است. کارمندان این مرکز درمانی در سال‌های گذشته هرگز شاهد چنین وضعیتی نبوده‌اند.

مسوولان این مرکز درمانی هرچند آمار مشخصی از افزایش بیماران دچار اختلال‌های روانی ارایه نمی‌کنند، اما می‌گویند تا یک سال پیش روزانه تعداد اندکی از بیماران به بخش صحت روانی این شفاخانه مراجعه می‌کردند، اما این روزها شمار مراجعان این بخش به ۲۰۰ تن می‌رسد. بیشترین تعداد این بیماران را زنان شکل می‌دهد. کتابچه ثبت بیماران نشان می‌دهد که بیشتر بیماران را دختران جوانی شکل می‌دهند که دانش‌آموزان مکتب‌اند و یا در دو ـ سه سال گذشته از مکتب فارغ شده‌اند.

‌فقر و بی‌کاری، مشکلات اقتصادی و مهاجرت‌هایی که با تحولات اخیر رقم خورده است از دلایل عمده افزایش بیماری‌های روانی در افغانستان شناخته می‌شوند. داکتران این مرکز می‌افزایند، کسانی که نزد آنان مراجعه می‌کنند یا فرزندان‌شان به مهاجرت رفته یا فقیر هستند و توانایی حل مشکلات را ندارند و یا هم شاگردان مکتب‌ها هستند که خانه‌نشینی پی‌هم سبب شده به اختلال‌های روانی دچار شوند. داکتر نبی همچنان ازدواج‌های اجباری و خشونت‌های خانواده‌گی را از علت‌های دیگری ابتلا به مشکلات روانی عنوان می‌کند.

بی‌بی‌گل ۵۴ ساله، خانم کهن‌سالی است که در صف منتظران قرار دارد. نگرانی در صورتش موج می‌زند؛ انگار هر دمی انتظار خبر ناخوشایندی را می‌کشد. بی‌بی‌گل چندین مرتبه نزد داکتر نبی مراجعه کرده، اما داروها تأثیر مثبتی بر او نگذاشته است.

وقتی نوبت‌اش می‌رسد، داکتر ازش می‌پرسد که آیا دوای دور قبلی را مکمل مصرف کرده یا خیر؟ بی‌بی‌گل پاسخ می‌دهد: بلی، اما هیچ تاثیری نکرد. داکتر برایش می‌گوید: «تنها کاری که می‌شود تصمیم خودت است، اگر می‌خواهی خوب شوی، باید دوا را مصرف کنی و تشویش نکنی.» این خانم کهن‌سال در پاسخ می‌گوید: کاش دست خودم می‌بود، اما نمی‌شود.

 پس از مرخصی، با بی‌بی‌گل همراه می‌شوم و می‌پرسم که نگرانی و ناراحتی‌اش بابت چیست؟ می‌گوید، مگر می‌شود غم دوری اولاد را نخورم و رنج‌ نکشم. ظاهراً دیده می‌شود پشت چهره این خانم کهن‌سال به اندازه یک کوه درد پنهان است. وی اضافه می‌کند: «رنج دوری فرزندانم را می‌کشم که چه می‌خورند و چه می‌کنند.»

دو فرزند این خانم با روی کار آمدن رژیم طالبان در کشور، برای مصونیت جان‌شان و پیدا کردن کار به ایران رفته‌اند.

بی‌بی‌گل که مادر دو تن از نظامیان پیشین کشور است، می‌افزاید که فرزندانم از وطن خود دفاع می‌کردند و تا آخرین روزهایی که دولت در برابر طالبان جنگ داشت، هر دو فرزندم با خوشحالی در سنگر بودند و در مقابل طالبان می‌جنگیدند، اما پس از این‌که طالبان بر افغانستان تسلط یافتند، دیگر اولادهایم احساس مصونیت نداشتند و مجبور شدند از راه قاچاق به ایران بروند.

‌چنان‌که این خانم می‌گوید، پسرانش نمی‌خواستند به ایران بروند، اما بهانه‌گیری‌های طالبان آن‌ها را مجبور به ترک وطن ساخت. پسران بی‌بی‌گل بارها شنیده بودند که طالبان قصد دارند نظامیان پیشین را به بهانه‌های متفاوت بازداشت کنند، اما آن‌ها قبل از این که طالبان دست به اقدام علیه‌شان بزنند، از وطن بیرون شدند.

این مادر دو نظامی پیشین پس از خروج پسرانش از کشور از ولسوالی به مرکز هرات کوچیده و ‌اکنون در شهر هرات زنده‌گی می‌کند. این زن کهن‌سال خاطرنشان می‌سازد که اگر طالبان با فرزندانش کاری نداشته باشند، هردو پسرش را نزد خود طلب خواهد کرد، اما به سخن او، به وعده‌های طالبان اعتماد نمی‌شود.

نگرانی دیگر این پیرزن، خروج اجباری پسرانش توسط دولت ایران است. می‌گوید، اگر پسرانم را به افغانستان برگردانند، جان‌شان در خطر است. هر باری که خبری از خروج اجباری مهاجران افغانستان به گوش بی‌بی‌گل می‌‌رسد، نگرانی او دوچند می‌شود. روی همین دلیل او از داروهای آرام‌بخش استفاده می‌کند.

رقیه نام دختر جوانی است که نزد داکتر مراجعه کرده است. او دانش‌آموز صنف ۱۱ یکی از مکتب‌های دولتی در شهر هرات است. در حالی که خسته و ناامید به نظر می‌رسد، می‌گوید که نزدیک به دو ماه شده که روز و شب‌ زنده‌گی برایش طولانی شده است.

رقیه می‌افزاید: «سال‌ها تلاش کردم و زحمت کشیدم در زمستان با آن‌‌که سردی هوا آزارم می‌داد، اما بازهم به سوی مرکزهای آموزشی می‌رفتم که درس بخوانم؛ زیرا قصد داشتم برای کانکور آماده‌گی بگیرم و به رشته مورد علاقه‌ام راه پیدا کنم، اما اکنون نه آرزویی دارم و نه امیدی.» این دختر نوجوان که دوم‌نمره صنف است، خاطرنشان می‌سازد که خواب از چشمانش پریده و همه‌روزه رسانه‌ها را تعقیب می‌کند تا خبر بازگشایی مکتب‌ها را بشنود. رقیه می‌گوید: «من در هیچ جایی ندیده‌ام که گفته یا نوشته باشند که نخوان و نیاموز، اما دیده‌ام که گفته شده «اقراء» و این بهترین کلمه‌ای است که خداوند برای پیامبرش گفته است که بخوان.» او با استناد به این آیت قرآن‌ از طالبان می‌خواهد که طبق فرمان خدا و دین اسلام با دختران رفتار کنند.

یکی از بسته‌گان این دختر نوجوان می‌گوید، وقتش نیست که دختران کشور مانند رقیه به بیماری‌های روانی مبتلا شوند. به گفته او، از وقتی که مکاتب دخترانه مسدود شده، رقیه روز و شب نگران است و از آینده‌اش ترس دارد، اگر وضعیت به همین منوال دوام بیاورد آینده‌اش چه خواهد شد.

همچنان عذرا، بیمار دیگری است که به اختلال روانی دچار شده و نزد داکتر مراجعه کرده است. او می‌گوید که فقر و مشکلات اقتصادی روزهای خوب زنده‌گی را از آن‌ها گرفته و با آن‌‌که شوهرش کار می‌کند، اما نمی‌تواند با پنج هزار درآمد شوهرش مخارج خانه را فراهم کند.

عذرا توضیح می‌دهد که در نظام جمهوریت شرایط اقتصادی بهتری داشت و با پنج هزار افغانی روزگارش به خوبی به پیش می‌رفت، اما افزایش بهای مواد خوراکی در کشور سبب شده با مشکلات اقتصادی بیشتری دست‌وپنجه نرم کند. او می‌داند که بیماری‌اش ناشی از نگرانی و تشویش است؛ علتی که داکتران نیز آن را تأیید می‌کنند.

این در حالی است که تسلط دوباره طالبان بر کشور باعث از دست رفتن فرصت‌های شغلی شده و همچنان نرخ بیکاری و مواد اولیه افزایش یافته و دامنه مشکلات اقتصادی، مهاجرت‌های قانونی و غیرقانونی گسترده‌تر شده است. طالبان با ورود به شهرها و روستاهای کشور باعث ایجاد وحشت و دهشت بین مردم شده‌اند؛ از بازداشت‌های خودسرانه تا شکنجه و کشتار نظامیان پیشین، از وضع محدودیت‌ها بر کار زنان تا بسته شدن مکتب‌های دخترانه، همه مشکلاتی است که سبب افزایش بیماری‌های روانی در کشور شده است.

از سویی دیگر، طالبان در گام نخست مکتب‌های دخترانه بالاتر از صنف ششم را به روی دانش‌آموزان بستند و سیاست‌های دوره اول خودشان را دوباره پیاده ساختند. زنانی که نان‌آور خانواده‌ها در افغانستان بودند را از وظیفه برکنار کردند و افراد خودشان را به جای آنان مقرر کرده‌اند.

با این وصف، زنانی که در جامعه سنتی افغانستان قشر محروم جامعه هستند با ورود طالبان از حق اساسی‌ که همانا آموزش و تحصیل است، نیز محروم شده‌اند. این عوامل سبب شده، پس از تسلط طالبان  بر کشور، بیماری‌های روانی به‌گونه بی‌پیشینه نزد زنان افزایش یابد.

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد