نظم اجتماعی افغانستان بدست داگلاس است

 

گذار از خشونت؛ آیا کلید نظم اجتماعی افغانستان به دست داگلاس نورث است؟محمد بشر

افغانستان چهار دهه است که جنگ مصیبت‌بار را تجربه کرده و سایه‌ هولناک خشونت هرگز از آن دور نبوده است. خشونت از یک‌ سو برهم‌زننده‌ نظم اجتماعی است و از سوی دیگر بدترین مانع برای رشد و توسعه‌. این بدین معنا است که خشونت با ‌بی‌نظمی اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد و بی‌نظمی اجتماعی نیز با عدم رشد و توسعه‌یافته‌گی. با وجود چهار دهه جنگ و خشونت، افغانستان بعد از حمله نظامی امریکا و شکست نظامی طالبان یک تجربه‌ بیست‌ساله‌ از امنیت و نظم اجتماعی نسبی و در پی آن فرصتی برای دولت‌سازی و توسعه را به ‌دست آورده بود؛ اما آن نظم اجتماعی (سیاسی و اقتصادی) با تمام دستاوردهایی که داشت، آن‌قدر شکننده، پادرهوا و عمرکوتاه بود که با خروج نیروهای خارجی از افغانستان از هم فروپاشید و گروه طالبان دوباره بر کرسی قدرت در کابل تکیه زد و جشن پیروزی برپا کرد. قدرت‌گیری دوباره‌ گروه طالبان، هیچ معنا و پیامدی جز گسترش خشونت بیشتر‌، بی‌نظمی اجتماعی بیشتر و فرورفتن بیشتر افغانستان در گرداب ‌توسعه‌نیافته‌گی و بحران‌های دیگر ندارد. با تسلط دوباره‌ این گروه، ما نه ‌‌فقط به جلو حرکت نکرده‌ایم، بلکه تمام آن دستاوردهای بیست ‌سال اخیر را نیز از دست داده‌ایم؛ زیرا همان‌گونه که خشونت طالبانی در طول این بیست ‌سال آسیب‌های بسیاری را بر مردم وارد کرد، تسلط مجدد این گروه، سایه‌ هولناک خشونت و بی‌نظمی اجتماعی را بیش از پیش بر پیکر جامعه‌ افغانستان گستراند که صد البته ما در طول یک‌ سال اخیر شاهد پیامدهای هولناک تسلط این گروه بوده‌ایم. در طول چهار دهه خشونت، ما طعم تلخ خشونت، بی‌نظمی اجتماعی و به ‌تبع آن طعم تلخ ‌توسعه‌نیافته‌گی را چشیده‌ایم و بهتر از هر کسی اهمیت و ارزش امنیت و نظم اجتماعی را درک می‌کنیم. اکنون که ما بیش‌ از هر کشوری خشونت، بی‌نظمی اجتماعی و بحران‌های ناشی از این دو را تجربه کرده‌ایم و می‌کنیم، آیا به راه‌حلی که بتواند افغانستان را از این وضعیت نجات بدهد فکر کرده‌ایم؟ آیا اساساً بحران چهل‌ساله‌ افغانستان راه‌حلی دارد؟ اگر دارد، آن راه‌حل چیست؟ و آیا می‌شود به این راه‌حل دست یافت؟ چگونه؟

به‌ نظر نگارنده، یکی از نظریه‌های مهم و تأثیرگذاری که می‌تواند به‌مثابه‌ یک راه‌حل اساسی برای کنترل خشونت، نظم اجتماعی بسیار شکننده (به ‌شمول سیاسی و اقتصادی) و گذار از خشونت به نظم اجتماعی باشد، نظریه‌ «خشونت و نظم‌های اجتماعی» داگلاس نورث، اقتصاددان سیاسی برجسته‌ امریکایی است؛ اما پیش از آن خوب است که نگاهی گذرا به نظریه‌ نورث داشته باشیم تا فهمی هرچند اندک از آن به ‌دست بیاید.

نورث با همکارانش در کتاب «خشونت و نظم‌های اجتماعی؛ چهارچوب مفهومی برای تفسیر تاریخ ثبت ‌شده‌ بشر»، نگاهی ژرف و وسیع به تاریخ مکتوب بشر انداخته که از تاریخ ۱۰ ‌هزار سال ‌پیش شروع می‌‌کند و تا عصر معاصر را در بر می‌گیرد. به ‌نظر نورث و همکاران، بشر در طول تاریخ‌ دو انقلاب عظیم اجتماعی را پشت‌ سر گذاشته است که هر دو تحولات بی‌نظیری را برای بشر به ‌‌وجود آورده‌اند. اولین انقلاب ۱۰ هزار سال پیش آغاز شد که گذار از جوامع شکارچی‌ـ‌گردآورنده به جوامع کشاورز‌، رشد جوامع بزرگ‌تر، ظهور تدریجی نخستین تمدن‌ها و شهرها و ظهور سازمان‌های اجتماعی‌ مبتنی ‌بر سلسله‌مراتب را در پی داشت. دومین انقلاب اجتماعی عظیم، ۲۵۰ ‌سال پیش به ‌وقوع پیوست؛ انقلابی که دربرگیرنده‌ انقلاب صنعتی، کشف و رشد عظیم فناوری صنعتی، پیدایش دولت‌ـ‌ملت‌ها و به ‌وجود آمدن سازمان‌های سیاسی و اقتصادی بسیار پیچیده بود. این دو انقلاب اجتماعی باعث شدند تا مسیرهای تازه‌ای برای سازمان‌دهی تعاملات و کنش‌های اجتماعی خلق شود. چارچوب مفهومی‌ای که نورث و همکاران پی ‌ریخته‌اند، بر پایه‌ همین دو انقلاب اجتماعی است. نورث دو نوع نظم اجتماعی نوین و فراگردی که جوامع از یک نظم اجتماعی به نظم اجتماعی دیگر گذار می‌کنند را تیوریزه می‌کند: نظم اجتماعی با دسترسی محدود (دولت طبیعی) و نظم اجتماعی با دسترسی باز.

۱- جوامع با نظم دسترسی محدود: نظم اجتماعی با دسترسی محدود، نظمی‌ است که در آن نظام سیاسی با استفاده از محدودیتی که این نظم برای جامعه به ‌وجود آورده، نظام اقتصادی را جهت خلق رانت محدود ساخته و با بهره‌گیری از این رانت‌های خلق‌ شده دست به تثبیت و تحکیم نظام سیاسی و همچنین کنترل خشونت می‌زند. گروه‌های قدرت‌مندی که توانایی‌ ایجاد خشونت و به ‌تبع آن تهدید منافع هم‌دیگر را دارند، دست به ایجاد «ایتلاف مسلط» می‌زنند. اعضای ایتلاف مسلط از امتیازات گسترده‌ سیاسی و اقتصادی‌ برخوردار‌ند و با استفاده از همین امتیازات دست به مهار خشونت می‌زنند تا منافع سیاسی و اقتصادی‌ای که دارند، مورد تهدید قرار نگیرد. هرگاه منافع یکی از اعضای ایتلاف مسلط تهدید شود، آن عضو برای به ‌دست ‌آوردن منافعش دست به ایجاد خشونت و تهدید منافع اعضای دیگر می‌زند و از آن‌جایی که تمام اعضای ایتلاف مسلط متوجه این مورد هستند، انگیزه‌های معتبری برای همکاری بین‌شان به ‌وجود می‌آید و از این ‌جهت تلاش نمی‌کنند تا دست به خشونت‌ورزی بزنند. بنابراین، منطق این نظم مبتنی‌ بر چگونه حل کردن مشکل خشونت در یک جامعه است. در نظم با دسترسی محدود، احزاب سیاسی، سازمان‌های مردم‌بنیاد، اتحادیه‌های کارگری، حقوق مالکیت، آزادی و رقابت اقتصادی، اتاق‌های بازرگانی، تشکل‌های صنفی و سازمان‌های دیگر یا اساساً محلی از اعراب ندارند و یا هم بسیار اندک‌اند. اگر سازمان‌های بسیار کمی هم فعالیت می‌کنند، وابسته‌گی یک‌راست به نظام سیاسی (دولت) دارند و در جهت منافع نظام سیاسی پیش می‌روند.

نظم اجتماعی با دسترسی محدود خود به سه دسته تقسیم می‌شود: ۱) نظمِ با دسترسی محدود شکننده؛ ۲) نظم با دسترسی محدود پایه؛ ۳) نظم با دسترسی محدود بالغ. برای این‌که جامعه‌ای از نظم با دسترسی محدود (توسعه‌نیافته‌گی) به نظم با دسترسی باز (توسعه‌یافته‌گی) عبور کند، نخست باید مراحل مختلف نظم‌های با دسترسی محدود را به‌درستی طی کند. در نظم با دسترسی محدود شکننده، گروه‌های قدرت‌مند مختلف با ظرفیت خشونت‌زایی وجود دارند که همیشه در تقابل قرار دارند. به ‌عبارت دیگر، در این مرحله گروه‌های سیاسی از طریق جنگ و خشونت‌ورزی رانت‌های سیاسی و اقتصادی‌ را بین‌شان توزیع می‌کنند و بنابراین، خشونت حرف اول و آخر را می‌زند. در  نظم با دسترسی محدود پایه، ایتلاف مسلط سیاسی شکل می‌گیرد که همه‌ جناح‌های خشونت‌زا در زیر چتر آن جمع می‌شوند و برای توزیع رانت‌های خلق‌ شده‌ سیاسی و اقتصادی بین‌شان به ‌جای خشونت، از مذاکره و سپس همکاری استفاده می‌کنند. در این مرحله، خشونت به‌نحوی کنترل می‌شود و اندک‌اندک نهادهای پایدار حقوقی شکل می‌گیرد که چهارچوب سازمانی ایتلاف مسلط را تعریف و تعیین می‌کند. در آخرین مرحله – که نظم با دسترسی محدود بالغ است – خشونت کاملاً مهار می‌شود. ایتلاف مسلط توانایی کنترل و پشتی‌بانی طیف وسیعی از سازمان‌های‌ درون‌حکومتی و بیرون‌حکومتی را دارد. کم‌کم سازمان‌های خصوصی و نهادهای یاری‌گر شکل می‌گیرند. نهادهای یاری‌گر حاکمیت قانون را به‌گونه‌ای در حکومت تثبیت می‌‌کنند تا با استفاده از قانون، از این نظم در برابر سقوط به ‌سمت نظم پایه حفاظت کنند. در این مرحله نهادهای یاری‌گر امتیازات اعضای گروه مسلط را به‌طور سیستماتیک تغییر می‌دهند تا تسلط روزافزون یک گروه خاص ممکن نشود. این مرحله، مرحله‌ آستانه‌ای برای ورود به نظم با دسترسی باز است.

۲- نظم اجتماعی با دسترسی باز: نظم اجتماعی با دسترسی باز، نظمی‌ است که در آن محدودیت‌های سیاسی و اقتصادی وجود ندارد. آزادی سیاسی و اقتصادی، جای ایتلاف مسلط و خلق رانت را می‌گیرد. دسترسی آزادانه‌ مردم به ورود به حوزه‌های سیاسی و اقتصادی، رقابت سیاسی و اقتصادی را دوام‌دار و خشونت را مهار می‌کند. نهادهای سیاسی و اقتصادی دیگر آن نهادهای بهره‌کش نیستند، بلکه نهادهایی هستند فراگیر و کارامد. گرچند در این نوع نظم، خلق رانت به‌کلی محو نمی‌شود، اما رانتی که برای منافع گروه خاصی باشد، بسیار محدود می‌شود؛ برعکس، رانتی که منجر به منفعت فراگیر می‌شود، بسیار بیشتر می‌گردد. سازمان‌های گوناگون سیاسی، اقتصادی و مدنی برای به چالش‌ کشیدن نظام سیاسی به ‌وجود می‌آیند و حاکمیت قانون، حقوق مالکیت، تکفکیک قوا، روابط اجتماعی غیرشخصی و… نیز پدیدار و پایدار می‌شوند که هم آزادی را تضمین می‌کنند و هم منجر به برابری می‌شوند. به‌ باور نورث، فقط ۱۵ درصد جمعیت دنیا در کشورهایی با چنین نظمی زنده‌گی می‌کنند.

افغانستان و گذار از خشونت

با توجه به آن‌چه رفت، این مهم به ‌دست می‌آید که افغانستان جامعه‌ای‌ است کاملاً مبتنی ‌بر نظم دسترسی محدود شکننده؛ جامعه‌ای که نظام سیاسی‌اش به‌شدت محدود، متمرکز و بهره‌کش است. در طول این چهار دهه جنگ و خشونت، گروه‌های قدرت‌مند زیادی دخیل بودند و همین ‌اکنون نیز گروه‌های قدرت‌مند مختلفی وجود دارند که هر لحظه می‌توانند دست به خشونت‌ورزی بزنند. بنابراین، اولین و مهم‌ترین شرط برای گذار به یک نظم اجتماعی مورد قبول و سپس دولت‌سازی و توسعه‌یافته‌گی در افغانستان، مهار و کنترل خشونت است. خشونت در واقع اساسی‌ترین عامل برهم‌زننده‌ نظم اجتماعی در افغانستان بوده است. در افغانستان نظمی با دسترسی محدود شکننده حاکم است. اولین گام مهم برای کنترل خشونت، گذار از مرحله‌ تقابل خشونت‌آمیز به مرحله‌ ایتلاف‌سازی است. با ایجاد ایتلاف مسلط که همه‌ گروه‌های قدرت‌مند با توانایی ایجاد خشونت، در زیر یک چتر واحد جمع آیند و براساس منافع مشترک‌شان در قدرت سهم بگیرند، قطعاً گامی مهم برای کنترل خشونت در افغانستان برداشته خواهد شد. زمانی‌ که ایتلاف مسلط ایجاد شود، تمام اعضای آن با درنظرداشت منافع سیاسی و اقتصادی‌ای که از طریق این ایتلاف به ‌دست می‌‌آورند، به‌ساده‌گی نمی‌توانند دست به نزاع و خشونت بزنند؛ چراکه ایجاد خشونت، منافع آنان را به خطر می‌اندازد و بنابراین، برای آنان انگیزه‌ای جهت همکاری و پشتی‌بانی از حفظ ایتلاف دست می‌دهد. اگر به خشونت بیست ‌سال پسین افغانستان نگاهی گذرا داشته باشیم، پی می‌بریم که گروه‌هایی دست به خشونت می‌زدند که در قدرت سهیم نبودند و این گرو‌ه‌ها از طریق خشونت‌ورزی منافع‌شان را فراچنگ می‌‌آوردند. مثلاً گروه طالبان، حزب اسلامی حکمتیار و گروه‌های با ظرفیت خشونت‌زایی دیگر که البته بعداً حزب اسلامی با استفاده از امتیازات سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای که برایش پیش‌کش شده بود، دست از خشونت‌ورزی کشید و با حکومت اشرف ‌غنی از در صلح وارد شد. همان‌گونه که در بیست ‌سال پسین، حکومت‌های کرزی و اشرف ‌غنی نتوانستند خشونت را مهار کنند، به ‌قطع رژیم طالبان نیز نمی‌تواند بدون سهیم‌سازی گروه‌های سیاسی دیگر در قدرت و ایجاد یک ایتلاف مسلط، خشونت را کنترل کند. اگر خشونت کنترل نشود، گفتن ندارد که اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی افغانستان حتا غم‌انگیز‌تر از گذشته خواهد بود و هیچ‌گاه دولت‌سازی و نظم اجتماعی بهتر تجربه نخواهد شد. پس از آن‌که افغانستان به نظم با دسترسی محدود پایه رسید، مرحله‌ گذار به نظم با دسترسی محدود بالغ می‌رسد. در این مرحله آن‌چه حیاتی‌ است، توزیع عادلانه‌ رانت مولد بین اعضای ایتلاف مسلط است. توزیع عادلانه‌ رانت (منابع، امتیازات و فرصت‌های سیاسی و اقتصادی) باعث می‌شود که اعضای ایتلاف مسلط احساس به ‌خطر افتادن منافع‌شان نکنند و برعکس برای تداوم همین وضعیت دست به همکاری بزنند. رانت مؤلد از یک‌ سو در جامعه ثروت خلق می‌کند و از دیگر سو، این باور که آنان در این رانت‌ها باهم شریک‌اند و اگر دست به خشونت بزنند منافع‌شان در خطر جدی قرار می‌گیرند را در آنان به ‌وجود می‌آورد. در این مرحله است که جامعه می‌تواند برای گذار به نظم با دسترسی باز آماده شود که خود بر سه شرط آستانه‌ای دیگر متکی است.

بنابراین، برای این‌که افغانستان از این خشونت طولانی رهایی یابد، فکر می‌کنم هیچ راهی بهتر از آن‌چه گفته شد، وجود ندارد. تجربه‌ تاریخی افغانستان ثابت کرده است که حذف و تقابل با گروه‌های سیاسی مخالف که ظرفیت بالایی برای خشونت‌ورزی دارند، هیچ نتیجه‌ای جز تیز چرخیدن چرخه‌ باطل خشونت‌ورزی، ویرانگری و بدبختی ندارد. همان‌گونه که در طول این بیست ‌‌سال گروه طالبان محو نشد، بلکه رادیکال‌تر از قبل ظهور کرد، طالبان نیز گروه‌های سیاسی دیگر را هرگز نمی‌توانند از بین ببرند. همان‌گونه که حکومت‌‌های کرزی و اشرف ‌غنی بدون ایجاد یک ایتلاف مسلط سیاسی نتوانستند خشونت را کنترل کنند و دست به دولت‌سازی بزند، طالبان نیز هرگز بدون درنظرداشت گروه‌های مخالف به موفقیت نخواهند رسید و بدون ابجاد ایتلاف مسلط، افغانستان هیچ‌گاه به‌ دور از خشونت و ویرانگری نخواهد بود

المشاركات الشائعة من هذه المدونة

پنج اقتصاد برگ جهان

با ميوه ها آشنا شويد

مصر پایتخت اداری جدید را با هزینه ۴۵ میلیارد دلار می‌سازد