یک سال سکوت
یک سال سکوت؛ نگاهی به نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی افغانستان
یک سال قبل در چنین روزهایی، نظام سیاسی حاکم بر افغانستان عملاً فروپاشید و بساط جمهوریت و حاکمان این نظام برچیده شد. در این یک سال افغانستان در قعر بحرانهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی فرو رفت. بحران فروپاشی نهتنها نظام سیاسی را از میان برداشت و بنیادگراترین رژیم را جایگزین جمهوریت کرد، بل در بُعد بزرگتر شیرازه نظام اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را از بیخ و بن از هم پاشید. در این یک سال سکوت در سیاهی بر افغانستان چه گذشت؟ مردم افغانستان با طالبان تعامل کردند یا هنوز در تقابلاند؟ نظامِ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی پسافروپاشی در افغانستان چگونه است؟
اینها پرسشهایی است که نگارنده میخواهد به پاسخ آنها بپردازد.
افغانستان در آستانه سقوط
سال پار با آغاز فصل بهار و امضای توافقنامه دوحه، سقوط ولسوالیها یکی پی دیگر آغاز شد. غنی، رییس جمهور پیشین کشور، با تبدیل ولسوالان و جایگزینی چهرههای ناآشنا، در واقع زنگ سقوط را نواخت و ولسوالیهای افغانستان یکی پی دیگر بیآنکه مقاومت جدی از خود نشان دهند، سقوط میکرد. جنرال فرانک مک کنزی، فرمانده پیشین نیروهای امریکایی در خاور میانه، چند روز قبل در اظهارات خویش با رسانهها، توافق دوحه را آغاز و اساس فروپاشی و سقوط در افغانستان عنوان کرد. این خود آشکارا میرساند که توافق دوحه در واقع افغانستان را تسلیم طالبان کرد و مقامهای افغان نیز در این پروژه نقش همکار و تسهیلکننده را بازی کردند. در آن روزها مقاومت مردمی در کنار نیروهای امنیتی در شمال کشور شکل گرفت؛ اما این مقاومت از طرف حکومت حمایت نشد و حتا در موارد زیادی از سوی مقامهای آن مقاومتها سرکوب میشد. سرانجام، ولایتهای کشور مانند ولسوالیها یکی پی دیگر سقوط کردند و تمام امکانات موجود در پایگاههای نظامی به دست طالبان افتاد.
رییس جمهور غنی تا آخرین روز سقوط با خطابههای احساساتی و در ظاهر وطنپرستانه خویش خاک بر چشم مردم زد و سرانجام در ۱۵ آگست سال پار پایتخت را رسماً به طالبان تسلیم داد و خود قرار گزارشهای سیگار با مبلغ هنگفت پول نقد از افغانستان فرار کرد.
فروپاشی جمهوریت و آغاز بحران در افغانستان
۱۵ آگست، روز فروپاشی جمهوریت و سقوط نظام در برابر طالبان بود. در این روز طالبان مفتخرانه وارد کابل شدند و به روی آمال مردم و یک نسل آشنا به دانش و دموکراسی پا نهادند. با آمدن و تسلط کامل طالبان بر افغانستان، بحران آغاز شد. این بحران از فروپاشی نظام سیاسی آغاز و تا فروپاشی نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در افغانستان به پیش رفته است. با آمدن طالبان، اکثر نیروهای کار افغانستان کشور را ترک کردند. کادرهای این کشور راه مهاجرت در پیش گرفتند و از ترس گرفتاری در دام ترور و وحشت، خانه و کاشانه خویش را که با خون دل ساخته بودند، رها کردند و از هر راه ممکن خود را از کشور بیرون ساختند. طالبان در اوایل عفو عمومی را اعلام و از نظامیان و سایر کارکنان نظام پیشین دعوت کردند که با آنها همکاری کرده و به وظایفشان برگردند. عده زیادی از نظامیان پیشین با شناخت بهتر از طالبان این دعوت را نپذیرفته و برنگشتند؛ اما شماری برگشتند که یا کشته شدند و یا هم با تهدید تا هنوز که هنوز است، به کار خویش ادامه میدهند.
طالبان و نظام اقتصادی پسافروپاشی
به محض تسلط طالبان بر همه بخشهای افغانستان، کمکهای جهانی، واردات و تعاملات اقتصادی با این کشور متوقف شد. پشتوانه پولی افغانستان مسدود شد و ارزش افغانی در برابر ارزهای خارجی کاهش و قیمت مواد اولیه به طرز سرسامآوری افزایش یافت. طالبان نتوانستند کنترل بازار را به دست گیرند و بیش از هر زمان دیگری مافیای اقتصادی فعال و بحران فروپاشی اقتصادی بیشتر و بیشتر شد. طالبان بودجه سالیانه خویش را با کسری چهل درصد تصویب کردند. تمام معاشات امتیازی را از بین بردند. پروژههایی را که در بخشهای مختلف فعالیت و کار میکردند، متوقف و بخشهای عمده عرضه خدمات را فلج کردند. در اوایل طرح طالبان این بود که از طریق جمعآوری عشر و زکات یا وضع هزینههای اضافی بر مردمی که کاروکاسبیشان را از دست دادهاند، معضل کسری بودجه را حل کنند؛ اما این کار نتیجه آنچنانی نداشته است و ضمن اعمال فشار بر مردم، به فقر و فلاکت اجتماعی افزودند.
وقتی طالبان آمدند، تعداد زیادی از کارمندان ادارات ماهها امتیازات و معاشات خویش را دریافت نکردند. چرخه حیفومیل درامدهای مالی بیشتر از پیش فعال شد و طالبان با ادعای بلندی که برای کنترل فساد داشتند، در این بخش ناکام ماندند و نتوانستند جلو فساد را بگیرند. در این یک سال تسلط طالبان نظام اقتصادی کشور فروپاشیده است و بیم آن میرود که تورم در بازار بیشتر و بحران در این بخش کمرشکنتر شود.
تعامل یا تقابل؛ طالبان با نظام اجتماعی چه کردند؟
یک سال از آن روز سیاه میگذرد. در این یک سال شیرازه نظام اجتماعی از هم پاشیده است. بیباوری، وحشت، بیگانهگی و تقابل، جای باور، مهربانی، احساس خودی کردن و تعامل را گرفته است. طالبان زبان مردم را نمیفهمند، با مردم بیگانهاند و شهروندان را به چشم گنهکار و سزاوار جزا میبینند. از هیچ ستمی دریغ نمیکنند و اگر متهمی را بازداشت کنند، تا سرحد مرگ او را شکنجه میکنند، حتا اگر بیگناه باشد. هنوز که یک سال از تسلط کامل طالبان بر افغانستان میگذرد، اکثر قریب به اتفاق مردم افغانستان با طالبان احساس بیگانهگی دارند. دیگرستیزی، تهدید و ترور غیرخودی از طرف طالبان بیشتر و بیشتر شده است. درب نهادهای اجتماعی بسته شده و فعالان اجتماعی در موارد زیادی تحت تعقیب و تهدید قرار گرفتهاند. پیش از این زمانی که مردم به یک سرباز نزدیک میشدند، حس آرامش و امنیت به آنها دست میداد، اما حالا تا به شبهنظامیان طالب نزدیک میشوند، حس ناامنی میکنند و امنیت را در نبود آنها در اجتماع میبینند. مردم ذهنیت تقابل و طالبستیزی را بیشتر در وجودشان میپرورانند. تا این ذهنیت در وجود مردم در جریان است، تعامل با طالب ممکن نخواهد بود. از سویی هم، طالبان هرگز تلاش نکردهاند که فاصله موجود بین اجتماع و خودشان را کمتر کنند و به تقویت ذهنیت تعامل بپردازند. اینگونه است که نظام اجتماعی از درون نابود شده و چون درختی فرسوده است. چنین درختی محکوم به فرو افتادن به دست باد است.
وضع نظام فرهنگی پساسقوط
پیشکسوتان تاریخ و آگاهان فرهنگی به این باورند که فقر فرهنگ در اجتماع، نشانهای از نزول و فروپاشی نظامهای سیاسیـاجتماعی است. پس از سقوط و در طی یک سال سکوت، ارزشهای فرهنگی به باد فراموشی سپرده شده و حتا کار فرهنگی در مواردی با چالش مواجه شده است. طالبان با ذهنیت ضد فرهنگی، مانع فعالیت و رشد نظام فرهنگی در این کشور شدهاند. پس از تسلط طالبان، اجتماعات فرهنگی به صفر رسیده است و تجلیل از ارزشهای بزرگ فرهنگی نیز گناه محسوب میشود. بهگونه مثال، از نوروز، مناسبتی فرهنگی بازمانده از یک تمدن بزرگ و درخشان گذشته، همهساله به بهترین وجه در بلخ و سایر ولایات جشن برپا و گرامیداشت میشد. مأموران حکومتی مرخص بودند تا به تجلیل از رویش سبزه و زیباییهای طبیعی که خداوند آن را خلق کرده است، بروند. طالبان اما این مناسبت فرهنگی را از تقویم حذف و آن را خلاف ارزشهای اسلامی قلمداد کردهاند.
در این یک سال تسلط طالبان، نظام فرهنگی در افغانستان فروپاشیده و فعالیتی برای رشد آن یا حتا حفظ ارزشهای فرهنگی و دستاوردهای بیست سال پسین وجود ندارد. رسانهها سانسور میشوند و آزادی بیان، حقوق زنان، حق کار و تحصیل به طرز فجیعی نادیده گرفته میشود و در طی یک سال سازمان ملل و کشورهای دخیل در سیاست افغانستان در برابر آن کوچکترین واکنش بازدارنده نداشتهاند.
در این یک سال تسلط، چنان سکوت بر چهره افغانستان چیره شد که همه دستاوردهای دو دهه پسین در حال از بین رفتن است. سکوت این یک سال در واقع توقف تمام بخشهای کشور است که افغانستان را در مسیر مدرنیزه شدن هدایت کرده بود.