تنش افراطگرایان؛ عقربها همدیگر را میخورند
تنش افراطگرایان؛ عقربها همدیگر را میخورند
از روزی که طالبان به قدرت رسیدهاند زدوخوردهای درونی گروههای افراطی افزایش یافته است. در تازهترین مورد، ملا رحیمالله حقانی، یکی از تیوریپردازان تروریسم، به دست یکی از جناحهای افراطی رقیب به قتل رسید. او که ظاهراً به مکتب دیوبندی تعلق داشت، در انتقاد تند و تهاجمی علیه دیگر جناحهای افراطی بیپروا بود و برای به کار بردن خشونت در برابر آنان نظریهپردازی میکرد، سرانجام با سلاحی که خودش از غلاف کشیده بود، سرش را برباد داد. از قراین پیدا است که این روند ادامه دارد و در آینده شاهد قتلهای انتقامجویانه بیشتری خواهیم بود. پرسش اساسی این است که چرا این گروهها به این پیمانه به خون همدیگر تشنهاند و اینچنین بیرحمانه حسابهایشان را با یکدیگر تصفیه میکنند؟
در دوران جمهوریت، همه گروههای افراطی در یک صف قرار گرفته بودند و میانشان قراردادی نانوشته وجود داشت که باید برای فروپاشی آن نظام همدستی کنند. شماری از این گروهها مانند طالبان، القاعده، لشکر جنگوی، سپاه صحابه و لشکر طیبه رسماً سلاح برداشته و روی به کشتار و ویرانگری آورده بودند و شماری دیگر مانند حزب تحریر، گروه پنجپیری، جمعیت اصلاح و برخی از حلقات سلفی ترجیح میدادند که جهت برخورداری از مزایای اقتصادی و امکانات موجود در سایه نظام جمهوریت، شیوه تقیه را در پیش گرفته، بهجای جنگ مستقیم با آن، تمرکزشان را بر تبلیغات زهرآگین و مسمومسازی افکار عمومی بگذارند تا با سلب مشروعیت از نظام، زمینه فروپاشی آن را فراهم آورند. همدستی مستقیم و غیرمستقیم این گروهها در براندازی نظام سابق قابل درک است؛ زیرا اهداف و آرمانهای آنان مشترک است و تفاوتهایشان تنها در امور فرعی است که در اصطلاح آنان امور اجتهادی گفته میشود، اما آنچه برای بسیاری از ناظران قابل درک نیست کینه و نفرتی است که این گروهها در برابر یکدیگر دارند و آن را با خشنترین شیوهها بروز میدهند.
ریشه این تضاد و عداوت در انحصارگری ایدیولوژیهای افراطی نهفته است که هرکدام از آنها خود را مالک حقیقت مطلق پنداشته و بقیه را بر خطا میانگارد و خطا در نظر آنان هنگامی که در حوزه دینداری و اعتقادات ایمانی باشد قابل تحمل نیست. رحیمالله حقانی به شدت بر سلفیان، پنجپیریان و سایر گروههای تندرو میتاخت و آنان را اهل بدعت، یعنی منحرف از سنت و شیوه پیامبر اسلام میخواند. درست همانگونه که سلفیان چنین اتهامی را بر دیوبندیان وارد میدانند. از آنسو، موضوعاتی مانند سنت و بدعت و مشاجرات کلامی به آن اندازه تفسیربردار است که هر گروهی به راحتی میتواند خود را مومن حقیقی و منطبق با سنت، و هر گروهی جز خود را مسلمان منحرف و اهل بدعت و حتی مشرک به شمار آورد.
در جوامع دموکراتیک، قضایای ایمانی و اعتقادی مربوط به حریم خصوصی شهروندان دانسته میشود که ملاک قضاوت نیست و کسی حق دخالت و تعرض به آنها را ندارد. این تسامح و رواداری باعث میشود که حتا خود این عناصر افراطی زیستن در جوامع سکولار مانند ترکیه، قطر یا کشورهای غربی را هزار بار بر زیستن در سایه امارت اسلامی طالبان ترجیح دهند! آنان البته سالهای طولانی با سبکی از زندگی میستیزند که در پایان کار، با منافقتی آشکار، به آغوشش پناه میبرند یا دختران و پسرانشان را به آغوشاش میفرستند. راه حل چنین بحران چندلایه و تودرتو اولاً بازگشت به اخلاق و رهایی از منافقت است و ثانیاً بازگشت به دموکراسی است که برای پیروان هر عقیدهای حقوق مساوی با دیگر شهروندان قایل است